حدیثی وارد شده، که حدیث بسیار خوبی است. تمام احادیث، خوب هستند، ولی بعضی از احادیث را باید بیشتر مورد نظر قرار دهیم. مرحوم کلینی(ره) در کافی، ج2، باب اتّباع الهوی، این حدیث را از امام باقر(ع) نقل کرده است. امام باقر(ع) از وجود مبارک پیامبر خدا(ص) نقل میکند که پیامبر(ص) هم به عنوان حدیث قدسی نقل میکند. «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی وَ عَظَمَتِی وَ کِبْرِیَائِی وَ نُورِی وَ عُلُوِّی وَ ارْتِفَاعِ مَکَانِی لَا یُؤْثِرُ عَبْدٌ هَوَاهُ عَلَى هَوَایَ إِلَّا شَتَّتُّ عَلَیْهِ أَمْرَهُ وَ لَبَّسْتُ عَلَیْهِ دُنْیَاهُ وَ شَغَلْتُ قَلْبَهُ بِهَا وَ لَمْ أُؤْتِهِ مِنْهَا إِلَّا مَا قَدَّرْتُ لَهُ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی وَ عَظَمَتِی وَ نُورِی وَ عُلُوِّی وَ ارْتِفَاعِ مَکَانِی لَا یُؤْثِرُ عَبْدٌ هَوَایَ عَلَى هَوَاهُ إِلَّا اسْتَحْفَظْتُهُ مَلَائِکَتِی وَ کَفَّلْتُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِینَ رِزْقَهُ وَ کُنْتُ لَهُ مِنْ وَرَاءِ تِجَارَةِ کُلِّ تَاجِرٍ وَ أَتَتْهُ الدُّنْیَا وَ هِیَ رَاغِمَة» ؛ این روایت دو قسمت دارد؛ قسمت اولش این است که خداوند متعال به هفت چیز قسم خورده است. أولا این قسم ها، قسم به بالاترین عناوینی است که مربوط به خدای تبارک و تعالی است. ما وقتی قرآن را میبینیم، قرآن میفرماید «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض» . در اینجا خدا به نور بودن خودش قسم خورده، به عزت خودش قسم خورده، یعنی أسماء و صفاتی که دیگر فوق این أسما و صفات تصویر نمیشود. گاهی اوقات خدا برای یک امری، به شب، به روز، به خورشید، به ماه، به ستاره قسم میخورد. اما اینجا خدا به چه اموری قسم خورده است؛ «وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی وَ عَظَمَتِی وَ کِبْرِیَائِی وَ نُورِی وَ عُلُوِّی وَ ارْتِفَاعِ مَکَانِی» ؛ این اسامی که هر کدام خودش خیلی بحث مفصلی و عمیق دارد و خیلی از آنها را ما نمیفهمیم، فقط یک اجمالی از توجه پیدا میکنیم.
به اینها قسم خورده که «لَا یُؤْثِرُ عَبْدٌ هَوَاهُ عَلَى هَوَای » ؛ هیچ بندهای میل خودش را بر میل من مقدم نمیکند، مگر اینکه چهار اثر بر آن مترتب شود. یعنی کسی که میل خودش را بر میل خدا مقدم کند، یک مال حرامی گیرش آمده، میلش این است که از این مال حرام خانه بسازد، میل و اراده خدا این است که تصرف در این مالِ حرام نکند. میل خودش این است که در یکجا آبروی یک انسانی را ببرد، سرّی از اسرار او را فاش کند، در یک جمعی قرار میگیرد انسان میبیند که اقتضا دارد که علیه دیگری حرف بزند، اما میل خدا این است که سکوت کند و دهانش را ببندد. اساساً ما هر روز در این دو راهی قرار میگیریم. یک راه، راه حق است و یک راه، راه باطل. یک راه، خداست و یک راه، شیطان است. یک راه، میل نفسانی است و یک راه، میل و اراده خدای تبارک و تعالی است. یک راه، رضایت خود انسان است و یک راه، رضایت خداست. واقعا چقدر خودمان را امتحان کردهایم ببینیم که آیا رضای خودمان را بر رضای خدا مقدم میکنیم یا رضای خدا را بر رضای خودمان مقدم میکنیم؟ مثلاً در جایی اگر انسان چیزی بنویسد، احتمال بدهد افراد زیادی روی آن اعتراض کند، حرفی بزند احتمال بدهد حتی آبرویش برود، اما احساس کند رضای خدا در این است که این حرف را بزند. در این روایت قدسی خداوند تبارک و تعالی میفرماید اگر یک انسانی میل خودش را بر میل من مقدم کرد؛ «شَتَّتُّ عَلَیْهِ أَمْرَهُ» ؛ امورش را متشتّت میکند. امور زندگیش را مضطرب میکند. یک اضطرابی را بر او حاکم میکند.
آدم های دنیا طلب هم معمولا همینطور هستند. عرض کردم مخصوصا در بین روحانیت هم این مسأله هست؛ انسانهایی که در بعضی مواقع وظیفه دارند که حرفی را بزنند و حرفی نمیزنند، اینها أصلا یک حالت متشتّتی هم دارند، استقرار و آرامش ندارند. خودشان تنها هم که نشستهاند، منقلب هستند، این اثر این است که میل خودش را بر میل خدا مقدم کرده است. اثر دوم اینکه «وَ لَبَّسْتُ عَلَیْهِ دُنْیَاهُ» ؛ دنیا را بر او مشتبه قرار میدهد. یعنی حالا که میل خودش را بر میل من مقدم کرده، نمیگذارم حق و باطل را درست بفهمد. اثر سوم اینکه «وَ شَغَلْتُ قَلْبَهُ بِهَا» ؛ این تعبیر، خیلی تعبیر عجیبی است؛ قلبش را دائما مشغول به دنیا میکنم. انسان از صبح که از خانه بیرون میآید تا شب، یک محاسبه کنیم که این قلب ما چقدر در امور دنیوی سیر کرده است، چقدر در مسائل دنیوی مشغول بوده، چقدر در مورد خدا مشغول بوده است؟ وقتی انسان، درس میآید، ببینید اگر خدای ناکرده انسان گرفتار دنیا باشد، دنبال این است که مثلاً اگر میخواهد اظهار عقیده کند بگوید من باید در درس، انظار دیگران را تخریب کنم، میخواهد در یک جمعی بگوید من باید حرف خودم را به کرسی بنشانم، حرف خودم، نظر خودم، رأی خودم، میل خودم، اما اینکه چه چیزی مصلحت دین است، چه چیزی مصلحت خداست، واقعا حتی اگر انسان یک روایت را بخواهد معنا کند، باید خیلی به خدا پناه ببرد.
یک روایت را انسان نسبت به دیگران یک طور معنا میکند، نسبت به خودش یک طور دیگر معنا کند، که اگر یک طور دیگر معنا کند، یک نتایجی میگیرد. حالا اگر گوشهی دلش این باشد که حق با دیگران است، اما من یک حرفی زدهام و میخواهم روی آن بایستم، هرچه هم به من بگویند دست از حرفم بر نمیدارم!!! آدمهایی که میل خودشان را بر میل خدا مقدم میکنند، یکی از و یژگی هایشان همین است که هرچه به او بگویند این کار اشتباه است، این شخص مغلوب میل و هوای نفس خودش است، در او اثری ندارد، و اگر قلب انسان مشغول به دنیا شد، ببینید در این روایات چه آثار عجیبی بر او مترتب شده است. در یک روایتی که آن هم حدیث قدسی است؛ خدا قسم خورده به عزت و جلالش که اگر در قلب کسی ذرهای از حب دنیا باشد، من محبت خودم را برای همیشه از قلب او بیرون میآورم. اصلا اجازه نمیدهم آن قلب، محبّ من واقع شود. ما در ابتدای سال این تعبیر «یا مقلب القلوب» را بکار میبریم، این ذکر واقعا هر روز باید در ذهن ما باشد، قلب، دست خداست، اگر دیدیم قلب ما مشغول به دنیاست، عقوبتی است که گرفتار آن شدهایم. باید ببینیم چه کردهایم که این گرفتاری را پیدا کردیم. بله، انسان به اندازهی نیازش توجه کند؛ امروز غذا میخواهد، لباس میخواهد، این مشکلات را باید حل کند، این یک امر طبیعی است، اما اگر قلب او مشغول به دنیا باشد، همیشه این یکی از عقوبت هایی است که بر حسب این روایت هست. اثر چهارم اینکه «وَ لَمْ أُؤْتِهِ مِنْهَا إِلَّا مَا قَدَّرْتُ لَه» ؛ از دنیا فقط به همان مقداری که برای او مقدر کردهام به او میدهم.
از این طرف قضیه، باز خداوند متعال دوباره قسم میخورد همان هفت قسم را و میفرماید «وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی وَ عَظَمَتِی وَ نُورِی وَ عُلُوِّی وَ ارْتِفَاعِ مَکَانِی لَا یُؤْثِرُ عَبْدٌ هَوَایَ عَلَى هَوَاهُ إِلَّا اسْتَحْفَظْتُهُ مَلَائِکَتِی وَ کَفَّلْتُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِینَ رِزْقَهُ وَ کُنْتُ لَهُ مِنْ وَرَاءِ تِجَارَةِ کُلِّ تَاجِرٍ وَ أَتَتْهُ الدُّنْیَا وَ هِیَ رَاغِمَة» ؛ اگر کسی میل من را بر میل خودش مقدم کرد؛ چهار اثر بر آن مترتب میشود: اثر اول اینکه «إِلَّا اسْتَحْفَظْتُهُ مَلَائِکَتِی» ؛ من ملائکه را حافظ این شخص قرار میدهم. واقعا چه اثر عجیبی است. اگر انسان در یک دو راهی، ببیند خدا چه میخواهد، و لو به ضرر خودش است، به ضرر آبروی اوست، به ضرر مالی است، اما ببیند خدا راضی است، آن کار را انجام دهد، اثر بزرگ آن این است که ملائکه حافظ او میشوند. خوشا به حال کسی که ملائکه حافظ او هستند. این شخصی که ملائکه حافظ او میشوند، دیگر گرفتار شرک نمیشود. در آن لحظات آخر عمر که انسان میخواهد از دنیا برود، همان لحظات انسان ممکن است گرفتار شرک شود. انسان دیگر نتواند توحید را بگوید. گرچه یک عمر هم درس گفته باشد. اما اگر ملائکه حافظ بودند، ملائکه دیگر حریم این قلب را حفظ میکنند، حرمت خدا برای این قلب و این انسانی که این اراده را کرده است. الان طلبهها وضع زندگی سختی دارند، حالا با همهی شایعاتی که وجود دارد، اما ما از نزدیک میدانیم، وضع زندگی بسیار سختی دارند، اما اگر تشخیص دهد و این سختی را برای خدا تحمل کند، میل نفسش این است که برو یک جایی کار کن، حقوق مکفی بگیر و زندگی آنچنانی داشته باش. اما بگوید من این سختی را برای خدا تحمل میکنم، اینجا ملائکه حافظ او میشوند.
اثر دوم اینکه «وَ کَفَّلْتُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِینَ رِزْقَه» ؛ آسمان و زمین را در خدمت او برای رزق او قرار میدهم. اثر سوم اینکه «وَ کُنْتُ لَهُ مِنْ وَرَاءِ تِجَارَةِ کُلِّ تَاجِر»؛ هر کسبی که بخواهد انجام دهد، من پشت سر او هستم. اثر چهارم اینکه «وَ أَتَتْهُ الدُّنْیَا وَ هِیَ رَاغِمَة» ؛ اینقدر دنیا سراغ او میآید که او از دنیا فرار میکند. البته این نکته را دقت کنید؛ یک وقتی یکی از علمای بزرگ اخلاق(خدا ایشان را رحمت کند)، آثار نماز شب را میگفت، میگفت یکی از آثار نماز شب، نورانیت است، اما اگر کسی نماز شب را برای همین نورانیت بخواند، نورانیت پیدا نمیکند. ما اگر بگوییم من میخواهم رضای خدا را بر رضای خودم مقدم کنم که دنیا سراغ من بیاید، باز فایده ندارد. این «وَ هِیَ رَاغِمَة» ؛ یعنی واقعا تنفر از دنیا دارد. این فقط تنها لذتش به همین است که تابع محض خدای تبارک و تعالی باشد، این برایش لذت دارد. تمام دنیا را هم به او بدهند یا اینکه دنیا را ازش بگیرند، هیچ فرقی برایش نمیکند. ما باید واقعا این را ملاک قرار دهیم، در گفتارمان، در نگاه مان، در رفتارمان، در زندگی داخلی با خانواده، با همسر، با فرزندان، با فامیل، با مردم. اینها مسائلی است که انسان در همین جزئیات میتواند رضای خدا را بر رضای خودش مقدم کند. رضای خدا این است که انسان از یک مریضی نگهداری کند، میل خودش این است که او را رها کند برود دنبال زندگی راحت خودش، حالا یک همسر مریض داردٔ یک راه این است که او را رها کند، دنبال کار خودش برود، این هم بالاخره یک طوری عمرش را دنبال میکند. اما رضای خدا در این است که تو از او نگهداری و مراقبت کنی. انسان این راه را اختیار کند. این خیلی نمونه و مصداق دارد. خداوند همه ما را در زندگی موفق کند که همیشه و در همهی امور، رضای او را بر رضای خودمان مقدم کنیم. آمین ربَّ العالمین
اثرات تقدیم رضایت خدا بر هوای نفس و عدم آن
۱۸ بهمن ۱۳۹۴ و ۱۰:۴۹
حدیثی وارد شده، که حدیث بسیار خوبی است. تمام احادیث، خوب هستند، ولی بعضی از احادیث را باید بیشتر مورد نظر قرار دهیم. مرحوم کلینی(ره) در کافی، ج2، باب اتّباع الهوی، این حدیث را از امام باقر(ع) نقل کرده است. امام باقر(ع) از وجود مبارک پیامبر خدا(ص) نقل میکند که پیامبر(ص) هم به عنوان حدیث قدسی نقل میکند. «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی وَ عَظَمَتِی وَ کِبْرِیَائِی وَ نُورِی وَ عُلُوِّی وَ ارْتِفَاعِ مَکَانِی لَا یُؤْثِرُ عَبْدٌ هَوَاهُ عَلَى هَوَایَ إِلَّا شَتَّتُّ عَلَیْهِ أَمْرَهُ وَ لَبَّسْتُ عَلَیْهِ دُنْیَاهُ وَ شَغَلْتُ قَلْبَهُ بِهَا وَ لَمْ أُؤْتِهِ مِنْهَا إِلَّا مَا قَدَّرْتُ لَهُ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی وَ عَظَمَتِی وَ نُورِی وَ عُلُوِّی وَ ارْتِفَاعِ مَکَانِی لَا یُؤْثِرُ عَبْدٌ هَوَایَ عَلَى هَوَاهُ إِلَّا اسْتَحْفَظْتُهُ مَلَائِکَتِی وَ کَفَّلْتُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِینَ رِزْقَهُ وَ کُنْتُ لَهُ مِنْ وَرَاءِ تِجَارَةِ کُلِّ تَاجِرٍ وَ أَتَتْهُ الدُّنْیَا وَ هِیَ رَاغِمَة» ؛ این روایت دو قسمت دارد؛ قسمت اولش این است که خداوند متعال به هفت چیز قسم خورده است. أولا این قسم ها، قسم به بالاترین عناوینی است که مربوط به خدای تبارک و تعالی است. ما وقتی قرآن را میبینیم، قرآن میفرماید «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض» . در اینجا خدا به نور بودن خودش قسم خورده، به عزت خودش قسم خورده، یعنی أسماء و صفاتی که دیگر فوق این أسما و صفات تصویر نمیشود. گاهی اوقات خدا برای یک امری، به شب، به روز، به خورشید، به ماه، به ستاره قسم میخورد. اما اینجا خدا به چه اموری قسم خورده است؛ «وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی وَ عَظَمَتِی وَ کِبْرِیَائِی وَ نُورِی وَ عُلُوِّی وَ ارْتِفَاعِ مَکَانِی» ؛ این اسامی که هر کدام خودش خیلی بحث مفصلی و عمیق دارد و خیلی از آنها را ما نمیفهمیم، فقط یک اجمالی از توجه پیدا میکنیم.
به اینها قسم خورده که «لَا یُؤْثِرُ عَبْدٌ هَوَاهُ عَلَى هَوَای » ؛ هیچ بندهای میل خودش را بر میل من مقدم نمیکند، مگر اینکه چهار اثر بر آن مترتب شود. یعنی کسی که میل خودش را بر میل خدا مقدم کند، یک مال حرامی گیرش آمده، میلش این است که از این مال حرام خانه بسازد، میل و اراده خدا این است که تصرف در این مالِ حرام نکند. میل خودش این است که در یکجا آبروی یک انسانی را ببرد، سرّی از اسرار او را فاش کند، در یک جمعی قرار میگیرد انسان میبیند که اقتضا دارد که علیه دیگری حرف بزند، اما میل خدا این است که سکوت کند و دهانش را ببندد. اساساً ما هر روز در این دو راهی قرار میگیریم. یک راه، راه حق است و یک راه، راه باطل. یک راه، خداست و یک راه، شیطان است. یک راه، میل نفسانی است و یک راه، میل و اراده خدای تبارک و تعالی است. یک راه، رضایت خود انسان است و یک راه، رضایت خداست. واقعا چقدر خودمان را امتحان کردهایم ببینیم که آیا رضای خودمان را بر رضای خدا مقدم میکنیم یا رضای خدا را بر رضای خودمان مقدم میکنیم؟ مثلاً در جایی اگر انسان چیزی بنویسد، احتمال بدهد افراد زیادی روی آن اعتراض کند، حرفی بزند احتمال بدهد حتی آبرویش برود، اما احساس کند رضای خدا در این است که این حرف را بزند. در این روایت قدسی خداوند تبارک و تعالی میفرماید اگر یک انسانی میل خودش را بر میل من مقدم کرد؛ «شَتَّتُّ عَلَیْهِ أَمْرَهُ» ؛ امورش را متشتّت میکند. امور زندگیش را مضطرب میکند. یک اضطرابی را بر او حاکم میکند.
آدم های دنیا طلب هم معمولا همینطور هستند. عرض کردم مخصوصا در بین روحانیت هم این مسأله هست؛ انسانهایی که در بعضی مواقع وظیفه دارند که حرفی را بزنند و حرفی نمیزنند، اینها أصلا یک حالت متشتّتی هم دارند، استقرار و آرامش ندارند. خودشان تنها هم که نشستهاند، منقلب هستند، این اثر این است که میل خودش را بر میل خدا مقدم کرده است. اثر دوم اینکه «وَ لَبَّسْتُ عَلَیْهِ دُنْیَاهُ» ؛ دنیا را بر او مشتبه قرار میدهد. یعنی حالا که میل خودش را بر میل من مقدم کرده، نمیگذارم حق و باطل را درست بفهمد. اثر سوم اینکه «وَ شَغَلْتُ قَلْبَهُ بِهَا» ؛ این تعبیر، خیلی تعبیر عجیبی است؛ قلبش را دائما مشغول به دنیا میکنم. انسان از صبح که از خانه بیرون میآید تا شب، یک محاسبه کنیم که این قلب ما چقدر در امور دنیوی سیر کرده است، چقدر در مسائل دنیوی مشغول بوده، چقدر در مورد خدا مشغول بوده است؟ وقتی انسان، درس میآید، ببینید اگر خدای ناکرده انسان گرفتار دنیا باشد، دنبال این است که مثلاً اگر میخواهد اظهار عقیده کند بگوید من باید در درس، انظار دیگران را تخریب کنم، میخواهد در یک جمعی بگوید من باید حرف خودم را به کرسی بنشانم، حرف خودم، نظر خودم، رأی خودم، میل خودم، اما اینکه چه چیزی مصلحت دین است، چه چیزی مصلحت خداست، واقعا حتی اگر انسان یک روایت را بخواهد معنا کند، باید خیلی به خدا پناه ببرد.
یک روایت را انسان نسبت به دیگران یک طور معنا میکند، نسبت به خودش یک طور دیگر معنا کند، که اگر یک طور دیگر معنا کند، یک نتایجی میگیرد. حالا اگر گوشهی دلش این باشد که حق با دیگران است، اما من یک حرفی زدهام و میخواهم روی آن بایستم، هرچه هم به من بگویند دست از حرفم بر نمیدارم!!! آدمهایی که میل خودشان را بر میل خدا مقدم میکنند، یکی از و یژگی هایشان همین است که هرچه به او بگویند این کار اشتباه است، این شخص مغلوب میل و هوای نفس خودش است، در او اثری ندارد، و اگر قلب انسان مشغول به دنیا شد، ببینید در این روایات چه آثار عجیبی بر او مترتب شده است. در یک روایتی که آن هم حدیث قدسی است؛ خدا قسم خورده به عزت و جلالش که اگر در قلب کسی ذرهای از حب دنیا باشد، من محبت خودم را برای همیشه از قلب او بیرون میآورم. اصلا اجازه نمیدهم آن قلب، محبّ من واقع شود. ما در ابتدای سال این تعبیر «یا مقلب القلوب» را بکار میبریم، این ذکر واقعا هر روز باید در ذهن ما باشد، قلب، دست خداست، اگر دیدیم قلب ما مشغول به دنیاست، عقوبتی است که گرفتار آن شدهایم. باید ببینیم چه کردهایم که این گرفتاری را پیدا کردیم. بله، انسان به اندازهی نیازش توجه کند؛ امروز غذا میخواهد، لباس میخواهد، این مشکلات را باید حل کند، این یک امر طبیعی است، اما اگر قلب او مشغول به دنیا باشد، همیشه این یکی از عقوبت هایی است که بر حسب این روایت هست. اثر چهارم اینکه «وَ لَمْ أُؤْتِهِ مِنْهَا إِلَّا مَا قَدَّرْتُ لَه» ؛ از دنیا فقط به همان مقداری که برای او مقدر کردهام به او میدهم.
از این طرف قضیه، باز خداوند متعال دوباره قسم میخورد همان هفت قسم را و میفرماید «وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی وَ عَظَمَتِی وَ نُورِی وَ عُلُوِّی وَ ارْتِفَاعِ مَکَانِی لَا یُؤْثِرُ عَبْدٌ هَوَایَ عَلَى هَوَاهُ إِلَّا اسْتَحْفَظْتُهُ مَلَائِکَتِی وَ کَفَّلْتُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِینَ رِزْقَهُ وَ کُنْتُ لَهُ مِنْ وَرَاءِ تِجَارَةِ کُلِّ تَاجِرٍ وَ أَتَتْهُ الدُّنْیَا وَ هِیَ رَاغِمَة» ؛ اگر کسی میل من را بر میل خودش مقدم کرد؛ چهار اثر بر آن مترتب میشود: اثر اول اینکه «إِلَّا اسْتَحْفَظْتُهُ مَلَائِکَتِی» ؛ من ملائکه را حافظ این شخص قرار میدهم. واقعا چه اثر عجیبی است. اگر انسان در یک دو راهی، ببیند خدا چه میخواهد، و لو به ضرر خودش است، به ضرر آبروی اوست، به ضرر مالی است، اما ببیند خدا راضی است، آن کار را انجام دهد، اثر بزرگ آن این است که ملائکه حافظ او میشوند. خوشا به حال کسی که ملائکه حافظ او هستند. این شخصی که ملائکه حافظ او میشوند، دیگر گرفتار شرک نمیشود. در آن لحظات آخر عمر که انسان میخواهد از دنیا برود، همان لحظات انسان ممکن است گرفتار شرک شود. انسان دیگر نتواند توحید را بگوید. گرچه یک عمر هم درس گفته باشد. اما اگر ملائکه حافظ بودند، ملائکه دیگر حریم این قلب را حفظ میکنند، حرمت خدا برای این قلب و این انسانی که این اراده را کرده است. الان طلبهها وضع زندگی سختی دارند، حالا با همهی شایعاتی که وجود دارد، اما ما از نزدیک میدانیم، وضع زندگی بسیار سختی دارند، اما اگر تشخیص دهد و این سختی را برای خدا تحمل کند، میل نفسش این است که برو یک جایی کار کن، حقوق مکفی بگیر و زندگی آنچنانی داشته باش. اما بگوید من این سختی را برای خدا تحمل میکنم، اینجا ملائکه حافظ او میشوند.
اثر دوم اینکه «وَ کَفَّلْتُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِینَ رِزْقَه» ؛ آسمان و زمین را در خدمت او برای رزق او قرار میدهم. اثر سوم اینکه «وَ کُنْتُ لَهُ مِنْ وَرَاءِ تِجَارَةِ کُلِّ تَاجِر»؛ هر کسبی که بخواهد انجام دهد، من پشت سر او هستم. اثر چهارم اینکه «وَ أَتَتْهُ الدُّنْیَا وَ هِیَ رَاغِمَة» ؛ اینقدر دنیا سراغ او میآید که او از دنیا فرار میکند. البته این نکته را دقت کنید؛ یک وقتی یکی از علمای بزرگ اخلاق(خدا ایشان را رحمت کند)، آثار نماز شب را میگفت، میگفت یکی از آثار نماز شب، نورانیت است، اما اگر کسی نماز شب را برای همین نورانیت بخواند، نورانیت پیدا نمیکند. ما اگر بگوییم من میخواهم رضای خدا را بر رضای خودم مقدم کنم که دنیا سراغ من بیاید، باز فایده ندارد. این «وَ هِیَ رَاغِمَة» ؛ یعنی واقعا تنفر از دنیا دارد. این فقط تنها لذتش به همین است که تابع محض خدای تبارک و تعالی باشد، این برایش لذت دارد. تمام دنیا را هم به او بدهند یا اینکه دنیا را ازش بگیرند، هیچ فرقی برایش نمیکند. ما باید واقعا این را ملاک قرار دهیم، در گفتارمان، در نگاه مان، در رفتارمان، در زندگی داخلی با خانواده، با همسر، با فرزندان، با فامیل، با مردم. اینها مسائلی است که انسان در همین جزئیات میتواند رضای خدا را بر رضای خودش مقدم کند. رضای خدا این است که انسان از یک مریضی نگهداری کند، میل خودش این است که او را رها کند برود دنبال زندگی راحت خودش، حالا یک همسر مریض داردٔ یک راه این است که او را رها کند، دنبال کار خودش برود، این هم بالاخره یک طوری عمرش را دنبال میکند. اما رضای خدا در این است که تو از او نگهداری و مراقبت کنی. انسان این راه را اختیار کند. این خیلی نمونه و مصداق دارد. خداوند همه ما را در زندگی موفق کند که همیشه و در همهی امور، رضای او را بر رضای خودمان مقدم کنیم.
آمین ربَّ العالمین
منبع : اصول کافی، ج 2، ص 335
کلمات کلیدی :
۳,۰۴۰ بازدید