۰۶ بهمن ۱۳۹۴ و ۱۱:۰۳

در بحث‌های روز چهارشنبه این روایت مفصلی که در باب الفروض علی الجوارح هست، مقداری از روایت را خواندیم که در این روایت امام علیه السلام فرموده‌اند خدای تبارک و تعالی بر قلب انسان و بر لسان انسان و بر سمع و بصر انسان اموری را واجب فرموده، و اگر این امور محقق بشود این اعضا و جوارح ایمان‌شان محقق می‌شود و نکته‌ی اساسی در این روایت در همین است که ایمان القلب به آن چیزی است که فرض الله تبارک و تعالی علی القلب، اگر آنچه که بر قلب خداوند واجب کرده محقق شد، این قلب می‌شود قلب مؤمن، اگر آنچه که بر لسان خدای تبارک و تعالی واجب فرموده محقق شد می‌شود لسانی که دارای ایمان است، خود این لسان ایمان دارد نه اینکه این لسان، لسان شخص مؤمن باشد، خود این لسان ایمان دارد و مخصوصاً در این عنوان لسان این نکته در این روایت هست که این را باید خیلی مدّ نظر قرار بدهیم، لسان ما اگر ترجمان ایمان قلب شد به آنچه که خدا بر قلب واجب کرده اقرار به خودش، تصدیق نسبت به خودش، رضای نسبت به خودش، اگر لسان گویای اینها شد، توحید خدای تبارک و تعالی، بعد این لسان دارای ایمان می‌شود.

اگر لسان دائماً به ذکر خدا مشغول شد کشف از این می‌کند که این لسان و این زبان مؤمن است و ایمان دارد اما اگر لسان ما ترجمان هوای نفس‌مان شد، لسان ما اگر ترجمان قوه‌ی شهویّه ما یا ترجمان قوه غضبیه ما شد، اگر در لسان ما ولو یک مورد، اهل نماز باشیم، اهل حرف خوب باشیم، اما تهمتی از او صادر شد یعنی همانطوری که در بقیه‌ی موارد اگر سرِ سوزنی غیر خدا وارد بشود این مشرک می‌شود و این عنوان شرک را پیدا می‌کند، حالا نگوئیم این همه نماز می‌خوانیم، این همه ذکر خدا می‌کنیم، این همه قرآن و مناجات می‌خوانیم، حالا یک تهمتی هم زدیم دالّ بر اینست که این زبان عنوان مشرک را دارد، این زبان ایمانی که باید داشته باشد را ندارد، زبانی که ایمان به خدا ندارد نه دروغ می‌گوید، نه تهمت می‌زند، نه استهزاء می‌کند، نه ایذاء می‌کند و واقعاً نسبت به زبان خیلی مراقبت کنیم.

من قبل از شما خودم را موعظه می‌کنم، زبان خیلی عجیب است، انسان این زبان را اگر به مرحله‌ی ایمان نرساند هر چه عمر او بیشتر می‌شود و بر عمرش می‌گذرد بدتر می‌شود، نه اینکه بهتر بشود، زبان این چنین است. انسان گاهی اوقات می‌بیند یک افرادی که حالا به حسب ظاهر ملبّس به این لباس مقدّس روحانیت هستند، امام جماعت هستند، گاهی ممکن است مسئولیت و منسبی داشته باشد ولی زبان را رها می‌کند، به راحتی افتراء می‌بندند، من خودم مشاهده کردم و متأسفانه شنیدم و برای انسان هم قابل باور نیست که چطور می‌شود یک انسان که اهل نماز و قرآن و ذکر هست اما به یک باره این زبان را ترجمان قوه‌ی غضبیه می‌کند و یک نسبت ناروایی را به یک مؤمن می‌دهد، این خیلی درد بزرگی است، اگر انسان از  همه‌ این علومی که ما می‌خوانیم بی‌بهره باشد ولی این گرفتاری را نداشته باشد اولاست، زبان را خیلی باید کنترل کنیم، شرایط مختلفی برای انسان در زندگی به وجود می‌آید، در زندگی شخصی، زندگی اجتماعی، زندگی سیاسی، جلسات خصوصی و عمومی به وجود می‌آید، تریبون در اختیار انسان قرار می‌گیرد، من ببینم این زبانی که همین الآن حرف می‌زند از روی ایمان است و مؤمناً تکلم می‌کند یا غیر مؤمن، نمی‌دانم. این خیلی مشکل است، این روایت جوارح و ما فرض الله علی الجوارح را مکرر بخوانید، نگوئیم یک بار خواندیم متوجه شدیم که امام علیه السلام چه فرموده؟

رسیدیم به این عبارت و فرض علی البصر، حالا آنچه که خدا بر این چشم واجب فرموده، أن لا ینظر إلی ما حرّم الله علیه، به آنچه که خدا بر او حرام کرده که مصداق مهم آن نگاه کردن به نامحرم است، آنچه که خدا بر او حرام کرده را نگاه نکند. بعد می‌فرماید و أن یعرض أما نهی الله عنه مما لا یحلّ له و هو عمده و هو من الایمان می‌فرمایند اعراض کند از آنچه خدای تبارک و تعالی از آن نهی کرده، مما لا یحل له، چیزی که بر او حلال نیست.

قبلاً هم راجع به فرض علی السمع هم داشتیم که نکاتی را عرض کردم، نمی‌توانیم بگوئیم این و أن یعرض عطف تفصیلی است، لا ینظر إلی ما حرّم الله نگاه به نامحرم نکند، نگاه به عورت دیگران نکند، این أن یعرض أما نهی الله عنه یعنی با چشمش از موارد حرام اعراض کند، اگر یک جایی جلسه‌ی حرام بود، این علاوه بر اینکه نباید بنشیند و گوش بدهد، چشم او وظیفه‌ی اعراض از این جلسه را دارد، بسیار بعید است که بگوئیم این عطف تفسیر برای لا ینظر است، این یک مرحله‌ی دیگری را می‌خواهد بیان کند که دایره‌اش از مسئله‌ی نامحرم خیلی توسعه دارد، الآن اگر یک جلسه‌ای است تا حیثیت کسی را از بین ببرند، اگر نمی‌تواند از جلسه خارج شود طوری است که قدرت بلند شدن ندارد که برود، اما طوری نگاه کند که با نگاهش اعراض خودش را نشان بدهد، این در حالات بزرگان گاهی اوقات ملاحظه می‌کنیم نسبت به مواردی که مورد نظرشان نیست آدم از نگاهشان می‌فهمد، نگاه نگاهِ معرضانه است، نمی‌تواند بلند شود و برود اما نگاه همراهی نیست.

خودِ چشم گویای رضای قلب و کراهت قلب است، اگر انسان از یک چیزی بدش می‌آید در چشم انسان مشخص است، اینکه حالا گاهی اوقات در عرف معروف شده شاید ریشه‌ی روانی هم در علم روانشناسی هم داشته باشد که گاهی اوقات انسان تردید دارد یک مطلبی را دیگری راست می‌گوید یا نه؟ می‌گوید به من نگاه کن، از نگاه انسان می تواند بفهمد که این واقعیت دارد یا نه؟ در نگاه اسراری وجود دارد و از جمله اسرارش همین چشم زخمی است که بسیار متعارف است و شایع هم هست، این یکی از ابعاد نگاه است. خود نگاه یکی از جهاتی که در اینجا هست اعراض است، چشم انسان از ما لا یحلّ له که مطلق است، نامحرم هست، مجلس حرام است، سفره حرام هست، یک انسانی که آمده برای دیگری غیبت کند، نمامی کند و حرفی بزند هست، انسان باید با چشمش در نهی از منکر...، شما ببینید یکی از مواردی که در مسئله‌ی نهی از منکر هست همین مرتبه است که انسان با نگاه غضب‌آلود به منکَر نگاه کند نه با نگاه بی‌تفاوتی!

این مسئله‌ی مهمی است، یک وقتی انسان نمی‌تواند منکَر را نهی کند، قدرتی ندارد، اگر بخواهد نهی کند ممکن است او را مورد تعرّض هم قرار بدهند مشکل برای او درست کنند مثلاً موانع وجود دارد ولی می‌توانی نگاه بغض‌آلود کنی، می‌توانی نگاهی کنی که طرف بفهمد که با تمام وجودت ناراحتی، این یعرض به همین معناست.

آن لا ینظر یک مرحله است و اصلاً کاری به باطن نظر هم ندارد چه از نامحرم خوشت بیاید یا بدت بیاید باید چشمت را ببندی و نگاهی نکنی، این لا ینظر است. اما یعرض یعنی این چشم در عین اینکه باز هست اعراض می‌کند، بغض خودش را نشان می‌دهد، ناراحتی خودش را نشان می‌دهد، بعد می‌فرماید و هو عمله و هو من الایمان، اگر چشم به این مرحله رسید که تمام مواردی که لا یحلّ له، مواردی که نهی الله تعالی عنه، این را اعراض کند، آن هم همیشه، نه یک بار و دو بار، این می‌شود ایمان چشم.

بعد می‌فرماید فقال تبارک و تعالی قل للمؤمنین یغضوا بالابصارهم و یحفظوا فروجهم أی ینظروا إلی عوراتهم و أن ینظر المرأ إلی فرخ أخیه و یحفظ فرجه أن ینظر إلیه و قل للمؤمنان یغضضن من ابصارهن و یحفظن من فروجهن من أن تنظر إحداهن إلی فرج أختها و تحفظ فرجها من أن ینظر إلیها، نکته‌ای که وجود دارد، عرض کردم یکی از خصوصیات این روایت این است که بسیاری از آیات را حضرت استدلال کرده، شما دیدید قولوا للناس حسنی، حسنی را در روایت چطوری معنا کرد امام(علیه السلام)، حسنی یعنی آن ایمان قلب را بیان کند، اینجا هم می‌فرماید انسان اگر در تفسیر همراه با اهل‌بیت علیهم السلام نباشد گرفتار تفسیر به رأی می‌شود، یک مطالبی راجع به حجاب یک آقایی نوشته در اینترنت هست و کتابش چاپ نشده، یک آیه‌ای را ترجمه کرده که البته برای من پرینت کرده بودند آوردند، در کنارش نوشتم در عمرم ندیدم تفسیر به رأی از این بدتر! به قدری تفسیر به رأی کرده که نه با لغت سازگار است نه با عرف سازگار است، نه مفسر شیعی و نه مفسر سنی گفته، یک معنای عجیب و غریبی را بر آیه تحمیل کرده که انسان می‌لرزد می‌بیند اینها با چه جرأتی کلام خدا را اینطوری ترجمه کرده؟! خیلی باید مراقب باشیم.

حالا اینجا امام صادق علیه السلام می‌فرمایند هر جا در قرآن راجع به مسئله‌ی حفظ فرج آمده و التی احسن فرجها،‌ در قضیه حضرت مریم و الذین هم لفروجهم حافظون، هر جا در قرآن مسئله حفظ فرج مطرح شده مراد زناست، حفظ از زنا است إلا در این آیه که می‌فرماید قل للمؤمنین یغضوا من ابصارهم و احفظوا فروجهم مراد اینست که یکی به عورت دیگری نگاه نکند، بحث نظر است، می‌فرماید کل شیءٍ فی القرآن من حفظ الفرج فهو من الزنا إلا هذه الآیة، فإنها من النظر، در خصوص این آیه‌ی قل للمؤمنین و قل للمؤمنات در هر دو که مسئله حفظ فرج مطرح شده حفظ فرج از نظر هست، مسئله‌ی زنا در اینجا مطرح نیست. علی ایّ حال این روایت به ما می‌گوید مسئله چشم بسیار مهم است و وظایفی که چشم دارد، آنچه خدا بر او واجب کرده را ان شاء الله خداوند توفیق بدهد که عمل کنیم و موفق شویم به رعایت این حدود.



منبع : وسائل الشیعه،‌ ج 15، ص 164



کلمات کلیدی :

جهاد بانفس زبان ایمان واجب بر چشم سوره نور،‌30 نگاه و نظر

۱,۳۷۱ بازدید