درس بعد

آیات الاحکام/ خمس

درس قبل

آیات الاحکام/ خمس

درس بعد

درس قبل

موضوع: خمس


تاریخ جلسه : ۱۳۸۶/۸/۲۶


شماره جلسه : ۱۵

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • آیا از آیه شریفه برای اصناف ثلاث انحصار استفاده می شود یا نه ؟

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين

بررسي آيه شريفه در باره طوايف ثلاثه

يكى ديگر از نكاتى كه در اين آيه شريفه بايد مطرح بشود اين است كه آيا ما نسبت به اين طوايف ثلاث يتامى، مساكين، ابن سبيل آيا انحصار از آيه استفاده می‌‌شود. يعنى اين نيمى از خمس كه به عنوان سهم سادات عظام هست آيا منحصر به اين يتامى و مساكين و ابن سبيل است؟ و اگر يكى از سادات يك عنوان ديگرى غير از آن عناوين داشت آيا نمی‌‌شود در مورد او صرف كرد؟ ما قبلاً عرض كرديم كه يكى از احتمالاتى كه در اين آيه خمس هست اين است كه اين كلمه (لام) كه نسبت به خداوند ذكر شده است لله، و للرسول و لذى القربى اما وقتى به اين طوايف می‌‌رسد يتامى، مساكين، ابن سبيل لام ندارد. 


گفتيم؛ نسبت به اينها عنوان مصرف را دارد عنوان ملكيت را ندارد. و در بحث قبلى هم از همين نكته استفاده كرديم كه لذا بسط اين نيمه دوم بين اين سه طايفه لازم نيست. تشريك اين سه طايفه در اين نيمه دوم را ما نمی‌‌توانيم از آيه استفاده كنيم عدم ذكر لام را بعنوان اين قرينه قرار می‌‌داديم كه اينها مصرف هستند، اما مصرف بودن: لقايل ان يقول كه اين مصرف، مصرف منحصر است يعنى ولو اينكه اينها مالك نيستند ولو اينكه شراكتى در كارنيست ولو اينكه اينها عنوان مصرفى دارند اما در مصرف منحصر هستند.

 اما احتمال ديگرى كه امروز می‌‌خواهيم عرض بكنيم اين است كه بگوييم عدم ذكر لام اين يفيد عدم الاختصاص يعنى نسبت به خدا و رسول و ذى القربى كه لام ذكر شده است طبق همان معناى اصلى كه براى لام هست اللام يفيد الاختصاص آن نيم اول خمس مختص به همين خداو رسول و امام است و بگوييم در اين يتامى و مساكين و ابن سبيل كه لام نيامده است عدم ذكر لام به جهت اين است كه اين نيمه دوم اختصاص به اينها ندارد، تا بحال می‌‌گفتيم عدم ذكر لام قرينة على كون الطوايف مصارف براى اينكه اينها مالك نيستند ما قرينه داريم ميگوييم عدم ذكر لام كه اين به نظر من احتمالش از احتمال قبل قويتر است عدم ذكر لام براى اين است كه شارع می‌‌خواهد بفرمايد منحصر به اينها نيست حالا دو سه گروه را على سبيل مثال ذكر كرده است يتامى، مساكين، ابن سبيل حالا اگر در ميان سادات چون ما دليل آورديم كه اين دليل دوم منحصر در ذى القربى هستند حالا اگر قرينه ذكر شد يا موردى پيداكرديم از ذى القربى يك كسى است يتيم نيست مسكين نيست ابن سبيل هم نيست می‌‌شود از همين نيمه دوم خمس به او داد.


 حالا براى اينكه اين جهت(عدم انحصار) روشن بشود در قرآن يك آيه‌‌اى ديگرى وجود دارد كه مي تواند قرينه براين معنا باشد. و سرّ اين كه واقعاً بايد آيات الاحكام را بحث كرد همين است ما وقتى در فقه به مباحث خمس می‌‌رسيم از اول تا آخر فقهاى ما يك آيه بيشتر مطرح نمی‌‌كنند همان آيه و اعلموا انما غنمتم در حالى كه ما دو سه آيه ديگر در قرآن داريم حالا ولو در تفسير آن هم اختلاف است. اما يكى از محتملات آن مسئله خمس است.


اما آيه موردنظر آيه 177 سوره بقره است كه ما اين آيه را هم براى اينكه آيه دومى است كه از آن خمس استفاده مي شود، هم براى اينكه اين افراد يعنى يتامى و مساكين و ابن سبيل ؛انحصارى در آنها نيست اگر غير از اينها هم از ذى القربى بودند اينها مصرف خمس می‌‌توانند باشد. آيه 177 سوره بقره لَيسَ البِرَّ اَن تُوَلّوا وُجوهَكُم قِبَلَ المَشرِقِ والمَغرِبِ-اين آيه: آيا خطاب به اهل كتاب است؟ كه اهل كتاب يهودشان توجه داشتند به بيت المقدس نصارى توجه داشتند به مطلع الشمس، آيه می‌‌فرمايد برّ و نيكى اين نيست كه شما قبله را كجا قرار بدهيد، يك احتمال ديگر اين است كه آيه خطاب به مسلمانها باشد يك احتمال سوم اين است كه عموميت دارد هم مسلمانها و هم اهل كتاب همه را شامل می‌‌شود.

 و اين آيه از جامع‌‌ترين آياتى است كه براى انسان بيان می‌‌كند كه محور برّ اعتقادى و برّ اخلاقى و برّ در اعمال محورش چيست! اين آيه شريفه براى ما اين سه محور را روشن می‌‌كند. دقت بفرماييد!لَيسَ البِرَّ اَن تُوَلّوا وُجوهَكُم قِبَلَ المَشرِقِ والمَغرِبِ ولكِنَّ البِرَّ - اول برّ اعتقادى را ذكر می‌‌كند، برّ اعتقادى چيست؟ مَن ءامَنَ بِاللَّهِ واليَومِ الأخِرِ والمَلكَةِ والكِتبِ والنَّبِيّينَ - ايمان به خدا، قيامت، ايمان به ملائكه، ايمان به قرآن و ايمان به نبيين، حالا كتاب را هم جنس بگيريم همه كتب سماويه را شامل می‌‌شود، فعلاً اينها را نمی‌‌خواهيم بحث بكنيم، اين برّ من حيث الاعتقاد يك، بٌعد برّ عملى را ذكر می‌‌كند - وءاتَى المالَ عَلى‌‌ حُبِّهِ ذَوِى القُربى‌‌ واليَتمى‌‌ والمَسكينَ وابنَ السَّبيلِ والسّاِئِلينَ وفِى الرِّقابِ واَقامَ الصَّلوةَ وءاتَى الزَّكوةَ - تااينجا برّ عملى را ذكر می‌‌كند، برّ من حيث الاعمال، از اينجا به بعد از حيث اخلاقى است - والموفونَ بِعَهدِهِم اِذا عهَدوا والصّبِرينَ فِى البَأساءِ والضَّرّاءِ وحينَ البَأسِ اُولئكَ الَّذينَ صَدَقوا واُولئكَ هُمُ المُتَّقون (بقره: 2 / 177).


 حالا شاهد ما در اين قسمت دوم است، در اينجا دارد و وءاتَى المالَ عَلى‌‌ حُبِّهِ ذَوِى القُربى‌‌ برّ عملى كسى است كه مال خودش را با اينكه به آن مال علاقه دارد اما از خودش جدا بكند و به ذى القربى بدهد، به گروه اول ذى القربى، گروه دوم يتامى، گروه سوم مساكين، گروه چهارم ابن سبيل، گروه پنجم هم فى الرقاب يعنى آزاد كردن بنده بعد می‌‌فرمايد - واَقامَ الصَّلوةَ- برّ عملى جاي است كه از نظر مالى اين كارها راانجام می‌‌دهد و از نظر عبادى هم نماز را می‌‌خواند بعد دو مرتبه می‌‌آيد - وءاتَى الزَّكوةَ - ز كاة هم بايد بدهد .


 اينجا ما اگر اين وءاتَى الزَّكوةَ را نداشتيم چه بسا می‌‌گفتيم به آن وءاتَى المالَ عَلى‌‌ حُبِّهِ ذَوِى القُربى‌‌ واليَتمى‌‌ والمَسكينَ وابنَ السَّبيلِ والسّائلينَ وفِى الرِّقابِ واَقامَ الصَّلوةَ وءاتَى الزَّكوةَ مربوط به زكاة است ، ولى در دنباله اول واَقامَ الصَّلوةَ بعد دو مرتبه وءاتَى الزَّكوةَ را آورده است اين قرينه می‌‌شود بر اينكه وءاتَى المالَ عَلى‌‌ حُبِّهِ يك حق واجب مالى ديگرى غير از زكاة است ما باشيم و آيه:از آيه استفاده می‌‌كنيم كه كسى كه مال دارد، در مالش هم حق زكاة اگر هست،بايد بدهد، هم حقوق ماليه‌‌اى ديگر غير از زكاة بپردازد. واين ظاهر آيه است، حالا حقوق مالى ديگر غير از زكاة اگر بخواهد واجب باشد غير از خمس ما چيزى نداريم.


 پس ببينيد! ما يك نظر ابتدایى و كلى كه به اين آيه شريفه می‌‌كنيم وءاتَى المالَ عَلى‌‌ حُبِّهِ ذَوِى القُربى‌‌ واليَتمى‌‌ والمَسكينَ وابنَ السَّبيلِ والسّاِِّئِلينَ وفِى الرِّقابِ واَقامَ الصَّلوةَ وءاتَى الزَّكوةَ اين منطبق بر خمس می‌‌شود، چون در اينجا وءاتَى الزَّكوةَ را جدا ذكر كرده است،اما رواياتى كه در ذيل اين آيه شريفه وجود دارد، اين روايات كه مرحوم طبرسى در مجمع البيان هم در ذيل اين آيه شريفه آورده است يك روايت اين است كه ابن عباس نقل می‌‌كند انه قال فى المال حقوق واجبة سوى الزكاة يعنى در ذيل اين آيه ميگويد كه در مال انسان فقط زكاة بعنوان واجب مالى نيست يك حقوق واجبى غير از زكاة هم هست، از شعبى نقل می‌‌كند كه گفته فى المال حق سوى الزكاة .  


در تفسير طبرى: از فاطمه بنت قيس نقل می‌‌كند از پيامبر (ص)انه قال كه پيامبر فرمود فى المال حق سوى الزكاة  و تلی هذه الاية، اينجا يك نكته‌‌ى كه وجود دارد اين است كه برخى از بزرگان يا مفسرين گفته‌‌اند ما اصلاً از آيه اصلاً حتى وجوب زكاة را هم نمی‌‌فهميم آيه دارد ترغيب می‌‌كند كه نيكى و خوبى مَن ءامَنَ بِاللَّهِ واليَومِ الأخِرِ والمَلئكَةِ والكِتبِ والنَّبِيّينَ بعد هم دارد ترغيب می‌‌كند كه خوب است اين كار انجام بشود كه انسان از مالش به ذوى القربى بدهد به يتمى بدهد به ابن سبيل بدهد و...اين و اقام الصلاة را چكار می‌‌كنيد اگر شما آيه در مقام اصل ترقيب اينهاست در وسط اينها و اقام الصلاة دارد، يعنى اين كار كار خوبى است كار واجبى نيست؟ اين به نظر من خيلى بعيد است كه ما بياييم بگوييم اين آيه شريفه در مقام ترغيب به اين كارهاست حتى در مقام ترغيب به صلاة است نمی‌‌خواهد بگويد صلاة واجب است ترغيب به اين كار است، نمی‌‌خواهد بگويدزكاة واجب است ترغيب به زكاة است اولاً ما باشيم و آيه چون در مقام حصر است اولش هم می‌‌فرمايد لَيسَ البِرَّ اَن تُوَلّوا وُجوهَكُم قِبَلَ المَشرِقِ والمَغرِبِ اصلاً فقط آنها را گذاشت كنار آنى كه هست اين است آيه ظهور دروجوب دارد، از آيه ما باشيم و آيه شريفه والُموفونَ بِعَهدِهِم اِذا عهَدوا استفاده می‌‌كنيم وفاى به عهد واجب است بلى در فقه ما قرائن بسيارى هست فقهاء فتوا داده‌‌اند وفاى به عهد واجب : حالا ما كارى به آن قرائن نداريم ما باشيم و آيه آيه ظهور در وجوب دارد، آيه اين است، روايات مثل آنچه كه از ابن عباس خوانديم می‌‌گويد فى المال حقوق واجبة سوى الزكاة، شعبى می‌‌گويد فى المال حق سوى الزكاة، اين حق يعنى حق واجب، اين حق يعنى چيزى كه مال ديگران است ديگران بر اين مال انسان حق پيدا می‌‌كند اين نيست كه بگوييم يك چيز ترغيبى است ترغيب معنايش اين است كه نه بر ما كسى حقى پيدا نكرده ما حالا خوب است اين كار را انجام بدهيم اما تعبير به حق شده است و اينكه خود پيامبر فرمودند فى المال حق سوى الزكاة و بعد همين آيه شريفه را خواندند اين قرينه خيلى خوبى می‌‌شود بر وجوب و بر لزوم. 


 پس ما باشيم می‌‌گوييم آيه در مقام وجوب است و ءاتَى المالَ عَلى‌‌ حُبِّهِ ذَوِى القُربى‌‌ وجوب را افاده می‌‌كند چون بعدش هم مسئله زكاة را بيان كرده ما حق مالى و چيز مالى ديگرى در شرع غير از خمس نداريم آن و ءاتَى المالَ حمل بر خمس می‌‌كنيم. ثانياً: حالا فرضنا بگوييم از آيه وجوب و الزام فهميده نمی‌‌شود بگوييم از آيه اصل ترغيب به اينها فهميده می‌‌شود باز براى ما كافى است ما الان همين مقدار استفاده كنيم كه در اين آيه براى خمس است و شارع ترغيب به خمس كرده است همين مقدار كافى است براى ما لزوم آن را از جاى ديگر استفاده می‌‌كنيم اصل اينكه در مال يك مقدار آن مربوط به خمس است و اين مشروعيت دارد همين مقدار مدعا را اثبات می‌‌كند.

 اينجا می‌‌رسيم به اينكه شما حالا ما كه در هر دو صورت گفتيم، چه از آيه لزوم استفاده بشود و چه ترغيب استفاده بشود می‌‌خواهيم بگوييم دراين آيه در يك بخشى راجع به خمس حرف زده است همين كه زكاة راجدا كرده است و ما حق مالى غير از خمس و زكاة چيز ديگرى نداريم اين منحصر به خمس می‌‌شود آن وقت قرينه ديگر اين است كه راجع به خمس هم، هم ذى القربى گفته است هم ذوى القربى را گفته است، هم يتامى را گفته، هم مساكين هست را گفته هم ابن سبيل را گفته يك رقاب هم اضافه كرده و فى الرقاب ما اين كه اين آيه را خوانديم هم خواستيم بگوييم در اين آيه مسئله خمس وجود دارد، هم اينكه بگوييم عدم ذكر لام در يتامى، مساكين و ابن سبيل در آيه خمس آن قرينه است بر عدم انحصار به اين طوايف اين هم يك قرينه ديگر می‌‌شود، يعنى ما خمس را می‌‌توانيم براى آزاد كردن بنده بدهيم حالا اگر يك ساداتى در يك جایى مثلاً حالا مورد رقيت قرار گرفته باشد فرض می‌‌كنيم اين بعنوان آزاد كردن می‌‌شود از خمس استفاده كرد، آنهايى هم كه می‌‌گويند اين طوايف منحصربه سادات نيست مطلق يتمى ومطلق مساكين و مطلق ابن سبيل، ميگويم مطلق رقاب ازخمس براى عتق رقبه می‌‌شود استفاده كرد.


 نكته كه در اين آيه شريفه هست اين است كه اين ذوى القربى را دراينجا ما چه معنا بكنيم؟ ذوى القربى چند احتمال درآن هست يكى ذوى القربى خود معطى است، و ءاتَى المالَ عَلى‌‌ حُبِّهِ ذَوِى القُربى‌‌ يعنى آن كسى كه پول دارد در درجه اول به اقرباى خودش بدهد، در روايات هم اين را داريم يك روايتى است كه فاطمه بنت قيس به پيامبر عرض كرد ان لى سبعين مثقال من ذهب هفتاد مثال طلا من دارم حضرت فرمود اجعلى‌‌ها فى قرابتك او را به اقرابي خود بدهيدالبته اين كلى اين روايت هست اما معلوم نيست اين روايت مربوط به اين آيه باشد آيه استحباب صرف صدقه اموال ابتدا در اقرباست اول انسان بايداقربا را مراقبت بكند، اجعلى‌‌ها فى قرابتك، اين يك احتمال.


 احتمال دوم كه باز به اين قرينه يتامى، مساكين،ابن سبيل استفاده می‌‌شود كه اين ذوى القربى در اينجا همان ذوى القربى آيه خمس باشد اين ذوى القربى در اينجا همان قل لا اسئلكم عليه اجراً الا المودة فى القربى باشد اگر اينطور بگوييم ديگر ظهورش در خمس خيلى روشن است يعنى بگوييم خداوند می‌‌فرمايد انسان مالش را بايد به ذوى القربى بدهد، يعنى ذوى القربى در آيه خمس يتامى مساكين ابن سبيل رقاب هم اضافه شده است آن وقت نسبت به ذوى القربى فاميل چگونه عمل کند؟ از زكاة بپردازد بعد فرموده وءاتَى الزَّكوةَ به يتامى و ساير فقرا از همان زكاة بپردازد.


 پس ببينيم اين آيه را در كنار آيه و اعلموا انما غنمتم قرار بدهيم اين نكات به اين خوبى از اين آيه استفاده می‌‌شود البته عرض كردم اين آيه آيه مطالب بسياري دارد. نكات بسيارزيادى است كه حالا ما نمی‌‌خواهيم وارد خصوصيات آن بشويم آنچه كه مربوط به خمس است اين است: پس ما امروز در همان آيه واعلموا انما غنمتم يك نكته‌‌اى اضافه كرديم و آن اين است عدم ذكر لام قرينه است که منحصر به يتامى و مساكين و ابن سبيل نيست. نكته‌‌اى كه هست اين است كه اگر ما اين بخش را بگوييم مربوط به خمس است بگوييم پس سهم خدا و رسول و امام چه شد؟ چرااو را بيان نكرده است لزومى ندارد كه درهر آيه‌‌اى تمام جوانب را ذكر بكند شارع، شارع اگر ما بوديم و اين آيه می‌‌گفتيم خمس را بايد به ذوى القربى و يتمى و مساكين و رقاب، در آيه ديگر آمده باز بصورت اينكه مقدم داشته لله و للرسول و لذى القربى يك سهمى را براى خدا و رسول معين كرده بايد جمع كنيم بين اين دوتا آيه:و منافاتي هم ندارد.


 والسلام عليکم و رحمه الله

برچسب ها :

بررسی آیه خمس انحصار خمس در سه طایفه مالکیت خمس مصرف خمس ارتباط آیه وءاتَى المالَ عَلى‌‌ حُبِّهِ ذَوِى القُربى‌‌ واليَتمى‌‌ با خمس ترغیب به نیکی به دیگران توضیح آیه لَيسَ البِرَّ اَن تُوَلّوا وُجوهَكُم قِبَلَ المَشرِقِ والمَغرِبِ عدم انحصار مستحقین خمس به موارد آیه

نظری ثبت نشده است .