ما باید در روایات ائمه(ع) بیشتر غور کنیم. چه اشکالی دارد
که برنامهای داشته باشیم و تمام روایات یک کتاب روایی را مطالعه کنیم؟ من
شنیدهام بعضی از علماء نذر میکردند که یک دوره تمام روایات اصول کافی را
ببیند. در شرح حال یکی از علماء خواندم که گفته بود من هشت بار بحار
الانوار را از اول تا آخر خواندهام. اما ما چه کردهایم؟ یک دوره که هیچ،
نیم دوره که هیچ، یک دهم نیم دورهاش را هم موفق نشدیم بخوانیم. تصمیم
بگیریم واقعا اینها را ببینیم. این روایات معادن و مخازنی است.
در روایتی از امام صادق(ع) وارد شده که فرمودهاند کسانی که دنبال علم
میروند سه گروه هستند؛ یک گروه علم میآموزند برای اینکه علم را برای
ستیزهجویی و جدل و داد و قال داشته باشد. که خصوصیتش را هم حضرت(ع) ذکر
کرده است، که چنین کسانی، دنبال اذیت کردن دیگران هستند، و علمشان را به رخ
دیگران بکشند.
گاهی اوقات کسی از ما سؤال میکند، پیش خودمان
ببینیم آیا تذلّل در مقابل خدا داریم یا نه؟ ببینیم قلب ما میلرزد از
اینکه نکند من جواب را صد در صد به این بنده خدا ندادم و روز قیامت مسئول
باشم. یا اینکه نه اصلاً دنبال خودنمایی هستم، خوشم می آید از اینکه
نمیداند و آمده از من میپرسد. این گرفتاری است.
متن روایت چنین است «طَلَبَةُ الْعِلْمِ ثَلَاثَةٌ فَاعْرِفْهُمْ
بِأَعْیَانِهِمْ وَ صِفَاتِهِمْ صِنْفٌ یَطْلُبُهُ لِلْجَهْلِ وَ
الْمِرَاءِ وَ صِنْفٌ یَطْلُبُهُ لِلِاسْتِطَالَةِ وَ الْخَتْلِ وَ صِنْفٌ
یَطْلُبُهُ لِلْفِقْهِ وَ الْعَقْلِ فَصَاحِبُ الْجَهْلِ وَ الْمِرَاءِ
مُوذٍ مُمَارٍ مُتَعَرِّضٌ لِلْمَقَالِ فِی أَنْدِیَةِ الرِّجَالِ
بِتَذَاکُرِ الْعِلْمِ وَ صِفَةِ الْحِلْمِ قَدْ تَسَرْبَلَ بِالْخُشُوعِ
وَ تَخَلَّى مِنَ الْوَرَعِ فَدَقَّ اللَّهُ مِنْ هَذَا خَیْشُومَهُ وَ
قَطَعَ مِنْهُ حَیْزُومَهُ وَ صَاحِبُ الِاسْتِطَالَةِ وَ الْخَتْلِ ذُو
خِبٍّ وَ مَلَقٍ یَسْتَطِیلُ عَلَى مِثْلِهِ مِنْ أَشْبَاهِهِ وَ
یَتَوَاضَعُ لِلْأَغْنِیَاءِ مِنْ دُونِهِ فَهُوَ لِحَلْوَائِهِمْ هَاضِمٌ
وَ لِدِینِهِ حَاطِمٌ فَأَعْمَى اللَّهُ عَلَى هَذَا خُبْرَهُ وَ قَطَعَ
مِنْ آثَارِ الْعُلَمَاءِ أَثَرَهُ وَ صَاحِبُ الْفِقْهِ وَ الْعَقْلِ ذُو
کَآبَةٍ وَ حَزَنٍ وَ سَهَرٍ قَدْ تَحَنَّکَ فِی بُرْنُسِهِ وَ قَامَ
اللَّیْلَ فِی حِنْدِسِهِ یَعْمَلُ وَ یَخْشَى وَجِلًا دَاعِیاً مُشْفِقاً
مُقْبِلًا عَلَى شَأْنِهِ عَارِفاً بِأَهْلِ زَمَانِهِ مُسْتَوْحِشاً مِنْ
أَوْثَقِ إِخْوَانِهِ فَشَدَّ اللَّهُ مِنْ هَذَا أَرْکَانَهُ وَ أَعْطَاهُ
یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَمَانَهُ» (کافی،ج1، کتاب فضل العلم، باب النوادر،حدیث 5) .
از انسان یک مسأله فقهی ساده میپرسند، چرا وقتی نمیداند جواب دهد؟ برای
اینکه میخواهد کم نیاورد، میگوید حالا یک چیزی میگویم، اگر گفت اشتباه
گفتی میگوید تو اشتباه سوال کردی، من یک چیز دیگر فهمیدم. این قضیه چقدر
برای ما اتفاق افتاده؟!!! چرا این کار را بکنیم؟ چرا وقتی سؤال میکنند
انسان اول توجه کند ببیند بلد است جواب دهد، اگر بلد نیست خیلی روشن
عذرخواهی کند.
اصلاً این سبب میشود خداوند دل او را ظرف برای علم
قرار دهد. واقعا خیلی عجیب است، مخصوصاً در فتوا، از چیزهایی که به شدت
انسان را مورد غضب خدا قرار میدهد این است که انسان به چیزی که نمیداند
فتوا دهد. روایاتش را ببینید. این آدم چه بوی گندی در ملکوت دارد! انسان
خیلی کوچکتر از این است که هوس کند همینطور بدون دلیل و روی هوا، حکم و
حدود خدا را کم و زیاد کند و بگوید. چنین افرادی مورد لعن دائمی ملائکه
هستند. کسی که یک فتوا به ما لایعلمون بدهد، نمیداند هینطوری ندانسته
بگوید و آن کسی که مسأله را هم نمیداند بگوید، او هم در همین حد است، او
هم همین گرفتاری را دارد.
علت این که انسان چیزی را ندانسته میگوید چیست؟ علتش این است که میخواهد
خودنمایی کند. میخواهد بگوید من مسلّط و بلد هستم. این گروهی که امام(ع)
میفرمایند «فصاحب الجهل و المراء موذ ممار»؛ از
خصوصیات این افراد که میخواهند علم خود را به رخ دیگران بکشانند این است
که یک جمعی که پیدا میشود، میخواهند حرف بزنند. این خیلی عجیب است. البته
یک وقت احساس وظیفه میکند، میگوید من برای اسلام احساس خطر میکنم، برای
شهرم احساس خطر میکنم، برای حوزه باید یک مطلبی را به گوش طلبهها
برسانم، آنها وظیفه است. امّا با قطع نظر از این عناوین، یک جمعی از رجال
نشستهاند، در روایت دارد «متعرض للمقال فی أندیة الرجال»؛
این «رجال»، در مقابل نساء نیست، بلکه به معنای بزرگان است، یعنی در یک
جمعی که آدمهای معتبر و ملایی نشستهاند دلش میخواهد حرف بزند. از او سؤال
نمیکنند حرف میزند.
ما باید گرفتاری ها و به اسم امروزیها آسیبهایی که متوجه ماست را بشناسیم.
یک زمانی به جبهه رفته بودیم، در یک جایی جمعی از روحانیون نشسته بودند،
افرادی بودند که مثلا بیست سال درس خارج خوانده بودند، افرادی بودند همان
موقع کفایه میگفتند، بعضی از طلبهها بودند اصلاً تازه عمامه گذاشته
بودند، شاید پنج یا شش سال درس طلبگی خوانده بودند.
در آن جلسه یک
نفر مسألهای را از آن افرادی که مقداری ملاتر بود سوال کرد. قبل از آن که
او جواب بدهد، آن طلبه تازه وارد، شروع به جواب دادن کرد. یکی دیگر که
نشسته بود به او گفت تو با این کارت میخواهی بگویی تو اعلم موجودین اینجا
هستی؟! راست هم میگفت، برداشت اولیه این است. از تو که سوال نکردند.
واقعاً خودمان را عادت دهیم که وقتی در یک جمعی نشستهایم، تا از ما سوال
نشده جواب ندهیم، حرف نزنیم. اگر در منزل فرزندمان از مادرش سوال میکند،
ما جوابش را ندهیم. او را هم تربیت کنیم که باید اینگونه باشد.
این یک مسأله خیلی مهمی است. بعد میفرماید «قد تسربل بالخشوع و التخلی من الورع» ؛ آنوقت کسی که بخواهد علمش را به رخ دیگران بکشاند «فدقّ الله من هذا خیشومه»
؛ خداوند نوک بینی او را بر خاک می مالد و زمینش میزند. یعنی اگر انسان
بخواهد خودش را حفظ کند، نباید این راه را دنبال کند. خداوند انشا الله همه
ما را متخلّق به اخلاق الهی بفرماید. آمین رب العالمین.
انواع طالبان علم و خصائص آنها از منظر امام صادق
۱۳ بهمن ۱۳۹۴ و ۱۰:۱۹
ما باید در روایات ائمه(ع) بیشتر غور کنیم. چه اشکالی دارد که برنامهای داشته باشیم و تمام روایات یک کتاب روایی را مطالعه کنیم؟ من شنیدهام بعضی از علماء نذر میکردند که یک دوره تمام روایات اصول کافی را ببیند. در شرح حال یکی از علماء خواندم که گفته بود من هشت بار بحار الانوار را از اول تا آخر خواندهام. اما ما چه کردهایم؟ یک دوره که هیچ، نیم دوره که هیچ، یک دهم نیم دورهاش را هم موفق نشدیم بخوانیم. تصمیم بگیریم واقعا اینها را ببینیم. این روایات معادن و مخازنی است. در روایتی از امام صادق(ع) وارد شده که فرمودهاند کسانی که دنبال علم میروند سه گروه هستند؛ یک گروه علم میآموزند برای اینکه علم را برای ستیزهجویی و جدل و داد و قال داشته باشد. که خصوصیتش را هم حضرت(ع) ذکر کرده است، که چنین کسانی، دنبال اذیت کردن دیگران هستند، و علمشان را به رخ دیگران بکشند.
گاهی اوقات کسی از ما سؤال میکند، پیش خودمان ببینیم آیا تذلّل در مقابل خدا داریم یا نه؟ ببینیم قلب ما میلرزد از اینکه نکند من جواب را صد در صد به این بنده خدا ندادم و روز قیامت مسئول باشم. یا اینکه نه اصلاً دنبال خودنمایی هستم، خوشم می آید از اینکه نمیداند و آمده از من میپرسد. این گرفتاری است. متن روایت چنین است «طَلَبَةُ الْعِلْمِ ثَلَاثَةٌ فَاعْرِفْهُمْ بِأَعْیَانِهِمْ وَ صِفَاتِهِمْ صِنْفٌ یَطْلُبُهُ لِلْجَهْلِ وَ الْمِرَاءِ وَ صِنْفٌ یَطْلُبُهُ لِلِاسْتِطَالَةِ وَ الْخَتْلِ وَ صِنْفٌ یَطْلُبُهُ لِلْفِقْهِ وَ الْعَقْلِ فَصَاحِبُ الْجَهْلِ وَ الْمِرَاءِ مُوذٍ مُمَارٍ مُتَعَرِّضٌ لِلْمَقَالِ فِی أَنْدِیَةِ الرِّجَالِ بِتَذَاکُرِ الْعِلْمِ وَ صِفَةِ الْحِلْمِ قَدْ تَسَرْبَلَ بِالْخُشُوعِ وَ تَخَلَّى مِنَ الْوَرَعِ فَدَقَّ اللَّهُ مِنْ هَذَا خَیْشُومَهُ وَ قَطَعَ مِنْهُ حَیْزُومَهُ وَ صَاحِبُ الِاسْتِطَالَةِ وَ الْخَتْلِ ذُو خِبٍّ وَ مَلَقٍ یَسْتَطِیلُ عَلَى مِثْلِهِ مِنْ أَشْبَاهِهِ وَ یَتَوَاضَعُ لِلْأَغْنِیَاءِ مِنْ دُونِهِ فَهُوَ لِحَلْوَائِهِمْ هَاضِمٌ وَ لِدِینِهِ حَاطِمٌ فَأَعْمَى اللَّهُ عَلَى هَذَا خُبْرَهُ وَ قَطَعَ مِنْ آثَارِ الْعُلَمَاءِ أَثَرَهُ وَ صَاحِبُ الْفِقْهِ وَ الْعَقْلِ ذُو کَآبَةٍ وَ حَزَنٍ وَ سَهَرٍ قَدْ تَحَنَّکَ فِی بُرْنُسِهِ وَ قَامَ اللَّیْلَ فِی حِنْدِسِهِ یَعْمَلُ وَ یَخْشَى وَجِلًا دَاعِیاً مُشْفِقاً مُقْبِلًا عَلَى شَأْنِهِ عَارِفاً بِأَهْلِ زَمَانِهِ مُسْتَوْحِشاً مِنْ أَوْثَقِ إِخْوَانِهِ فَشَدَّ اللَّهُ مِنْ هَذَا أَرْکَانَهُ وَ أَعْطَاهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَمَانَهُ» (کافی،ج1، کتاب فضل العلم، باب النوادر،حدیث 5) . از انسان یک مسأله فقهی ساده میپرسند، چرا وقتی نمیداند جواب دهد؟ برای اینکه میخواهد کم نیاورد، میگوید حالا یک چیزی میگویم، اگر گفت اشتباه گفتی میگوید تو اشتباه سوال کردی، من یک چیز دیگر فهمیدم. این قضیه چقدر برای ما اتفاق افتاده؟!!! چرا این کار را بکنیم؟ چرا وقتی سؤال میکنند انسان اول توجه کند ببیند بلد است جواب دهد، اگر بلد نیست خیلی روشن عذرخواهی کند.
اصلاً این سبب میشود خداوند دل او را ظرف برای علم قرار دهد. واقعا خیلی عجیب است، مخصوصاً در فتوا، از چیزهایی که به شدت انسان را مورد غضب خدا قرار میدهد این است که انسان به چیزی که نمیداند فتوا دهد. روایاتش را ببینید. این آدم چه بوی گندی در ملکوت دارد! انسان خیلی کوچکتر از این است که هوس کند همینطور بدون دلیل و روی هوا، حکم و حدود خدا را کم و زیاد کند و بگوید. چنین افرادی مورد لعن دائمی ملائکه هستند. کسی که یک فتوا به ما لایعلمون بدهد، نمیداند هینطوری ندانسته بگوید و آن کسی که مسأله را هم نمیداند بگوید، او هم در همین حد است، او هم همین گرفتاری را دارد. علت این که انسان چیزی را ندانسته میگوید چیست؟ علتش این است که میخواهد خودنمایی کند. میخواهد بگوید من مسلّط و بلد هستم. این گروهی که امام(ع) میفرمایند «فصاحب الجهل و المراء موذ ممار»؛ از خصوصیات این افراد که میخواهند علم خود را به رخ دیگران بکشانند این است که یک جمعی که پیدا میشود، میخواهند حرف بزنند. این خیلی عجیب است. البته یک وقت احساس وظیفه میکند، میگوید من برای اسلام احساس خطر میکنم، برای شهرم احساس خطر میکنم، برای حوزه باید یک مطلبی را به گوش طلبهها برسانم، آنها وظیفه است. امّا با قطع نظر از این عناوین، یک جمعی از رجال نشستهاند، در روایت دارد «متعرض للمقال فی أندیة الرجال»؛ این «رجال»، در مقابل نساء نیست، بلکه به معنای بزرگان است، یعنی در یک جمعی که آدمهای معتبر و ملایی نشستهاند دلش میخواهد حرف بزند. از او سؤال نمیکنند حرف میزند. ما باید گرفتاری ها و به اسم امروزیها آسیبهایی که متوجه ماست را بشناسیم. یک زمانی به جبهه رفته بودیم، در یک جایی جمعی از روحانیون نشسته بودند، افرادی بودند که مثلا بیست سال درس خارج خوانده بودند، افرادی بودند همان موقع کفایه میگفتند، بعضی از طلبهها بودند اصلاً تازه عمامه گذاشته بودند، شاید پنج یا شش سال درس طلبگی خوانده بودند.
در آن جلسه یک نفر مسألهای را از آن افرادی که مقداری ملاتر بود سوال کرد. قبل از آن که او جواب بدهد، آن طلبه تازه وارد، شروع به جواب دادن کرد. یکی دیگر که نشسته بود به او گفت تو با این کارت میخواهی بگویی تو اعلم موجودین اینجا هستی؟! راست هم میگفت، برداشت اولیه این است. از تو که سوال نکردند. واقعاً خودمان را عادت دهیم که وقتی در یک جمعی نشستهایم، تا از ما سوال نشده جواب ندهیم، حرف نزنیم. اگر در منزل فرزندمان از مادرش سوال میکند، ما جوابش را ندهیم. او را هم تربیت کنیم که باید اینگونه باشد. این یک مسأله خیلی مهمی است. بعد میفرماید «قد تسربل بالخشوع و التخلی من الورع» ؛ آنوقت کسی که بخواهد علمش را به رخ دیگران بکشاند «فدقّ الله من هذا خیشومه» ؛ خداوند نوک بینی او را بر خاک می مالد و زمینش میزند. یعنی اگر انسان بخواهد خودش را حفظ کند، نباید این راه را دنبال کند. خداوند انشا الله همه ما را متخلّق به اخلاق الهی بفرماید. آمین رب العالمین.
منبع : اصول کافی، ج 1، ص 49
کلمات کلیدی :
۱,۶۸۲ بازدید