موضوع: صلاة المسافر (5)
تاریخ جلسه : ۱۳۹۷/۳/۷
شماره جلسه : ۸۸
چکیده درس
-
ادامهی شرط چهارم (کلام مرحوم امام)
-
بررسی کلام مرحوم امام
-
فرع اول مسئله در تحریر
-
فرع دوم مسئله در تحریر
-
فرض اولِ فرع دوم در عروه
-
فتاوای بزرگان در حاشیهی عروه
دیگر جلسات
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
ادامهی شرط چهارم (کلام مرحوم امام)
بحث از شرط چهارم تمام شد. عنوان شرط اين بود اولا كسي كه ميخواهد قصد هشت فرسخ را داشته باشد نبايد نيّت قطع سفر به اقامهي عشرة ايام يا مرور عن الوطن داشته باشد و ثانیا نبايد در مسئلهي نيتِ اقامه يا مرور مردد باشد چون اگر مردد باشد قصد ثمانية فراسخ از او متمشي نميشود. در آخر فرمودند «و منه ما إذا احتمل عروض عارض مناف لإدامة السير، أو عروض مقتض لنية الإقامة في الأثناء، أو المرور على الوطن بشرط أن يكون ذلك مما يعتني به العقلاء». اگر نه نيّت قطع دارد و نه مردد است اما احتمال ميدهد كه در اين مسير مانعي عارض بشود كه اين مانع جلوي ادامهي سير را بگيرد يا او را مجبور بر نيّت اقامه كنند، اگر احتمال عقلائي بود جلوي قصد ثمانية فراسخ را ميگيرد و نمازش تمام است و اگر احتمال احتمالِ غير عقلائي بود مثل احتمال حدوث مرض يا غير مرض كه «مما يكونوا مخالفاً للأصل العقلائي فإنه يقصر» بايد نمازش را قصر بخواند. پس مرحوم امام بین احتمالِ عقلائي و احتمال غیر عقلائی تفصیل دادند.بررسی کلام مرحوم امام
روي مبنايي كه ما اختيار كرديم، ضابطه اين شد كه هر چه به نيّت ثمانية فراسخ اخلال وارد كند مضرّ است و آنچه به اين نيّت اخلال وارد نكند مضر نيست. وقتي شخصی بنا دارد در يك جا ده روز بماند، این نیت نميگذارد قصد هشت فرسخ كند يا اگر مردد است كه وسط هشت فرسخ بماند يا نه، باز هم نميگذارد. البته روي مبنايي كه اقامهي عشرة ايام قاطع موضوعي باشد نه حكمي یعنی اگر قاطع حكمي باشد هيچ يك از اينها مضر نيست و قاطع موضوعاً يعني نيّت عشرة ایام، ثمانية فراسخ را از بين ببرد.براي بعضي از آقايان مثالي زدم در باب اين قاعده كه ميگويند «الكفار مكلفون بالفروع كما أنهم مكلفون بالاصول» اين اشكال مطرح ميشود كه اگر مكلف به فروع هستند مثلا اگر اين كافر بخواهد حج انجام بدهد قصد قربت از او تمشي پيدا نميكند و خدا اين را قبول ندارد پس چطور بگویيم مكلف به فروع است؟ اينجا هم شبيه همين اشكال است يعني اگر گفت قصد هشت فرسخ را دارم، اقامهي عشرة ايام قطع موضوعي میكند و نميتواند قصد هشت فرسخ را داشته باشد. اما اگر قطع حكمي کرد میتواند قصد هشت فرسخ را داشته باشد. ترديد در اقامه هم موجب ترديد در موضوع ميشود لذا قصد ثمانية فراسخ را نميتواند داشته باشد.
در مورد احتمال و در حاشیه بر فرمایش امام عرض كرديم چه فرقي ميكند كه احتمال عقلائي باشد يا نباشد. مثلا کسی جايي ميرود و احتمال عقلائي ميدهد كه مانعي پيش بيايد اما اين قصد موضوعي ثمانية فراسخ را دارد ولو احتمال عقلائي بدهد. بين اينكه اين احتمال عقلائي باشد و غير عقلائي، روي اين بياني كه ما عرض كرديم فرقي وجود ندارد.
امروز بعضي از آقايان فضلا كلامي را از بعضي بزرگان در استفتاءاتشان آوردند که در احتمال وجود مانع ایشان فرمودهاند اگر مانعي باشد كه اختيارش به دست خود انسان است و انسان ميتواند برطرف كند اين قادح نيست ولی اگر مانعي است كه اختيارش به دست انسان نيست اين قادح است[1].
به نظر ما اين تفصيل هم وجه صحيحي ندارد. هشت فرسخ ميرود و وجود يك مانعي را احتمال ميدهد حالا اين مانع دو جور است يا طوري است كه انسان ميتواند برطرف كند يا از اختيار انسان خارج است. چه فرقي وجود دارد بين اينكه بگویيم مانع در اختيار انسان است و بالأخره عارض ميشود يا مانع در اختيار انسان نيست اين هم عارض ميشود. اگر احتمال وجود مانع با اين ثمانية فراسخ موضوعاً منافات دارد بين اينكه اين احتمال عقلائي باشد و غير عقلائي فرقي نيست. ظاهر همين است كه نيّت هشت فرسخ را ميكنيم. حالا 60 درصد هم احتمال ميدهيم يك دزدي در بين راه جلوي ما را بگيرد ولي نيّت من اين است كه هشت فرسخ را بروم. حالا اين دزد را يا ميتوانم برطرف كنم يا خير؟ اينها نميتواند فارق باشد و اين تفصيل به نظر ما وجهي ندارد.
فرع اول مسئله در تحریر
امام (رضوان الله عليه) و همچنين مرحوم سيد در ادامهی مسئله چند فرع را ذکر کردهاند. فرع اول اين است كه «لو كان حين الشروع قاصدا للإقامة أو المرور على الوطن» اول شروع سفر بنا بر اقامهي در رأس چهار فرسخ يا مرور بر وطن را دارد. يا از اول متردد است «أو كان مترددا ثم عدل و بنى على عدم الأمرين» يك فرسخ رفت حالا گفت نه، من پشيمان شدم اصلاً نه اقامه ميكنم نه مرور بر وطن داشته باشم. حالا ملاك اينجا چيست؟ از حالا به بعد بايد ببيند آيا اين مقداري كه ميخواهد برود به اندازه هشت فرسخ هست يا نيست؟ «فإن كان ما بقي بعد العدول مسافة و لو ملفقة» از جايي كه از نيّت عدول كرد و بنا را گذاشت كه ديگر نه اقامه كند و نه مرور يا هشت فرسخ ميخواهد برود يا از اينجا چهار فرسخ برود و چهار فرسخ بيايد «قصر و إلا فلا» اما اگر به اندازه حد مسافت نباشد نمازش تمام است[2].فرع دوم مسئله در تحریر
مسئلهی ديگر چند فرض دارد. فرض اول این است که «لو لم يكن من نيته الإقامة و قطع مقدارا من المسافة» اگر از اول نيّتش اين نيست كه در چهار فرسخي اقامه كند و بنا دارد هشت فرسخ برود. مقداري از مسافت را رفت «ثم بدا له قبل بلوغ الثمانية» قبل از اينكه به هشت فرسخ برسد گفت نه، حالا بروم اينجا اقامهي عشرة ايام كنم. «ثم عدل عما بدا له» بعد يك مقدار راه رفت و از آن نيّت اقامه كه كرده بود باز پشيمان شد «و عزم على عدم الإقامة». خلاصه اینکه اول كه سفر شروع شد نيّت هشت فرسخ را داشت پس نيت اقامه و مرور را نداشت. بعد عزم علي الاقامه. بعد يك مقدار راه رفت دوباره عزم علي عدم الاقامه. اينجا ميفرمايد «فإن كان ما بقي بعد العدول عما بدا له مسافة قصر بلا إشكال» اگر بعد از عزم دوم كه تصميم ميگيرد اقامه نكند، مقداري كه از اينجا ميخواهد برود به اندازهي مسافت است قصر بلا اشکال.فرض دوم اين است كه «و كذا إن لم يكن كذلك و لم يقطع بين العزمين شيئا من المسافة و كان المجموع مسافة» از اينجا به بعد كه ميخواهد برود هشت فرسخ نيست اما عزم بر اقامه كرد. بين عزم بر اقامه و عزم بر عدم اقامه مسافتي را طي نكرده يعني يك لحظه نشسته و تصميم گرفته اقامه كند. دو سه دقيقه بعد بدون اينكه حركتي كند و بدون اينكه مسافتي را طي كند تصميم بر عدم اقامه گرفت. اينجا ميفرمايد اگر مجموع قبل و بعد عزم، مسافت باشد نمازش بلا اشكال قصر است.
فرض سوم اين است «و أما لو قطع شيئا بينهما» اگر بين العزمين يك مقدار راه رفت و وسط راه عزم بر اقامه پيدا كرد و يك فرسخ رفت. بعد از آن دوباره عزم بر عدم اقامه پيدا كرد «فهل يضم ما مضى قبل العدول إلى ما بقي» آیا آنچه قبل از عدول بوده به ما بقي ضميمه ميشود؟ «بإسقاط ما تخلل في البين» در اينجا از اول نيّت سفر داشت اين ميشود قبل العدول، بعد عدول كرد به قصد اقامه، بعد از اين دو مرتبه پشيمان شد گفت نه اقامه نميكنم. در حقيقت اينجا سه عزم است. عزم اول عدم اقامه بوده، عزم دوم اقامه، عزم سوم هم عدم اقامه و بين عزم دوم و سوم هم يك مقدار مسافت را رفته. بحث در اينست كه آيا در اينجا ما مضي قبل العدول به ما بقي را بايد ضميمه كنيم و ما تخلّل في البين را اسقاط كنيم؟ يعني بگویيم آنكه از اول آمده تا دو فرسخي، او را حساب كنيم اين وسط را كه بين عزم دوم و سوم است كنار ميگذاريم، ما بقي را هم به آن اولي ضميمه كنيم که به اندازه مسافت شد نماز قصر است.
تصویر مسئله را مجدد عرض میکنم. از اول قصد هشت فرسخ داشت و تا دو فرسخی آمد. از دو فرسخی نیت کرد که اقامه کند و یک فرسخ هم آمد. بعد از یک فرسخ مجدد پشیمان شد. از فرسخ سوم به بعد اگر شش فرسخ برود که با دو فرسخ قبلی بشود هشت فرسخ نمازش قصر است و ما تخلل فی البین را اسقاط کنیم. امام ابتدا میفرمایند «فالأحوط الجمع» بعد برمیگردند و میگویند «و إن لا يبعد العود الى التقصير» بعید نیست که بگوییم این فرد باید نمازش را شکسته بخواند «خصوصا إذا كان القطع يسيرا كما مر نظيره» مخصوصا اگر قطع خیلی کوتاه باشد که عرف به آن اعتنا نکند در نتیجه چون این فتوا را دادند آن احتياط، احتياط استحبابي ميشود[3].
فرض اولِ فرع دوم در عروه
مرحوم سيد هم در عروه ميفرمايد «لو لم يكن من نيته في أول السفر الإقامة أو المرور على الوطن و قطع مقدارا من المسافة ثمَّ بدا له ذلك قبل بلوغ الثمانية ثمَّ عدل عما بدا له و عزم على عدم الأمرين فهل يضم ما مضى إلى ما بقي إذا لم يكن ما بقي بعد العدول عما بدا له مسافة؟ فيقصر إذا كان المجموع مسافة و لو بعد إسقاط ما تخلل بين العزم الأول و العزم الثاني إذا كان قطع بين العزمين شيئا إشكال خصوصا في صورة التخلل» چه جايي كه بين عزم دوم و سوم طبق اين تعبير ما فاصلهاي شده باشد و چه در جايي كه فاصله نشده باشد در همهاش اشكال است. «فلا يترك الاحتياط بالجمع» بايد بين قصر و اتمام جمع كند[4].فتاوای بزرگان در حاشیهی عروه
مرحوم آقاي بروجردي در حاشيه عروه ميفرمايد «تقدّم عدم الاشكال مع عدم التخلل». در صورتي كه تخلل وجود ندارد، تقدّم عدم الاشكال در اينكه نمازش را بايد قصر بخواند. در نتیجه اگر تخلل بین عزم دوم و سوم وجود دارد باید جمع بخواند.مرحوم امام در حاشيه عروه ميفرمايد «و الأقوى البقاء على التقصير مع عدم التخلّل و الأوجه بقاؤه عليه معه أيضاً خصوصاً إذا كان ما تخلّل يسيراً».
كاشف الغطاء ميفرمايد «الأقوى الضمّ حتى في صورة التخلّل فيقصّر» همين نظري كه امام دارند مرحوم كاشف الغطا هم دارد. در صورت تخلل اگر اولي با سومي به اندازه حد مسافت شد كفايت ميكند.
مرحوم سيد عبدالهادي شيرازي ميفرمايد «في صورة عدم التخلّل لا يخلو القصر عن قوّة».
مرحوم گلپايگاني ميفرمايد «أمّا مع عدم التخلّل فالأقوى فيه الضمّ».
مرحوم نائيني ميفرمايد «يختصّ الإشكال بهذه الصورة و يقصّر مع عدم التخلّل على الأقوى»[5].
تنقیح محل اشکال در تخلل
ببینید اگر بین عزم دوم و سوم تخللي نباشد روشن است. الآن نشست وسط راه و گفت حالا كه تا اينجا آمديم اقامهي عشرة ايام كنيم و هيچ قطع مسافتي نكرده. نيم ساعت بعد پشيمان شد گفت نه، وقتمان را هدر ندهيم هشت فرسخ را برويم كه تخللي نشده و راه نرفته. مراد از تخلل، تخلل مكاني است يعني قطع مسافت نشده. همهي اشكال در جايي است كه بين عزم دوم و سوم تخلل مكاني شده باشد. يعني عزم دوم را كرد گفت برويم فلان جا ده روز بمانيم، حالا يك يك فرسخ راه آمد. حالا كه يك فرسخ راه آمد دوباره پشيمان شد.مرحوم سيد كه ميگويد بايد جمع بخواند مطلقا چه در صورت تخلل و چه عدم تخلل. مرحوم نائيني فرمايش متيني دارد كه در صورت عدم تخلل جاي اشكال نيست. در صورت عدم تخلل بين آن مسافت و آن مسافت مابقي اگر هشت فرسخ باشد كه هست چون فرض كرديم تخلل مسافتي نشده مشكلي ندارد. انما الكلام در جايي كه تخلل شده باشد آيا در اينجا با همان توضيحي كه در اين شرح داديم آيا به نيّت ثمانية فراسخ اخلال وارد شده يا نه؟
و صلّی الله علی محمد و آله الطاهرین
[1] ـ استفتائات مطابق با فتوای آیت الله العظمی شبیری، نماز مسافر، ج1، ص 465، مسئله1962.
[2] ـ تحرير الوسيلة، ج1، ص: 251: لو كان حين الشروع قاصدا للإقامة أو المرور على الوطن قبل بلوغ الثمانيةأو كان مترددا ثم عدل و بنى على عدم الأمرين فإن كان ما بقي بعد العدول مسافة و لو ملفقة قصر و إلا فلا.
[3] ـ تحرير الوسيلة، ج1، ص: 251: لو لم يكن من نيته الإقامة و قطع مقدارا من المسافة ثم بدا له قبل بلوغ الثمانيةثم عدل عما بدا له و عزم على عدم الإقامة فإن كان ما بقي بعد العدول عما بدا له مسافة قصر بلا إشكال، و كذا إن لم يكن كذلك و لم يقطع بين العزمين شيئا من المسافة و كان المجموع مسافة.و أما لو قطع شيئا بينهما فهل يضم ما مضى قبل العدول إلى ما بقي بإسقاط ما تخلل في البين إذا كان المجموع مسافة أم لا؟ فالأحوط الجمع و إن لا يبعد العود الى التقصير خصوصا إذا كان القطع يسيرا كما مر نظيره.
[4] ـ العروة الوثقى (للسيد اليزدي)، ج2، ص: 121: لو لم يكن من نيته في أول السفر الإقامة أو المرور على الوطنو قطع مقدارا من المسافة ثمَّ بدا له ذلك قبل بلوغ الثمانية ثمَّ عدل عما بدا له و عزم على عدم الأمرين فهل يضم ما مضى إلى ما بقي إذا لم يكن ما بقي بعد العدول عما بدا له مسافة؟ فيقصر إذا كان المجموع مسافة و لو بعد إسقاط ما تخلل بين العزم الأول و العزم الثاني إذا كان قطع بين العزمين شيئا إشكال خصوصا في صورة التخلل فلا يترك الاحتياط بالجمع نظير ما مر في الشرط الثالث
[5] ـ العروة الوثقى (المحشى)، ج3، ص: 435: تقدّم عدم الإشكال مع عدم التخلّل. (البروجردي).و الأقوى البقاء على التقصير مع عدم التخلّل و الأوجه بقاؤه عليه معه أيضاً خصوصاً إذا كان ما تخلّل يسيراً لكن لا ينبغي ترك الاحتياط بالجمع في الثاني. (الإمام الخميني).الأظهر البقة فاء على القصر بتقريب مرّ ذكره قريباً. (الفيروزآبادي).الأقوى الضمّ حتى في صورة التخلّل فيقصّر. (كاشف الغطاء). (3) في صورة عدم التخلّل لا يخلو القصر عن قوّة كما مرّ في نظيره. (الشيرازي).أمّا مع عدم التخلّل فالأقوى فيه الضمّ كما مرّ نظيره. (الگلپايگاني).يختصّ الإشكال بهذه الصورة و يقصّر مع عدم التخلّل على الأقوى. (النائيني).
نظری ثبت نشده است .