درس بعد

اشتراک

درس قبل

اشتراک

درس بعد

درس قبل

موضوع: اشتراک


تاریخ جلسه : ۱۴۰۱/۸/۱۵


شماره جلسه : ۳۰

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • خلاصه مباحث گذشته

  • دیدگاه مرحوم علامه بلاغی (ره) (تفسیر آلاء الرحمن)

  • بررسی دیدگاه مرحوم علامه بلاغی (ره) (تفسیر آلاء الرحمن)

  • دیدگاه مرحوم علامه معرفت (ره) (التمهید)

  • بررسی دیدگاه مرحوم علامه معرفت (ره) (التمهید)

  • ادامه بیان دیدگاه مرحوم علامه معرفت (ره) (التمهید)

دیگر جلسات

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحيمْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ


خلاصه مباحث گذشته
در آیه هفتم از سوره مبارکه آل عمران بحث در عاطفه یا استینافه بودن «واو» است. اگر «واو» را عاطفه بدانیم باید بگوئیم آیه در مقام بیان این مطلب است که چه کسانی تأویل کتاب را می‌دانند. ضمن این‌که باید بگوئیم فقط خداوند متعال و راسخین در علم تأویل کتاب را می‌دانند.

اما اگر «واو» استیناف باشد هر چند تعبیر «وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّه» دلالت بر حصر دارد اما از آیه محل نمی‌توان استفاده نمود که گروه دیگری نیز علم به تأویل دارند یا خیر؟! طبق این احتمال آیه فقط می‌فرماید: گروهی از مردم در مواجهه با محکمات و متشابهات هر دو را أخذ نموده‌اند. در مقابل گروه دیگر تنها به سراغ متشابهات رفته و محکمات را رها می‌کنند.

دیدگاه مرحوم علامه بلاغی (ره) (تفسیر آلاء الرحمن)
مرحوم بلاغی (ره) برای اثبات عاطفه بودن واو دلیلی عقلی را اقامه نموده و می‌فرماید: لازمه این‌که راسخون در علم عطف به قبل نشده باشد و در نتیجه بگوئیم تأویل متشابه تنها نزد خدای تبارک و تعالی می‌باشد این است که معنای آیات متشابه برای هیچ شخص مشخص نباشد و در نتیجه از آن‌جا که بر نزول آیات مذکور اثری مترتب نیست پس نزول آن‌ها لغو خواهد بود. اما اگر علم آیات متشابه نزد پیامبر اکرم و حضرات معصومین علیهم السلام نیز موجود باشد، موجب لغویت نیست.

به بیان دیگر اگر واو عاطفه نباشد به این معنا است که تأویل آیات متشابه را غیر از خدا کسی نمی‌داند، پس آیات متشابه فقط مستمسکی برای فتنه‌جویی فتنه‌جویان خواهد شد، حال آن‌که این مطلب به هیچ وجه قابل قبول نیست.[1]

بررسی دیدگاه مرحوم علامه بلاغی (ره) (تفسیر آلاء الرحمن)
دو پاسخ به این نظریه می‌توان بیان نمود:

پاسخ نخست: چنین به نظر می‌رسد این‌که خدای متعال از ابتدا بفرماید تأویل قرآن نازل شده تنها در اختیار من است مواجه با اشکال نیست؛ با این توضیح که اگر واو استیناف باشد، هر چند علم به آیات متشابه نزد خدای متعال است، اما آیات متشابه با ارجاع به آیات محکم معنا دارند، پس نزول محکمات لغو نخواهد بود.

پاسخ دوم: همان‌گونه که در آیات متعدد اثبات شده‌است که علم غیب تنها نزد خدای متعال است و در مقابل برخی دیگر از آیات می‌فرمایند: این علم نزد افراد خاص و به اذن الهی نیز وجود دارد، ظهور آیه محل بحث نیز دال بر انحصار بوده و در نتیجه اثبات می‌شود تأویل قرآن کریم تنها خداوند متعال است. اما از آیات دیگر به خوبی استفاده می‌شود که علم وجود مبارک پیامبر(ص) و ائمه معصومین(ع) متصل به علم خدای تبارک و تعالی است و در نتیجه ایشان نیز مانند خداوند متعال علم به تأویل دارند.[2]

دیدگاه مرحوم علامه معرفت (ره) (التمهید)
مرحوم معرفت (ره) دلیلی را به عنوان دلیل مهم ذکر نموده که در کلام مرحوم بلاغی (ره) به عنوان قرینه سیاقی ذکر شده‌است. ایشان می‌فرماید:‌ از باب قرینه مناسبت حکم و موضوع مقصود از تعبیر «الراسخون فی العلم» گروهی خاص است نه تمام مومنان یا تمام افرادی که در قلوب آن‌ها زیغ وجود دارد، زیرا عنوان راسخان در علم  با معرفت کامل در ارتباط است و به هر کسی نمی‌توان راسخ در علم گفت. همان‌گونه که در تعبیر «العلماء باقون ما بقی الدهر» نیز علت باقی ماندن عالم علم است.

به بیان دیگر با توجه به قاعده «تعلیق الحکم بالوصف مشعر بالعلیة» باید بگوئیم موضوع مطلق مومنین قرار داده نشده‌است بلکه می‌فرماید: کسانی که راسخ در علم هستند، در نتیجه باید واو را عاطفه بدانیم. آیه نیز با تعبیر «آمنا» دال بر این مطلب است؛ یعنی فرد باید معرفت کامل داشته باشد تا در مرحله بعد بتواند ایمان بیاورد و اگر چنین نباشد ایمان کورکورانه خواهد بود. در نتیجه راسخون با خداوند متعال باید در علم به تأویل مشترک باشند.[3]

بررسی دیدگاه مرحوم علامه معرفت (ره) (التمهید)
چنین به نظر می‌رسد اگر مقصود از راسخان در علم پایین‌ترین مرتبه علم بوده و حتی افرادی که به خدای متعال ایمان دارند و نزول آیات قرآن کریم اعم از محکم و متشابه را از طرف خدای تبارک و تعالی می‌دانند را شامل شود، به این معنا نیست که ایمان آن‌ها ایمان کورکورانه باشد، تا در مرحله بعد بگوئیم اگر راسخ در علم، علم به تأویل نداشت ایمانش مانند ایمان شخص کور است. چرا که ایمان این اشخاص به مرحله یقین رسیده و همین مقدار کافی است. در نتیجه اگر واو استیناف باشد هم مناسبت بین مسند و مسند الیه موجود است. البته بنابر عطف مناسبت قوی‌تر و بنابر استیناف مناسبت ضعیف‌تر است اما نه تا این درجه که بگوئیم هیچ مناسبتی وجود ندارد.

به بیان دیگر اگر واو استیناف باشد، علت ایمان آوردن وجود یقین نسبت به وجود خدای متعال و نزول قرآن کریم در این افراد است چون معنای رسوخ علم عدم تردید در اعتقاد می‌باشد و نوعی فضیلت محسوب می‌شود.

ادامه بیان دیدگاه مرحوم علامه معرفت (ره) (التمهید)
مرحوم معرفت (ره) در ادامه کلامی از فخر رازی را نقل نموده‌است. وی می‌گوید: آیه در مقام مدح راسخان در علم است همان‌گونه که در آیه «فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ» بدون اشاره به رسوخ علم چنین اشاره‌ای شده‌است.

این بیان اشاره به مثانی بودن قرآن کریم است؛ یعنی مضمون هر آیه در آیه‌ای دیگر نیز وجود دارد. همچنین تکرار قصه‌های قرآن کریم نیز از این باب است.

فخر رازی در ادامه می‌گوید: لازمه این‌که واو عاطفه باشد این است که راسخان در علم تأویل قرآن را بدانند حال آن‌که در ادامه خداوند متعال مسئله ایمان را مطرح نموده‌است و مدح در آیه بی معنا خواهد شد چون علم به تأویل پس از مرحله ایمان داشتن به کتاب است؛ مانند این‌که بگوئیم هر شخصی قوه اجتهاد دارد می‌تواند رساله عملیه را نیز بخواند.

اما اگر واو استیناف باشد، به خوبی مدح قابل اثبات است؛ به این بیان که خداوند متعال می‌فرماید: راسخان در علم به اصل نزول، محکم و متشابه قرآن ایمان دارند.

هر چند به نظر ما استدلال فخر رازی در این بحث تام است اما مرحوم معرفت (ره) در مقام اشکال می‌فرماید: «لیس کل من عرف الحق اعترف به» و اشاره به آیه «يَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ يُنْكِرُونَهَا وَأَكْثَرُهُمُ الْكَافِرُونَ.»[4] دارند.

از ایشان جای تعجب است چون آیه محل بحث در مورد ائمه معصومین علیهم السلام بوده و طبق این بیان باید بگوئیم آن حضرات که تأویل به قرآن دارند توسط خداوند متعال با این مضمون که ایمان به کتاب من دارند مدح شده‌اند.

ایشان سپس می‌فرماید: «و المدح علی الإیمان عن بصیرة أولی من المدح علی إیمان أعمی.» ظاهراً ایشان ایمان اعمی را در فرض استیناف مفرض گرفته‌اند در حالی‌که صحیح نیست و به نظر ما اشکال فخر رازی قابل جواب نیست.[5]


وَ صَلَّی الله عَلَیٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرینْ


[1]. «وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ اي تأويل القرآن كله إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ لا هؤلاء الذين لم تثبت لهم في العلم قدم بَلْ رانَ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ فلم يسلكوا إلا دحض الجهل بزيغ الأهواء و للناس في هذا المتشابه الذي عنته الآية خلاف كبير و إن خلط بعضهم في محل النزاع فمن الناس من يقف في الآية على لفظ الجلالة و يستأنف قوله تعالى وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ بأن يكون الراسخون مبتدأ و خبره يَقُولُونَ آمَنَّا فيخرج الراسخين في العلم عن فضيلة العلم بالتأويل و يحطهم عن رتبة استحقوها و نوّه بها القرآن الكريم في هذا السياق المشرق إذ وصفهم في طرده بالرسوخ في العلم. و من الناس من قال بعطف «الراسخون» على لفظ الجلالة. و أن اللّه جلت آلاؤه فتح للراسخين في العلم باب العلم بالتأويل بلطفه، و كرّمهم بهذه الرتبة بتعليمه.» آلاء الرحمن فى تفسير القرآن، ج‏1، ص: 256.

[2]. به نظر ما بهترین و پرمطلب‌ترین کتاب در رابطه با علم غیب، کتابی است که مرحوم مرحوم والد ما با مرحوم آیت الله اشراقی داماد مرحوم امام خمینی رضوان الله تعالی علیهم به نام پاسداران وحی به رشته تحریر در آورده‌اند. این کتاب در پاسخ به کتاب شهید جاوید است. مبنای کتاب شهید جاوید بر این اساس است که در حادثه عاشورا امام علیه السلام علم به انتهاء کار نداشتند.

مرحوم والد ما رحمه الله می‌فرمود: به صاحب این کتاب گفتیم از آنجا که کتاب شما اشکالاتی دارد، جلسه‌ای بگذاریم و در رابطه با آن‌ها صحبت نمائیم. چند وعده گذاشته شد اما در تمام آن‌ها خلف وعده اتفاق افتاد تا این‌که ما به این نتیجه رسیدیم اشکالات مطرح شده در اندازه یک کتاب است و در نتیجه کتاب پاسداران وحی منتشر شد.

اگر یک شیعه -چه رسد به یک طلبه- مفهوم حقیقی علم امام معصوم7 را نداند از ولایت که تمام دعواها بعد از پیامبر اکرم 6در مورد آن می‌باشد چیزی نفهمیده‌است. در تمام طول زندگی ائمه معصومین : هر سؤالی از ایشان می‌شد هیچ وقت نمی‌فرمودند صبر کنید من تأمل یا مراجعه داشته باشم، بلکه سریع پاسخ را ارائه می‌دادند. به قول مرحوم والد رحمه الله ما ائمه : ما نزد کدام استاد درس خوانده‌اند؟ کجای تاریخ دارد که امام صادق7 حتی در دوران کودکی نزد فلان آدم فلان کتاب را خواند؟ یا فلان علم را تحصیل نمود؟

جای تعجب و تأسف است که آن حضرات حقیقت و تجسم قرآن بودند و اگر تمام علمای زمان در معنای آیه‌ای متحیر می‌ماندند ایشان آن‌را بیان نموده و عالم به شأن نزول و خصوصیات بودند، اما در عین حال شیعه که پیرو این ائمه است را متهم به تحریف قرآن می‌کنند.
[3]. «قال الشیخ أبو علی الطبرسی: «و ممّا یؤیّد هذا القول- أی أنّ الراسخین یعلمون التأویل- أنّ الصحابة و التابعین أجمعوا علی تفسیر جمیع آی القرآن، و لم نرهم توقفوا علی شی‌ء منه لم یفسروه بأن قالوا: هذا متشابه لا یعلمه إلّا اللّه». و قال الإمام بدر الدین الزرکشی: «إنّ اللّه لم ینزل شیئا من القرآن إلّا لینتفع به عباده، و لیدل به علی معنی أراده، و لا یسوغ لأحد أن یقول: إنّ رسول اللّه (صلّی اللّه علیه و آله) لم یعلم المتشابه. فإذا جاز أن یعرفه الرسول (صلّی اللّه علیه و آله) مع قوله: «وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ» جاز أن یعرفه الربانیون من صحابته، و المفسرون من امّته. أ لا تری أنّ ابن عباس کان یقول: أنا من الراسخین فی العلم. و لو لم یکن للراسخین فی العلم حظ من المتشابه إلّا ان یقولوا: «آمنّا» لم یکن لهم فضل علی الجاهل، لأنّ الکل قائلون ذلک. قال: و نحن لم نر المفسرین إلی هذه الغایة توقفوا عن شی‌ء من القرآن، فقالوا: هذا متشابه لا یعلم تأویله إلّا اللّه. بل أمرّوه علی التفسیر حتی فسروا الحروف المقطعة». أمّا بالنظر إلی ذات الآیة، فلعلّ دلالتها علی التشریک واضحة، إذ من الضروری لزوم رعایة المناسبة القریبة بین عنوان «المسند إلیه» و فحوی مدلول «المسند»، و ذلک فیما إذا تعنون المسند إلیه بوصف خاص، فإنّه یجب- حینذاک- من مراعاة ما بین هذه الصفة، و الحکم المترتب علی ذی الصّفة من علاقة سببیة أو شبهها، و هی التی لاحظها علماء الفنّ فیما أثر منهم: «مناسبة الحکم و الموضوع». و هذا کقولنا: «العلماء باقون ما بقی الدهر» حیث کانت خاصیّة صفة العلم و آثاره البناءة، هی التی تستدعی الخلود للعلماء.» التمهید فی علوم القرآن، جلد : 3،  صفحه : 39.
[4]. نحل، 83.
[5]. «و اعتراض ثالث- هو أقوی حجّة اعتمدها الامام الرازی- قال: «انّ اللّه مدح الراسخین فی العلم بأنّهم یقولون: آمنّا به. و قال فی أوّل سورة البقرة: فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ [4]. فهؤلاء الراسخون لو کانوا عالمین بتأویل ذلک المتشابه علی التفصیل، لما کان لهم فی الایمان به مدح، لأنّ کل من عرف شیئا علی سبیل التفصیل، فانه لا بدّ أن یؤمن به. إنّما الراسخون فی العلم هم الذین علموا بالدلائل القطعیة أن اللّه تعالی عالم بالمعلومات التی لا نهایة لها، و علموا أنّ القرآن کلام اللّه تعالی، و علموا أنّه لا یتکلم بالباطل و العبث. فإذا سمعوا آیة و دلت الدلائل القطعیة علی أنّه لا یجوز أن یکون ظاهرها مرادا للّه تعالی، بل مراده منه غیر ذلک الظاهر، ثمّ فوّضوا تعیین ذلک المراد إلی علمه، و قطعوا بأن ذلک المعنی- أی شی‌ء کان- فهو الحق و الصواب، فهؤلاء هم الراسخون فی العلم باللّه، حیث لم یزعزعهم قطعهم بترک الظاهر، و لا عدم علمهم بالمراد علی التعیین، عن الایمان باللّه و الجزم بصحة القرآن». قلت: لیس کل من عرف الحق اعترف به و أذعن له، قال تعالی: یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ یُنْکِرُونَها وَ أَکْثَرُهُمُ الْکافِرُونَ . هذا، و المدح علی الإیمان عن بصیرة أولی من المدح علی إیمان أعمی.»

برچسب ها :

تنزیل محکم و متشابه تأویل آیات محکم آیات متشابه

نظری ثبت نشده است .