۱۱ بهمن ۱۳۹۴ و ۱۱:۲۷

امام سجاد(ع) در روايتي مى‌‌فرمايد: «خَفِ اللَّهَ تَعَالَى لِقُدْرَتِهِ عَلَيْكَ وَ اسْتَحْيِ مِنْهُ لِقُرْبِهِ مِنْكَ»( بحارالأنوار68 ،336)؛ در اين فرمايش، دو جمله بسيار مهم ذكر شده است؛ يكى «خوف از خدا» و يكى «حيا و شرم نسبت به خداوند تبارك و تعالى». حضرت(ع) مى‌‌فرمايد «از خدا بترس». چرا؟ «لقدرته عليك» . ما يك وقت از خدا مى‌‌ترسيم، براى اينكه مسأله را موكول به آينده مى‌‌كنيم و مى‌‌گوييم بعد از دنيا مى‌‌رويم، مردنى در كار است، قيامتى در كار است، اگر آنجا مورد شفاعت واقع نشويم گرفتار عذاب و جهنم مى‌‌شويم. منشأ خوف ما، آينده است، قيامت است، عذاب اخروى است. اما آنچه كه من از عبارت استفاده مى‌‌كنم اين است كه حضرت(ع) مى‌‌خواهند بفرمايند كارى به آينده ندارم، بلکه از اينكه خدا بر تو قدرت دارد بترس. يعنى توجه داشته باشيم كه تمام حركات و سكنات ما؛ گفتن، نگاه كردن، نوشتن، فكر كردن، و تمام اينها تحت قدرت خداست. اگر او بخواهد، يك لحظه و بلکه كمتر از يك لحظه از انسان مى‌‌گيرد. گاهى اوقات انسان فكر مى‌‌كند كه اگر خداوند عقل را از انسان بگيرد چه مى‌‌شود؟! گاهى اوقات که يك انسان عقب افتاده يا مجنون را مي‌بينيد، با چه نگاهى به او مي‌نگريد؟ اگر انسان چيزى هم نگويد، نگاهى كه به او مى‌‌كند مثل ساير انسانها نيست. خدا بخاطر قدرتى كه دارد مي‌تواند همين عقل را از انسان بگيرد، انسان مجنون مي‌شود، و مي‌تواند قدرت بيان را از انسان بگيرد، و انسان لال شود. قدرت خدا اين قدر احاطه دارد، مخصوصاً در زمان ما که هزاران نوع درد و مرض و مشكل مى‌‌تواند جلوى انسان قرار دهد، كه انسان از يكى از آنها نتواند تخلص پيدا كند. اينها بايد منشأ خوف انسان از خدا باشد. تا الان در ذهن ما اين بود و به مردم هم مى‌‌گفتيم که به آيات جهنم و قيامت فکر کنيد و از خدا بترسيد، ولى آنچه كه بايد داعى بر خوف باشد همين حالا باشد. همين حالا انسان بداند كه اگر يك لحظه به خودش واگذار شود چه بلاى بر سر او مى‌‌آيد. چرا نسبت به نماز سهل انگاري مي‌کنيم!؟ علتش اين است كه قدرت و عظمت خدا را فراموش مي کنيم. توجه نداريم كه در مقابل چه موجودى ايستاده‌ايم، در وقت نماز توجه نداريم، در غير وقت نماز كه بطريق اولى. وقتي انسان راه مى‌‌رود، بايد دائماً در اين فکر باشد كه خدايا تو دارى من را راه مى‌‌برى. اين جملاتى كه در كلمات انبياء(ع) و ائمه معصومين(ع) است كه به خداوند خطاب مى‌‌كنند «يَا مَوْلَايَ أَنْتَ الَّذِي أَنْعَمْتَ أَنْتَ الَّذِي أَحْسَنْتَ أَنْتَ الَّذِي أَجْمَلْتَ أَنْتَ الَّذِي أَفْضَلْتَ أَنْتَ الَّذِي مَنَنْتَ أَنْتَ الَّذِي أَكْمَلْتَ أَنْتَ الَّذِي رَزَقْتَ أَنْتَ الَّذِي أَعْطَيْتَ أَنْتَ الَّذِي أَغْنَيْتَ أَنْتَ الَّذِي أَقْنَيْتَ أَنْتَ الَّذِي آوَيْتَ أَنْتَ الَّذِي كَفَيْتَ أَنْتَ الَّذِي هَدَيْتَ أَنْتَ الَّذِي عَصَمْتَ أَنْتَ الَّذِي سَتَرْتَ أَنْتَ الَّذِي غَفَرْتَ أَنْتَ الَّذِي أَقَلْتَ أَنْتَ الَّذِي مَكَّنْتَ أَنْتَ الَّذِي أَعْزَزْت. . . »؛ تمام نعمت‏هايى كه خدا به انسان داده است به خدا عرض مى‌‌كند تو اينها را به ما دادى! اين ياد قدرت خدا، خيلى مى‌‌تواند در اصلاح انسان مؤثر باشد. انسان بفهمد كه در مقابل قدرت خدا هيچ است، نه فقط خودش، که همه چيز در مقابل خدا هيچ است. ما در مقابل يك مجموعه‏ ى كوچكى از انسان‏ها صفر هستيم، مجموعه انسانها در مقابل تمام مخلوقات صفر است، و تمام مخلوقات در مقابل خدا صفر است. يعنى ما؛ صفر به توان ميليونم هستيم. بايد توجه كنيم كه واقعاً صفر محض هستيم. اما همين بشر، همين هيكل، همين وضع، ادعاى الوهيت و خدايي هم مى‌‌كند. چرا؟ اگر از خطا صادر مى‌‌شود براى اين است كه خدا را فراموش کرده‌ايم. اگر حاضريم نسبت به همديگر نيرنگ کنيم، براى اين است كه خدا را فراموش مى‌‌كنيم. البته باطن واقعي اينها اين است که كسى كه خطا مى‌‌كند، اول به خودش ضربه مى‌‌زند، اول خودش را فريب مي‌دهد، فكر مى‌‌كند كه ديگرى را فريب مى‌‌دهد. گاهي كار انسان به جايى مي‌رسد كه مي‌خواهد خدا را نيز فريب دهد. واقعيت اين است که ما نمي‌توانيم قدرت خدا را كم و زياد كنيم، «إذا اراد شيئاً ان يقول له كن فيكون» ؛ يعنى «كن» همان است و «يكون» همان، فاصله‏ اى وجود ندارد؛ يك آن اراده‏ اش را بردارد همه دائره امكان از بين مى‌‌رود. اگر انسان را مقدارى به خودش احياء كند، كى غرور انسان را مى‌‌گيرد، كى منيت انسان را مى‌‌گيرد؟ خوف از خدا، نه مثل اين موارد معمولى است كه يك آدم قدرتمندى لذت مى‌‌برد كه ديگران از او بترسند. اينطور هم نيست كه مطلوب اولي خدا اين باشد كه اين بنده و اين عبدش، از ذات خدا خائف باشد. اين خوف، پله‌اى براى رشد انسان است، انسان وقتى خوف از خدا پيدا كرد ديگر خطا و گناه نمى‌‌كند، ديگر حق كسى را ضايع نمى‌‌كند، حق خدا را ضايع نمى‌‌كند، حقوق خدا و حقوق الناس را رعايت مى‌‌كند. اما اگر خوف نداشتيم، همه اينها را زير پا مى‌‌گذاريم. من گاهى اوقات به بعضى از دوستان گفته‏ ام، گاهى اوقات خودم هم اين كار را انجام مى‌‌دهم؛ که هنگام مطالعه كتاب روايى، يك حديث خوبى را مي‌بينم، اين حديث را روى يك كاغذ مى‌‌نويسم، به بچه‏ ام مي‌دهم و مى‌‌گويم اين را روى ميزت بگذار، يك هفته دو هفته همينطور مقابل چشمت باشد. قبل از اينكه جلوى آنها باشد، بايد جلوى خودمان باشد، روى ميز مطالعه خودمان بنويسيم «خَفِ اللَّهَ تَعَالَى لِقُدْرَتِهِ عَلَيْكَ وَ اسْتَحْيِ مِنْهُ لِقُرْبِهِ مِنْكَ». بايد اين قدر بنويسيم و اين قدر نگاه كنيم و اين قدر فكر كنيم تا بيدار شويم. با يك گفتن و شنيدن، و يك مجلس چند دقيقه‏ اى كار به جاى نمى‌‌رسد. ما بايد روى اين مسأله فكر كنيم که چقدر خوف از خدا داريم، چقد فكر قدرت خدا را كرده‌ايم؟!!! در ماه گذشته چند بار به قدرت خدا فكر كرده‌ايم؟! بايد اينقدر فكر كنيم تا بيدار شويم، وقتى بيدار شديم تازه بايد شروع به حركت كنيم. خداوند متعال همه ما را از خائفين قرار دهد. آمين رب العالمين.



منبع : بحار الانوار ج ، 68ص، 336



کلمات کلیدی :

امام سجاد ترس از خدا قدرت خدا شرم از خدا سوره یس، 82

۱,۸۵۲ بازدید