نظریه جهاد ذبّی و نسبت آن با فقه مقاومت

۱۳ آذر ۱۳۹۸

۱۹:۰۰

۴,۵۲۴

خلاصه خبر :
سخنرانی حضرت آیت الله فاضل لنکرانی(دامت برکاته) در همايش نظریه جهاد ذبّی و نسبت آن با فقه مقاومت در مرکز فقهی ائمه اطهار(عليهم السلام)
آخرین رویداد ها

بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين

در مورد تاریخچه طرح این نظریه لازم به ذکر است که دعوتی از سوی تولیت عتبه حسینیه برای سخنرانی در مراسم «مهرجان ربیع الشهادة» جشن میلاد امام حسین(علیه‌‌السلام) صورت گرفت در ایامی که شیعیان عراق در حال مبارزه با داعش بودند، به ذهنم آمد که تصویر فنی و فقهی مبارزه با داعش چیست؟ تبیین فقهی این جهادی که مرجعیت عراق اعلام فرمودند چیست؟ که بر اثر آن بحمدالله آتش این فتنه تا اندازه زیادی خاموش شد و البته در کنار آن درایت‌ها و کمک‌های فراوان نظام جمهوری اسلامی هم بود.

در صدد برآمدم کلمات فقها در باب جهاد را بررسی کنم. با تأمل دریافتم واقع مسئله این است بر خلاف آنچه که مشهور است که در دین ما دو نوع جهاد وجود دارد جهاد ابتدایی و جهاد دفاعی.

نوع سومی از جهاد هم وجود دارد. در جایی که دشمن به انسان حمله کند و مال و جان و عرض انسان در خطر قرار گیرد به حکم عقل و نقل جهاد دفاعی بر انسان واجب می‌شود. نسبت به جهاد ابتدایی هم یکی از نویسندگان معاصر که مرحوم شده تقسیم جهاد به جهاد دفاعی و ابتدایی را منکر شده و حتی در اول کتابش چنین تعبیر کرده است که از زمان شیخ طوسی تا کنون فقها و مفسران اشتباه کرده‌اند، ما دو جور جهاد نداریم، تمام جنگ‌های پیامبر و امیرالمؤمنین(صلوات الله علیهما) فقط دفاعی بوده و ما چیزی به نام جهاد ابتدایی نداریم.

من با توفیق الهی موفق شدم بحث آیات جهاد ابتدایی در قرآن را مفصل بیان کنم آن هم به صورت اجتهادی نه در دایره ضوابط تفسیری که فقط مفسران بیان می‌کنند! انسان واقعاً مبهوت می‌ماند با این همه آیات قرآن درباره جهاد ابتدایی، چطور یک کسی به خودش اجازه می‌دهد چنین مطلبی را بگوید که ما چیزی به نام جهاد ابتدایی در دین نداریم و اصلاً تشریع نشده است؟ علی‌رغم توهم آن نویسنده آیات جهاد را مفصل مورد بحث قرار دادیم و تحقیقات جدیدی را هم اضافه نموده و در یک جلد کتاب به نام جهاد ابتدایی منتشر شده است.

در بررسی بحث جهاد به این نتیجه رسیدم از کلمات فقهاء و ادله ما در منابع و متون دینی یک نوع سومی از جهاد هم استفاده می‌شود به نام جهاد ذَبّی. ذَبّ به معنای دفاع است. «الذّب عن الاسلام»، یعنی دفاع از اسلام. متعلق این جهاد فقط دفاع از ساحت دین است، بحث دفاع از انسان و جان و مال و ناموس نیست که در جهاد دفاعی متعارف مطرح است. اگر در یک زمانی انسان خوف پیدا کند که دین در خطر است خواه در منطقه خودش باشد یا در مناطق دیگر، خواه در ایران باشد یا در فلسطین و عراق، بر اساس ادله بر هر انسانی که تمکن بر مقابله دارد، دفاع از اسلام واجب است، که از آن تعبیر به جهاد ذبّی می‌کنیم. جایی که فقط مسئله دفاع از دین و دفاع از اصل اسلام مطرح است. ما این نظریه را استخراج کردیم که ان شاء الله به ادله‌اش اشاره خواهم کرد.

بنده به این نتیجه رسیدم که نهضت امام حسین(علیه‌‌السلام) را باید بر همین اساس تفسیر کنیم، چون نهضت امام حسین(علیه‌‌السلام) بر اساس جهاد دفاعی نبود، حضرت به اختیار خودش از مدینه حرکت کرد و به اختیار خودش از مکه به سمت عراق خارج شد، می‌توانست به یمن برود و کسی هم کارش نداشته باشد ولو اینکه حضرت فرموده بود. اگر به هر پناهگاهی هم بروم دشمن من را از بین خواهد برد ولی به کربلا رفته و قیام نموده و به کلام جدّش رسول خدا(صلي الله عليه و آله)، استناد می‌کند «من رای سلطاناً جائراً»، هر کس سلطان ستمگری را ببیند که حلال خدا را حرام و حرام را حلال می‌کند، عهود الهی را زیر پا گذارده و دین را از بین می‌برد و شخم می‌زند آنگاه علیه آن حاکم جائر با سخن و عمل قیام نکند بر خدای تبارک و تعالی است که جایگاه او را در آتش قرار دهد.

جریان امام حسین(علیه‌‌السلام) هرچند خود امر به معروف و نهی از منکر است اما نه بر اساس جهاد دفاعی قابل توجیه است و نه فقط بر اساس وجوب امر به معروف و نهی از منکر. چرا امام حسین(علیه‌‌السلام) بعد از اینکه همه اصحاب و اهلبیتش شهید شدند فرزند شش ماهه خود را می‌گیرد و به عنوان اینکه تشنه است به میدان می‌آورد، امام که می‌دانست میدان جنگ است و دشمن سنگدل و بی‌رحم در مقابل است، و این طفل را می‌کشد اما به چه عنوان او را به میدان آورد؟

این حرکت فقط بر اساس نظریه جهاد ذبی قابل توجیه و تفسیر است، چرا اصلاً دست زن و بچه را گرفت و به میدان کربلا آمد؟ می‌توانست به آنها بفرماید شما در مدینه بمانید ما با مردان می‌رویم، ولی دست آنها را گرفت و به همراه آورد و آنها هم مورد آزار و اذیت و شکنجه و اسارت قرار گرفتند، برای اینکه عنوان جهاد ذبی در این خلاصه می‌شود که خدای تبارک و تعالی بر انسان دفاع از دین را واجب کرده، البته درست است از یک جهت حقیقت دفاع در جهاد ذبّی هم وجود دارد منتهی احکامش با احکام جهاد ابتدایی و دفاعی فرق دارد. ما بیش از ده فرق بین جهاد ذبی و جهاد ابتدایی بیان کرده‌ایم. در مورد جهاد ذبّی باید گفت یکی از واجبات الهی بر انسان مسلمان حفظ کیان اسلام است.

جایی که ببیند اساس اسلام در خطر است بر او دفاع از اسلام واجب است هرچند بداند کشته می‌شود، اگر لازم باشد حتی زن و بچه خودش را هم باید به میدان آورد ولو متعلق به سرزمین دیگری باشد. یکی از سؤالاتی که برخی می‌پرسند اینست که انقلاب اسلامی ایران چرا به قضیه فلسطین گره خورده؟‌

الآن ریشه همه اختلافات ما با آمریکا فقط در مورد اسرائیل است و بقیه اختلافات چیزی نیست، اگر ایران سرِ سوزنی راجع به اسرائیل تنزل کند همه‌ی مشکلات حل می‌شود. مسائل هسته‌ای و مسائل موشکی هم بهانه‌هایی است که آنها به دست گرفته‌اند. از اول که امام خمینی(رضوان الله تعالی علیه) بنیان این انقلاب را گذاشت فرمود اسرائیل باید از بین برود، اسرائیل یک غده سرطانی برای هدم اسلام است ما موظف هستیم که قدس را از چنگال آن آزاد کنیم، این آرمان مهم نظام و انقلاب ما بر چه اساسی استوار است؟

ممكن است کسی به مرحوم امام عرض کند طرف شما طاغوت پهلوی بود با آن مبارزه کردید و آن از بین بردید حالا دفاع از مستضعفین غیر ایران هم می‌خواهید بکنید مانعی ندارد، ولی چرا روی مسئله فلسطین اینقدر اصرار دارید؟ مخصوصاً اینکه برخی به این اشکال جنبه ولایی هم داده و می‌گویند آنها که ولایت امیرالمؤمنین(علیه‌‌السلام) را قبول ندارند چرا شما اینقدر به آنها بها می‌دهید؟

جواب این سؤال در همین مطلب است که دفاع از اسلام بر هر مسلمانی واجب است یعنی هر جا هر مسلمانی دید اساس و کیان اسلام، در خطر است حق ندارد سکوت کند، به «فعلٍ أو قولٍ أو مالٍ أو نفسٍ» به هر نحوی که می‌تواند باید مبارزه کند و به میدان بیاید، این یک اجمالی از این نظریه، تا مقداری ذهن ما آشنایی به موضوع پیدا کند.

اما موضوع اصلی بحث نسبت این نظریه با فقه مقاومت است. بعد از فرمایشاتی که رهبری معظم انقلاب راجع به مقاومت بیان فرمودند یکی از مطالبی که همان موقع در ذهنم خطور کرد مسئله فقه مقاومت است، همان موقع به دوستان خود در معاونت پژوهش مرکز فقهی عرض کردم راجع به فقه مقاومت طرحی را آماده کنند که فقه مقاومت چیست؟

اینک نکاتی راجع به این موضوع طرح می‌کنم. این مسئله فقه مقاومت یک باب جدیدی را در فقه باز می‌کند. نکته اول این است وقتی گفته می‌شود مقاومت واجب است ذهن انسان معطوف می‌شود به بحث جهاد، بعد هم سراغ همین مسائل مربوط به جهاد، جهاد دفاعی، جهاد ابتدایی و جهاد ذبی می‌رود. در صورتی که  مسئله خیلی عمیق‌تر از این است، ما اگر نگاهی به فقه بیندازیم می‌بینیم در جای جای فقه بحث مقاومت مورد نظر شارع متعال است و مسئله از دایره مباحث جهاد خیلی گسترده‌تر است البته مباحث جهاد یکی از بحث‌های اصلی فقه مقاومت است مخصوصاً این بحث جهاد ذبی.

برای این موضوع عناوینی را در ذهنم مرور کرده‌ام که البته نیاز به یک تحقیق میدانی مفصل دارد تا ما جایگاه فقه مقاومت و حتی تعریف دقیق فقه مقاومت را بیان نماییم. ما الآن شاید نتوانیم یک تعریف جامع و دقیقی از فقه مقاومت ارائه بدهیم لذا باید یک بررسی میدانی از اول تا آخر فقه صورت گیرد تا همه موارد در یک سبد قرار گرفته و بین آنها یک تنسیقی ایجاد شود.

مثلاً در فقه ما لزوم مقابله با بدعت‌ها، لزوم مقابله با مذاهب باطله، لزوم مقابله با کتب ضاله مطرح است اینها تحت عنوان فقه مقاومت قرار می‌گیرد چون مقاومت برای حفظ دین است. برخی از راه فکر می‌خواهند دین را از بین ببرند که به نظر من امروز تلاش اصلی دشمن روی این محور قرار دارد یعنی برای مقابله با اسلام، طریق موثرتر و کم‌هزینه‌تر از جنگ و خونریزی مثل مسئله داعش که از این مرحله گذشت و تاریخ مصرفش به یک معنا تمام شده، ایجاد بدعت‌ها و تشکیل فرقه‌ها و مذاهب فاسده، تغییر مفاهیم درون دینی و مفاهیم ارزشی ما است که برای آن خیلی کار می‌کنند و نمونه‌های زیادی هم وجود دارد، این خودش یک عنوان است که باید روی آن کار شود.

یکی از مظاهر فقه مقاومت عدم جواز محبت نسبت به کفار است، در آیه اول سوره ممتحنه می‌فرماید: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ كَفَرُوا بِما جاءَكُمْ مِنَ الْحَقِّ»؛ شما حق ندارید دست دوستی به کسانی دهید که دشمن من و دشمن شما هستند و کفر به کلام خداوند می‌ورزند. بر این اساس ما می‌توانیم بگوییم اصل اولیه در روابط با کافران حرمت ابراز محبت به آنهاست. حال مصلحت اقتضا می‌کند مسئول نظام اسلامی با یک کافری دور یک میز بنشینند آن امر دیگری است ولی در همان جا هم اسلام می‌گوید حق نداری دشمن خدا را به عنوان دوست خودت قرار بدهی و دست دوستی به سوی او دراز کنی، «تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ». هر کدام از این عناوین نیاز به بحث‌‌های مفصل دارد که اینک مجال توضیح آنها نیست و درباره هر کدامش باید مقاله مفصلی نوشته شود.

در بحث مکاسب عدم جواز بیع سلاح به کفار مطرح است. وقتی گفته می‌شود سلاح را به کفار نمی‌توان فروخت برای این است که آنها تقویت نشوند، چون اگر تقویت شوند موجب إیذای مسلمین می‌شوند. با این نگاه نظریه‌ی شریف امام خمینی(رضوان الله تعالی علیه) هم روشن می‌شود که می‌فرمایند اگر در یک زمانی مسلمان‌ها چنان قدرت پیدا کنند که اگر به یک دولت کفری هم اسلحه بفروشند، آنها توان آسیب رساندن به مسلمانان را نخواهند داشت. فرض کنید قدرت موشکی ایران بحمدالله خیلی زیاد شد و اگر آن را به بعضی از دولت‌های کفر هم بدهند آنها نمی‌توانند بر ایران غلبه پیدا کنند، در این صورت فروش سلاح به آنها مانعی ندارد، چون ضرری به اصل دین و مسلمانان نمی‌زند.

یکی دیگر از این موارد، احکام مرتد است. چرا فقهای ما اینقدر روی مسئله احکام مرتد تأکید و تصریح دارند. عجیب این است که دشمنان اسلام هم برای مقابله با این حکم دائماً برنامه‌ریزی می‌کنند. با طرح مسئله آزادی در فکر لا اکراه فی الدین را غلط تفسیر و معنا کرده و می‌گویند وقتی قرآن می‌گوید «لا إکراه فی الدین»، حال یک مسلمان می‌خواهد دینش را عوض کند، چه اشکالی دارد؟ این حکمی که برای مرتد در اسلام آمده در یهودیّت و مسیحیتت و زرتشت و تمام شرایع سماوی همین حکم وجود دارد.

اگر کسی «دخل فی دینٍ ثم خرج و أعلنَ» دینی را پذیرفت، سپس از آن خارج شد و خروجش را هم اعلان کرد حکمش قتل است. موضوع حکم ارتداد اعلان است، اگر یک کسی فقط در نفس خودش بگوید من این دین را قبول ندارم حکمش قتل نیست. قتل مرتد جایی است که اعلان کند چون این اعلان موجب تزلزل ایمان عده‌ای خواهد شد. مثل آنکه یک کسی از رستورانی که غذا خورده بیرون آید و بگوید أیها الناس غذای اینجا بد است و نروید، این رستوران ولو غذای درجه یک هم داشته باشد چون اعلان این فرد بر یک عده از نفوس اثر می‌گذارد با او برخورد می‌کنند. مرتد هم وقتی اعلان ارتداد کند استحقاق آن حکم را می‌یابد.

چند سال قبل یکی از روحانیون خارج نشین نامه‌ای به من نوشته بود که ما در قرآن دلیلی بر لزوم قتل مرتد نداریم دلیل روایی آن هم خبر واحد است که در امور مهمه حجّیت ندارد. در جوابش نوشتم در جریان حضرت موسی(علی نبینا و آله و علیه ‌‌السلام) وقتی حضرت به کوه طور رفته بودند عده‌ای مرتد و گوساله‌پرست شدند. به حضرت عرض کردند حالا چکار باید کنیم؟ فرمود «توبوا إلی بارئکم فاقتلوا أنفسکم»، این حکم مرتد در دین حضرت موسی است، به دو راه این حکم در دین ما ثابت است حالا با قطع نظر از روایات معصومین(ع) که خودمان داریم، یکی از راه استصحاب شرایع سابقه و دیگر هم از راه لزوم ایمان به آنچه که خدا بر پیامبر اسلام و انبیاء گذشته نازل فرموده است که من در مباحث اصول مفصل او را ذکر کردم.

حال در موضوع حمل بحث چرا اسلام می‌گوید مرتد را باید کشت؟ برای اینکه اساس دین حفظ شود، حکم قتل مرتد فقط یک عقوبت برای مرتد نیست، عقوبت اصلی او در قیامت است این حکم برای این است که اصل دین حفظ شود. مقاومت برای حفظ اصل دین است، ارتداد به اعتقادات توده مردم ضربه می‌زند و آنها را سست می‌کند.

از دیگر عناوین فقه مقاومت، موضوع نفی سبیل و سلطه کفار بر مسلمین است. «لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا» جامعه مسلمین باید خود آقای خودشان باشند غیر از اسلام چیز دیگری بر آنها حکومت نکند و سلطنت نداشته باشد.

خداوند در سوره مبارکه مائده می‌فرماید «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصارى‏ أَوْلِياءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ»، اگر یک مسلمان، کافری را ولیّ خودش قرار دهد از اسلام خارج می‌شود، فإنه منهم یعنی این مسلمان هم از آنها می‌شود و از اسلام خارج می‌گردد. از این آیات فقه مقاومت به خوبی استفاده می‌شود.

آیه شریفه «وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ اْلأَعْلَوْنَ» هم یکی از آیات کلیدی برای فقه مقاومت است.

اگر فرض کنید این آیات سوره مائده نبود، به دلیل «الاسلام یعلوا ولا یعلی علیه» و «أنتم الأعلون إن کنتم مؤمنین» هر چیزی که به عظمت اسلام و مسلمین خدشه وارد کند حرام است و جایز نیست.

همچنین عدم جواز رجوع مراجعه به حاکم طاغوت، در روایت معروفه مقبوله عمر بن حنظله، که حضرت از مراجعه به طاغوت نهی می‌کند و آن را مستند به آیه شریفه قرآن می فرماید. اگر دو نفر مسلمان برای احقاق حق خود پیش یک حاکم جور بروند ولو آن حاکم هم به حقّ قضاوت کند این رجوع به حاکم جور جایز نیست. هم آنکه قضاوت به حق کرده استحقاق جهنم دارد چون حاکم جور است و هم اینها که نزد او رفته‌اند، چون موجب تقویت جور و کفر شده‌اند.

حال اگر امروز یک کسی بگوید عقل می‌گوید قاضی باید وارد در قضاوت باشد. جنایتی در جامعه واقع شده و قاضی باید بتواند درست قضاوت کند، چه فرقی می‌کند که این قاضی کافر باشد یا مسلمان؟ متأسفانه این فکر امروز از برخی تریبون‌ها به اسم اینکه در حقوق شهروندی همه انسان‌ها علی السویه هستند نشر داده می‌شود و این همه آیات محکم قرآنی را تخطئه می‌کنند، یعنی چه در امور شهروندی همه علی السویه هستند؟ چرا مسلمان وغیر مسلمان در یک حد باشند؟ غیر مسلمان به هیچ وجه نمی‌تواند قاضی شود، حتی اگر رشته حقوق را به‌خوبی خوانده و بر فقه شیعی هم از یک مجتهد حوزوی مسلط‌تر باشد. این بُعد مقاومتی دین را نشان می‌دهد که مسلمان باید بر دین خود استوار باشد و هیچ گونه سستی در اعتقاد او به وجود نیاید.

این همه آیات محور است بر اینکه بعد از بعثت پیامبر اکرم(صلي الله عليه و آله) اساس اسلام است و مسلمین، البته ما در نحوه تعامل با کفار قوی‌ترین دستورات و راهکارها را داریم، این قاعده الزامی که ما هم بحثش را کرده و در آنجا هم حرفهای تحقیقی را ذکر کرده‌ایم یکی از مهم‌ترین قواعد فقه سیاسی ماست.

اگر کفار نکاح دارند، شما بر نکاح‌شان آثار صحت بار کنید و اگر خانمی زن یک کافر است حق ندارید با او ازدواج کنید، چون زن اوست و براساس «لکلّ قوم نکاح» نکاح‌شان در بین خودشان صحیح است. همه این احکام تحت عنوان قاعده الزام در می‌آیند، همین‌طور در بحث نجاست کفار که اکثر فقهای ما قائل به نجاست مشرک هستند.

راجع به اهل کتاب اختلاف است ولو اینکه اینجا هم مشهور قائل به نجاست آنها هستند ولی حالا بحث این است که این نجاست برای چیست؟

برخی آقایان که می‌گویند انسان ذاتاً نه نجس است نه پاک، یا ذاتاً پاک است، موضوع را به بحث‌های تکوینی می‌برند اما ما از کجا بدانیم شارع اینجا مسئله تکوین را گفته است؟ ممکن است یک مشرکی از جهت بهداشت یا جهات دیگر بیشتر از یک مسلمان رعایت کند. حال اگر نجس را به نجاست ظاهری معنا کنیم اینکه قرآن و روایات می‌گویند مشرکین نجس هستند برای اینست که مسلمانان مرز خود را از کافر و مشرک جدا کنند. بالأخره وقتی یک مسلمان شهادتین را می‌گوید در دایره اسلام قرار گرفته و یکی از ابعاد مقاومت بر او این است که اسلام را حفظ کند و در ارتباطات غیر ضروری، هم کاسه با مشرک نشود تا در اثر روابط نزدیک با مشرکین اعتقاد او آسیب نبیند.

یکی دیگر از موضوعات مطرح در فقه شیعه بحث تقیه است با اقسام مختلف آن، مثل تقیه خوفی و تقیه مداراتی. تقیه برای چیست؟

با کمی دقّت می‌یابیم ریشه تقیه به مقاومت برمی‌گردد. ریشه اصلی تقیه مداراتی و تقیه خوفی، برمی‌گردد به اینکه مجموعه شیعه باید حفظ شود. تقیه نوعی از مقاومت است برای حفظ شیعه. حتی بالاتر از این، ما حق نداریم بعضی از مقامات عجیب ائمه معصومین(علیهم‌‌السلام) و حتی برخی از کرامت‌های شگفت‌انگیز آنها را از منابر عام و عمومی مطرح کنیم، من از یکی از خطبای خیلی معروف که اتفاقاً این روایات اسرار را می‌خواند و بحث بسیار خوبی هم مطرح کرده بود پرسیدم اینکه ائمه(ع) می‌فرمایند اسرار ما را فاش نکنید، منظور از اسرار چیست؟ درنگی کرد و گفت باید تأمل کنم و نمی‌دانم اسرار چیست.

اسرار این مقاماتی است که نوع بشر عادی قدرت تحمل و درک آن را ندارند، اگر به افراد عادی بگویید امام صادق(علیه‌‌السلام) دارای ولایت تکوینی است و می‌تواند تصرف در کرات آسمان کند می‌گوید پس خداست. از پیامبر این نقل معروف است که فرمودند من راجع به علی(علیه‌‌السلام) مطالبی می‌دانم که اگر بگویم ممکن است علی را بپرستند، نوع بشر عادی قدرت هضم یکسری از مطالب را ندارند، لذا نباید چنین مطالبی را به آنها گفت.

مورد دیگر لزوم دشمن شناسی، رصد کردن توطئه‌ها و دسیسه‌های دشمنان است. واقعا یکی از ویژگی‌های منحصر به فرد رهبری معظم انقلاب دشمن شناسی است، خود دشمنان هم می‌گویند ما تعجب می‌کنیم که ایشان چگونه لایه‌های زیرین توطئه‌های بیرونی را خیلی زودتر از وقت آن درک می‌کنند!

امروز بر همه انقلابیون خصوصاً ما طلاب دشمن‌شناسی یک ضرورت است. منِ طلبه باید بدانم امروز دشمن دین کیست و چه نقشه‌هایی در سر می‌پروراند؟ وقتی ما می‌گوئیم دین از سیاست جدا نیست این هم یکی از فروع آن است، دشمن شناسی واجب است و اصلاً یک امری عقلایی است. یک تاجر در بازار رقبای خودش را رصد می‌کند و کارهای آنها را زیر ذره‌بین دارد برای اینکه در فعالیت اقتصادی از آنها عقب نیفتد حال چگونه من بنشینم مشغول درس و بحثم باشم، یا یک مسلمانی هر روز برای نماز و عبادتش به مسجد برود بعد بگوید به من چه که آمریکا یا اسرائیل می‌خواهد چه بلایی سر اسلام بیاورد؟ این حرف نه روی منطق عقل صحیح است نه بر مبنای فقه مقاومت. در فقه مقاومت شناخت دشمن و نقشه‌های او واجب است، هم رصد کارهای آنها واجب است، هم بررسی راه‌های مقابله با آن.

یکی دیگر از عناوین مهم فقه مقاومت لزوم تجهیز مسلمین است، این آیه معروف «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّكُمْ» چند عنوان کلیدی دارد؛ الف: تقویت بنیه دفاعی مسلمان‌ها در حد اعلی: «اعدوا لهم ما استطعتم من قوه» به نظرم مهم‌ترین محور فقه مقاومت این آیه شریفه است که می‌فرماید تا می‌توانید خودتان را تقویت کنید و سلاح و اسب‌های جنگی تهیه کنید. ب: مسلمان‌ها باید به مرحله‌ای از قدرت برسند که دشمنان خدا از قدرت آنها بهراسند «تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّكُمْ».

آیا امر خدای تبارک و تعالی به اعدّوا یک امر ارشادی است که بخواهند بفرمایند ای مسلمان‌ها خوب است که شما هم یک مقدار خودتان را قوی کنید یا نه این یک امر مولوی است ولو عقل هم حکم به تقویت قوای مسلمین می‌کند. چون ما در اصول گفتیم اینطور نیست که احکام مولوی فقط در جایی مطرح شود که عقل درکی از آن نداشته باشد، جایی که عقل هم صد در صد درک دارد شارع می‌تواند یک حکم مولوی شرعی بیاورد مثل حرمت ظلم، این تقویت بنیه مسلمین هم از آن موارد است.

باز از آیاتی که می‌شود در مسئله فقه مقاومت مطرح کرد آیات مربوط به نصرت خداوند است نظیر «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللّهَ يَنْصُرْكُمْ»، ‌منطقش این است که اگر شما خدا را یاری کنید خدا هم شما را یاری می‌نماید. سؤال این است که آیا در جایی که انسان می‌تواند دین خدا را یاری کند بر ما نصرت خدا واجب است یا نه؟ آیات متعددی در این زمینه وجود دارد. اگر همین آیات نصر را در قرآن ببینید یک موضوع مستقلی برای مسئله فقه مقاومت است. علاوه بر این محورهایی که اجمالاً بیان شد اگر به فقه مراجعه کنیم قطعاً نمونه‌های دیگری پیدا خواهیم کرد. ما باید همه اینها را کنار هم قرار بدهیم و براساس آن فقه مقاومت را تدوین کنیم ان شاء الله.

عنوان بحث هم که جهاد ذبی است یکی از مصادیق و از مظاهر فقه مقاومت است. جایی که اساس دین در خطر باشد برای حفظ دین خدا انسان باید با دشمن مقابله کند. هم حرکت امام حسین(علیه‌‌السلام) بر این اساس توجیه می‌شود و هم نهضت امام خمینی(قدس سره) علیه حکومت پهلوی و هم مقابله انقلاب اسلامی ایران با اسرائیل و هم قضیه مقابله با جریان داعش در عراق و سوریه. به‌هر‌حال این شبهه را القاء می‌کردند چرا از نیروهای ایران باید برای مقابله با داعش بروند در سوریه دفاع کنند؟ این سؤال بر اساس جهاد ذبی کاملاً قابل توجیه است.

امروز حرکت حزب الله لبنان که خداوند حفظشان کند بر همین اساس جهاد ذبی کاملاً‌ قابل تصویر است.

در مورد آیات دلالت کننده بر جهاد ذبی، در جزوه‌ای که تحت همین عنوان نوشته‌ام به یکی دو آیه اشاره کرده‌ام و با تامل بیشتر در قرآن هفت هشت مورد دیگر هم پیدا کرده‌ام.

هر پیامبری مأمور به دفاع از شریعت خود بوده است. پیامبر(ص) ما هم مأمور به همین بوده منتهی همراه پیروان خود «فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَكَ»، آیات استقامت در قرآن را می‌توان یکی از ادله جهاد ذبی قرار داد.

این آیات را می‌توان به نحو عام، تحت عنوان فقه مقاومت یا به نحو خاص تحت عنوان جهاد ذبی مطرح نمود.

آیه دیگر، آیه 63 بقره است «خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّةٍ» خدای تبارک و تعالی به هر پیامبری که کتاب می‌داد می‌فرمود: «خذ ما آتیناکم بقوة»، این یعنی چه؟ «وَ إِذْ أَخَذْنا ميثاقَكُمْ وَ رَفَعْنا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّةٍ»، این «اخذ با قوت» یعنی با همه وجود این کتاب الهی را حفظ کنید، این استقامت است، وقتی این آیه شریفه نازل شد، که نظیرش را در آیات دیگر هم داریم. از امام صادق(علیه‌‌السلام) پرسیدند مراد قوّت ابدان است یا قوت قلوب؟ فرمود «هما جمیعاً»، یعنی کتاب‌های الهی، قرآن، تورات و انجیل را با قوت جسم و فکر حفظ و اجراء کنید.

و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته

برچسب ها :

الجهاد الذبی الذبّ عن بیضة الاسلام فقه مقاومت جهاد ذبي قيام امام حسين(ع) مقاومت و فقه مقاومت