طهارت قلب (2)
۱۸ آبان ۱۴۰۱
۱۲:۰۹
۷۶۸
خلاصه خبر :
آخرین رویداد ها
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحيمْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
موضوع «طهارت قلب» از مباحث كليدي و بسیار مهم بحث اخلاق است. زمان در حال گذر و عمر انسان رو به افول است و با اينكه مسئله ديگري به این اهميت در زندگي انسان وجود ندارد متأسفانه همه ما غافل از آن هستیم.
تاكنون چه وقت به فکر افتادیم مراجعهای به نفس خود كرده تا ببینیم چه بلایی بر سر آن نیاوردهایم؟ و چه مشکلاتی برای خود درست نکردهایم؟
نفس انسان بر حسب روایات بیضاء، سفيد و درخشان است، تمامش نور است، خداوند متعال هنگام خلقت با دميدن روح خودش «نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي» یک نفس نورانی را به ودیعه در اختیار ما قرار ميدهد، اما ما با این نفس چه میکنیم؟
بر اساس روايات وقتی انسان گناهی مرتکب میشود نقطه سياهي در قلبش نقش ميبندد «اِذَا اَذْنَبَ الْعَبْدُ وَقَعَ فی قَلْبِهِ نُکْتَةٌ سَودَاءُ»، نکته همان نقطه است، نه نکتهاي كه در اصطلاح علمی به کار ميرود. اين سیاهی آغاز انحراف اوست.
در این رابطه تعابیر عجيبي در قرآن وجود دارد گاهی ميفرمايد: «بَلْ قُلُوبُهُمْ فِی غَمْرَةٍ مِنْ هَذَا»، قلبهاي گنهكار در جهالت است، گاهی به مرض «فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ»، و گاهی به زیغ «فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيغٌ فَيتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ» و گاهی به رین تعبير میکند «كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِمْ»، اينك كه خداوند به ما توفيق طلبگی عنايت كرده حیف است از این همه معارف كه در اختیار ما قرار گرفته استفاده نكنيم.
ما میتوانیم با بهرهگيري از زلال آیات و روایات و مراقبت از نفس، قلب و روح خود را تطهير و وجود خود را ظرف تجليات الهي قرار دهيم که اصلاً هدف از دين همین است. قرآن که نمیخواهد فقط در مذمت کفار بفرماید «وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِيةً» يا «قَسَتْ قُلُوبُهُمْ»، يا «طَبَعَ اللهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ»، آيا ما این آیات را میخوانیم كه بگوئیم اینها مربوط به کفار است و به ما ربطی ندارد؟ اینطور نیست، ممکن است خود ما هم گرفتار این «خَتَمَ اللهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ» يا «طَبَعَ اللهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ» شویم.
در لغتنامهها پيرامون دستهبندي مراحل آلودگي قلب مطلبي مشاهده نشده، شايد در بعضي از كتابهاي اخلاقي باشد ولي به نظرم ميتوان چنين ترتيبي را ذكر كرد و گفت آغاز آن با غفلت است. يعني قبل از اينكه قلب انسان با ارتكاب گناه نقطهي سياه پيدا كند، غفلت نقطه آغازين بدبختي انسان ميشود. ميگويد حال نماز اول وقت نشد وسط وقت ميخوانم، اگر نشد قضا ميخوانم، قضا هم كه واجب موسع است فوريت ندارد هر وقت فرصت كردم ميخوانم. اين غفلت است، پيدايش اين افكار آثار و نشانههاي غفلت در انسان است. اگر انسان موفق به نماز شب نميشود ريشهاش برميگردد به اينكه چهقدر انگيزه و دغدغه براي ارتباط با خدا در شب دارد؟ وقتي آدم در فكر برخاستن براي نماز شب نيست اين غفلت است.
انساني كه به فكر اين نباشد عمري از من گذشت چقدر اين عبادات و نماز و روزه به درد رشد و عروج من خورده؟ اگر انسان توجه نكند نماز امروزش با نماز روز قبل، اخلاق امروزش با اخلاق روز قبلش فرق ميكند يا نه، اينها همه غفلت ميشود! براي بيدار شدن نماز شب، ائمه معصومين(علیهمالسلام) راهكارهايي ارائه فرمودهاند نظير خواندن ذكر «الهي لا تمكر بي مكرك و لا تجعلني من الغافلين»، يعني يكي از علل عدم توفيق به نماز شب اين است كه انسان خود را در گروه غافلين قرار دهد آنگاه توقع دارد براي نماز شب بيدار شود؟
پس قلب اول غافل ميشود، غفلت از خدا ميكند و زمينه ورود شيطان در آن ايجاد ميشود آنگاه گناه به سراغش ميآيد اينكه خيال كند حالا جوان هستم با يك بار گناه كه آدم به جهنم نميرود، خدا كريم و رحيم است، يا اين حرفهايي كه بعضي از گويندگان كجفهم در اين چند ساله زدند كه مگر ميشود خدا بندهي خودش را جهنم ببرد؟ اين اوج غفلت است. اگر غفلت بيايد انسان را به كنار گذاردن بال خوف از خشم و عذاب الهي ميكشاند كه حسب روايات، انسان مؤمن با كمك دو بال خوف و رجا ميتواند به سوي حق بالا رود.
اينكه بگويند جهنم يعني چه؟ آيا خداي به آن عظمت نياز دارد در قيامت عذابي درست كند و ما را جهنم ببرد؟ اين حرف غفلت از خدا و آيات قرآن است، غفلت از آن چيزي است كه خدا در قرآن فرموده، اصلاً يكي از علل تكرار در عبادات يا سفارش به قرائت قرآن اين است كه غفلت آدم را فرا نگيرد، غفلت مقدمه براي گناه ميشود، با ارتكاب اولين گناه هم نقطه و نكتهي سياهي در قلب نقش ميبندد. مراد از قلب، اين قلب فيزيكي نيست بلكه روح انسان است و اين نكته سودا هم يك تشبيه و تنظير است، يعني گوشهاي از نفس انسان كه تمامش نوراني است تيره و سياه ميشود.
روايات ميفرمايد اگر فرد خطاكار توبه كرد اين نقطه كنار ميرود، چنانچه دوباره گناه كرد باز اين نقطه ميآيد و نفس او دو مرتبه گرفتار ميشود حال اگر موفق به توبه نشود اين سياهي گسترش پيدا ميكند، گناه هم از صغاير شروع ميشود. یکی از غفلتها همین است که گفته ميشود این گناه صغیره است، دو تار مو كه از یک زن پیدا شود چه کسی گفته این گناه کبیره است؟ حتي اگر صغيره هم باشد، صغیره مگر گناه نیست؟ مگر مخالفت با خدا نیست، مگر عقابی ندارد یا عقابش کم است؟
ما حتي اگر اصل این تقسیمبندي را در فقه قبول کنیم، در بحث اخلاق ما تقسیمی به نام صغیره و کبیره نداریم، روایات ما در مورد گناه نفرموده: «اذا اذنب العبد ذنباً كبيرةً وقع في قلبه نكته سوداء»، اگر گناه كبيره مرتكب شد این نقطه سياه در قلبش پیدا میشود! این تقسیمبندي در فقه است، آثاری است که در فقه بر آن بار میکنند كه به مرتكب گناه صغیره میشود اقتدا کرد، مشهور هم این تقسیم را قبول دارند، اما در مقابل برخی میگویند نه، ما چنین تقسیمی راحتي در فقه هم قبول نداریم. در هر صورت به نظر میرسد که در اخلاق، تقسیم گناه به صغیره و کبیره غلط است.
وقتی انسان گناه را تكرار کرد و توبه هم نکرد این نکته سودا همه قلبش را فرا میگیردو تبديل به رين میشود «بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِمْ»، رین آن پردهای است که روي چیزی را کاملاً ميپوشاند و امكان ورود و خروج را محال ميكند. گاهی قرآن تعبیر به اكنّه هم میکند «وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً»، «اکنّة» جمع کنان است به معنای قطاع و پوشش. در مورد اينكه «قطاع» با «رین» یکی است یا «رین» شدیدتر است من به نتیجهای نرسیدهام! ممكن است «كنان» مرحله قبل از «رين» باشد. غفلت موجب ميشود این نقطه سياه ادامه پیدا كرده تبديل به رین و اكنه شود. بعد اگر این رین قابل از بین رفتن نشود قلب قاسي گرديده و به «خَتَمَ اللهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ، يا «طَبَعَ اللهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ» منجر ميگردد كه خداوند مهر تيرگي بر آن ميزند كه به هيچ وجه قابل اصلاح نخواهد بود.
بايد مراقب واردات و صادرات قلب خود باشیم، این تعبيری است که استاد ما مرحوم آیت الله حسنزاده رضوان الله تعالی علیه در درسهایشان به هر مناسبتی زیاد به کار میبردند، مراقب باشيم چه کلامی، چه حرفی، چه نگاهی، چه حرکتی از ما صادر میشود، و چه چیزی در قلب و ذهن ما وارد میشود؟ گاهی فکر میکنیم فقط گوش دادن به موسیقی، غیبت يا تهمت آدم را متزلزل میکند، نخیر! پای بدعتها نشستن و گوش دادن به حرف آدمی که پایههای علمیاش ضعیف است، هر روز یک حکمی را انکار میکند، این بدتر از غیبت كردن و بدتر از استماع غیبت و تهمت است، بعد هم بگوئیم آقا تحقیق میکند!
در همين قم جلسه تشکیل میشود و میخواهند حجاب را منکر شوند، نشستن پای این جلسه چه حکمی دارد؟ حتي اگر كسي بنشیند و فقط گوش بدهد ولو قبول هم نکند! یک وقت آدم میرود برای اینکه ببیند چه حرفهای باطلی بيان ميشود و میخواهد آن را رد کند، ولی خود همین یک اعانتی بر اثم است و این اثم بزرگی است.
خلاصه اينكه اگر انسان بخواهد قلبش را قلب سلیم كند، یعنی همان قلب نورانی که فقط و فقط خدا در آن باشد، «إِذْ جَاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ»، در روایات آمده قلب سلیم یعنی قلبی که غیر از خدا هیچچيزي در آن نباشد، اگر ميخواهد از دنیا كه رفت در قیامت با قلب سلیم در محضر خدا قرار گيرد بايد صادرات و واردات قلبش را كنترل كند. همانطور كه در ابتداء تولدش همین نورانیت در قلب او بوده و غیر از خدا در آن نبوده است.
هنگام تولد «کُلَّ موُلوُدٍ یُولَدُ عَلَی الْفِطْرَةِ» است اما بعد انسان این امانت خدا را خراب میکند، پس بايد این مراحل قلب مدّ نظر باشد و به عواملي هم که موجب مرض قلب میشود، «فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» توجه داشته باشد. عواملی که موجب زیغ میشود، زیغ یعنی قلب انسان به مرحلهای میرسد که میل به باطل پیدا کرده و سراغ باطل میرود. مرض مقدمهی زیغ است، قلب انسان با غافل شدن گرفتار مرض ميشود و وقتی قلب او تمایل به باطل پیدا کرد، حسب آيه شريف «فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيغٌ فَيتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ»، محكمات قرآن را رها ساخته و دنبال متشابهات ميرود، میل به باطل انسان را به اين مرحلهی خطرناک ميرساند.
همهی بدعتها و همه مذاهب فاسده در طول تاریخ اسلام به خاطر همین زیغ و میل پيدا كردن به باطل است كه موجب ميشود از حق تجاوز کند و دنبال فتنه رود «ابتغاء الفتنة و ابتغاء تأویله»، این مراحل را بفهمیم و باور کنیم.
قبل از خواب محاسبه کنیم قلب ما در چه مرحلهای است؟ غافلیم؟ نکتةٌ سوداء در آن هست؟ مرض دارد؟ خدایی ناکرده زیغ دارد؟ تعدّی از مسئلهی ولایت بلا شک زیغ است، اگر بگوئیم ما ولایت ائمه را قبول داریم اما حالا كه مردم با خلیفه اول و دوم بیعت کردند پس آنها هم بهرهاي از حق دارند، این زیغ است.
قلب سلیم آن است که توحید محض در آن باشد، توحید محض جایی است که غیر از ولایت ائمه معصومین چیز دیگری در آن نباشد، ملازمهی بین اینها واضح است. اگر انسان در قلب خود به کسی که از مسیر ولایت اهلبیت جداست کوچکترین تمایل داشت فی قلبه مرضٌ و فی قلبه زیغٌ است. برائت یک امر برهانی است، امر تعبدی محض نیست که بگوئیم هم ولایت داشته باشید و هم تبری بجوئید از اعداء، اصلاً تبری در کُنه تولي و حقیقت ولایت است، منتهی به جهت اهمیّت آن از هم جدایش کردهاند. اصلاً ولایت بدون برائت نمیشود، ولایت یعنی میگوئیم حق منحصر به اینهاست، هر کسی این حق را انکار کرد، از او تبري ميجوئيم «حربٌ لمن حاربکم، سلمٌ لمن سالکم».
مسائل سیاسی و وحدت امت جای خودش تولي به ولايت ائمه معصومين(علیهمالسلام) و استحكام در اعتقاد به معارف اهل بيت(علیهمالسلام) جاي خودش. متأسفانه خیلیها این دو را خلط میکنند. انسان در مقابل دشمن باید ید واحده باشد اما ید واحده به این معنا نیست که من به باطل او تمایل پیدا کنم! ید واحده به این معنا نیست که از حقایقی که وجود دارد تنزل کنم، ید واحده به این معنا نیست که نام مبارك امیرالمؤمنین(ع) را کنار اسامی ديگران قرار دهیم؟! اینها ید واحده نیست، اینها تنزل است.
در مقابل دشمن باید ید واحده باشیم اما تنزل در مسائل اعتقادي و باورهاي مذهبي موجب زیغ قلب میشود. آقایان طلبه به شما و خودم میگویم هر کسی كه خود را در مسیر تشيع قرار داده بايد در مسئله ولایت ثابت قدم باشد و از آن تنزل نکند و حقی از حقوق ائمه را تضییع نسازد. هر کسی که موفق شد و به مراحل عالی دست يافت، هر كسي كه خداوند نورانیت کاملی به او عنايت كرده و در ميدان علم و عمل به موفقيتهاي چشمگير نائل آمده مهمترین وجه زندگیاش ولایت بوده است. البته نه با شعار ولایت و تظاهر به ولایت، هر چند در جایی که باید فریاد زد باید فریاد بزند ولی مهم آن است كه انسان در باطن وجودش امیرالمؤمنین و اولادش را منصوب از طرف خدا بداند و بگوید غیر از خداوند و ائمه اطهار(علیهمالسلام) و منصوبين آنها هیچ کسی حق حکومت بر بشر را ندارد.
اگر چنين باوري داشت میفهمد ظلم به حضرت زهرا(س) یعنی چه؟ ظلم به امیرالمؤمنین(ع) یعنی چه؟ عاشورا یعنی چه؟ اينكه امام زمان(علیهالسلام) خون گریه میکند یعنی چه؟ ولی وقتی مقدمه اعتقاد و باور انسان خراب باشد اینها هم خراب میشود.
هیچ تنزل نکنیم، در عین اینکه باید آن وحدت حفظ بشود. آغاز انحراف در این است که قلب انسان گرفتار زيغ شود. يعني تمایل به باطل پیدا کرده و از حق به باطل عدول کند، در مسائل فقهی هم همینطور است. در ضروريات دين اجتهاد راه ندارد. در دایره ضروریات هیچ وقت قدم برای اجتهاد نگذارید! اگر فهميديد یک چیزی ضروری است به اصلش کاری نداشته باشيد، البته نسبت به جزئیات و فروعش عیبی ندارد، اما به اصلش نه، ضروريات باید محفوظ بماند.
به هر حال باید از خدا کمک بگیریم، یکی از اموری که انسان باید سر به سجده بگذارد و با اصرار از خدا بخواهد اين است كه به او نشان بدهد قلبش در چه مرحلهای است؟ چه کار باید بکند؟ چه مسیری را بايد طی کند؟ عمرها خیلی سریع ميگذرد. سال آخر وفات والد راحلمان ایشان فرمودند میدانی پدر من چند سال است فوت شده؟ عرض كردم30 سال، فرمود انگار دیروز فوت شده! الآن هم 15 سال است که والد ما به رحمت خدا رفته، سی و چند سال است که امام خميني به رحمت خدا رفته، چقدر زمان به سرعت میگذرد، فکر همه چیز هستیم اما فکر طهارت قلب نیستیم! باید به این فکر کنیم، همه این درسها و بحثها برای همین است که قلب ما طهارت پیدا کند،
مرحوم آقای طباطبائی اين نکته خیلی عجیب را در تفسیر المیزان میفرمایند كه احکام برای طهارت قلب است، قرآن در مورد وجوب وضو و غسل و تیمم ميفرمايد: «وَلَكِنْ يرِيدُ لِيطَهِّرَكُمْ»، اگر یکی از احكام جابجا بشود، يا يك حكم را آدم انجام ندهد، بگوید من خمس را نميپردازم، من حجابم را رعايت نمیكنم، طهارت قلب از بین میرود و اگر طهارت قلب از بین رفت باب معرفت به خدا بسته میشود و ديگر امکان معرفت به خدا وجود نخواهد داشت. نمیشود کسی بگوید من خدا را قبول دارم اما احکام را قبول ندارم او دروغ میگوید! کلاه سر خودش میگذارد.
به احکام خیلی مقیّد باشید. من نمیگویم در وضو و نمازتان وسواس به خرج بدهید اما دقت کنیم نماز خود را درست خواندیم یا نه؟ لباسمان پاک بود یا نه؟ درست طهارت از حدث داشتیم یا نه؟ چقدر توجه داشتیم؟ به این جهات دقت کنیم، بین دقت و وسواس فرق است، آدم غافل وسواسي است اما آدم آگاه و آدمی که دقت میکند وسواس ندارد.
یک وقتی در مکه دیدم یکی از علمای بزرگ طواف میکند، گفتم به به ما چطور طواف میکنیم و ایشان چطور؟ حرکتش دور کعبه آن چنان زيبا بود كه اين مطلب را به ذهن آدم میرساند.
امیدواریم خدا همه ما را موفق به طهارت قلب بفرماید.
والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته