هفته گذشته
راجع به مسئله خوف از خداوند تبارک و تعالی نکات مختصر و اجمالی عرض کردیم،
گفتیم وقتی به روایات مراجعه میکنیم واقعاً یکی از علائم ایمان این است
که مؤمن صباحاً و مساءاً خائف باشد. «لا یصبح إلا خائفاً و إن کان محسنا»
که این خیلی مهم است. یعنی انسان در عین اینکه میبیند به حسب ظاهر گناهی
نمیکند، ما گاهی اوقات خودمان را (خودم را عرض میکنم) فریب میدهیم
میگوید صبح از خواب بلند میشویم نماز میخوانیم و بعد به درس میآئیم و
تا ظهر به منزل برمیگردیم و باز استراحت و مطالعه و درس تا شب و همینطور
تا فردا این چرخه تکرار میشود، پس ما گناهی نکردیم! به حسب ظاهر خودمان را
محسن بدانیم، حضرت فرمود: ولو اینکه انسان خودش را محسن بداند اما باز
باید خائف باشد و بیان کردیم بیان خوف اینست که انسان همیشه هم نسبت به
گذشتهاش خائف باشد که خدا با او چه خواهد کرد. نسبت به اعمال گذشتهاش، چه
سؤالاتی از او خواهد پرسید؟ چه کارهایی باید انجام میداده که انجام نداده
و هم نسبت به آینده که چه چیزهایی و چه مهالکی و مصائب و بدبختیهایی در
انتظار انسان هست که شاید انسان تصوّرش هم نکند، این مفاد بعضی از روایات
بود.
یک روایتی را باز در کافی شریف جلد دوم صفحه 67 در باب خوف و
الرجاء، حارث بن مغیره از پدرش از ابی عبدالله(عليه السلام) نقل میکند،
میگوید پدرم به حضرت عرض کرد «ما کان فی وصیة لقمان؟»، در وصیت لقمان به
پسرش چی بود؟ فرمود: «کان فیها الاعاجیب»، چیزهای خیلی مهم و عجیبی بود.
یعنی وصیتهای کلیدی، وصیتهای سرنوشتساز، بعد فرمود: «و کان أعجب ما فیها
أن قال لإبنه» عجیبترین چیزی که در آن وصیت بوده این است «لقمان قال
لإبنه خفی الله عزوجل خیفةً لو جئته ببرّ الثقلین لعذّبک» لقمان به پسرش
فرمود طوری از خدا بترس که اگر روز قیامت تمام خوبیهای ثقلین را، یعنی
خوبیهای دنیا و آخرت، یا خوبیهای جن و انس را، یعنی یک انسانی به
اندازهی تمام جن و انس اگر خوبی کرده باشد و همراه خودش به قیامت ببرد
بگوید ممکن است خدا باز من را عذاب کند «وارجل الله رجاءاً» از آن طرف -
چون خوف که میگوئیم باید رجاء هم در کنارش باشد - طوری به خدا امید داشته
باش که «لو جئته بذنوب الثقلین لرحمک» اگر به اندازهی ذنوب ثقلین گناه
کردی خدا تو را رحمت میکند و میآمرزد. «ثم قال ابو عبدالله (عليه السلام)
کان أبی - امام باقر (علیه السلام) - یقول لیس من عبدٍ مؤمنٍ إلا و فی
قلبه نوران، نور خیفةٍ و نور رجاء»، در انسان هم باید خوف و هم رجاء باشد،
«لو وزن هذا لن یزد علی هذا» هیچ کدام نباید سنگینتر از دیگری باشد.
این
نکته را برای این از روایت استفاده میکنیم که معمولاً ما اگر یک گناهی
مرتکب شده باشیم، یک لغزشی کرده باشیم، قصوری، تقصیری داشته باشیم، اینجا
میگوئیم حالا باید از خدا بترسیم، خدا میخواهد در قیامت با ما چکار کند
در مقابل این گناه و لغزشی که کردیم، در مقابل این تهمت و ناسزایی که
گفتیم، این حرفی که زدیم. واقعاً ما طلبهها باید خیلی مراقبت کنیم در
همهی امورمان.
این داستان را عرض کنم؛ یکی از بزرگان حوزه گفته بود
یک وقتی مرجع تقلیدی در یک جایی وارد شد و من یک نگاه مستهزانه کردم و حتی
سلام هم به او نکردم روی انتقاداتی که به او داشتم. میگفت در یک جمعی هم
بود به طوری که برای دیگران هم مشهود بود. گفت خودم بزرگ شدم (البته آن
عالم هنوز هست) و به عین همان قضیه برای خودم اتفاق افتاد که در یک جمعی از
طلبهها روی اشکالی که به من داشت یک نگاه مستهزانه در حضور همه به من کرد
و حتی سلام هم نکرد. اینکه میگویم برای اینست که خیلی مراقبت کنیم، اگر
بنا باشد که اینطور اثر در دنیا داشته باشد این آثار آثاری است که ما گاهی
اوقات از کنارش سطحی عبور میکنیم، میگوئیم یک حرفی زدیم و یک چیزی گفتیم.
یک
آقایی از همین طلبهها یک حرفی پشت سر ما زده بود، یک کسی آمد برای من
گفت. من گفتم از قول من بگو تو قیامت چه جوابی خواهی داشت؟ آن آقا گفت که
من پیغام شما را رساندم که فلانی میگوید تو قیامت چه جوابی داری؟ واقعاً
یک حرفی زد که کاش من نشنیده بودم. گفت: به من گفت: که من اینقدر وزر و
وبال دارم این یکی هم روی آن! ببینید آدم به کجا میرسد! به این معناست که
قیامت را قبول نداریم. به این معناست که خوف از خدا نداریم. خدا را
نمیشناسیم. آدمی که میگوید وزر و وبال خیلی روی شانهام هست و این یکی هم
روی آن! من خیلی ترسیدم و برایش دعا کردم که خدا هدایتش کند و از این
روحیه نجاتش بدهد. چرا آدم به اینجا میرسد؟ برای اینکه یک لغزش میکند یا
اصلا لغزش نمیکند روایات میگوید اگر لغزش هم ندارید خائف باشید! چه برسد
به اینکه انسان لغزش داشته باشد! مراقبت کنیم اگر دیدیم یک لغزشی داشتیم
زود به فکر بیفتیم راه حل برایش پیدا کنیم، چارهجویی کنیم، استغفار، توبه،
انابه است، روزه گرفتن است، التماس به خدای تبارک و تعالی است.
انسان
هر چه خائف باشد حدیث نفساش بین خودش و خدا زیاد خواهد شد، این یکی از
علائمش هست، در خلوت (نه در دل شب) که انسان خودش هست و خودش اولین چیزی که
به فکرش میآید چیست؟ آیا به این فکر هست که من چه موقعیتی در آینده پیدا
میکنم؟
روایت هست از امام صادق(عليه السلام) که فرمود «إنّ حبّ
الشرف و الذکر»، این مربوط به مصیبتی است که ما طلبهها داریم، «لا یکونان
فی قلب الخائف الراهب»، اینکه آدم بخواهد در نزد مردم بزرگ شود و نامش بر
سر زبانها بیفتد، در تریبونها برده شود، چهره شود، مشهور شود، حضرت
میفرماید آدم خائف حبّ شرف و ذکر ندارد.
خودمان را واقعاً فریب
ندهیم وقتی خلوت هستیم میبینیم که فکر این هستیم که دنیایمان را آباد کنیم
و فکر آخرتمان میافتیم، اول چیزی که به فکر میافتیم چیست؟ باید خودمان
را تربیت کنیم، اصلاً دنبال این باشیم که یک وقت خلوتی بلا فاصله گیرمان
بیاید و شروع کنیم با خدا ارتباط برقرار کنیم، حالا نه به نحو نماز و ...
که آن یکی از مصادیق اعلی است همین که انسان نجوا کند، خودش را موعظه کند،
با خدا صحبت کند، خوف در درونش ببیند هست نیست، اگر این شد دیگر دنبال دنیا
نمیرویم، دنبال حبّ مقام، جاه و دنیا طلبی نخواهیم رفت. خداوند همهی ما را از خائفین قرار بدهد. انشاء الله.
معنای ترس از خدا و اهیمت آن 2
۰۴ بهمن ۱۳۹۴ و ۱۱:۳۴
هفته گذشته راجع به مسئله خوف از خداوند تبارک و تعالی نکات مختصر و اجمالی عرض کردیم، گفتیم وقتی به روایات مراجعه میکنیم واقعاً یکی از علائم ایمان این است که مؤمن صباحاً و مساءاً خائف باشد. «لا یصبح إلا خائفاً و إن کان محسنا» که این خیلی مهم است. یعنی انسان در عین اینکه میبیند به حسب ظاهر گناهی نمیکند، ما گاهی اوقات خودمان را (خودم را عرض میکنم) فریب میدهیم میگوید صبح از خواب بلند میشویم نماز میخوانیم و بعد به درس میآئیم و تا ظهر به منزل برمیگردیم و باز استراحت و مطالعه و درس تا شب و همینطور تا فردا این چرخه تکرار میشود، پس ما گناهی نکردیم! به حسب ظاهر خودمان را محسن بدانیم، حضرت فرمود: ولو اینکه انسان خودش را محسن بداند اما باز باید خائف باشد و بیان کردیم بیان خوف اینست که انسان همیشه هم نسبت به گذشتهاش خائف باشد که خدا با او چه خواهد کرد. نسبت به اعمال گذشتهاش، چه سؤالاتی از او خواهد پرسید؟ چه کارهایی باید انجام میداده که انجام نداده و هم نسبت به آینده که چه چیزهایی و چه مهالکی و مصائب و بدبختیهایی در انتظار انسان هست که شاید انسان تصوّرش هم نکند، این مفاد بعضی از روایات بود.
یک روایتی را باز در کافی شریف جلد دوم صفحه 67 در باب خوف و الرجاء، حارث بن مغیره از پدرش از ابی عبدالله(عليه السلام) نقل میکند، میگوید پدرم به حضرت عرض کرد «ما کان فی وصیة لقمان؟»، در وصیت لقمان به پسرش چی بود؟ فرمود: «کان فیها الاعاجیب»، چیزهای خیلی مهم و عجیبی بود. یعنی وصیتهای کلیدی، وصیتهای سرنوشتساز، بعد فرمود: «و کان أعجب ما فیها أن قال لإبنه» عجیبترین چیزی که در آن وصیت بوده این است «لقمان قال لإبنه خفی الله عزوجل خیفةً لو جئته ببرّ الثقلین لعذّبک» لقمان به پسرش فرمود طوری از خدا بترس که اگر روز قیامت تمام خوبیهای ثقلین را، یعنی خوبیهای دنیا و آخرت، یا خوبیهای جن و انس را، یعنی یک انسانی به اندازهی تمام جن و انس اگر خوبی کرده باشد و همراه خودش به قیامت ببرد بگوید ممکن است خدا باز من را عذاب کند «وارجل الله رجاءاً» از آن طرف - چون خوف که میگوئیم باید رجاء هم در کنارش باشد - طوری به خدا امید داشته باش که «لو جئته بذنوب الثقلین لرحمک» اگر به اندازهی ذنوب ثقلین گناه کردی خدا تو را رحمت میکند و میآمرزد. «ثم قال ابو عبدالله (عليه السلام) کان أبی - امام باقر (علیه السلام) - یقول لیس من عبدٍ مؤمنٍ إلا و فی قلبه نوران، نور خیفةٍ و نور رجاء»، در انسان هم باید خوف و هم رجاء باشد، «لو وزن هذا لن یزد علی هذا» هیچ کدام نباید سنگینتر از دیگری باشد.
این نکته را برای این از روایت استفاده میکنیم که معمولاً ما اگر یک گناهی مرتکب شده باشیم، یک لغزشی کرده باشیم، قصوری، تقصیری داشته باشیم، اینجا میگوئیم حالا باید از خدا بترسیم، خدا میخواهد در قیامت با ما چکار کند در مقابل این گناه و لغزشی که کردیم، در مقابل این تهمت و ناسزایی که گفتیم، این حرفی که زدیم. واقعاً ما طلبهها باید خیلی مراقبت کنیم در همهی امورمان.
این داستان را عرض کنم؛ یکی از بزرگان حوزه گفته بود یک وقتی مرجع تقلیدی در یک جایی وارد شد و من یک نگاه مستهزانه کردم و حتی سلام هم به او نکردم روی انتقاداتی که به او داشتم. میگفت در یک جمعی هم بود به طوری که برای دیگران هم مشهود بود. گفت خودم بزرگ شدم (البته آن عالم هنوز هست) و به عین همان قضیه برای خودم اتفاق افتاد که در یک جمعی از طلبهها روی اشکالی که به من داشت یک نگاه مستهزانه در حضور همه به من کرد و حتی سلام هم نکرد. اینکه میگویم برای اینست که خیلی مراقبت کنیم، اگر بنا باشد که اینطور اثر در دنیا داشته باشد این آثار آثاری است که ما گاهی اوقات از کنارش سطحی عبور میکنیم، میگوئیم یک حرفی زدیم و یک چیزی گفتیم.
یک آقایی از همین طلبهها یک حرفی پشت سر ما زده بود، یک کسی آمد برای من گفت. من گفتم از قول من بگو تو قیامت چه جوابی خواهی داشت؟ آن آقا گفت که من پیغام شما را رساندم که فلانی میگوید تو قیامت چه جوابی داری؟ واقعاً یک حرفی زد که کاش من نشنیده بودم. گفت: به من گفت: که من اینقدر وزر و وبال دارم این یکی هم روی آن! ببینید آدم به کجا میرسد! به این معناست که قیامت را قبول نداریم. به این معناست که خوف از خدا نداریم. خدا را نمیشناسیم. آدمی که میگوید وزر و وبال خیلی روی شانهام هست و این یکی هم روی آن! من خیلی ترسیدم و برایش دعا کردم که خدا هدایتش کند و از این روحیه نجاتش بدهد. چرا آدم به اینجا میرسد؟ برای اینکه یک لغزش میکند یا اصلا لغزش نمیکند روایات میگوید اگر لغزش هم ندارید خائف باشید! چه برسد به اینکه انسان لغزش داشته باشد! مراقبت کنیم اگر دیدیم یک لغزشی داشتیم زود به فکر بیفتیم راه حل برایش پیدا کنیم، چارهجویی کنیم، استغفار، توبه، انابه است، روزه گرفتن است، التماس به خدای تبارک و تعالی است.
انسان هر چه خائف باشد حدیث نفساش بین خودش و خدا زیاد خواهد شد، این یکی از علائمش هست، در خلوت (نه در دل شب) که انسان خودش هست و خودش اولین چیزی که به فکرش میآید چیست؟ آیا به این فکر هست که من چه موقعیتی در آینده پیدا میکنم؟
روایت هست از امام صادق(عليه السلام) که فرمود «إنّ حبّ الشرف و الذکر»، این مربوط به مصیبتی است که ما طلبهها داریم، «لا یکونان فی قلب الخائف الراهب»، اینکه آدم بخواهد در نزد مردم بزرگ شود و نامش بر سر زبانها بیفتد، در تریبونها برده شود، چهره شود، مشهور شود، حضرت میفرماید آدم خائف حبّ شرف و ذکر ندارد.
خودمان را واقعاً فریب ندهیم وقتی خلوت هستیم میبینیم که فکر این هستیم که دنیایمان را آباد کنیم و فکر آخرتمان میافتیم، اول چیزی که به فکر میافتیم چیست؟ باید خودمان را تربیت کنیم، اصلاً دنبال این باشیم که یک وقت خلوتی بلا فاصله گیرمان بیاید و شروع کنیم با خدا ارتباط برقرار کنیم، حالا نه به نحو نماز و ... که آن یکی از مصادیق اعلی است همین که انسان نجوا کند، خودش را موعظه کند، با خدا صحبت کند، خوف در درونش ببیند هست نیست، اگر این شد دیگر دنبال دنیا نمیرویم، دنبال حبّ مقام، جاه و دنیا طلبی نخواهیم رفت.
خداوند همهی ما را از خائفین قرار بدهد. انشاء الله.
منبع : اصول کافی، ج 2، ص 67
کلمات کلیدی :
۱,۵۶۳ بازدید