حديثى در الدّر المنثور نقل شده است؛ «فى الدّر المنثور أخرج ابن
ابى شيبه و احمد و ترمزى و ابن جرير و الطبرانى و ابن مردويه عن أمّ
السّلمه ان رسول الله(ص) كان يكثر فى دعائه يقول اللهم مقلب القلوب ثبت
قلبى على دينك» ؛ امسلمه ميگويد يكى از دعاهايى كه پيامبر(ص)
زياد بر آن مداومت مىكرد اين دعاست «خدايا مرا بر دين اسلام ثابت قدم
بدار». پيامبر با آن عظمت، كه خودش آورنده اسلام است، مع ذلك يکي از
دعاهايش اين است كه خدايا من را به همين اسلامى كه خود من از ناحيه تو
آوردهام تثبيت كن.
چه نكتهاى در اين بوده كه پيامبر با اين
عظمت؛ كه مقرّبترين افراد در نزد خداست، عارفترين افراد به خدا و
آگاهترين افراد به دين است، چنين ميگويد. اگر بپرسيم أعلم من فى العالم
از ابتدا تا آخر عالم نسبت به اسلام چه كسى است؟ قطعا جواب؛ پيامبر اسلام (صلّي الله عليه و آله و سلم) است. از پيامبر(ص) بالاتر نداريم، ولى مع ذلك با اين درجه از عظمت، اين چنين دعا ميکند؛ «ثبت قلبى على دينك» . أمسلمه مىگويد پيامبر(ص) اين دعا را زياد مىخواند.
آن وقت امسلمه از پيامبر اکرم(ص) چنين سؤال كرده «يا رسول الله و ان القلوب تنقلب؟»
. آيا قلب ممكن است منقلب شود؟ يعنى واقعاً يك روزى يك طورى است و روز
ديگر يك نوع ديگر است؟ يك روز ايمان دارد و يك روز كفر دارد؟ يك روز خدا را
قبول دارد و يك روز خدا را منكر است؟ يك روز به خدا علاقمند است و يك روز
بغض نسبت به خدا پيدا كند؟
«قال نعم، ما خلق الله من بشر من بنى آدم الا و قلبه بين اصبعين من أصابع الله، إن شاء أقامه و إن شاء أزاغه»
؛ پيامبر(ص) فرمود: بله، خداوند بشرى از بنى آدم را خلق نكرده مگر اينكه
قلب او بين دو انگشت از انگشتان خداست، -اين كنايه است، يعنى براى اينكه
مطلب را به فهم ما خيلى نزديك كند پيامبر(ص) چنين فرموده است که بين دو
انگشت از انگشتان خداست- که اگر خدا بخواهد اين را مستقيم نگه ميدارد، اين
قلب را قلب سليم قرار مىدهد، از دنيا هم كه مىرود و در قيامت هم كه
محشور مىشود، به تعبير قرآن کريم «جَاءَ رَبَّهُ بِقَلبٍ سَلِيم»؛ يعنى با قلب سليم آمده است. و اگر خدا بخواهد او را منحرف مىكند.
براى
ما اين مقدمه هم روشن است كه مشيت الهى بر اساس حكمت است. اينطور نيست كه
مشيت الهى مثل مشيت ما باشد که امروز ميخواهيم اين كار را انجام دهيم و
فردا ميل ما چيز ديگرى است. مشيت الهى بر اساس حكمت است، خداوند متعال به
قلوب ما نگاه مىكند، به اعمال ما نگاه مىكند. به نيات ما نگاه مىكند،
که به چه نيتى آمده ام دارم درس مىخوانم؟!
اگر نيت انسان، نيت آلودهاى باشد، در هشتاد سالگى اين دو اصبع تغيير پيدا
مىكند. تا آن موقع فكر مىكند كه مستقيم است، صالح است، كذا و كذا، آن
لحظات آخر و آن روزهاى آخر واقعيت مشخص مىشود، هم براى خودش و هم براى
مردم.
حالا درجاتش هم مختلف است؛ يك وقت فقط خودش متوجه است که
باطنش آلوده است، اما يك وقت اينقدر اين آلودگى زياد است كه ديگران هم
متوجه مىشوند و رسوا مىشود. ما كه قلبمان دست خداست، چرا اينقدر بايد
براى خودمان مقدم و مؤخر درست كنيم؟!! رطب و يابس به هم ببافيم براى اينكه
آينده اى پيدا كنيم؟! انسان عده اى را دور خودش جمع كند براى اينكه پست و
مقامى پيدا كند، عليه كسى حرفى را بزند براى اينكه ديگرى را از بين ببرد،
چيزى كه متأسفانه امروز در حوزه و در كشور ما هست و همه به نوعى به آن
مبتلا هستند!
ما بايد در يك مسيرى كه خدا و اولياء خدا براى ما معين كردهاند حركت كنيم.
عرض من اين است كه هرچه مىتوانيد از نظر معنوى نگران خودتان باشيد، امّا
از نظر ظاهرى هيچ توجّهى نكنيد.
اينکه فرداى ما چه مىشود، و آيا
اعتبارى پيش مردم دارم يا ندارم؟! مردم به من توجه دارند يا ندارند؟! به
ما پول مىدهند يا نمىدهند؟! واقعاً اينها را بايد کنار بگذاريم.
بله، بايد نگرانى معنوى داشته باشيم؛ که در قلب ما نسبت به دين خدا چه
مىگذرد؟ عرض كردم که مشيت خدا بر اساس حكمت است، خدا مىبيند اين قلب،
قلبى است که براى اسلام مىتپد، يا قلبى است كه براى دنيا مى تپد. به اين
قلب نظر ميکند که ببيند آيا حبّ و بغضي که در اين قلب است، براى خداست يا
براى غير خداست؟ اگر خدايى نكرده انسان حتي يك لحظه قلبش را آلوده كرده
باشد، ولى واقعاً دنبال اين باشد كه به خدا نزديك باشد، «إن شاء أقامه»، آن را درست مىكند. قلب ما هميشه بين دو انگشت از انگشتان خداست؛ اين تعبير به «اصبع»
براى تقريب به ذهن است، ولى نكته مهم آن اين است كه اگر بخواهيد چيزى را
حركت دهيد، يك وقت بايد يك گروه اين را بردارند و حركت دهند.
آسانترين
و سبكترين چيزى را كه انسان مىتواند تغيير دهد؛ اين است كه انسان با دو
انگشت بردارد و جابجا كند؛ يعنى اينقدر در نزد خدا آسان است، اينقدر اين
زمان كم است. مهمترين نكته اش اين است كه اين قدر آسان و ساده و حقير است
كه با يك حركت كوچك انجام مىشود.
واقعاً تصميم بگيريم خودمان را اصلاح كنيم. دنبال اين نباشيم كه براى دنياى
كسى كار كنيم، مخصوصاً ما طلبه ها گاهى اوقات گرفتار مىشويم، دنبال
افراد مىافتيم و يا عده اى از انسان بخواهند که از او سوء استفاده كنند
كه براى دنياى خودشان شخصي را با پول در اختيار خود بگيرند! بوسيله او،
ديگري را تبليغ و ترويج كنند، و در مورد او مبالغه كنند.
چرا اين
سرمايهاى كه خدا توفيق آن را به ما داده، انسان اينطور خرج كند؟! اين را
براى خودمان خرج كنيم، براى رفعت معنوى خودمان خرج كنيم. اينکه طلبه دنبال
اين باشد كه چطور اين شخص را بالا ببرد يا چطور آن ديگري را پايين بياورد،
هر آنچه كه از قلب انسان خطور مىكند، خدا بر آن آگاه است. بلکه دقيقتر از
خطور، آنچه که كنه قلب انسان است و خود او از آن خبر ندارد، خدا به آن
آگاه است و ملاك خدا همان است. براى سالم كردن قلبمان همت كنيم. قلب سليم
يعنى آن قلب نورانى و آن قلبى كه جز حبّ و بغض خدا، در آن چيز ديگري نباشد.
گاهى
اوقات انسان فكر مىكند عاقل است، زرنگ است، فكر مىكند اهل اين است كه
يك چيزى را تنظيم كند و به يك نتيجه اى برسد، اما نمىداند اين بدبختى
است. من از حالا زمينه سازى كنم براى سى سال ديگر. در امور ظاهرى عرض
مىكنم. و إلا در امور معنوى هرچه برنامه ريزى كنيم كم است. براى صد سال
هم بايد برنامه ريزى كنيم. ولى براى امور ظاهرى واقعاً خيلى بيچارگى است.
بنده همين امروز در بحث اصول، داشتم مبحث محكم و متشابه را مطالعه
مىكردم، در کتابخانه خودم ديدم کتاب يك آقايى است كه خيلى هم پر كتاب
است، گفتم ببينيم ايشان چه گفته است؟ ديدم ايشان حدود سى چهل صفحه از روى
تفسير علامه طباطبائي(قده) نوشته، و هيچ كجا هم اسمي از او نبرده است. اين
درست نيست. در همين زمان ما عجيب اين است؛ يكى از فضلاء سه جلد كتاب در
مورد مكاسب محرمه به من داد. من هم اول واقعاً خيلى خوشم آمد، باز
كردم ديدم روى حساب حرف زده است. اما بعد ديدم اكثر آن را از روى كتاب
ديگري نوشته است. اين چه كارى است؟ چرا خودمان را فريب ميدهيم؟ فرض کنيد
به من بگويند او صد جلد كتاب دارد، بگويند او هزار جلد كتاب دارد. اگر
واقعاً اين براى اين باشد كه من خودم را به مردم به طلبه ها و به حوزه
معرفى كنم، تو اگر حرف دارى در يك سطر، اگر يك مطلب تازهاي داشته باشى، از
هزار جلد كتاب بهتر است. واقعاً دنبال اين باشيم كه قلب سليم و قلب نورانى
داشته باشيم. آنچه كه انجام ميدهيم براى خدا باشد؛ حرف مىزنيم براى خدا
باشد، چيزى مىنويسيم براى خدا باشد، حرفى نقل مىكنيم براى خدا باشد.
گاهى
اوقات انسان به يك كسى مىگويد من فلان چيز را شنيده ام، تو هم شنيدى يا
نه؟ براى اينكه فقط دنبال اين است كه او را تخريب كند. چه داعى داريد كه
هرچه را بشنويد نقل كنيد؟! اين ضعف است، اين پستى است، اين رذالت يك آدم را
مىرساند.
انسان اين کار را روى ترازوى قرآن و سنت كه هردو نور هستند قرار دهد،
ببيند اين نحوه روش چه جايگاهى دارد؟ اينکه من شنيدم فلانى بيسواد است، از
جهت علمى ضعيف است، شما هم شنيديد يا نشنيديد، اين چه ارزشى دارد که
مىگوييد؟!! بله، يك وقت انسان نظر خودش را نقل مىكند، که به نظر من اين
نظر صد اشكال دارد، در بحث علمى عيبى ندارد.
اما اينکه خودمان را
به يك سرى شئون ديگران مشغول كنيم، براى ديگري برنامه ريزى كنيم، وقت خود و
ديگران را صرف اين امور كنيم، اين درست نيست. على أىّ حال؛ بارها عرض
كردهام که گاهى اوقات انسان روى ميز مطالعه اش بعضى از اينها را بنويسد و
جلوي خودش بگذارد، صبح كه از خواب بلند مىشويم اين دعا را بخوانيم «ثبت قلبى على دينك»
، يادمان بيايد كه پيغمبر فرمود قلب آدم بين دو اصبع از اصابع خداست. اگر
انسان اين کلام را يادش باشد، امكان ندارد بد ديگرى را بخواهد. ميگويد
ببينيم خدا به چه امري راضى است؟ دنبال آن مىرود.
إن شاء الله خداوند متعال همه ما را با قلب سليم محشور بفرمايد!
قلب سلیم
۱۱ بهمن ۱۳۹۴ و ۱۱:۵۴
حديثى در الدّر المنثور نقل شده است؛ «فى الدّر المنثور أخرج ابن ابى شيبه و احمد و ترمزى و ابن جرير و الطبرانى و ابن مردويه عن أمّ السّلمه ان رسول الله(ص) كان يكثر فى دعائه يقول اللهم مقلب القلوب ثبت قلبى على دينك» ؛ امسلمه ميگويد يكى از دعاهايى كه پيامبر(ص) زياد بر آن مداومت مىكرد اين دعاست «خدايا مرا بر دين اسلام ثابت قدم بدار». پيامبر با آن عظمت، كه خودش آورنده اسلام است، مع ذلك يکي از دعاهايش اين است كه خدايا من را به همين اسلامى كه خود من از ناحيه تو آوردهام تثبيت كن.
چه نكتهاى در اين بوده كه پيامبر با اين عظمت؛ كه مقرّبترين افراد در نزد خداست، عارفترين افراد به خدا و آگاهترين افراد به دين است، چنين ميگويد. اگر بپرسيم أعلم من فى العالم از ابتدا تا آخر عالم نسبت به اسلام چه كسى است؟ قطعا جواب؛ پيامبر اسلام (صلّي الله عليه و آله و سلم) است. از پيامبر(ص) بالاتر نداريم، ولى مع ذلك با اين درجه از عظمت، اين چنين دعا ميکند؛ «ثبت قلبى على دينك» . أمسلمه مىگويد پيامبر(ص) اين دعا را زياد مىخواند.
آن وقت امسلمه از پيامبر اکرم(ص) چنين سؤال كرده «يا رسول الله و ان القلوب تنقلب؟» . آيا قلب ممكن است منقلب شود؟ يعنى واقعاً يك روزى يك طورى است و روز ديگر يك نوع ديگر است؟ يك روز ايمان دارد و يك روز كفر دارد؟ يك روز خدا را قبول دارد و يك روز خدا را منكر است؟ يك روز به خدا علاقمند است و يك روز بغض نسبت به خدا پيدا كند؟ «قال نعم، ما خلق الله من بشر من بنى آدم الا و قلبه بين اصبعين من أصابع الله، إن شاء أقامه و إن شاء أزاغه» ؛ پيامبر(ص) فرمود: بله، خداوند بشرى از بنى آدم را خلق نكرده مگر اينكه قلب او بين دو انگشت از انگشتان خداست، -اين كنايه است، يعنى براى اينكه مطلب را به فهم ما خيلى نزديك كند پيامبر(ص) چنين فرموده است که بين دو انگشت از انگشتان خداست- که اگر خدا بخواهد اين را مستقيم نگه ميدارد، اين قلب را قلب سليم قرار مىدهد، از دنيا هم كه مىرود و در قيامت هم كه محشور مىشود، به تعبير قرآن کريم «جَاءَ رَبَّهُ بِقَلبٍ سَلِيم»؛ يعنى با قلب سليم آمده است. و اگر خدا بخواهد او را منحرف مىكند.
براى ما اين مقدمه هم روشن است كه مشيت الهى بر اساس حكمت است. اينطور نيست كه مشيت الهى مثل مشيت ما باشد که امروز ميخواهيم اين كار را انجام دهيم و فردا ميل ما چيز ديگرى است. مشيت الهى بر اساس حكمت است، خداوند متعال به قلوب ما نگاه مىكند، به اعمال ما نگاه مىكند. به نيات ما نگاه مىكند، که به چه نيتى آمده ام دارم درس مىخوانم؟! اگر نيت انسان، نيت آلودهاى باشد، در هشتاد سالگى اين دو اصبع تغيير پيدا مىكند. تا آن موقع فكر مىكند كه مستقيم است، صالح است، كذا و كذا، آن لحظات آخر و آن روزهاى آخر واقعيت مشخص مىشود، هم براى خودش و هم براى مردم.
حالا درجاتش هم مختلف است؛ يك وقت فقط خودش متوجه است که باطنش آلوده است، اما يك وقت اينقدر اين آلودگى زياد است كه ديگران هم متوجه مىشوند و رسوا مىشود. ما كه قلبمان دست خداست، چرا اينقدر بايد براى خودمان مقدم و مؤخر درست كنيم؟!! رطب و يابس به هم ببافيم براى اينكه آينده اى پيدا كنيم؟! انسان عده اى را دور خودش جمع كند براى اينكه پست و مقامى پيدا كند، عليه كسى حرفى را بزند براى اينكه ديگرى را از بين ببرد، چيزى كه متأسفانه امروز در حوزه و در كشور ما هست و همه به نوعى به آن مبتلا هستند! ما بايد در يك مسيرى كه خدا و اولياء خدا براى ما معين كردهاند حركت كنيم. عرض من اين است كه هرچه مىتوانيد از نظر معنوى نگران خودتان باشيد، امّا از نظر ظاهرى هيچ توجّهى نكنيد.
اينکه فرداى ما چه مىشود، و آيا اعتبارى پيش مردم دارم يا ندارم؟! مردم به من توجه دارند يا ندارند؟! به ما پول مىدهند يا نمىدهند؟! واقعاً اينها را بايد کنار بگذاريم. بله، بايد نگرانى معنوى داشته باشيم؛ که در قلب ما نسبت به دين خدا چه مىگذرد؟ عرض كردم که مشيت خدا بر اساس حكمت است، خدا مىبيند اين قلب، قلبى است که براى اسلام مىتپد، يا قلبى است كه براى دنيا مى تپد. به اين قلب نظر ميکند که ببيند آيا حبّ و بغضي که در اين قلب است، براى خداست يا براى غير خداست؟ اگر خدايى نكرده انسان حتي يك لحظه قلبش را آلوده كرده باشد، ولى واقعاً دنبال اين باشد كه به خدا نزديك باشد، «إن شاء أقامه»، آن را درست مىكند. قلب ما هميشه بين دو انگشت از انگشتان خداست؛ اين تعبير به «اصبع» براى تقريب به ذهن است، ولى نكته مهم آن اين است كه اگر بخواهيد چيزى را حركت دهيد، يك وقت بايد يك گروه اين را بردارند و حركت دهند.
آسانترين و سبكترين چيزى را كه انسان مىتواند تغيير دهد؛ اين است كه انسان با دو انگشت بردارد و جابجا كند؛ يعنى اينقدر در نزد خدا آسان است، اينقدر اين زمان كم است. مهمترين نكته اش اين است كه اين قدر آسان و ساده و حقير است كه با يك حركت كوچك انجام مىشود. واقعاً تصميم بگيريم خودمان را اصلاح كنيم. دنبال اين نباشيم كه براى دنياى كسى كار كنيم، مخصوصاً ما طلبه ها گاهى اوقات گرفتار مىشويم، دنبال افراد مىافتيم و يا عده اى از انسان بخواهند که از او سوء استفاده كنند كه براى دنياى خودشان شخصي را با پول در اختيار خود بگيرند! بوسيله او، ديگري را تبليغ و ترويج كنند، و در مورد او مبالغه كنند.
چرا اين سرمايهاى كه خدا توفيق آن را به ما داده، انسان اينطور خرج كند؟! اين را براى خودمان خرج كنيم، براى رفعت معنوى خودمان خرج كنيم. اينکه طلبه دنبال اين باشد كه چطور اين شخص را بالا ببرد يا چطور آن ديگري را پايين بياورد، هر آنچه كه از قلب انسان خطور مىكند، خدا بر آن آگاه است. بلکه دقيقتر از خطور، آنچه که كنه قلب انسان است و خود او از آن خبر ندارد، خدا به آن آگاه است و ملاك خدا همان است. براى سالم كردن قلبمان همت كنيم. قلب سليم يعنى آن قلب نورانى و آن قلبى كه جز حبّ و بغض خدا، در آن چيز ديگري نباشد.
گاهى اوقات انسان فكر مىكند عاقل است، زرنگ است، فكر مىكند اهل اين است كه يك چيزى را تنظيم كند و به يك نتيجه اى برسد، اما نمىداند اين بدبختى است. من از حالا زمينه سازى كنم براى سى سال ديگر. در امور ظاهرى عرض مىكنم. و إلا در امور معنوى هرچه برنامه ريزى كنيم كم است. براى صد سال هم بايد برنامه ريزى كنيم. ولى براى امور ظاهرى واقعاً خيلى بيچارگى است. بنده همين امروز در بحث اصول، داشتم مبحث محكم و متشابه را مطالعه مىكردم، در کتابخانه خودم ديدم کتاب يك آقايى است كه خيلى هم پر كتاب است، گفتم ببينيم ايشان چه گفته است؟ ديدم ايشان حدود سى چهل صفحه از روى تفسير علامه طباطبائي(قده) نوشته، و هيچ كجا هم اسمي از او نبرده است. اين درست نيست.
در همين زمان ما عجيب اين است؛ يكى از فضلاء سه جلد كتاب در مورد مكاسب محرمه به من داد.
من هم اول واقعاً خيلى خوشم آمد، باز كردم ديدم روى حساب حرف زده است. اما بعد ديدم اكثر آن را از روى كتاب ديگري نوشته است. اين چه كارى است؟ چرا خودمان را فريب ميدهيم؟ فرض کنيد به من بگويند او صد جلد كتاب دارد، بگويند او هزار جلد كتاب دارد. اگر واقعاً اين براى اين باشد كه من خودم را به مردم به طلبه ها و به حوزه معرفى كنم، تو اگر حرف دارى در يك سطر، اگر يك مطلب تازهاي داشته باشى، از هزار جلد كتاب بهتر است. واقعاً دنبال اين باشيم كه قلب سليم و قلب نورانى داشته باشيم. آنچه كه انجام ميدهيم براى خدا باشد؛ حرف مىزنيم براى خدا باشد، چيزى مىنويسيم براى خدا باشد، حرفى نقل مىكنيم براى خدا باشد.
گاهى اوقات انسان به يك كسى مىگويد من فلان چيز را شنيده ام، تو هم شنيدى يا نه؟ براى اينكه فقط دنبال اين است كه او را تخريب كند. چه داعى داريد كه هرچه را بشنويد نقل كنيد؟! اين ضعف است، اين پستى است، اين رذالت يك آدم را مىرساند. انسان اين کار را روى ترازوى قرآن و سنت كه هردو نور هستند قرار دهد، ببيند اين نحوه روش چه جايگاهى دارد؟ اينکه من شنيدم فلانى بيسواد است، از جهت علمى ضعيف است، شما هم شنيديد يا نشنيديد، اين چه ارزشى دارد که مىگوييد؟!! بله، يك وقت انسان نظر خودش را نقل مىكند، که به نظر من اين نظر صد اشكال دارد، در بحث علمى عيبى ندارد.
اما اينکه خودمان را به يك سرى شئون ديگران مشغول كنيم، براى ديگري برنامه ريزى كنيم، وقت خود و ديگران را صرف اين امور كنيم، اين درست نيست. على أىّ حال؛ بارها عرض كردهام که گاهى اوقات انسان روى ميز مطالعه اش بعضى از اينها را بنويسد و جلوي خودش بگذارد، صبح كه از خواب بلند مىشويم اين دعا را بخوانيم «ثبت قلبى على دينك» ، يادمان بيايد كه پيغمبر فرمود قلب آدم بين دو اصبع از اصابع خداست. اگر انسان اين کلام را يادش باشد، امكان ندارد بد ديگرى را بخواهد. ميگويد ببينيم خدا به چه امري راضى است؟ دنبال آن مىرود. إن شاء الله خداوند متعال همه ما را با قلب سليم محشور بفرمايد!
منبع : سنن نسايي ج6، ص 86
کلمات کلیدی :
۱,۵۲۴ بازدید