اين ايام مصادف
است با شهادت امام حسن عسكري (ع)
كه دو عنوان در اينجا وجود دارد كه بايد مورد توجه قرار گيرد؛
يك عنوان؛
«زندگي امام عسكري (ع)
و دوران امامت امام عسكري (ع)»
كه حدود شش سال بوده و دوران كوتاهي هم بوده و عنوان دوم؛ «شروع امامت ولي الله
الأعظم، امام زمان(عج)» است، كه يكي از حسّاسترين نقاط تاريخي شيعه است.
از نظر اعتقادي
و فكري، اين زمان
یعني امامت
امام عسكري (ع)
و مقدّماتي كه توسط آن حضرت براي امامت امام زمان (عج) تمهيد شد ـ از دوران حساس
تاريخ شيعه است و فضلا، طلاب و مردم عزيز ما و شيعيان، باید اين بخش از تاريخ را با
دقت بيشتری توجه كنند تا آن اعتقادات محكمي كه نسبت به حضرت حجت (عج) وجود دارد
محكمتر باقي بماند.
در دو بخش
مطالبی را عرض میکنم. در بخش اول؛ مطالب و نکاتی را نسبت به امام عسكري (ع)
عرض ميكنم، چرا كه واقعاً در طول سال، كمتر نسبت به امام عسكري (ع)
توجه ميشود. در بخش دوم؛ مطالبی را در مورد آنچه كه امام عسكري (ع)
درباره حضرت حجت (عج) زمينهسازي كردند و به مردم اطلاع دادند عرض ميكنم.
در مورد خود
حضرت؛ نه تنها مخالفين حضرت نسبت به مقام امامت ایشان اعتراف داشتند، بلكه خود حاكم
آن زمان؛ «معتمد عباسي» هم اعتراف به امامت امام عسكري (ع)
داشت و اساساً يكي از مسائل مسلّم تاريخي اينست كه هم حكّام اموي و هم حكّام عباسي
نسبت به اينكه امامت، حقّ مسلّم ائمه طاهرين (علیهم السلام) است، ترديدي نداشتند.
براي آنها روشن بود كه امامت، حقّ و شأن اين خانواده است. علاوه بر آن روايات و
ادلهي فراوان نقلي كه خود اين حكّام بيشتر از مردم معمولي اطلاع داشتند. زندگي و
آثار و اوصاف اينها به خوبي شهادت به اين معنا ميدهد.
جعفر برادر
امام عسكري (ع)
به معتمد عباسي ميگويد كاري كن كه من به عنوان امام براي شيعه منصوب شوم. معتمد
عباسي در جواب جعفر چنین تعبير میکند: «إعْلَمْ أَنَّ مَنْزِلَةَ أَخِيكَ لَمْ
تَكُنْ بِنَا إِنَّمَا كَانَتْ بِاللَّهِ عَزَّوَجَلَّ»؛ اين مقام و موقعيتي كه
برادر تو دارد، در اختيار ما نيست، ما اين مقام را به او نداديم، اين مقامي است كه
خداي تبارك و تعالي به او داده است.
نكتهاي كه
متأسفانه در زمان ما گاهي اوقات بعضي افراد كه دنبال شبهه افكني هستند و قصد دارند
مسألهي امامت را از مقام و منزلت خودش پائين بياورند، اين اعتراف معتمد عباسي در
همان قرون اوليهي اسلام است، اعتراف دشمنان ائمه طاهرين (علیهم السّلام) است كه
ميگويد اين مقام و منزلت دست ما نيست، ما به اينها نداديم، اين به اذن خداي تبارك
و تعالي است.
بعد ميگويد
تنها كاري كه ما ميكنيم «نَحْنُ كُنَّا نَجْتَهِدُ فِي حَطِّ مَنْزِلَتِهِ وَ
الْوَضْعِ مِنْهُ وَ كَانَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَأْبَى إِلَّا أَنْ يَزِيدَهُ
كُلَّ يَوْمٍ رِفْعَةً بِمَا كَانَ فِيهِ مِنَ الصِّيَانَةِ وَ حُسْنِ السَّمْتِ وَ
الْعِلْمِ وَ الْعِبَادَة»؛ تلاش ما اينست كه اينها را از چشم مردم بيندازيم، مقام
و موقعيت اينها را در بين مردم ضعيف كنيم؛ (باز هم اين اقرار دومي از معتمد عباسي
است كه ما دنبال اين هستيم كه مقام و موقعيّت امام عسكري (ع)
را در بين مردم پائين بياوريم) اما هر چه ميگذرد ارادهي خداي تبارك و تعالي اينست
كه اينها را بالا ببرد. به چه دليل؟ به دليل علم و عبادت و خصوصياتي كه اينها
دارند.
از نكات ديگري
كه در مورد امام عسكري (ع)
است و از قضاياي جالبي كه در زمان آن حضرت واقع شده؛ اعتراف مذاهب ديگر به حقّانيت
شيعه و امامت امام عسكري (ع)
است، كه خود اين خيلي مهم است. يعني اگر ما تاريخ را بررسي كنيم يك مطلب مهم اينست
كه فقط شيعيان اقرار به امامت ائمه معصومين (علیهم السلام) از جمله امام عسكري (ع)
نداشتند، مذاهب ديگر، قسيسين، كشيشها، رهبانها، روحانيّت ساير مذاهب، يهود و
نصاري كه در زمان آن حضرت بودند، اينها هم اعتراف به امامت امام عسكري (ع)
و اهلبيت عصمت و طهارت داشتند.
قضيه انوش
نصراني هم خيلي معروف است كه از معتمد عباسي خواست كه امام عسكري (ع)
براي سلامتی و شفاي دو پسرش دعا كند. جملهاي كه انوش مسيحي گفته اينست كه «نحن
نتبرك بدعاء بقايا النبوة و الرسالة»؛ (خيلي جمله عجيبي است!) گفته ما به دعاي اولاد
پيامبر (ص)
متبرك ميشويم و مشكلاتمان را به بركت دعاي اينها حل ميكنيم. داستانش مفصل است كه
وقتي اين جمله را به امام عسكري (ع)
عرض كردند كه انوش نصراني چنين جملهاي را گفته كه «نحن نتبرّك...»، حضرت فرمود
«الحمدلله الذي جعل النصراني أعرف بحقنا من المسلمين»؛ خدا را شكر كه نصارا را
آگاه تر به حقّ ما از مسلمانها قرار داد. مراد مسلمانهاي زمان خود حضرت هستند، آن
هم نه همه آنها، بلكه گروهي از آنها؛ آنهايي كه ادعاي اسلام ميكردند، خلافت را
غصب كرده بودند و خودشان را به عنوان حاكم مسلمين قرار داده بودند. سپس حضرت به
منزل انوش نصراني آمدند. در تاريخ و روايات دارد كه انوش با چه وضعي به استقبال
حضرت آمد؛ «فخرج إليه مكشوف الرأس حافي القدمين»؛ با سر و پاي برهنه به استقبال
حضرت آمد «و حوله القسيسون و الشمامسة و الرهبان» در اطراف او قسيس بود، شمامسه
بود (شمامسه گروهي هستند كه يك درجه پائينتر از قسيس هستند) كه همراه انوش به
استقبال آمدند «و على صدره الإنجيل» روي سينهاش هم يك انجيل بود. «فتلقاه على باب
داره، و قال له: يا سيدنا أتوسل إليك بهذا الكتاب الذي أنت أعرف به منا» ما متوسل
شديم به تو، به اين كتابي كه تو به اين كتاب داناتر از ما هستي. بعد به حضرت عرض
كرد كه به حق اين كتاب اين زحمتي كه من براي شما ايجاد كردم و مزاحم شما شدم، شما
مرا عفو كنيد «الا غفرت لي ذنبي في عنائك» و تعبير مهمّش اينست كه ميگويد:
«و في حق المسيح بن مريم و ما جاء به من الإنجيل من عند الله»؛ به حق مسيحي كه خود
آنها معتقد بودند و به حقّ انجيل من مزاحم شما نشدم و اين خواسته را نداشتم «ما
سألت من أميرالمؤمنين مسألتك هذا إلا لأنّا وجدناكم في هذا الإنجيل مثل المسيح بن
مريم عندالله»؛ -خيلي تعبير مهمي است كه ميگويد- اينكه من به شما متوسل شدم و از
شما تقاضا كردم براي شفاي بچههاي من دعا كنيد به اين دليل است كه ما مقام شما را
نزد خدا در اين انجيل (انجيلي كه در همان زمان امام عسكري(ع)
بوده) همانند حضرت مسیح یافتیم.
معلوم ميشود
خصوصيات اوصياء پيامبر (ص)
هم در آن بوده است. اين ها نكاتي است كه ما خيلي بايد در آن تأمّل كنيم. امروز شاید
انجيلهاي مختلفي باشد، اما بعد از گذشت هزار و دويست و اندي سال از امام عسكري (ع)
شايد راجع به اين اوصياء پيامبر ما چیزی در آنها نباشد، گرچه در برخي از آنها
اشاراتي دارد.
اما آنچه كه
مهم است اينست كه اين انجيلي كه در آن زمان بوده و خود آن كشيش اعتراف ميكند كه ما
شما را در اين كتاب در نزد خدا در مرتبهي مسيح ميدانيم -البته ما معتقديم كه ائمه (ع)
خيلي بالاتر از حضرت مسيح (ع)
هستند، ما معتقديم كه ائمه طاهرين (علیهم السلام) از همه انبياء برتري دارند و در
جاي خودش دليلش بيان شده، ولي سطح معرفتي اينها همين اندازه بوده و همين اقرار براي
ما خيلي مهم است كه اينها ميگويند ما در كتاب خودمان راجع به شما ديديم منزلت شما
و مقام شما و اعتبار شما در نزد خداي تبارك و تعالي كمتر از مسيح نيست -، لذا از شما
درخواست كرديم اينجا بيائيد و حضرت بچههاي او را ديدند و فرمودند اين يكي باقي
ميماند و مسلمان و شيعه ميشود و از محبّين اهلبيت عصمت و طهارت ميشود و همينطور
هم شد، ولي ديگري سه روز ديگر از دنيا خواهد رفت. تاريخ نقل ميكند كه عين همين
مطلبي كه حضرت بيان كرده بود واقع شد.
پس اين اعتراف
حاكم عباسي و اعتراف مذاهب مختلف در مورد امام عسكري (ع)
است. امام عسكري (ع)
يك امام معصوم، يك حقيقت مسلّم از اولاد رسول خدا (ص)
كه به مقام و منزلت آن حضرت نه به عنوان يك فرد عادي، بلكه به عنوان اينكه اين يك
شخصيّت برگزيدهي خداست و شخصيتي است كه در عين اينكه حضرت در سنين جواني بوده،
مورد تعظيم و إجلال حاكم عباسي و ديگران قرار گرفته است.
در بحث زُهد و
عبادت امام عسكري (ع)
همین قضيهي مشهور كافيست كه دو نفر از بدترين و شرورترين انسانهاي زمان را به
عنوان زندانبان حضرت قرار دادند، بعد از مدّتي ديدند اين دو نفر خودشان اهل عبادت
شدند. اينها را خواستند و توبيخ كردند كه ما شما را گماشتيم براي اينكه مراقبت
كنيد، ولي خود شما الآن در يك وضع ديگري قرار گرفتيد؟ اينها گفتند «مَا تَقُولُ فِي
رَجُلٍ يَصُومُ النَّهَارَ وَ يَقُومُ اللَّيْلَ كُلَّهُ لَا يَتَكَلَّمُ وَ لَا
يَتَشَاغَلُ وَ إِذَا نَظَرْنَا إِلَيْهِ ارْتَعَدَتْ فَرَائِصُنَا وَ يُدَاخِلُنَا
مَا لَا نَمْلِكُهُ مِنْ أَنْفُسِنَا»؛ گفتند ما با كسي سر و كار داريم كه شبها را
عبادت ميكند، روزها را روزه ميگيرد، حرف نميزند، اصلاً صحبتي نميكند و دائماً
مشغول عبادت است.
اينجا اين نكته
را بايد ياد بگيريم، مخصوصاً ما طلبهها، در زمان خودمان؛ ائمه (ع)
وقتي فراغتي پيدا ميكردند، به حسب ظاهر آنها را محدود ميكردند و نميتوانستند
كاري انجام بدهند، اينها بيشتر مشغول عبادت و بندگي خدا بودند، دنبال اين بودند كه
يك فرصتي براي عبادت و بندگي خدا پيدا كنند. ما هم بايد تا حدّي همينطور باشيم،
بايد در عملمان، اسلام، تقوا و بندگي خدا را نه از باب اينكه بگوئيم خدايي نكرده
ريا كنيم، ديگران بفهمند كه ما حقيقتاً دنبال اين معاني هستيم، خیر، مخصوصاً در
زمان ما كه به اين مسئله بسيار نيازمنديم كه با عمل ببينند كه ما زاهديم، نه با
شعار و ادعا، نه با رياكاري، با عمل ببينند ما اهل عبادتيم، با عمل ببينند كه ما
دنياطلب نيستيم، إعراض از دنيا داريم. اين در سيره همه ائمه (ع)
ما بوده، مخصوصاً در سيره امام عسكري (ع).
اينها بعضي از نكاتي كه در مورد زندگي امام عسكري (ع)
هست. اينجا بحثهاي خيلي مفصلي وجود دارد كه چون حضرت در عصر سه حاكم عباسي زندگي
كرد، چه مسائلي در آن زمان اتفاق افتاد، برخورد حضرت با اين حكام ثلاثه چطور بود؟
اينها هم بحثهاي خيلي مفصل و شنيدني دارد كه خودتان به تاريخ مراجعه ميكنيد، اين
راجع به شخصيت امام عسكري (ع).
اما نكتهي
مهمتر كه عرض كردم مهمترين نقطه تاريخي شيعه است اينست كه امروز اهل سنت معتقدند
كه امام زمان (عج) میآید، همان كسي كه به عنوان مصلح كل وعده داده شده كه در آخر
الزمان ميآيد. كبري را قبول دارند، ولي ميگويند هنوز متولد نشده است. در حالي كه
همين جا ما ميخواهيم به اينها بگوئيم شما كه امام عسكري (ع)
را قبول داريد، در كتب خودتان سبط بن جوزي در تذكرة الخواص وقتي ميخواهد راجع به
امام عسكري (ع)
صحبت كند ميگويد «عالماً ثقةً»؛ به عنوان يك عالم ثقه از ايشان ياد ميكند، «روي
الحديث عن أبيه عن جده» خود شما اهل سنت امام عسكري (ع)
را به عنوان ثقه قبول داريد. از امام عسكري (ع)
حدود 40 روايت در مورد امام زمان (ع)
داريم. از بشارتي كه حضرت به ولادت امام زمان داد، قبل از اينكه متولد شود حضرت
بشارت دادند. خصوصياتش را بيان كردند، اسمش را بيان كردند، جزئياتش را ذكر كردند،
شما با اين چهل روايت چه ميكنيد؟ اگر خودتان اعتراف داريد كه امام عسكري عالماً
ثقةً، ـ حالا و لو در حدّي نيستيد كه به معرفت امامت برسيدـ، روايات متعددي از حضرت
مربوط به اصل ولادت امام زمان و خصوصياتش داریم و اينكه اين آخرين حجّت از حجج
خداست و اينكه غيبت طولاني ميكند. اينها وجود دارد.
در يك روايتي
حسن بن محمد بن صالح بزاز ميگويد «سمعت حسن بن علي يقول» از امام عسكري (ع)
شنيدم كه «إِنَّ ابْنِي هُوَ الْقَائِمُ مِنْ بَعْدِي وَ هُوَ الَّذِي يَجْرِي
فِيهِ سُنَنُ الْأَنْبِيَاءِ(ع)
بِالتَّعْمِيرِ وَ الْغَيْبَةِ حَتَّى تَقْسُوَ قُلُوبٌ لِطُولِ الْأَمَدِ وَ لَا
يَثْبُتَ عَلَى الْقَوْلِ بِهِ إِلَّا مَنْ كَتَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي
قَلْبِهِ الْإِيمَانَ وَ أَيَّدَهُ بِرُوحٍ مِنْه» ميدانيد كه امام عسكري (ع)
يك فرزند بيشتر نداشته! يعني امام زمان (ع)
برادر و خواهر ندارد و امام عسكري (ع)
يك فرزند بيشتر نداشته. بعد امام (ع)
میفرماید كسي است كه حجّت بعد از من است و سنتهای انبياء از نظر طول عمر و از نظر
غيبت، در او جريان پيدا ميكند. قساوت قلب پيدا ميشود، براي اينكه زمان خيلي
طولاني ميشود. و فقط آنهايي ثابت بر اين قول و جزء منتظران واقعي هستند كه دو جهت
از طرف خداوند متعال در او باشد؛ يكی اینکه ايمان را خدا در قلب اين آدم راسخ كرده
باشد. دوم: «أيّده بروحٍ منه»؛ اعتقاد به آخرين حجت يك جنبهي اضافي هم دارد كه
بايد يك تأييدي از ناحيه خدا نسبت به اين مومنيني كه ميخواهند منتظر باشند واقع
شده باشد.
اين روايت و
روايات ديگري كه امام عسكري (ع)
آنطور كه محمد بن عبدالجبار نقل ميكند، امام عسكري (ع)
فرمود: «إِنَّ الْإِمَامَ وَ الْحُجَّةَ بَعْدِيَ ابْنِي سَمِيُّ رَسُولِ اللَّهِ (ص)
وَ كَنِيُّهُ الَّذِي هُوَ خَاتِمُ حُجَجِ اللَّهِ وَ خُلَفَائِهِ»؛ اين تعابير را
امام عسكري (ع)
در مورد حضرت حجت (عج) دارند.
نكتهاي كه در
اينجا بايد به آن اشاره كنيم اينست كه ائمه طاهرين (علیهم السلام)، امام عسكري (ع)،
امام صادق (ع)،
امام هادي (ع)،
اينها نسبت به زمان غيبت باز وظيفهي مردم را روشن كردند، يعني در روايات ما اينطور
نبوده كه فقط بگويند يك غيبتي واقع ميشود.
امام هادي (ع)
فرمود «لَوْ لَا مَنْ يَبْقَى بَعْدَ غَيْبَةِ قَائِمِنَ (ع)
مِنَ الْعُلَمَاءِ الدَّاعِينَ إِلَيْهِ وَ الدَّالِّينَ عَلَيْهِ وَ الذَّابِّينَ
عَنْ دِينِهِ بِحُجَجِ اللَّهِ وَ الْمُنْقِذِينَ لِضُعَفَاءِ عِبَادِ اللَّهِ مِنْ
شِبَاكِ إِبْلِيسَ وَ مَرَدَتِهِ وَ مِنْ فِخَاخِ النَّوَاصِبِ لَمَا بَقِيَ أَحَدٌ
إِلَّا ارْتَدَّ عَنْ دِينِ اللَّهِ وَ لَكِنَّهُمُ الَّذِينَ يُمْسِكُونَ
أَزِمَّةَ قُلُوبِ ضُعَفَاءِ الشِّيعَةِ كَمَا يُمْسِكُ صَاحِبُ السَّفِينَةِ
سُكَّانَهَا أُولَئِكَ هُمُ الْأَفْضَلُونَ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»؛ اگر
نبود كساني كه بعد از غيبت حجّت آخر ما، اگر نبودند علما و فقهايي كه دعوت به خدا و
دين خدا كنند، علما و فقهايي كه دعوت به امام (ع)
كنند و دفاع از دين آن حضرت كنند، اگر نبود علمايي كه مردم و بندگان خدا را از
دامهاي ابليس و دامهاي نواصب (فخّاخ به معناي دامهاست) نجات دهند، همه از دين خدا
مرتد ميشدند، و لکن اين فقها و علما هستند كه أزمّهي قلوب ضعفاء شيعيان را حفظ
ميكنند و نميگذارند كه اينها در دام بليس بيفتند.
اين اعتنايي كه
در زمان غيبت نسبت به علما و فقها شده، توسط خود ائمهي معصومين (علیهم السلام) اين
توجه داده شده، تا براي مردم ما به خوبي روشن كند كه تنها و تنها راه دينداري؛ أخذ
دين از علما و فقهاست، اخذ دين از مراجع است. اگر افرادي مدّعي اين معنا شوند كه ما
براي فهم اسلام، نيازي به روحانيّت نداريم، اين برخلاف صريح كلمات ائمه
معصومين (علیهم السلام) است. نبايد اين زمزمهها بشود، مخصوصاً در اين ايام كه مصادف
با سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي هم هست.
همه بدانيم و
همه بدانند كه جوهرهي اصلي اين انقلاب؛ «دین» است، جوهرهي اصلي اين انقلاب؛
«روحانیت» است، جوهرهي اصلي اين انقلاب؛ «اخذ صحيح دين از بزرگان» است؛ بزرگاني
مثل امام (رضوان الله تعالي عليه) كه در رأس همه اينها قرار دارند و ديگران. اين
مسئله بايد براي ما روشن باشد كه ما با توجه به اين روايات ملاحظه ميكنيم كه وظيفه
مردم كاملاً روشن شده است.
اهلسنت هم
وجود امام حسن عسكري (ع)
را قبول دارند، اينكه در چه تاريخي متولد شده و در چه تاريخي شهيد شده و هم مقام و
منزلت او را قبول دارند و در كتب رجاليشان از امام عسكري (ع)
به عنوان «ثقه» ياد كردهاند و از امام عسكري (ع)
چهل روايت در مورد امام زمان (عج) داريم. چطور ميآيند وجود امام زمان و ولادت
ايشان را انكار ميكنند.
يكي از روايات
اين است كه كسي از امام عسكري (ع)
راجع به امام زمان (عج) سؤال كرد. حسن بن ظريف ميگويد «اخْتَلَجَ فِي صَدْرِي
مَسْأَلَتَانِ أَرَدْتُ الْكِتَابَ فِيهِمَا إِلَى أَبِي مُحَمَّدٍ (ع)
فَكَتَبْتُ أَسْأَلُهُ عَنِ الْقَائِمِ (ع)
إِذَا قَامَ بِمَا يَقْضِي وَ أَيْنَ مَجْلِسُهُ الَّذِي يَقْضِي فِيهِ بَيْنَ
النَّاسِ وَ أَرَدْتُ أَنْ أَسْأَلَهُ عَنْ شَيْءٍ لِحُمَّى الرِّبْعِ
فَأَغْفَلْتُ خَبَرَ الْحُمَّى فَجَاءَ الْجَوَابُ سَأَلْتَ عَنِ الْقَائِمِ
فَإِذَا قَامَ قَضَى بَيْنَ النَّاسِ بِعِلْمِهِ كَقَضَاءِ دَاوُدَ (ع)
لَا يَسْأَلُ الْبَيِّنَةَ وَ كُنْتَ أَرَدْتَ أَنْ تَسْأَلَ لِحُمَّى الرِّبْعِ
فَأُنْسِيتَ فَاكْتُبْ فِي وَرَقَةٍ وَ عَلِّقْهُ عَلَى الْمَحْمُومِ فَإِنَّهُ
يَبْرَأُ بِإِذْنِ اللَّهِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ يا نارُ كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً
عَلى إِبْراهِيمَ فَعَلَّقْنَا عَلَيْهِ مَا ذَكَرَ أَبُو مُحَمَّدٍ ع فَأَفَاقَ»؛
-كنيه امام عسكري (ع)
«ابي محمد» بوده- راوی میگوید دو تا سؤال داشتم، سؤال اولم از حجّت بعد از خودش
بود، از امام عسكري (ع)
سؤال كردم حجت شما وقتي قيام ميكند به چه چيز قضاوت ميكند و مجلسي كه بين مردم
قضاوت ميكند كجاست؟ سؤال دومي هم داشتم كه فراموشم شد. بعد كه نامه را فرستادم،
امام (ع)
فرمود اما سوال كردي از حجّت بعد از من و اينكه چگونه قضاوت ميكند، به علم خودش
قضاوت میکند. -يكي از خصوصيات زمان حضرت حجت (عج) اينست كه حضرت به بيّنه و قسم
اعتنايي نميكند و به علم خودش قضاوت ميكند، كه در فقه میتوان اين روايت را در
بحث علم قاضي مورد دقت قرار داد، كه آيا میتوان علم قاضي را حجت قرار داد يا نه؟
كه اگر بگوئيم علم قاضي حجّت نيست، يكي از ادلهاش میتواند همين روایت باشد، وقتي
گفتيم از مختصات ظهور و زمان امام زمان (ع)
است، پس ديگر نبايد علم قاضي قبل از ظهور حجّت باشد. بعد امام (ع)
فرمود تو سؤال دومي هم داشتي كه فراموش كردي آن را بپرسي؛ تب چهار روز يك بار، يك
تبي بوده كه شخصي تب ميكرده و چهار روز خوب ميشده و دو مرتبه تب ميكرده، كه از
امام(ع)
سوال ميكرده كه من چه دعايي كنم؟ حضرت فرمود: يك كاغذي بنويس آويزان كن به اين كسي
كه تب دارد، انشاالله خوب میشود. در آن ورق بنويس: «يا نارُ كُونِي بَرْداً وَ
سَلاماً عَلى إِبْراهِيمَ». بعد ميگويد آنچه را امام فرموده بودند انجام دادیم و
خوب شد. اميدوارم كه
خداي تبارك و تعالي قلب مبارك امام زمان (ع)
را از همه ما راضي و خشنود بفرمايد و در ظهور مقدّسش تعجيل بفرمايد و همهي ما را
از اعوان و انصار آن حضرت قرار دهد.
فضایل امام حسن عسکری
۰۱ بهمن ۱۳۹۴ و ۱۷:۰۳
اين ايام مصادف است با شهادت امام حسن عسكري (ع) كه دو عنوان در اينجا وجود دارد كه بايد مورد توجه قرار گيرد؛
يك عنوان؛ «زندگي امام عسكري (ع) و دوران امامت امام عسكري (ع)» كه حدود شش سال بوده و دوران كوتاهي هم بوده و عنوان دوم؛ «شروع امامت ولي الله الأعظم، امام زمان(عج)» است، كه يكي از حسّاسترين نقاط تاريخي شيعه است.
از نظر اعتقادي و فكري، اين زمان یعني امامت امام عسكري (ع) و مقدّماتي كه توسط آن حضرت براي امامت امام زمان (عج) تمهيد شد ـ از دوران حساس تاريخ شيعه است و فضلا، طلاب و مردم عزيز ما و شيعيان، باید اين بخش از تاريخ را با دقت بيشتری توجه كنند تا آن اعتقادات محكمي كه نسبت به حضرت حجت (عج) وجود دارد محكمتر باقي بماند.
در دو بخش مطالبی را عرض میکنم. در بخش اول؛ مطالب و نکاتی را نسبت به امام عسكري (ع) عرض ميكنم، چرا كه واقعاً در طول سال، كمتر نسبت به امام عسكري (ع) توجه ميشود. در بخش دوم؛ مطالبی را در مورد آنچه كه امام عسكري (ع) درباره حضرت حجت (عج) زمينهسازي كردند و به مردم اطلاع دادند عرض ميكنم.
در مورد خود حضرت؛ نه تنها مخالفين حضرت نسبت به مقام امامت ایشان اعتراف داشتند، بلكه خود حاكم آن زمان؛ «معتمد عباسي» هم اعتراف به امامت امام عسكري (ع) داشت و اساساً يكي از مسائل مسلّم تاريخي اينست كه هم حكّام اموي و هم حكّام عباسي نسبت به اينكه امامت، حقّ مسلّم ائمه طاهرين (علیهم السلام) است، ترديدي نداشتند. براي آنها روشن بود كه امامت، حقّ و شأن اين خانواده است. علاوه بر آن روايات و ادلهي فراوان نقلي كه خود اين حكّام بيشتر از مردم معمولي اطلاع داشتند. زندگي و آثار و اوصاف اينها به خوبي شهادت به اين معنا ميدهد.
جعفر برادر امام عسكري (ع) به معتمد عباسي ميگويد كاري كن كه من به عنوان امام براي شيعه منصوب شوم. معتمد عباسي در جواب جعفر چنین تعبير میکند: «إعْلَمْ أَنَّ مَنْزِلَةَ أَخِيكَ لَمْ تَكُنْ بِنَا إِنَّمَا كَانَتْ بِاللَّهِ عَزَّوَجَلَّ»؛ اين مقام و موقعيتي كه برادر تو دارد، در اختيار ما نيست، ما اين مقام را به او نداديم، اين مقامي است كه خداي تبارك و تعالي به او داده است.
نكتهاي كه متأسفانه در زمان ما گاهي اوقات بعضي افراد كه دنبال شبهه افكني هستند و قصد دارند مسألهي امامت را از مقام و منزلت خودش پائين بياورند، اين اعتراف معتمد عباسي در همان قرون اوليهي اسلام است، اعتراف دشمنان ائمه طاهرين (علیهم السّلام) است كه ميگويد اين مقام و منزلت دست ما نيست، ما به اينها نداديم، اين به اذن خداي تبارك و تعالي است.
بعد ميگويد تنها كاري كه ما ميكنيم «نَحْنُ كُنَّا نَجْتَهِدُ فِي حَطِّ مَنْزِلَتِهِ وَ الْوَضْعِ مِنْهُ وَ كَانَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَأْبَى إِلَّا أَنْ يَزِيدَهُ كُلَّ يَوْمٍ رِفْعَةً بِمَا كَانَ فِيهِ مِنَ الصِّيَانَةِ وَ حُسْنِ السَّمْتِ وَ الْعِلْمِ وَ الْعِبَادَة»؛ تلاش ما اينست كه اينها را از چشم مردم بيندازيم، مقام و موقعيت اينها را در بين مردم ضعيف كنيم؛ (باز هم اين اقرار دومي از معتمد عباسي است كه ما دنبال اين هستيم كه مقام و موقعيّت امام عسكري (ع) را در بين مردم پائين بياوريم) اما هر چه ميگذرد ارادهي خداي تبارك و تعالي اينست كه اينها را بالا ببرد. به چه دليل؟ به دليل علم و عبادت و خصوصياتي كه اينها دارند.
از نكات ديگري كه در مورد امام عسكري (ع) است و از قضاياي جالبي كه در زمان آن حضرت واقع شده؛ اعتراف مذاهب ديگر به حقّانيت شيعه و امامت امام عسكري (ع) است، كه خود اين خيلي مهم است. يعني اگر ما تاريخ را بررسي كنيم يك مطلب مهم اينست كه فقط شيعيان اقرار به امامت ائمه معصومين (علیهم السلام) از جمله امام عسكري (ع) نداشتند، مذاهب ديگر، قسيسين، كشيشها، رهبانها، روحانيّت ساير مذاهب، يهود و نصاري كه در زمان آن حضرت بودند، اينها هم اعتراف به امامت امام عسكري (ع) و اهلبيت عصمت و طهارت داشتند.
قضيه انوش نصراني هم خيلي معروف است كه از معتمد عباسي خواست كه امام عسكري (ع) براي سلامتی و شفاي دو پسرش دعا كند. جملهاي كه انوش مسيحي گفته اينست كه «نحن نتبرك بدعاء بقايا النبوة و الرسالة»؛ (خيلي جمله عجيبي است!) گفته ما به دعاي اولاد پيامبر (ص) متبرك ميشويم و مشكلاتمان را به بركت دعاي اينها حل ميكنيم. داستانش مفصل است كه وقتي اين جمله را به امام عسكري (ع) عرض كردند كه انوش نصراني چنين جملهاي را گفته كه «نحن نتبرّك...»، حضرت فرمود «الحمدلله الذي جعل النصراني أعرف بحقنا من المسلمين»؛ خدا را شكر كه نصارا را آگاه تر به حقّ ما از مسلمانها قرار داد. مراد مسلمانهاي زمان خود حضرت هستند، آن هم نه همه آنها، بلكه گروهي از آنها؛ آنهايي كه ادعاي اسلام ميكردند، خلافت را غصب كرده بودند و خودشان را به عنوان حاكم مسلمين قرار داده بودند. سپس حضرت به منزل انوش نصراني آمدند. در تاريخ و روايات دارد كه انوش با چه وضعي به استقبال حضرت آمد؛ «فخرج إليه مكشوف الرأس حافي القدمين»؛ با سر و پاي برهنه به استقبال حضرت آمد «و حوله القسيسون و الشمامسة و الرهبان» در اطراف او قسيس بود، شمامسه بود (شمامسه گروهي هستند كه يك درجه پائينتر از قسيس هستند) كه همراه انوش به استقبال آمدند «و على صدره الإنجيل» روي سينهاش هم يك انجيل بود. «فتلقاه على باب داره، و قال له: يا سيدنا أتوسل إليك بهذا الكتاب الذي أنت أعرف به منا» ما متوسل شديم به تو، به اين كتابي كه تو به اين كتاب داناتر از ما هستي. بعد به حضرت عرض كرد كه به حق اين كتاب اين زحمتي كه من براي شما ايجاد كردم و مزاحم شما شدم، شما مرا عفو كنيد «الا غفرت لي ذنبي في عنائك» و تعبير مهمّش اينست كه ميگويد: «و في حق المسيح بن مريم و ما جاء به من الإنجيل من عند الله»؛ به حق مسيحي كه خود آنها معتقد بودند و به حقّ انجيل من مزاحم شما نشدم و اين خواسته را نداشتم «ما سألت من أميرالمؤمنين مسألتك هذا إلا لأنّا وجدناكم في هذا الإنجيل مثل المسيح بن مريم عندالله»؛ -خيلي تعبير مهمي است كه ميگويد- اينكه من به شما متوسل شدم و از شما تقاضا كردم براي شفاي بچههاي من دعا كنيد به اين دليل است كه ما مقام شما را نزد خدا در اين انجيل (انجيلي كه در همان زمان امام عسكري(ع) بوده) همانند حضرت مسیح یافتیم.
معلوم ميشود خصوصيات اوصياء پيامبر (ص) هم در آن بوده است. اين ها نكاتي است كه ما خيلي بايد در آن تأمّل كنيم. امروز شاید انجيلهاي مختلفي باشد، اما بعد از گذشت هزار و دويست و اندي سال از امام عسكري (ع) شايد راجع به اين اوصياء پيامبر ما چیزی در آنها نباشد، گرچه در برخي از آنها اشاراتي دارد.
اما آنچه كه مهم است اينست كه اين انجيلي كه در آن زمان بوده و خود آن كشيش اعتراف ميكند كه ما شما را در اين كتاب در نزد خدا در مرتبهي مسيح ميدانيم -البته ما معتقديم كه ائمه (ع) خيلي بالاتر از حضرت مسيح (ع) هستند، ما معتقديم كه ائمه طاهرين (علیهم السلام) از همه انبياء برتري دارند و در جاي خودش دليلش بيان شده، ولي سطح معرفتي اينها همين اندازه بوده و همين اقرار براي ما خيلي مهم است كه اينها ميگويند ما در كتاب خودمان راجع به شما ديديم منزلت شما و مقام شما و اعتبار شما در نزد خداي تبارك و تعالي كمتر از مسيح نيست -، لذا از شما درخواست كرديم اينجا بيائيد و حضرت بچههاي او را ديدند و فرمودند اين يكي باقي ميماند و مسلمان و شيعه ميشود و از محبّين اهلبيت عصمت و طهارت ميشود و همينطور هم شد، ولي ديگري سه روز ديگر از دنيا خواهد رفت. تاريخ نقل ميكند كه عين همين مطلبي كه حضرت بيان كرده بود واقع شد.
پس اين اعتراف حاكم عباسي و اعتراف مذاهب مختلف در مورد امام عسكري (ع) است. امام عسكري (ع) يك امام معصوم، يك حقيقت مسلّم از اولاد رسول خدا (ص) كه به مقام و منزلت آن حضرت نه به عنوان يك فرد عادي، بلكه به عنوان اينكه اين يك شخصيّت برگزيدهي خداست و شخصيتي است كه در عين اينكه حضرت در سنين جواني بوده، مورد تعظيم و إجلال حاكم عباسي و ديگران قرار گرفته است.
در بحث زُهد و عبادت امام عسكري (ع) همین قضيهي مشهور كافيست كه دو نفر از بدترين و شرورترين انسانهاي زمان را به عنوان زندانبان حضرت قرار دادند، بعد از مدّتي ديدند اين دو نفر خودشان اهل عبادت شدند. اينها را خواستند و توبيخ كردند كه ما شما را گماشتيم براي اينكه مراقبت كنيد، ولي خود شما الآن در يك وضع ديگري قرار گرفتيد؟ اينها گفتند «مَا تَقُولُ فِي رَجُلٍ يَصُومُ النَّهَارَ وَ يَقُومُ اللَّيْلَ كُلَّهُ لَا يَتَكَلَّمُ وَ لَا يَتَشَاغَلُ وَ إِذَا نَظَرْنَا إِلَيْهِ ارْتَعَدَتْ فَرَائِصُنَا وَ يُدَاخِلُنَا مَا لَا نَمْلِكُهُ مِنْ أَنْفُسِنَا»؛ گفتند ما با كسي سر و كار داريم كه شبها را عبادت ميكند، روزها را روزه ميگيرد، حرف نميزند، اصلاً صحبتي نميكند و دائماً مشغول عبادت است.
اينجا اين نكته را بايد ياد بگيريم، مخصوصاً ما طلبهها، در زمان خودمان؛ ائمه (ع) وقتي فراغتي پيدا ميكردند، به حسب ظاهر آنها را محدود ميكردند و نميتوانستند كاري انجام بدهند، اينها بيشتر مشغول عبادت و بندگي خدا بودند، دنبال اين بودند كه يك فرصتي براي عبادت و بندگي خدا پيدا كنند. ما هم بايد تا حدّي همينطور باشيم، بايد در عملمان، اسلام، تقوا و بندگي خدا را نه از باب اينكه بگوئيم خدايي نكرده ريا كنيم، ديگران بفهمند كه ما حقيقتاً دنبال اين معاني هستيم، خیر، مخصوصاً در زمان ما كه به اين مسئله بسيار نيازمنديم كه با عمل ببينند كه ما زاهديم، نه با شعار و ادعا، نه با رياكاري، با عمل ببينند ما اهل عبادتيم، با عمل ببينند كه ما دنياطلب نيستيم، إعراض از دنيا داريم. اين در سيره همه ائمه (ع) ما بوده، مخصوصاً در سيره امام عسكري (ع). اينها بعضي از نكاتي كه در مورد زندگي امام عسكري (ع) هست. اينجا بحثهاي خيلي مفصلي وجود دارد كه چون حضرت در عصر سه حاكم عباسي زندگي كرد، چه مسائلي در آن زمان اتفاق افتاد، برخورد حضرت با اين حكام ثلاثه چطور بود؟ اينها هم بحثهاي خيلي مفصل و شنيدني دارد كه خودتان به تاريخ مراجعه ميكنيد، اين راجع به شخصيت امام عسكري (ع).
اما نكتهي مهمتر كه عرض كردم مهمترين نقطه تاريخي شيعه است اينست كه امروز اهل سنت معتقدند كه امام زمان (عج) میآید، همان كسي كه به عنوان مصلح كل وعده داده شده كه در آخر الزمان ميآيد. كبري را قبول دارند، ولي ميگويند هنوز متولد نشده است. در حالي كه همين جا ما ميخواهيم به اينها بگوئيم شما كه امام عسكري (ع) را قبول داريد، در كتب خودتان سبط بن جوزي در تذكرة الخواص وقتي ميخواهد راجع به امام عسكري (ع) صحبت كند ميگويد «عالماً ثقةً»؛ به عنوان يك عالم ثقه از ايشان ياد ميكند، «روي الحديث عن أبيه عن جده» خود شما اهل سنت امام عسكري (ع) را به عنوان ثقه قبول داريد. از امام عسكري (ع) حدود 40 روايت در مورد امام زمان (ع) داريم. از بشارتي كه حضرت به ولادت امام زمان داد، قبل از اينكه متولد شود حضرت بشارت دادند. خصوصياتش را بيان كردند، اسمش را بيان كردند، جزئياتش را ذكر كردند، شما با اين چهل روايت چه ميكنيد؟ اگر خودتان اعتراف داريد كه امام عسكري عالماً ثقةً، ـ حالا و لو در حدّي نيستيد كه به معرفت امامت برسيدـ، روايات متعددي از حضرت مربوط به اصل ولادت امام زمان و خصوصياتش داریم و اينكه اين آخرين حجّت از حجج خداست و اينكه غيبت طولاني ميكند. اينها وجود دارد.
در يك روايتي حسن بن محمد بن صالح بزاز ميگويد «سمعت حسن بن علي يقول» از امام عسكري (ع) شنيدم كه «إِنَّ ابْنِي هُوَ الْقَائِمُ مِنْ بَعْدِي وَ هُوَ الَّذِي يَجْرِي فِيهِ سُنَنُ الْأَنْبِيَاءِ(ع) بِالتَّعْمِيرِ وَ الْغَيْبَةِ حَتَّى تَقْسُوَ قُلُوبٌ لِطُولِ الْأَمَدِ وَ لَا يَثْبُتَ عَلَى الْقَوْلِ بِهِ إِلَّا مَنْ كَتَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي قَلْبِهِ الْإِيمَانَ وَ أَيَّدَهُ بِرُوحٍ مِنْه» ميدانيد كه امام عسكري (ع) يك فرزند بيشتر نداشته! يعني امام زمان (ع) برادر و خواهر ندارد و امام عسكري (ع) يك فرزند بيشتر نداشته. بعد امام (ع) میفرماید كسي است كه حجّت بعد از من است و سنتهای انبياء از نظر طول عمر و از نظر غيبت، در او جريان پيدا ميكند. قساوت قلب پيدا ميشود، براي اينكه زمان خيلي طولاني ميشود. و فقط آنهايي ثابت بر اين قول و جزء منتظران واقعي هستند كه دو جهت از طرف خداوند متعال در او باشد؛ يكی اینکه ايمان را خدا در قلب اين آدم راسخ كرده باشد. دوم: «أيّده بروحٍ منه»؛ اعتقاد به آخرين حجت يك جنبهي اضافي هم دارد كه بايد يك تأييدي از ناحيه خدا نسبت به اين مومنيني كه ميخواهند منتظر باشند واقع شده باشد.
اين روايت و روايات ديگري كه امام عسكري (ع) آنطور كه محمد بن عبدالجبار نقل ميكند، امام عسكري (ع) فرمود: «إِنَّ الْإِمَامَ وَ الْحُجَّةَ بَعْدِيَ ابْنِي سَمِيُّ رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَ كَنِيُّهُ الَّذِي هُوَ خَاتِمُ حُجَجِ اللَّهِ وَ خُلَفَائِهِ»؛ اين تعابير را امام عسكري (ع) در مورد حضرت حجت (عج) دارند.
نكتهاي كه در اينجا بايد به آن اشاره كنيم اينست كه ائمه طاهرين (علیهم السلام)، امام عسكري (ع)، امام صادق (ع)، امام هادي (ع)، اينها نسبت به زمان غيبت باز وظيفهي مردم را روشن كردند، يعني در روايات ما اينطور نبوده كه فقط بگويند يك غيبتي واقع ميشود.
امام هادي (ع) فرمود «لَوْ لَا مَنْ يَبْقَى بَعْدَ غَيْبَةِ قَائِمِنَ (ع) مِنَ الْعُلَمَاءِ الدَّاعِينَ إِلَيْهِ وَ الدَّالِّينَ عَلَيْهِ وَ الذَّابِّينَ عَنْ دِينِهِ بِحُجَجِ اللَّهِ وَ الْمُنْقِذِينَ لِضُعَفَاءِ عِبَادِ اللَّهِ مِنْ شِبَاكِ إِبْلِيسَ وَ مَرَدَتِهِ وَ مِنْ فِخَاخِ النَّوَاصِبِ لَمَا بَقِيَ أَحَدٌ إِلَّا ارْتَدَّ عَنْ دِينِ اللَّهِ وَ لَكِنَّهُمُ الَّذِينَ يُمْسِكُونَ أَزِمَّةَ قُلُوبِ ضُعَفَاءِ الشِّيعَةِ كَمَا يُمْسِكُ صَاحِبُ السَّفِينَةِ سُكَّانَهَا أُولَئِكَ هُمُ الْأَفْضَلُونَ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»؛ اگر نبود كساني كه بعد از غيبت حجّت آخر ما، اگر نبودند علما و فقهايي كه دعوت به خدا و دين خدا كنند، علما و فقهايي كه دعوت به امام (ع) كنند و دفاع از دين آن حضرت كنند، اگر نبود علمايي كه مردم و بندگان خدا را از دامهاي ابليس و دامهاي نواصب (فخّاخ به معناي دامهاست) نجات دهند، همه از دين خدا مرتد ميشدند، و لکن اين فقها و علما هستند كه أزمّهي قلوب ضعفاء شيعيان را حفظ ميكنند و نميگذارند كه اينها در دام بليس بيفتند.
اين اعتنايي كه در زمان غيبت نسبت به علما و فقها شده، توسط خود ائمهي معصومين (علیهم السلام) اين توجه داده شده، تا براي مردم ما به خوبي روشن كند كه تنها و تنها راه دينداري؛ أخذ دين از علما و فقهاست، اخذ دين از مراجع است. اگر افرادي مدّعي اين معنا شوند كه ما براي فهم اسلام، نيازي به روحانيّت نداريم، اين برخلاف صريح كلمات ائمه معصومين (علیهم السلام) است. نبايد اين زمزمهها بشود، مخصوصاً در اين ايام كه مصادف با سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي هم هست.
همه بدانيم و همه بدانند كه جوهرهي اصلي اين انقلاب؛ «دین» است، جوهرهي اصلي اين انقلاب؛ «روحانیت» است، جوهرهي اصلي اين انقلاب؛ «اخذ صحيح دين از بزرگان» است؛ بزرگاني مثل امام (رضوان الله تعالي عليه) كه در رأس همه اينها قرار دارند و ديگران. اين مسئله بايد براي ما روشن باشد كه ما با توجه به اين روايات ملاحظه ميكنيم كه وظيفه مردم كاملاً روشن شده است.
اهلسنت هم وجود امام حسن عسكري (ع) را قبول دارند، اينكه در چه تاريخي متولد شده و در چه تاريخي شهيد شده و هم مقام و منزلت او را قبول دارند و در كتب رجاليشان از امام عسكري (ع) به عنوان «ثقه» ياد كردهاند و از امام عسكري (ع) چهل روايت در مورد امام زمان (عج) داريم. چطور ميآيند وجود امام زمان و ولادت ايشان را انكار ميكنند.
يكي از روايات اين است كه كسي از امام عسكري (ع) راجع به امام زمان (عج) سؤال كرد. حسن بن ظريف ميگويد «اخْتَلَجَ فِي صَدْرِي مَسْأَلَتَانِ أَرَدْتُ الْكِتَابَ فِيهِمَا إِلَى أَبِي مُحَمَّدٍ (ع) فَكَتَبْتُ أَسْأَلُهُ عَنِ الْقَائِمِ (ع) إِذَا قَامَ بِمَا يَقْضِي وَ أَيْنَ مَجْلِسُهُ الَّذِي يَقْضِي فِيهِ بَيْنَ النَّاسِ وَ أَرَدْتُ أَنْ أَسْأَلَهُ عَنْ شَيْءٍ لِحُمَّى الرِّبْعِ فَأَغْفَلْتُ خَبَرَ الْحُمَّى فَجَاءَ الْجَوَابُ سَأَلْتَ عَنِ الْقَائِمِ فَإِذَا قَامَ قَضَى بَيْنَ النَّاسِ بِعِلْمِهِ كَقَضَاءِ دَاوُدَ (ع) لَا يَسْأَلُ الْبَيِّنَةَ وَ كُنْتَ أَرَدْتَ أَنْ تَسْأَلَ لِحُمَّى الرِّبْعِ فَأُنْسِيتَ فَاكْتُبْ فِي وَرَقَةٍ وَ عَلِّقْهُ عَلَى الْمَحْمُومِ فَإِنَّهُ يَبْرَأُ بِإِذْنِ اللَّهِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ يا نارُ كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً عَلى إِبْراهِيمَ فَعَلَّقْنَا عَلَيْهِ مَا ذَكَرَ أَبُو مُحَمَّدٍ ع فَأَفَاقَ»؛ -كنيه امام عسكري (ع) «ابي محمد» بوده- راوی میگوید دو تا سؤال داشتم، سؤال اولم از حجّت بعد از خودش بود، از امام عسكري (ع) سؤال كردم حجت شما وقتي قيام ميكند به چه چيز قضاوت ميكند و مجلسي كه بين مردم قضاوت ميكند كجاست؟ سؤال دومي هم داشتم كه فراموشم شد. بعد كه نامه را فرستادم، امام (ع) فرمود اما سوال كردي از حجّت بعد از من و اينكه چگونه قضاوت ميكند، به علم خودش قضاوت میکند. -يكي از خصوصيات زمان حضرت حجت (عج) اينست كه حضرت به بيّنه و قسم اعتنايي نميكند و به علم خودش قضاوت ميكند، كه در فقه میتوان اين روايت را در بحث علم قاضي مورد دقت قرار داد، كه آيا میتوان علم قاضي را حجت قرار داد يا نه؟
كه اگر بگوئيم علم قاضي حجّت نيست، يكي از ادلهاش میتواند همين روایت باشد، وقتي گفتيم از مختصات ظهور و زمان امام زمان (ع) است، پس ديگر نبايد علم قاضي قبل از ظهور حجّت باشد. بعد امام (ع) فرمود تو سؤال دومي هم داشتي كه فراموش كردي آن را بپرسي؛ تب چهار روز يك بار، يك تبي بوده كه شخصي تب ميكرده و چهار روز خوب ميشده و دو مرتبه تب ميكرده، كه از امام(ع) سوال ميكرده كه من چه دعايي كنم؟ حضرت فرمود: يك كاغذي بنويس آويزان كن به اين كسي كه تب دارد، انشاالله خوب میشود. در آن ورق بنويس: «يا نارُ كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً عَلى إِبْراهِيمَ». بعد ميگويد آنچه را امام فرموده بودند انجام دادیم و خوب شد. اميدوارم كه خداي تبارك و تعالي قلب مبارك امام زمان (ع) را از همه ما راضي و خشنود بفرمايد و در ظهور مقدّسش تعجيل بفرمايد و همهي ما را از اعوان و انصار آن حضرت قرار دهد.
کلمات کلیدی :
۱,۵۷۰ بازدید