قرآن بدون ولایت ائمه معصومین(ع) برای ما قابل فهم و قابل عمل نیست

۱۶ آبان ۱۳۹۸

۱۴:۰۳

۱,۹۱۲

خلاصه خبر :
سخنرانی معظم له در مرکز تخصصی تربیت محقق و مذاهب مشهد مقدس
آخرین رویداد ها

بسم الله الرحمن الرحیم

قال الله تبارک و تعالی فی کتابه العزیز اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

«ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَيْراتِ بِإِذْنِ اللّهِ ذلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبيرُ»


آغاز امامت حضرت ولی الله الاعظم حضرت حجت صاحب العصر و الزمان(عج) را تبریک می‌گویم.

امیدوارم همه انسان‌ها، همه مسلمین، خصوصاً شیعیان و بالاخص حوزه‌های علمیه از برکات وجودی این حجت حی خدا بیش از گذشته بهره‌مند شوند و دعاهای آن حضرت هر چه بیشتر شامل حال حوزهای علمیه و سربازان و نوکران خودش بشود و توفیقات زیادی برای همه ما مقدر گردد إن شاء الله.

این آیه شریفه در سوره مبارکه فاطر آیه 32 است. خدای تبارک و تعالی در آیه قبل مسئله وحی کتاب خود را به پیامبر(ص) مطرح فرموده «وَ الَّذي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ مِنَ الْكِتابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقًا لِما بَيْنَ يَدَيْهِ» در این آیه مسئله وراثت قرآن را، «أَوْرَثْنَا الْكِتابَ»، یعنی ما نسبت به قرآن کریم یک نزول کتاب داریم که از آن تعبیر به وحی می‌شود و یک وراثت کتاب. البته این مسأله فقط در مورد قرآن نیست، در امم گذشته هم همینطور بوده. مثلاً در سوره مبارکه مؤمن آیه 53 می‌فرماید «وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْهُدى‏ وَ أَوْرَثْنا بَني إِسْرائيلَ الْكِتابَ».

این آیه می‌رساند که خدای تبارک و تعالی با نزول قرآن و مسئله وحی به عنوان یک معجزه ختمیّه، در مورد قرآن مسئله را تمام شده نمی‌داند تا بگوییم در یک زمانی خدای تبارک و تعالی قرآن را بر قلب مبارک پیامبر به عنوان یک معجزه، نازل فرمود و مسئله تمام شد. موضوع وراثت کتاب هم مطرح است که قرآن بر آن به خوبی دلالت داشته و بعد از نزول قرآن تا روز قیامت به‌عنوان یک امر مسلم ادامه دارد و معنایش این است که قرآن به همه بشر ارث رسیده است.

نکته دوم این است که وارثین این کتاب چه کسانی هستند؟ آیه می‌فرماید: «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا» وارثین کتاب کسانی هستند که ما از میان بندگان خود آنها را برگزیده‌ایم

حالا بحث این است که آیا این برگزیدگان خصوص ائمه معصومین(علیهم السلام) هستند؟ برخی از روایات شاید دلالت بر این مطلب داشته باشد، یا آنکه شامل همه  عالمان دین می‌شود معصوم و غیر معصوم. بحث دیگر این است که آیا بین اصطفاء و اختیار فرق وجود دارد؟ خیلی از لغویین می‌گویند فرقی وجود ندارد اصطفاء همان اختیار است برخی نیز می‌گویند اصطفاء انتخاب مهمترین‌ها است.

پس خدا می‌فرماید بعد از نزول وحی ما کتاب را به ارث گذاشتیم، وارثین نیز برگزیدگان ما هستند. عمده بحث در مورد عبارت بعدی است که می‌فرماید: «فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَيْراتِ» این وارثین کتاب سه گروه هستند، یک گروه ظالم به نفس، گروه دیگر مقتصدٌ و گروه سوم «سابق بالخیرات» باذن الله هستند.

بنا بر اینکه ضمیر «فمنهم» به «مصطفون» برگردد معنای آن هر کسی می‌شود که قرآن به او ارث رسیده و شامل همه امّت پیامبر و انسان‌های آخر الزمان که نبی اکرم(ص) پیامبر آنهاست می‌شود و این یک افتخاری می‌شود برای همه ما و همه امت پیامبر، که خدای تبارک و تعالی این امت را برای وراثت قرآن برگزیده است.

ظاهر آیه شریفه همین است که امت‌های گذشته قابلیت تحمّل قرآن را نداشتند، این کتاب با این عظمت و این جامعیت و این ابعاد گسترده را فقط امت پیامبر قابلیت تحملش را دارند.

آن‌گاه می‌فرمایند این امت سه گروه هستند؛ یک: «ظالِمٌ لِنَفْسِهِ»، قطع نظر از احتمالاتی که در تفاسیر داده شده معنای آیه به شکل خیلی روان به حسب ظاهر چنین است که خدا می‌فرماید یک عده‌ای به خودشان ظلم می‌کنند یعنی به این سرمایه بسیار عظیمی که ما در اختیار آنها قرار دادیم توجه نکرده‌اند، باید به این قرآن عمل می‌کردند که نکردند.

دو: «وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ» گروهی راه میانه را پیش گرفته و یک مقداری به قرآن عمل می‌کنند.

سه: «وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَيْراتِ بِإِذْنِ اللهِ»، گروه سوم تا می‌توانند به قرآن عمل می‌کنند و اینها به اذن خدا از بقیه امت پیشی گرفته‌اند.

بعد می‌فرماید «ذلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبيرُ‌‍»، نسبت به فضل در فرهنگ قرآن؛ خدای تبارک و تعالی می‌فرماید اولاً فضل من شامل عده خاصی می‌شود، همه افراد را نمی‌گیرد. در اینجا تعبیر می‌کند این فضل، فضل کبیر است، یعنی کسانی که به قرآن عمل کرده و وجود خودشان را قرآنی می‌کنند، برای مقابله با افکار باطل از قرآن در هر زمانی برای آن زمان استفاده می‌کنند، در هر زمانی نحله‌ها، فرقه‌ها، مذاهب، افکار باطلی خلق می‌شود این قدرت و هنرنمایی قرآن است که می‌تواند در هر زمانی با هر فکر باطلی که مطرح شود مقابله کند. اینکه در بعضی از روایات، قرآن توصیف به شمس و قمر شده و می‌فرماید: یجری مجری الشمس و القمر، یک بیانش همین است.

در هر زمانی هر مشکلی که پیش آید باید به قرآن رجوع نمود «إِذَا الْتَبَسَتْ عَلَيْكُمُ الْفِتَنُ كَقِطَعِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ، فَعَلَيْكُمْ بِالْقُرْآن‏»، وقتی فتنه‌ها به سراغ انسان می‌آید، باید به سراغ قرآن برود ببیند قرآن درباره آن چه می‌گوید؟

درباره این سه گروه بحث‌های تفسیری و احتمالات زیاد است. مفسرین هفت یا هشت احتمال ذکر کرده‌اند ولی معنای ظاهر آیه همین است. البته فرد اعلای «سابق بالخیرات»؛ ائمه معصومین(علیهم السلام) هستند، اما این احتمال وجود دارد که عالمان دین هم باید «سابق بالخیرات» باشند. اینها هم باید قرآن را نصب العین خود قرار بدهند.

باید توجّه داشت وقتی گفته می‌شود کسی که به قرآن توجه نمی‌کند ظلم به خود می‌کند «ظالِمٌ لِنَفْسِهِ»، مثل یک وارثی است که ارثی به او می‌رسد منتها این ارث را در یک صندوق گذاشته و از آن ذره‌ای استفاده نکند. خدا قرآن را برای امت پیامبر به عنوان ارث قرار داده و این یک وجه شرافت امت پیامبر نسبت به امت‌های گذشته است و برخی از آیات هم این را تأیید می‌کند، البته در بعضی از روایات «الذین اصطفینا من عبادنا» را خصوص ائمه معصومین(ع) و ذریه‌ی پیامبر اکرم(ص) قرار داده که از باب مصداق بارز آن است و إلا به حسب ظاهر، شامل همه امت است. گروهی از امت پیامبر این ارث را کنار گذاشتند و گروهی دیگر هم مقتصد بوده و در موارد مورد نیاز به آن مراجعه می‌کنند ولی عده‌ای «سابق بالخیرات» هستند که با تمام توان از قرآن بهره‌برداري مي‌‌نمایند.

البته پیداست قرآن بدون ولایت ائمه معصومین(ع) برای ما قابل فهم و قابل عمل نیست، ولی هر چه بیشتر انسان به سراغ قرآن برود، قرآن راهگشاست، با انسان حرف می‌زند و کلید حل مشکلات را به انسان می‌دهد.

ما می‌توانیم افکاری که در هر زمانی برای مقابله با دین مطرح می‌شود یا گاهی در لباس تدین افکاری را که بر خلاف دین بیان می‌گردد به برکت قرآن حل کنیم.

مثلاً یکی از امور مورد ابتلاء که از قدیم الایام مطرح است اینکه بعضی می‌گویند برخی از عرفا تمام مقامات ائمه معصومین(علیهم السلام) را دارند، اگر این است پس آنها هم باید کنار قرآن ثقل دیگر باشند، پس چرا پیامبر(ص)، فقط ائمه معصومین(ع) را در کنار قرآن به عنوان ثقل معرفی فرمود؟!

خود قرآن در مورد ائمه معصومین(علیهم السلام) می‌فرماید علم الکتاب نزد اینهاست، غیر از ائمه معصومین(ع) چه کسی را می‌توان یافت که علم الکتاب داشته باشد؟

حتی به نظر من این تعبیر تالی تلو معصوم، تعبیر غیر دقیق و غیر صحیحی است، معصوم تالی تلو ندارد، کسانی که علم این کتاب با عظمت نزد آنهاست و وارثان حقیقی آن هستند، هزاران فقیه و فیلسوف و عارف را کنار هم بگذارند نمی‌توانند ادعا کنند که علم یک دهم این کتاب نزد آنهاست! به تعبیر دقیق‌تر هیچ کس نمی‌تواند به باطن یک آیه دست پیدا کند مگر از راه ائمه معصومین(علیهم السلام)، هر آیه‌ای باطنی و آن باطن بواطنی دارد و تنها گروهی که علم به باطن قرآن دارند؛ ائمه معصومین(ع) هستند. در طول تاریخ کدام فقیهی توانسته ادعا کند که من علم به باطن قرآن پیدا کردم؟ اصلاً امکان ندارد.

وقتی به قرآن مراجعه کنیم و قرآن را معیار قرار دهیم، مرز میان معصومین و غیر معصوم به طور روشن شناخته می‌شود. پس نباید گفته شود افرادی کنار ائمه معصومین(ع) و تالی تلو آنها هستند.

بزرگان ما خود تصریح به این مطلب فرموده‌اند و حرف تازه‌ای نیست ولی مشکل اینجاست که گاهی ممکن است به یک طلبه‌ای یا شخص دیگری، با تعابیر خیلی جذاب بگویند تو هم می‌توانی به مقام ائمه معصومین(ع) برسی و همان مقامات را داشته باشی. بله، یکسری امور غیر عادی مثل چشم برزخی و طی الارض و قدرت و علم جزئی به برخی امور را حتی برخی از مرتاضین هم می‌توانند پیدا کنند، ولی به این علم الکتاب با کدام ریاضت و سیر و سلوک کسی می‌تواند برسد؟ ظاهر قرآن را با ریاضت می‌توان حافظ شد، مثل مرحوم کربلایی کاظم، اما علم الکتاب را خدای تبارک و تعالی فقط و فقط به ائمه معصومین(ع) عنایت فرموده است.

ما به برکت قرآن می‌توانیم مرز میان ائمه معصومین(ع) و دیگر افراد را در همه ابعاد جدا کنیم، در فقه می‌خواهیم سراغ اینها برویم نه ابو حنیفه‌ها و احمد بن حنبل‌ها، ما این را به صراحت می‌گوئیم. فقه فقط در میان اهل‌بیت(علیهم السلام) است اینها فقه را بلد بودند، با ملاحظه صحیحه ابی ولاد که در کتاب مکاسب هم آمده به خوبی روشن می‌شود که فقه را فقط ائمه بلد هستند و باید سراغ این بزرگواران برویم، اخلاق هم همین‌طور، عرفان هم آن مقدارش قابل قبول است که اهلبیت(علیهم السلام) به ما یاد بدهند و إلا عرفان ساخته دست بشر، انسان را به خدا نمی‌رساند. اگر آموزگار عرفان، امیرالمؤمنین(ع) باشد ما قبول می‌کنیم.

با استفاده از این  آیه شریفه «وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَيْراتِ بِإِذْنِ اللهِ ذلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبيرُ‌‍»، چنین استفاده می‌کنم راهی که من و شما در آن قرار گرفتیم برای این است که جزء سابقٌ بالخیرات شویم و از قسمت مقتصد عبور کنیم. مخصوصاً این مجموعه مبارکی که به همت دوستان بزرگوارمان در مشهد مقدس مدیریت می‌شود، که واقعاً این را از عنایات امام هشتم(علیه السلام) می‌دانم و بحمدالله مجموعه‌ای مبارک، منظم، مفید، با برنامه‌های بسیار خوب و آینده امیدوار کننده است. إن شاء الله.

اگر می‌خواهید متخصص در مذاهب اسلامی شوید، در این راه هرچه بیشتر در قرآن غور کنید موفق‌تر خواهید بود.

گاهی اوقات یک آیه کلید برای برخورد و جواب از صد فرقه است، اما باید با قرآن انس داشته باشیم. برویم سراغ قرآن و پاسخ این فتنه‌ها و این فرقه‌ها و نحله‌هایی را که هر روز جدیدتر می‌شود، از قرآن و از کلام خدای تبارک و تعالی بگیریم.

نکته آخر اینکه در این زمان باید از هر آنچه که موجب اختلاف گردد، و نزاع‌های بین مسلمین را بیشتر کند اجتناب شود. به اصل مسئله امامت باید خیلی بها بدهیم، اصل «أُوَالِي وَلِيَّهُمْ وَ أُعَادِي عَدُوَّهُم» از مسلمات مذهب ماست، ولی کیفیت عملش باید به چه نحو باشد؟ صریح می‌گوییم، هر کسی که ائمه ما را پذیرفته باشد و دوست داشته باشد ما هم آنها را دوست داریم و یکی از دعاهای ما باید همین باشد، همان‌طور که باید از خدا بخواهیم حبّ ائمه را در قلب ما بیشتر کند، حب دوستانشان را هم باید در قلب ما قرار دهد.

در مقابل «أُعَادِي عَدُوَّهُم»‏ را نیز داریم و در کلمات پیامبر(ص) هم بوده است. کسانی که اینها را مورد ایذاء قرار داده و حق اینها را از بین می‌برند مورد لعن پیامبر قرار گرفته‌اند، ولی همان‌طور که بزرگان ما فرمودند نباید کاری انجام شود که دیگر مذاهب اسلامی تحریک شوند. این بهانه‌ای است که ما دست دشمن داده و او هم از آن سوء استفاده می‌کند.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته




برچسب ها :