موضوع: تبعیت دلالت از اراده
تاریخ جلسه : ۱۴۰۰/۳/۹
شماره جلسه : ۱۱۶
چکیده درس
-
خلاصه مباحث گذشته
-
ادامه بررسی نزاع اول: أخذ اراده در موضوع له الفاظ
-
نزاع دوم: دلالت نفس وضع بر تحقق اراده معنا در خارج
-
نزاع سوم: دلالت علقه وضعیه بر مقصود بودن اراده
-
اقسام دلالت
-
تصوری یا تصدیقی بودن علقه میان لفظ و معنا
دیگر جلسات
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
خلاصه مباحث گذشته
در نزاع اول که آیا در موضوع له الفاظ واقع اراده اخذ شدهاست یا خیر، مرحوم آخوند (ره) سه دلیل بر عدم اخذ اراده در موضوع له ذکر نموده و در نتیجه فرمود: الفاظ برای ذات معانی وضع شدهاست نه معنایی که مراد باشد پس در آن قید اراده وجود ندارد.ادامه بررسی نزاع اول: أخذ اراده در موضوع له الفاظ
دلیل اول: این دلیل دارای دو مقدمه است:
مقدمه اول: وضع واضع از افعال اختیاری واضع میباشد و هر فعل اختیاری دارای علت غایی است که در فاعلیت فاعل تأثیر دارد.
به بیان دیگر فعل اختیاری دارای غایتی است که فاعل برای رسیدن به آن غایت فعل را مرتکب میشود و اگر آن غایت وجود نداشته باشد فاعل فعل را انجام نمیدهد.
مقدمه دوم: از یک طرف معلول به واسطه توسعه یا تضییق علت موسع و مضیق میشود و از طرف دیگر علت غایی وضع، «ارادة التفهیم و التفهم» است؛ یعنی مردم برای اینکه مراد خود را به یکدیگر منتقل کنند از الفاظ استفاده میکنند. پس خصوصیت اراده که در علت غایی وضع وجود دارد باید در معلول نیز وجود داشته باشد و اگر چنین نباشد واضع به مراد خود نمیرسد.
دو جواب از دلیل اول قابل بیان است:
پاسخ اول: مرحوم امام خمینی(ره): غایت وضع اراده تفهیم و تفهّم یا افاده مراد به قید اراده نیست؛ بلکه غایت، افاده ذات مراد متکلم است چه آنرا اراده کند چه نکند. بله اراده در حین استعمال مطرح شده و از مقومات استعمال است اما ارتباطی به موضوعٌ له ندارد.
به نظر ما این جواب متین است؛ یعنی ولو در کلمات میگویند: غایت وضع اراده تفهیم و تفهم است، اما این تعبیر صحیح نیست و غایت وضع افاده معنا میباشد و این مسئله اعم است از اینکه معنا مراد باشد یا نباشد.[1]
پاسخ دوم: سلمنا غایت وضع ارادهی تفهیم و تفهم باشد، اما این مطلب مدعای مرحوم صاحب فصول (ره) که میفرماید: اراده داخل در موضوع له است را اثبات نمیکند؛ چون دلیل تنها اثبات میکند که استعمال کننده در زمان اراده تفهیم فلان معنا فلان لفظ را باید استفاده کند، اما دلالت نمیکند که اراده جزء موضوع له الفاظ است.
کما اینکه اگر میگوئیم وقتی استعمال کننده قصد دارد معنا را به صورت استقلالی افاده کند از اسم استفاده نماید، دلیل بر این نیست که استقلالیت جزء موضوع له اسماء باشد؛ بلکه از قبیل وجود یک شرط در مقام استعمال است.
دلیل دوم: اگر غایت ارادهی تفهیم و تفهم باشد اما واضع در هنگام وضع بدون قید اراده وضع را انجام دهد، مستلزم لغویت است؛ لذا قید اراده باید داخل در موضوع له باشد.
اشکال این است که هر چند اراده در مرحله استعمال وجود دارد و شرط استعمال است، اما ملازمهای وجود ندارد که در خود موضوع له هم اخذ شده باشد.
چنین به نظر میرسد مدعای مرحوم صاحب فصول (ره) و ادله ایشان مخدوش است؛ لذا در نزاع اول میگوئیم موضوع له الفاظ خود معانی است و قید اراده در آن أخذ نشدهاست.
نزاع دوم: دلالت نفس وضع بر تحقق اراده معنا در خارج
همانگونه که قبلاً تذکر دادیم در این نزاع بحث از مبانی موجود در حقیقت وضع به میان میآید؛ به این بیان که اگر در باب وضع قائل به مسلک تعهد شده و گفتیم تعهد یعنی واضع متعهد میشود که در هنگام اراده فلان معنا فلان لفظ را به کار ببرد، وضع چنین اقتضائی دارد چون واضع چنین تعهدی نسبت به لفظ و معنا دارد. اما بر سایر تفاسیری که از مسلک تعهد بیان شد، چنین ثمرهای مترتب نمیشود.
همچنین اگر مبنای مشهور که جعل ملازمه و اعتبار میان لفظ و معنا بود را اختیار نموده و گفتیم وضع امری اعتباری است و واضع علقه میان لفظ و معنا را اعتبار میکند، لفظ کاشفیّتی از اراده متکلم نسبت به معنا نخواهد داشت.
نزاع سوم: دلالت علقه وضعیه بر مقصود بودن اراده
در نتیجه برخلاف نزاع دوم که کاشف تنها لفظ بود، در این نزاع کشف مسئله منحصر در لفظ نیست و چیزی غیر از لفظ نیز میتواند این مطلب را افاده بدهد.
منشأ این بحث جمله معروف فلاسفه و مناطقه است که فرمودهاند: دلالت تابع اراده است که ظاهر این جمله میگوید: اگر متکلم معنا را اراده نمود، دلالت یعنی علقه وضعیه موجود است و اگر متکلم اراده نداشت، دلالت موجود نیست. مطلب دیگر این است که دلالت لفظی وضعی، تصوری و یا تصدیقی است؟!
پس در این نزاع باید به دو مطلب عمده پرداخته شود:
الف- جمله معروف منطقیین و فلاسفه که میگویند: دلالت تابع اراده میّباشد به چه معنا است؟!
ب- دلالت وضعی لفظی تصوری یا تصدیقی است؟!
اقسام دلالت
ابتدا باید اقسام دلالت و معنای آنها را بیان نمائیم:الف- دلالت تصوری: به محض اینکه لفظ تصور شد، معنا به ذهن خطور نماید؛ یعنی تلازم بین دو تصور. در این قسم از دلالت تنها علم به وضع کافی است و تا لفظ تصور شد معنا نیز تصور میشود. حتی اگر دو شئ نیز با یکدیگر برخورد داشت و لفظی تولید شد، عالم به وضع سریعاً به تصور معنای مورد نظر منتقل میشود.
ب- دلالت تصدیقی: در این قسم از دلالت برخلاف قسم اول که تلازم دو تصور مطرح بود، تلازم دو وجود مطرح است؛ یعنی وجود لفظ و اراده معنا.
پس میگوئیم این لفظ با این مسئله که متکلم معنا را اراده کرده باشد ملازمه دارد. در این قسم از دلالت علاوه بر علم به وضع، عدم وجود قرینه بر خلاف معنای حقیقی نیز لازم است. علت تسمیه به تصدیقی این است که مخاطب تصدیق میکند که متکلم این معنا را اراده نمودهاست.
ارادهای که در دلالت تصدیقی وجود دارد خود بر دو نوع است: الف- اراده استعمالی یا دلالت تصدیقیه تفهیمیه که در آن علم به وضع و عدم وجود قرینه برخلاف معنای حقیقی لازم است.
ب- اراده جدی که در آن علاوه بر ع به وضع و عدم وجود قرینه برخلاف معنای حقیقی، بناء عقلاء بر تطابق میان اراده جدی و استعمالی نیز لازم است؛ یعنی لازم است معنائی که متکلم به سبب اراده استعمالی از لفظ نمودهاست، مطابق با اراده جدی او نیز باشد که نتیجه آن دلالت تصدیقیه جدیه است. تطابق در موردی است که متکلم قرینهای بر عدم تطابق در کلام خود ذکر ننموده باشد.
تصوری یا تصدیقی بودن علقه میان لفظ و معنا
مشهور میگویند: علقه موجود میان لفظ و معنا از قبیل دلالت تصدیقیه است چون بالوجدان میبینیم تنها سبب انتقال از تصور لفظ به تصور معنا وضع است. در مقابل مرحوم آقای خوئی (ره) میفرماید: دلالت وضعیه، تصدیقی است.
و صلّی الله علی محمد و آله الطاهرین
[1] ـ «فإنّه يقال: العلّة الغائيّة للوضع إفادة المرادات، لكن لا بما أنّها مرادات، بل بما هي نفس الحقائق؛ لأنّ المتكلّم بالألفاظ يريد إفادة نفس المعاني لا بما أنّها مرادة، و الواضع وضع اللفظ لذلك، و أمّا كون المعاني مرادة فهو مغفول عنه عند السامع و المتكلّم، فدعوى كون الغاية إفهام المرادات بما هي كذلك فاسدة، بل الغاية إفهام نفس المعاني، و كونها مرادة إنّما هو حين الاستعمال أو من مقدّماته، و لا ربط له بالوضع.» مناهج الوصول إلى علم الأصول، ج1، ص: 115.
نظری ثبت نشده است .