يک روايت قدسي هست که، «عن
النبي (صل الله عليه و آله و سلم) قال: قال الله عز و جل: ايما عبد اطلعت
علي قلبه فرايت الغالب عليه التمسک بذکري توليت سياسته و کنت جليسه و
محادثه و انيسه». حديث، خيلي حديث عجيبي هست و بسيار پر معناست و اين
مقدار را بايد عرض کنيم که، از خيلي از معاني اين حديث نميتوانيم اطلاع
پيدا کنيم.
نکتهاي را زماني به من بعضي ازدوستان عرض ميکردم که،
اين چنين نيست که اين آثاري که در اين روايت ذکر شده، محدود به همين آثار
باشد، آثار ديگري هم هست که، پيامبر(صل الله عليه و آله و سلم) آن را خارج
از قدرت فهم بشر ميدانسته و قطعا ذکر نفرمودهاند.
مقصود از حديث
اين است که، خداوند ميفرمايد: کسي که قلبش غالبا در ذکر و ياد من است،
اصلا يکي از بد بختيها و ناتوانيهاي انسان، عجزش است که، اين باب براي
انسان معمولي بسته شده است که، «في جميع الاحوال و الاوقات بذکر الله»
باشد. اين امکان ندارد، مگر براي انبيا و اولياء و معصومين. اما براي ماها
اين باب که، دائما انسان در ياد خدا باشد، بسته شده و محال عادي است. لذا
خداوند روي اين مبنا فرموده: اگر کسي غالب اوقات و مشغوليتهاي قلبي او،
ياد و ذکر من باشد، اين آثار را دارد؛
اولا: «توليت سياسته»، من
متولي و عهده دار همه امور او ميشوم. اين چه مقامي است که، واقعا انسان به
جایي برسد که، يقين داشته باشد متولي و عهده دار کارهاي او خداست. قيام و
قعود، سمت و سکوت و کلام و تلفظ او، همه با خداست. انسان واقعا اگر به اين
مسئله فکر کند، اين خودش براي انسان اجتناب از دنيا و ما سوي دنيا به وجود
ميآورد.
به يکي از بزرگان گفتند که: نصيحتي به ما کنيد و آن بزرگ
در مقام نصيحت فرموده بود: «کن فردا لفرد» فقط براي يکي باش، فقط براي خدا
باش، فقط توجه، نياز و همه امورت را مرتبط به يکي بدان، «کن فردا لفرد»، يک
فرد باش براي يک فرد که، او هم خدا است و در قلب خودت بيش از يک حب را
راه نده.
اين نکته در ذهن شما هم هست که، انسان اگر واقعا چشم
بصيرت باز کند، اين نفسي که خداوند به انسان داده و ميتواند با آن به
کمالاتي برسد، اين قدرتي که خداوند به انسان داده، ما فوق قدرت هاي مادي
است که، در اين عالم هست.
همين نفسي که هر انساني دارد، اما ما خيلي
از آن بي خبريم، اين که انسان بوسيله اين نفس، به چه مراتبي ميتواند برسد،
خيلي از ماها و خيلي از بزرگان ما ميفرمودند که: ما از اين معنا بي
خبريم، گاهي اوقات يک گوشههاي را راهنمايي و هدايت ميکنند.
اگر
خدا متولي امر انسان است، اين انسان ديگر حاضر نيست که، به امور ضعيفه دنيا
توجه کند. گاهي در همين امور دنيوي، کسي را متولي کارمان قرار ميدهيم و او
به مقدار فکر محدودش براي انسان کار انجام ميدهد، به مقدار فکر محدود خودش،
مصلحت و مفسده را تشخيص ميدهد و براي انسان دل ميسوزاند. خادمي که در
خانه هست، وقتي ميخواهد کار کند، نهايت لطفي را که ميخواهد به انسان
داشته باشد، ديگر بيش از قدرت فکرش نيست.
حال خداوند ميخواهد متولي
امور انسان باشد، آن حب در حد اعلا، رآفت در حد اعلا، قدرت در حد اعلا، يک
چنين منبعي ميخواهد متولي امور انسان باشد، يعني آن که قدرت دارد، اين
انسان ضعيف را به بالاترين مرتبه از نظر نفساني برساند.
گاهي اوقات
تولي در امور را معنا ميکنيم که، خدا مشکلات مان را حل کند و مراقب هست که
انسان نابود نشود. متولي امر وقتي خدا شد، با آن علم، کمال، قدرت و حب
مطلقهاي که دارد، اصلا لحظهاي از اين انسان غافل نيست و دائما در صدد
عروج اين انسان است، حالا مشکلات ضعيف دنيوي هم که چيزي نيست، قابل حل است و
حل ميشود.
شما روي همين کلمه فکر کنيد، انسان وقتي فکر کند، خيلي
چيزها دنبالش ميآيد، «کنت جليسه»، همنشين او هستم، «کنت انيسه»، مونس او
هستم و بالاتر از اينها، «کنت محادثه». گاهي اوقات نفس با خود انسان صحبت
ميکند که، تو مثلا که بودي، چه شدي و چه ميشوي، شايد اين «کنت محادثه» يک
معناي ابتدايي و اجمالياش اين است که، گاهي اوقات نفس، انسان را مورد عتاب
و خطاب قرار ميدهد.
اگر اين حالت در ما وجود دارد، يک مقدار
اميدوار باشيم و اگر خدا ناکرده اين حالت وجود ندارد، سعي کنيم ايجاد کنيم،
يعني انسان به حدي برسد که، نفسش او را مورد عتاب و خطاب قرار دهد. نفسش
بايد به او بگويد: تو بايد روي موازين و ملاکات، حرف بزني و عمل کني، اينجا
اشتباه کردي، اينجا غرق شدي، اينجا خودت را بيچاره کردي، اينجا دور شدي و
فاصله گرفتي و راه اين است.
البته «کنت محادثه» يک مصداقش اين است
که، نفس با انسان عتاب و خطاب کند و با انسان حرف بزند، معاني ديگري هم
دارد و مراحل ديگر هم دارد.
انشالله اين ماه، ماه رجب است وشايد
بعضي از آقايان هم موفق به اوراد و اذکار و ادعيه باشند و هستند و
اميدواريم که خداوند، متولي امور همه ما قرار گيرد انشالله.
ثمرات ذکر و یاد خدا در روایت قدسی
۱۷ دی ۱۳۹۴ و ۱۰:۵۱
يک روايت قدسي هست که، «عن النبي (صل الله عليه و آله و سلم) قال: قال الله عز و جل: ايما عبد اطلعت علي قلبه فرايت الغالب عليه التمسک بذکري توليت سياسته و کنت جليسه و محادثه و انيسه». حديث، خيلي حديث عجيبي هست و بسيار پر معناست و اين مقدار را بايد عرض کنيم که، از خيلي از معاني اين حديث نميتوانيم اطلاع پيدا کنيم.
نکتهاي را زماني به من بعضي ازدوستان عرض ميکردم که، اين چنين نيست که اين آثاري که در اين روايت ذکر شده، محدود به همين آثار باشد، آثار ديگري هم هست که، پيامبر(صل الله عليه و آله و سلم) آن را خارج از قدرت فهم بشر ميدانسته و قطعا ذکر نفرمودهاند.
مقصود از حديث اين است که، خداوند ميفرمايد: کسي که قلبش غالبا در ذکر و ياد من است، اصلا يکي از بد بختيها و ناتوانيهاي انسان، عجزش است که، اين باب براي انسان معمولي بسته شده است که، «في جميع الاحوال و الاوقات بذکر الله» باشد. اين امکان ندارد، مگر براي انبيا و اولياء و معصومين. اما براي ماها اين باب که، دائما انسان در ياد خدا باشد، بسته شده و محال عادي است. لذا خداوند روي اين مبنا فرموده: اگر کسي غالب اوقات و مشغوليتهاي قلبي او، ياد و ذکر من باشد، اين آثار را دارد؛
اولا: «توليت سياسته»، من متولي و عهده دار همه امور او ميشوم. اين چه مقامي است که، واقعا انسان به جایي برسد که، يقين داشته باشد متولي و عهده دار کارهاي او خداست. قيام و قعود، سمت و سکوت و کلام و تلفظ او، همه با خداست. انسان واقعا اگر به اين مسئله فکر کند، اين خودش براي انسان اجتناب از دنيا و ما سوي دنيا به وجود ميآورد.
به يکي از بزرگان گفتند که: نصيحتي به ما کنيد و آن بزرگ در مقام نصيحت فرموده بود: «کن فردا لفرد» فقط براي يکي باش، فقط براي خدا باش، فقط توجه، نياز و همه امورت را مرتبط به يکي بدان، «کن فردا لفرد»، يک فرد باش براي يک فرد که، او هم خدا است و در قلب خودت بيش از يک حب را راه نده.
اين نکته در ذهن شما هم هست که، انسان اگر واقعا چشم بصيرت باز کند، اين نفسي که خداوند به انسان داده و ميتواند با آن به کمالاتي برسد، اين قدرتي که خداوند به انسان داده، ما فوق قدرت هاي مادي است که، در اين عالم هست.
همين نفسي که هر انساني دارد، اما ما خيلي از آن بي خبريم، اين که انسان بوسيله اين نفس، به چه مراتبي ميتواند برسد، خيلي از ماها و خيلي از بزرگان ما ميفرمودند که: ما از اين معنا بي خبريم، گاهي اوقات يک گوشههاي را راهنمايي و هدايت ميکنند.
اگر خدا متولي امر انسان است، اين انسان ديگر حاضر نيست که، به امور ضعيفه دنيا توجه کند. گاهي در همين امور دنيوي، کسي را متولي کارمان قرار ميدهيم و او به مقدار فکر محدودش براي انسان کار انجام ميدهد، به مقدار فکر محدود خودش، مصلحت و مفسده را تشخيص ميدهد و براي انسان دل ميسوزاند. خادمي که در خانه هست، وقتي ميخواهد کار کند، نهايت لطفي را که ميخواهد به انسان داشته باشد، ديگر بيش از قدرت فکرش نيست.
حال خداوند ميخواهد متولي امور انسان باشد، آن حب در حد اعلا، رآفت در حد اعلا، قدرت در حد اعلا، يک چنين منبعي ميخواهد متولي امور انسان باشد، يعني آن که قدرت دارد، اين انسان ضعيف را به بالاترين مرتبه از نظر نفساني برساند.
گاهي اوقات تولي در امور را معنا ميکنيم که، خدا مشکلات مان را حل کند و مراقب هست که انسان نابود نشود. متولي امر وقتي خدا شد، با آن علم، کمال، قدرت و حب مطلقهاي که دارد، اصلا لحظهاي از اين انسان غافل نيست و دائما در صدد عروج اين انسان است، حالا مشکلات ضعيف دنيوي هم که چيزي نيست، قابل حل است و حل ميشود.
شما روي همين کلمه فکر کنيد، انسان وقتي فکر کند، خيلي چيزها دنبالش ميآيد، «کنت جليسه»، همنشين او هستم، «کنت انيسه»، مونس او هستم و بالاتر از اينها، «کنت محادثه». گاهي اوقات نفس با خود انسان صحبت ميکند که، تو مثلا که بودي، چه شدي و چه ميشوي، شايد اين «کنت محادثه» يک معناي ابتدايي و اجمالياش اين است که، گاهي اوقات نفس، انسان را مورد عتاب و خطاب قرار ميدهد.
اگر اين حالت در ما وجود دارد، يک مقدار اميدوار باشيم و اگر خدا ناکرده اين حالت وجود ندارد، سعي کنيم ايجاد کنيم، يعني انسان به حدي برسد که، نفسش او را مورد عتاب و خطاب قرار دهد. نفسش بايد به او بگويد: تو بايد روي موازين و ملاکات، حرف بزني و عمل کني، اينجا اشتباه کردي، اينجا غرق شدي، اينجا خودت را بيچاره کردي، اينجا دور شدي و فاصله گرفتي و راه اين است.
البته «کنت محادثه» يک مصداقش اين است که، نفس با انسان عتاب و خطاب کند و با انسان حرف بزند، معاني ديگري هم دارد و مراحل ديگر هم دارد.
انشالله اين ماه، ماه رجب است وشايد بعضي از آقايان هم موفق به اوراد و اذکار و ادعيه باشند و هستند و اميدواريم که خداوند، متولي امور همه ما قرار گيرد انشالله.
منبع : بحار الانوار، ج 90، ص 162
کلمات کلیدی :
۱,۷۲۳ بازدید