درس بعد

بحث اخلاقی: حقوق مسلمان بر مسلمان دیگر(2)

درس قبل

بحث اخلاقی: حقوق مسلمان بر مسلمان دیگر(2)

درس بعد

درس قبل

موضوع: مباحث اخلاقی


تاریخ جلسه : ۱۳۹۰/۱۲/۱۷


شماره جلسه : ۲۰

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • بحث اخلاقی: حقوق مسلمان بر مسلمان دیگر(2)

دیگر جلسات
بسم الله الرّحمن الرّحيم

الحمدلله ربّ العالمين و صلّي الله علي سيّدنا محمّد و آله الطّاهرين

موضوع بحث: حقوق مسلمان بر مسلمان دیگر(2)(1390/12/17)


متن روایت

هفته گذشته روایتی را از مرحوم كليني(قده) در جلد دوم كافي عرض کردیم که نقل می‌‌کند:

«عَنْهُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ بُكَيْرٍ الْهَجَرِيِّ عَنْ مُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ(ع) قَالَ قُلْتُ لَهُ مَا حَقُّ الْمُسْلِمِ عَلَى الْمُسْلِمِ قَالَ لَهُ سَبْعُ حُقُوقٍ وَاجِبَاتٍ مَا مِنْهُنَّ حَقٌّ إِلَّا وَ هُوَ عَلَيْهِ وَاجِبٌ إِنْ ضَيَّعَ مِنْهَا شَيْئاً خَرَجَ مِنْ وِلَايَةِ اللهِ وَ طَاعَتِهِ وَ لَمْ يَكُنْ لِلهِ فِيهِ مِنْ نَصِيبٍ قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ مَا هِيَ قَالَ يَا مُعَلَّى إِنِّي عَلَيْكَ شَفِيقٌ أَخَافُ أَنْ تُضَيِّعَ وَ لَا تَحْفَظَ وَ تَعْلَمَ وَ لَا تَعْمَلَ قَالَ قُلْتُ لَهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللهِ قَالَ أَيْسَرُ حَقٍّ مِنْهَا أَنْ تُحِبَّ لَهُ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِكَ وَ تَكْرَهَ لَهُ مَا تَكْرَهُ لِنَفْسِكَ وَ الْحَقُّ الثَّانِي أَنْ تَجْتَنِبَ سَخَطَهُ وَ تَتَّبِعَ مَرْضَاتَهُ وَ تُطِيعَ أَمْرَهُ وَ الْحَقُّ الثَّالِثُ أَنْ تُعِينَهُ بِنَفْسِكَ وَ مَالِكَ وَ لِسَانِكَ وَ يَدِكَ وَ رِجْلِكَ وَ الْحَقُّ الرَّابِعُ أَنْ تَكُونَ عَيْنَهُ وَ دَلِيلَهُ وَ مِرْآتَهُ وَ الْحَقُّ الْخَامِسُ أَنْ لَا تَشْبَعَ وَ يَجُوعُ وَ لَا تَرْوَى وَ يَظْمَأُ وَ لَا تَلْبَسَ وَ يَعْرَى وَ الْحَقُّ السَّادِسُ أَنْ يَكُونَ لَكَ خَادِمٌ وَ لَيْسَ لِأَخِيكَ خَادِمٌ فَوَاجِبٌ أَنْ تَبْعَثَ خَادِمَكَ فَيَغْسِلَ ثِيَابَهُ وَ يَصْنَعَ طَعَامَهُ وَ يُمَهِّدَ فِرَاشَهُ وَ الْحَقُّ السَّابِعُ أَنْ تُبِرَّ قَسَمَهُ وَ تُجِيبَ دَعْوَتَهُ وَ تَعُودَ مَرِيضَهُ وَ تَشْهَدَ جَنَازَتَهُ وَ إِذَا عَلِمْتَ أَنَّ لَهُ حَاجَةً تُبَادِرُهُ إِلَى قَضَائِهَا وَ لَا تُلْجِئُهُ أَنْ يَسْأَلَكَهَا وَ لَكِنْ تُبَادِرُهُ مُبَادَرَةً فَإِذَا فَعَلْتَ ذَلِكَ وَصَلْتَ وَلَايَتَكَ بِوَلَايَتِهِ وَ وَلَايَتَهُ بِوَلَايَتِكَ»؛(الکافی، ج 2، ص170، ح 2)

حقوق یک مسلمان بر مسلمان دیگر

معلّی بن خنيس به امام صادق(ع) عرض مي‌كند: حق يك مسلمان بر مسلمان ديگر چيست؟ يعني از حقوق واجبه سؤال مي‌كند.

امام(ع) فرمود: هفت حق واجب است؛ که اگر يكي از اين حقوق را انسان ضايع كند از ولايت خدا خارج شده است.

اين تعبيري است كه خيلي بايد دقّت كنيم و غالباً هم به اين نتيجه توجه نداريم. غالباً أصلاً از اين حقوق اطلاع نداريم كه انسان از خيلي از آنها تعجب مي‌كند كه چطور به عنوان يك امر واجب مطرح شده، و علاوه بر اينكه از اصل موضوع خبر نداريم از حكمش هم خبر نداريم كه اگر كسي اين حق را رعايت نكند، اين از ولايت خدا كه «اللهُ وليُّ الَّذِينَ آمَنُوا» خارج مي‌شود، خدا ديگر وليّ او نيست و يك ملازمه‌‌ي قهري هم وجود دارد كه «مَن خَرَجَ عَن وِلايَةِ اللهِ دَخَلَ فِي وِلايَةِ الشَّيطَانِ» اين هم روشن است. اينطور نيست كه يك كسي بگويد حالا از ولايت خدا خارج شد، همينطور به صورت مهمل باقي مي‌ماند و نه در ولايت خداست و نه در ولايت شيطان.

اين هم خودش نكته‌‌ی بسيار مهمي است؛ «مَن دَخَلَ فِي وِلايَةِ الله خَرَجَ مِن وِلايَةِ الشَّيطَانِ، مَن خَرَجَ عَن وِلايَةِ اللهِ دَخَلَ فِي وِلايَةِ الشَّيطَانِ». مي‌‌فرمايند اين چنين است «وَ لَمْ يَكُنْ لِلهِ فِيهِ مِنْ نَصِيبٍ».

به امام(ع) عرض کردم: فدایت شوم، اين حقوق چيست؟

در اصول يك بحثي داريم كه آيا علم، شرط براي تكليف هست يا نه؟ بعيد نيست از اينجا هم استفاده شود كه علم، در فعليّت تكليف دخالت دارد. ما در بحث اصول در سال گذشته يا دو سال گذشته قاعده‌ي «اشتراك الأحكام بين العالم و الجاهل» را انكار كرديم و آنجا بحثش را مفصل گفتيم و اثبات كرديم. از بعضي روايات اين چنيني هم گاهي اوقات می‌‌شود استفاده كرد.

فرمود: ای معلّي! «إِنِّي عَلَيْكَ شَفِيقٌ أَخَافُ أَنْ تُضَيِّعَ وَ لَا تَحْفَظَ وَ تَعْلَمَ وَ لَا تَعْمَلَ»، يعني اگر من نگويم، تو خيلي مسئوليتي نداري، اما اگر بگويم خوف اين دارم كه تو تضييع كني و حفظ نكني، بداني و عمل نكني.

معلي مي‌‌گويد خدا كمك مي‌كند، بفرماييد.

حق اوّل

حضرت فرمود: «أَيْسَرُ حَقٍّ مِنْهَا أَنْ تُحِبَّ لَهُ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِكَ وَ تَكْرَهَ لَهُ مَا تَكْرَهُ لِنَفْسِكَ»؛ -كه اين قسمت اول را در جلسه قبل توضيح داديم- مي‌فرمايند كوچكترين و كمترينش این است كه آنچه را كه براي خودت دوست داري براي او دوست داشته باشی. اگر تو دوست داري آبرويت حفظ شود، دوست داشته باش آبروي او هم حفظ شود، اگر تو دوست داري پشت سرت غيبت نشود، تو هم نگذار غيبت ديگران را جلوي تو داشته باشند.

اين را ما بايد يك مقداري واقعاً از جهت عملي كار كنيم تا به يك مرحله‌اي برسيم.

‌در زندگي‌ مرحوم امام(رضوان الله عليه) من از پيرمردهايي كه از همان ايام جواني امام جلساتی با ایشان داشتند و گاهي اوقات در برخي از جلسات تا نيمه شب ادامه داشته كه مي‌گفت جلسات ما هم علمي و هم تفريحي بود. مي‌گفت ما با اينكه خيلي هم مورد علاقه امام بوديم تا مي‌آمديم اسم كسي را ببريم، امام غضب مي‌كرد، اصلاً اجازه نمي‌داد اسم كسي برده شود، بعد هم مي‌گفت در همان جلسه‌ بلند مي‌شد مي‌رفت نماز شبش را مي‌خواند كه مبادا به او لطمه‌اي وارد شود.

ما بايد مقداري اين را در خودمان ملكه كنيم، حتّي الإمكان از زندگي داخلي خودمان شروع کنیم. همسر‌مان مي‌گويد امروز فلاني اين را گفت، انسان اجازه ندهد كه شروع كند حرفي را از ديگري بزند و بعد هم بخواهد قضاوت كند كه چه مقصودي دارد؟! به بچه‌هايمان اجازه ندهيم كه حرف ديگران را در منزل بزنند. چطور ما نمي‌خواهيم در مورد ما بدگويي و غيبت كنند، همين اندازه هم آن مؤمني را حفظ كنيم كه الآن پيش ما نيست. کسي مي‌‌خواهد أسرار او را براي ما بگويد، بلافاصله مخالفت كنيم.

اينها مطالبي است كه واقعاً بايد به عنوان حقّ يك مسلمان حفظ شود. اين از حقوقي است كه او بر ما دارد و ما بر او داريم. اين حق اول.

حق دوّم

بعد مي‌فرمايد «وَ الْحَقُّ الثَّانِي أَنْ تَجْتَنِبَ سَخَطَهُ وَ تَتَّبِعَ مَرْضَاتَهُ وَ تُطِيعَ أَمْرَهُ»؛ كاري نكني كه او عصباني و غضبناك شود، ناراحتش نكني؛ بلكه كاري كني كه از تو خوشنود شود، كاري كني كه او خوشحال و راضي شود.

اين هم باز مطلب مهمي است كه اينقدر در اسلام تأكيد شده كه انسان نبايد بگذارد برادر مؤمنش غضب كند و ناراحت شود. اين هم مرتبط با همان حقّ اول است، اما در يك جهاتي مقداري از او جدا مي‌شود.

يك وقتي هست كه انسان مي‌آيد مطلبي كه ديگري گفته و اگر اين برادر مؤمن بشنود خيلي ناراحت مي‌شود، من هم مي‌خواهم روي دوستي و اظهار علاقه‌ي به او بگويم، می‌‌گویم من ناراحتم فلاني اين مطلب را در مورد شما گفته است.

اينجا دو حق را زير پا گذاشته؛ يك حق این است كه من چرا حرف او را اينجا نقل مي‌كنم، دوم اينكه يك مؤمني را با اين مسئله ناراحت مي‌كنم. دو حق را ضايع كردم.

ما بايد در ارتباطات‌مان سعي كنيم مطالبي و حرفهايي ردّ و بدل شود كه موجب غضب ديگري نشود.

حالا گاهي اوقات در همين بحث‌هاي طلبگي، ‌در مباحثه‌ها، گاهي شيطان انسان را وسوسه مي‌كند كه يك حرفي بزند كه رفيقش عصباني شود. گاهي اوقات اقلّش این است كه ا نسان به او بگويد تو بي‌سوادي. همين الفاظي كه انسان فكر مي‌كند كه زدن اين حرفها هنر است.

چرا انسان كسي را ناراحت كند. حالا يك مؤمني هست كه سواد هم ندارد و نرفته درس بخواند، حالا ما دو روز، دو اصطلاح را حفظ كرديم، فكر مي‌كنيم باسواد شديم، بعد بيائيم در مقابل يك كسي بگوئيم تو بي سوادي، تو حرف نزن، ناراحتش كنيم، غضب او را در بياوريم.

حقّ سوّم

بعد امام(ع) مي‌فرمايد: «وَ الْحَقُّ الثَّالِثُ أَنْ تُعِينَهُ بِنَفْسِكَ وَ مَالِكَ وَ لِسَانِكَ وَ يَدِكَ وَ رِجْلِكَ» كمكي به او كنيم، به نفس، به مال، زبان، دست و پا. اين كنايه است كه با تمام وجود كمك كنيم. اگر مي‌تواني كمك مالي كني، كمك مالي كن، اگر با زبانت مي‌تواني او را كمك كني، كمك كن، جايي كه بايد او را حفظ كني تو از گفتار خودت استفاده كن و او را حفظ كن، نگذار او از بين برود.

باز نكته‌اي كه مي‌خواهم عرض كنم این است كه ما از جهت فقهي مي‌گوئيم ولو قرض گرفتن مكروه است، اما خود قرض دادن مستحب است. وقتي انسان اين روايات را نگاه مي‌كند حتي تعبير به «حقوق واجب» شده، اين معنايش این است كه اگر يك مؤمني نياز به يك مالي دارد و مال پيش من هست، بر من واجب است كه به او بدهم و بحث قرض هم نيست، واجب است از مال خودم يك مقداري به او بدهم، ديگر بحث خمس و زكات و ... نيست.

مگر اينكه ما بگوییم اين كلمه «واجب»؛ شدّت اهميّت را مي‌رساند، وجوب را به معناي وجوب لغوي بگيريم، كه خيلي خلاف ظاهر است. واجبات يعني به عنوان لازم است و اگر ندهي معاقَب هستي.

حالا اگر بچه يك مؤمني مريض است، یا خودش مريض است و نياز مالي دارد، من هم يك مقدار مال دارم، خمس و زكات و ... را هم داده‌‌ام، باز هم اسلام مي‌گويد بايد به او كمك كنم، باز هم مقداري كه حاجت او را برطرف كند در آن مقداري كه در توان انسان هست بايد به او كمك كنم.

حقّ چهارم

«وَ الْحَقُّ الرَّابِعُ أَنْ تَكُونَ عَيْنَهُ وَ دَلِيلَهُ وَ مِرْآتَهُ»؛ حق چهارم این است كه چشم او باشد، اگر يك جا مي‌بيند كه اين مؤمن مسلمان در چاه مي‌افتد به او بگويد. چشم او باشد، يعني وقتي يك چيزي را ديد، اين چيز اطلاعش براي آن مؤمن واجب است به او بگويد، اگر يك جايي علیه او توطئه مي‌كنند به او بگويد، اين مانعي ندارد. يك جايي توطئه‌ي قتل يا هتكش را مي‌كنند، مي‌خواهند حيثيتش را از بين ببرند، يا ضربه‌اي به او وارد كنند، اين عين او باشد، سمع او باشد، راهنما و مرآت او باشد.

حق پنجم

«وَ الْحَقُّ الْخَامِسُ أَنْ لَا تَشْبَعَ وَ يَجُوعُ وَ لَا تَرْوَى وَ يَظْمَأُ وَ لَا تَلْبَسَ وَ يَعْرَى»؛ حق پنجم؛ تو سير نباشي اما او گرسنه باشد، تو سيراب نباشي اما او تشنه باشد، تو لباس نداشته باشي و او عريان باشد. ببينيد امام(ع) تا چه حدّ سفارش کرده است!

حق ششم

«وَ الْحَقُّ السَّادِسُ أَنْ يَكُونَ لَكَ خَادِمٌ وَ لَيْسَ لِأَخِيكَ خَادِمٌ فَوَاجِبٌ أَنْ تَبْعَثَ خَادِمَكَ فَيَغْسِلَ ثِيَابَهُ وَ يَصْنَعَ طَعَامَهُ وَ يُمَهِّدَ فِرَاشَهُ»؛ اگر تو خادمي داري و او ندارد، خادمت را بفرست كه در کارها به او كمك كند.

حق هفتم

«وَ الْحَقُّ السَّابِعُ أَنْ تُبِرَّ قَسَمَهُ وَ تُجِيبَ دَعْوَتَهُ وَ تَعُودَ مَرِيضَهُ وَ تَشْهَدَ جَنَازَتَهُ وَ إِذَا عَلِمْتَ أَنَّ لَهُ حَاجَةً تُبَادِرُهُ إِلَى قَضَائِهَا وَ لَا تُلْجِئُهُ أَنْ يَسْأَلَكَهَا وَ لَكِنْ تُبَادِرُهُ مُبَادَرَةً فَإِذَا فَعَلْتَ ذَلِكَ وَصَلْتَ وَلَايَتَكَ بِوَلَايَتِهِ وَ وَلَايَتَهُ بِوَلَايَتِكَ»؛

حق هفتم اين است كه سوگند او را باور كنى(به سوگندش وفا کنی) و دعوت او را بپذيرى و در تشييع جنازه او حاضر شوى و در بيماريش از او عيادت كنى و بدن خود را در راه برطرف كردن نياز او به زحمت اندازى و او را محتاج اين نكنى كه از تو خواهشى كند و به قضاى حوائج او شتاب كنى. اگر اين كارها را كردى ولايت خود را به ولايت او و ولايت او را به ولايت خداوند پيوند زده‌‌اى.

اينها حقوقي است كه در اين روايت ذكر شده كه إن‌شاء الله همه موفق به عمل اينها شويم.

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .