درس بعد

آیات الاحکام/ حجاب

درس قبل

آیات الاحکام/ حجاب

درس بعد

درس قبل

موضوع: حجاب


تاریخ جلسه : ۱۳۸۶/۱۱/۲۷


شماره جلسه : ۱۱

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • ملاک تشخیص علت از حکمت و حمل بر حکمت در مورد شک

دیگر جلسات
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين

چکیده بحث گذشته
بحث پیرامون آیه شریفه «ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ وَكَانَ اللهُ غَفُوراً رَحِيماً» (احزاب 59) بود، ببينيم كه آيا این آیه شریفه عنوان علت را دارد يا عنوان حكمت؟ عرض کردیم كه در كلمات برخى از بزرگان ادعا شده است كه چنانچه در يك تعبيرى در يك آيه و يا در يك روايت ما مردد بشويم كه آيا عنوان علت را دارد يا حكمت را ، مثلاً در «لا تشرب الخمر لانه مسكر » آيا اين عنوان علت را دارد يا حكمت؟

اينطور بيان كردند كه ظهور در عليت دارد، و اگر ظهور در علت داشت از وجود اين علت وجود معلول لازم مى‌آيد و از نفى او نفى معلول.

ما اين ادعا را در جلسه قبل مورد مناقشه قرار داديم و عرض كرديم كه در این مورد منشأى براى اين ظهور نداريم، اينطور نيست كه بتوانيم بگوييم عقلا در محاورات خودشان يك اصلى دارند بنام اصالة الحلية كه در دوران بين علت و حكمت تعبير را حمل بر علت بكنند.

ظهور نياز به منشأ دارد، مجرد اين كه لام، لام تعليليه است، آن روز عرض كردم كه اينها تعليل بحسب لغوى است؛ و ما دنبال تعليل اصولى هستيم، اين مسئله علت و حكمت يك اصطلاح اصولى است و ما از لامى كه در لغت بحسب لغت براى علت ذكر شده است نمى‌توانيم بگوييم پس حمل بر علت اصولى بشود، لذا انكار كرديم و عرض كرديم كه اصلاً منشأى براى اين ظهور وجود ندارد.

نتیجه تتبع حضرت استاد
 و نكته دوم اين است كه گفتيم به نظر ما اگر يك كسى در آيات قرآن و در روايات تتبع بكند دو مطلب رابدست مى‌آورد، مطلب اول اين است كه شارع اساساً در مقام بيان علت كه علت اصولى را به همان ملاك معنا كرديم نيست، شارع قانونگذار است حكم را دارد بيان مى‌كند و در مقام اين نيست كه ملاك اصلى يك حكمى را ذكر بكند. و ثانياً كه اين نكته دومش مهمتر است اين است كه در اثر تتبع به اين نتيجه رسيديم كه اكثر مواردى كه شارع مى‌آيد بعد از حكم چيزى را ذكر مى‌كند عنوان حكمت را دارد.

اگر مى‌گويد: «وَأَقِمْ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي (طه 141) يا ـ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنْ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ» (45 عنكبوت) يا اگر در باب حرمت زنا مسئله اختلاط مياه را مطرح مى‌كند، مسئله اختلاف انساب و به هم خوردن انساب را مطرح مى‌كند، اينها حكمت است. حالا اگر در زمان ما با اين آزمايش‌هاى(DNA) كه انجام مى‌شود مى‌تواند يقين پيدا كند كه اين بچه مال كى است! بگوييم حالاديگر اختلاف انساب در كار نيست ؛ اختلاط مياه در كار نيست! نه تمام اينها هم منتفى بشود زنا حرام است و حرمتش بقوت خودش باقى است.

 مدعاى حضرت استاد
 بنابر اين، ما اينطور مى‌خواهيم ادعا كنيم عرض كردم اين ادعاى كه الان مى‌كنيم اين در اثر همين ممارستى است كه بر همين ادله آيات و روايات ، در اثر همين زمان‌هاى مختلف داشتيم، خود شما هم تتبع كنيد قاعدتاً به همين نتيجه مى‌رسيد. غالباً از اين مواردى كه بصورت تعليل ذكر مى‌شود، شارع در مقام بيان حكمت است، اگر در يك موردى هم شك كرديم چنانچه اين قاعده را بپذيريم كه «الظن يلحق الشى بالاعم الاغلب» ـ البته ما در این قاعده مناقشه داريم ـ اما روى مبناى كسانى كه اين قاعده را مى‌پذيرند اين مورد نادر را هم حمل بر اعم اغلب بايد كرد و بايد گفت اين هم حكمت است.

نكته ديگرى كه باز می خواهیم اضافه كنيم اين است كه ما براى اينكه بفهميم ـ چون عرض كردم تشخيص علت از حكمت از مشكلات مباحث اصول و فقه است ـ و اگر بخواهيم تشخيص بدهيم كه آيا در جاى عنوان علت است يا عنوان حكمت يك مقدارى مى‌توانيم بگوييم از قرائن موجوده بايد استفاده كنيم، ببينيم آيا قرينه بر عليت وجود دارد يانه؟ قرينه بر حكمت وجود دارد يانه؟

همين مقدار (اين را دقت بفرماييد!) كه ما قرينه‌ى بر علت پيدا نكنيم اين كافى است که ما حمل بر حکمت کنیم و بگوییم عنوان حکمت را دارد. با توضيحات جلسه قبل و آنچه كه امروز عرض كردم در اين آيه شريفه «يَا أَيُّهَا النَّبِىُّ قُلْ لِاَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ‌ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ وَكَانَ اللهُ غَفُوراً رَحِيماً» (احزاب59) به نظرما طبق اين كبرایى كه الان بیان شد، اولاً ما اينجا قرينه‌ اى بر عليت نداريم.

ثانياً چون غالب موارد در لسان شارع حمل بر حكمت است و در جلسه قبل هم آياتى را از قرآن را خوانديم: لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ- لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ‌ ـ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ ـ تمام اينها عنوان حكمت را دارد، يا به آن تعبير ديگر عنوان غايت و فائده را دارد، در نتيجه اين را بايد حمل بر حكمت كرد و عنوان علت را ندارد.

حالا اگر ما گفتيم اين «ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ» حكمت است، استدلال تا همين« يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ » تمام مى‌شود، يعنى نتيجه اين مى‌شود: پيامبر بايد به ازواجش، به دخترانش و جميع نساء مؤمنين از حرائر و غير حرائر (طبق آن تفسيرى كه ما كرديم) بر خلاف جمهور اهل سنت كه فقط به حرائر تفسير كرده اند، بايد به همه اينها پيامبر بگوید « يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ» اينها بايد از جلباب استفاده كنند، با جلباب بايد خودشان را بپوشانند.

آیا چادر در حجاب موضوعیت دارد یا خیر؟
 اگر آمديم گفتيم «ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ» عنوان علت را دارد، آن وقت اينجا نكات ديگرى در اينجا استفاده مى‌شود، يك نكته اين است يك سؤالى كه وجود دارد كه شايد در جامعه امروزى ما مطرح باشد اين است كه آيا چادر در حجاب موضوعيت دارد يا ندارد؟

حالا اگر يك زنى سر و گردنش را كاملاً حتى صورتش را هم بپوشاند و بعد بقيه اندام بدنش را با يك رو پوش ديگرى بپوشاند، يعنى عنوان چادر نيست، از جهت لغوى اينجا چادر وجود ندارد، چون چادر يك پوشش يك دست است، دو قسمتى و دو تكه نيست، حالا اگر زن براى اين پوشش كامل از دو تكه استفاده بكند كه همان نتيجه چادر را دارد اما چادر نيست، اگر ما گفتيم «ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ» عنوان علت را دارد، يعنى شارع مى‌خواهد اين زن‌هاى پيامبر روشن بشود كه اهل حجاب هستند چون يُعْرَفْنَ را معنا كرديم، نه يُعْرَفْنَ بانهن حرائر، يُعْرَفْنَ بانهن اهل الحجاب و العفاف.

اگر ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ را علت گرفتيم نتيجه اين مى‌شود كه جلباب خصوصيت ندارد، بايد زن چيزى را استفاده كند كه يُعْرَفْنَ زنها بانهن اهل الحجاب، اگر گفتيم ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ علت نيست، چادر خصوصيت پيدا مى‌كند شارع فرموده يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ ـ پس ما در مقابل اين سؤال از جهت استدلالى بايد اينطور بگوييم البته ما فعلاً در اين آيه داريم بحث مى‌كنيم هنوز نمى‌خواهيم نتيجه نهايى راجع به حجاب و چادر را ذكر بكنيم، اين را آقايان دقت دارند فعلاً ما هستيم و اين آيه شريفه، ما داريم اين آيه شريفه را بررسى مى‌كنيم.

اگر ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ را علت بگيريم، العلـة تعمم، تعمم يعنى هرچيزى كه نتيجه جلباب را داشته باشد، نتيجه‌اش اين است كه زن مشخص بشود كه اهل حجاب است اين كافى است ولو چادر هم به آن گفته نشود، اما اگر اين را علت قرار ندهيم آيه مى‌گويد يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ. ما عرض كرديم اين «ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ» علت نيست، وقتى كه عنوان علت را نداشت نتيجه مى‌گيريم كه خود جلباب خصوصيت دارد و بايد از چادر استفاده بشود.

عنوان علت در کلمات بعضی از بزرگان
 در اينجا ما طبق آن بيانى كه عرض كرديم كه اين عنوان علت راندارد، نكته‌ى كه عجيب است اين است كه در كلمات برخى از بزرگان آمده است که فرموده‌اند: «ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ» هم علت است و هم علت موسمى و موقت است، به اين بيان كه ما دو نوع علت، داريم يك علت دائمى، علت هميشگى است فى زمان الازمان است و فى جميع الشرايط است، فى جميع الحالات است. يك علت، علت موقتى است، مثلاً مى‌گوييم: لا تأكل الرمان لانه حامض، انار نخوريد چون ترش است، اين يك علت دائمى است، يعنى هميشه همه جا در هر زمانى در هر شرايطى حامض رانخوريد. اما اگر متكلم گفت لا تأكل الرمان براى اينكه الان سرما خورديد، انار نخور براى اينكه تو مریض هستى لانك مريض، اين علت را علت موقتى برايش مى‌گويند‌.

فرق علت موقتى و دائمى در اين است که در علت موقت همانطورى كه علت موقت است، آن حكم هم ميشود موقت يا معلل هم مى‌شود موقت. و در خصوص اين آيه شريفه فرموده‌اند كه علت اين كه خداوند براى زنها جلباب را واجب فرمود براى اين بود كه اينها مورد ايذاء واقع نشوند؛ زنها اگر از خانه مى‌رفتند به مسجد، جوان‌هاى فاسق در مسير نشسته بودند موجب اذيت و ايذاء زنها مى‌شدند قرآن مى‌فرمايد: «يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ‌فَلَا يُؤْذَيْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ» اذيت نشوند، پس علت مى‌شود موقتى، يعنى علت وجوب جلباب مى‌شود يك امر موقتى، هر زمانى كه اين علت از بين رفت معلل هم از بين مى‌رود و تصريح كرد ه اند كه به نظر ما اين علت علت موقتى است، موسمى است و معلل هم مى‌شود موقت و نتيجه گرفته‌اند كه اساساً از اين آيه حكم وجوب حجاب را نمى‌شود استفاده كرد وقتى ما مى‌گوييم «يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ» موقت است علتش اين بوده كه اينها موجب اذيت مى‌شوند، اذيت اينها كه رفع شد لذا نمى‌شود ازش وجوب حجاب رااستفاده كرد.

اين مطلب در زمانه ما در بعضى از اين مقالات و كلمات روشنفكرها هم آمده است، اگر يك وقتى اين مطلب را ديديد، ريشه‌اش همين جاست! مى‌گويند: علت وجوب حجاب در صدر اسلام اين بوده كه جو انها متعرض زنها مى‌شدند حالا اگر آن شأن نزولى كه اهل سنت نقل كردند (ما مناقشه كرديم) او را بگيريم جوان‌هاى متعرض زنهاى حره مى‌شدند شارع براى اينكه اينها ايمن از ايذاء باشند دستور فرمود كه اينها جلباب سر بكند، پس در نتيجه اگر در همان زمان اين علت از بين مى‌رفت، ديگر جوان‌ها اذيت نمى‌كردند يا در زمان‌هاى ما كه حالا مثال مى‌زنند در بعضى از نقاط (بزعم باطل خودشان) مى‌گويند در بعضى از نقاط اروپا اگر يك زن حتى با لباس نيمه عريان هم از يك نقطه به نقطه ديگر برود هيچ كسى متعرض او نمى‌شود، كه البته اينها تمام خام نگرى و سطحى نگرى است، يعنى اين كه متعرض نمى‌شود اين معنايش اين است كه يك ايذاء و تعرض عميقترى را برايش رسيده‌اند كه از اين تعرض دارند صرف نظر مى‌كنند، و الا مقتضى براى ايذاء است كه حالا راجع به اين فَلَا يُؤْذَيْنَ چند نكته وجود دارد كه عرض مى‌كنم. اينها مى‌گويند پس حالايى كه ايذايى وجود ندارد، و كسى نيست كه اينها را بخواهد اذيت بكند پس حجاب واجب نيست.

ما در در رد اين مطلب عرض کردیم اولا اين«ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ» علت نيست حكمت است، فائده است. ثانياً يك نكته دومى ما داريم در اينجا و آن اين است اين فَلَا يُؤْذَيْنَ در دائره علت است يا تفريع بر علت است؟ خود همين محل دقت است؛ اگر آيه مى‌فرمود يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ لعدم ايذائهن لا  يؤذين، مى‌گفتيم عدم ايذاء علت است براى اينكه اينها اذيت نشوند جلباب سر كنند.

اما به نظر ما اين يك نكته ی خيلى دقيقى است شارع مى‌فرمايد: «ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ‌ فَلَا يُؤْذَيْنَ» اين (ف) در فَلَا يُؤْذَيْنَ (ف) تفريعيه است يعنى لَا يُؤْذَيْنَ خودش جزء علت نيست، تفريع بر علت است، متفرع بر علت است. شارع مى‌گويد حالايى كه زن خودش را پوشاند و ديگر در جامعه يُعْرَفْنَ زنها شناخته مى‌شوند با ينكه اهل حجاب هستند يكى از آثارش اين است كه اينها را ديگر اذيت نمى‌كنند، آثار ديگرى هم دارد. يكى از آثار همانى است كه در شأن نزول هم بود او را دارد ذكر مى‌كند، ولى ذكر اين اثر نافى بقيه آثار نيست، ذكر اين اثر انحصار اين اثر را نمى‌رساند! ما از كجا بگوييم كه اين فَلَا يُؤْذَيْنَ اثر منحصرش است؟

اگر ما بخواهيم بگوييم اين علت، علت موسمى و موقت است بايد بگوييم اين فَلَا يُؤْذَيْنَ اثرش است، اثر منحصرش هم هست؛ اصلاً خداوند فقط براى همين مقصود به زنها فرموده چادر سر كند، آيا مى‌توانيم بگوييم يك حكمى به اين مهمى كه عرض كردم لسانى كه خداوند بيان مى‌كند اول زنهاى پيغمبر، بعد دختران پيغمبر، بعد نساء مؤمنين همه شان، بگوييم فقط براى اين است كه اينها اذيت نشوند؛ مورد ايذاء واقع نشوند، اين نكته را هم خوب دقت كنيد آيا واقعاً براى اينكه اين زنها مورد ايذاء جوان‌ها واقع نشوند راه ديگرى نبود؟ شارع مى‌فرمود يا فرض كنيد روز از خانه بيرون برويد كه در اجتماع مردهاى ديگرى هم هستند، اقوام هستند، بستگان هستند شوهران شما هستند، يا مى‌فرمود با شوهرانتان بيرون برويد، راه‌هاى ديگر هم وجود دارد، براى عدم ايذاء، راه فقط حجاب نبود.

پس معلوم مى‌شود كه اين يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ يك حكم، يك قضيه حقيقيه واقعيه الى يوم القيامه است؛ ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ علت نيست، حكمت است. اگر علت هم باشد فَلَا يُؤْذَيْنَ جزء علت نيست، فَلَا يُؤْذَيْنَ اثر است، حالا اگر در همان زمان اگر يك زنى جلباب سر مى‌كرد باز اين جوان فاسق از يك قرينه‌اى مى‌فهميد كه اين زن كى است و دختر كى است و شروع مى‌كرد مثلاً به او ناسزا گويى يا حرف‌هاى غير مربوط به زدن.

آنجا بايد بگوييم اين زن ديگر مى‌تواند جلبابش را بردارد براى اينكه علت عدم ايذاء است محقق نشده است باز دارد ايذاء مى‌شود، اگر ما روى اين كلمه فَلَا يُؤْذَيْنَ دقت بكنيم، قرائن خوبى وجود دارد كه اين جزء علت نيست، اين يكى از آ ثار حجاب است، حالا بگوييد يكى از آثار بارز حجاب است مثل اين است كه شارع وقتى مى‌فرمايد كه كل هذا الشى‌ء تاكل التفاح لانه كذا، دارد يك اثر غالبش را ذكر مى‌كند نه اثر منحصرش را، اينجا هم به نظر ما مسئله همينطور است. پس اين ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ‌فَلَا يُؤْذَيْنَ اين نكاتى كه عرض كرديم در اين رابطه ان شاء الله تا حدى اين را روشن كرديم.

نكته ديگرى كه در اين آيه شريفه هست اين است كه آيا جلباب كه ما به اين نتيجه رسيديم يك پوششى است كه: ـ يغطى من الفوق الى الاسفل ـ ملحفه است، آيا اين جلباب از نظر لغوى و قرآنى بايد مشكى هم باشد؟ يا اينكه نه، ما دليلى نداريم بر اينكه جلباب حتماً بايد مشكى هم باشد اينجا ما آن معانى كه از لغت براى جلباب خوانديم در اكثر آنها مشكى بودن ازش استفاده نمى‌شود، بلى در بعضى از كتب لغوى مثلاً در لسان العرب، ابن منظور مى‌گويد جلابيب الليل، جلباب‌هاى شب يعنى استاره المظلمة يعنى همين سياهى شب را، پرده هاى مظلمه شب‌ را مى گويند جلباب الليل، ولى اين كه الان مشكى بودن ازش استفاده مى‌شود چون اضافه به ليل شده است، و الا اگر اضافه به ليل نشده بود نمى‌توانستيم مشكى بودن را ازش استفاده كنيم، بلى بعضى‌ها تصريح كرده اند به اين كه جَلب الليل يا جِلب الليل يعنى سواده، يعنى سياهى او. ببينيد!

ما در معانى كه از كتب لغت براى جلباب گفتيم، آن مقدارى كه الان در ذهن من است و شماها هم مراجعه كنيد آنجايى كه تعبيركرده بود به ملحفه يا گاهى اوقات جلباب را تعبير كرده بود به خمار، مقنعه، مقنعه كه شرطش سياه بودن نيست، خمار شرطش سياه بودن نيست، يا گفته بود ثوب اكبر من الخمار دون الرداء، يا گفته بود ملحفه، اكثر آنچه كه در كتاب‌هاى لغت راجع به جلباب آمده است جلباب را نگفته بود كه حتماً بايد مشكى باشد، بلى داريم وقتى اين آيه شريفه نازل شد يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ آن روز خوانديم ام السلمه طبق آنچه كه در كتاب سنن ابى داود(جلد دوم صفحه 182) مى‌گويد، مي‌‌گويد وقتى اين آيه شريفه يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ نازل شد زن‌هاى انصار از خانه خارج شدند گويا على رؤسهن الغربان، كلاغهاى بر سر اينها بوده، يعنى وقتى اين آيه نازل شد اينها آن جلبابى را كه روى سرشان انداختند مشكى بوده، ما هم مى‌توانيم اين را بگوييم در صدر اسلام چادر مشكى بوده در زمان ائمه هم بوده اصلاً چيزهاى را كه بعنوان جلباب استفاده مى‌كردند خارجاً مشكى بوده چون رنگ مشكى در ميان لون‌ها و رنگها بهترين رنگى است كه أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ از اين جهت اولى است.

اما از نظر لغوى و از جهت قرآنى ما دليلى بر تعينش پيدا نكرديم، حالا مگر اينكه در روايات انسان تفحص كند، فعلاً از نظر لغوى و از جهت قرآنى دليلى بر تعينش نداريم بلى چون در صدر اسلام اينطور بوده متشرعه معمولاً در زمان ائمه معصومين اين چنين بوده ترديدى در اولويتش وجود ندارد.

وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین.



برچسب ها :

ملاک تشخیص علت از حکمت عدم بیان علت حکم توسط شارع بیان حکمت حکم توسط شارع علت بودن ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ حکمت بودن ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ موضوعیت داشتن چادر علت دائمی علت موقت فرق علت موقتى و دائمى تعین چادر تعیین رنگ چادر

نظری ثبت نشده است .