«حسد» بر حسب آنچه كه از كتب اخلاقي و كتب روايي و حتي آيات شريفهي قرآن
استفاده ميشود؛ أشدّ امراض نفسانيه است و أسوء رذائل اوصاف نفس است و
خبيثترين اينهاست. معناي «حسد» اين است كه انسان نعمتي را كه در ديگري
ميبيند، زوالش را آرزو كند. خدا به كسي پسرهايي داده و به ديگري نداده،
اگر ديگري يكي از خواستههاي نفسش اين باشد كه يك روزي او بچه نداشته باشد،
پسر نداشته باشد، خدا به كسي علم داده و به دیگری نداده، به كسي آبرو داده
و به ديگري نداده، به تعداد نعمتهاي خدا، حسادت معنا پيدا ميكند. گاهي
اوقات انسان اينقدر بيچاره ميشود كه يك نعمت بسيار بسيار كم را هم
نميتواند در دست ديگري ببيند.
گاهي اوقات ميبيند ديگري يك انگشتر خوبي در دستش هست، ميگويد إنشاء الله
اين انگشتر گم شود. یا يك تسبيح دارد، حالا چه برسد به يك لباس مناسب،
منزل مناسب، علم، اخلاق، خطيب، خطابه، طبابت و همينطور چيزهايي كه در
اجتماع به عنوان يك مسئلهي مهم مطرح ميشود. واقعاً ببينيد بيچارگي انسان
آنجايي ظهور ميكند كه انسان ميخواهد سر خودش كلاه بگذارد، وقتي ميشنود
يك كسي را از مقام بركنار كردند، خوشحال میشود، حالا يك وقتي آدم بدي است و
ظلم كرده، خلاف قانون كرده و مردم را اذيت كرده و زيردستهايش را اذيت
كرده، خيلي هم خوب است، اما يك آدمي كه واقعاً كار و خدمت ميكند، اين مقام
را از او گرفتند، همين حسادت است. يعني معلوم ميشود كه من آرزو داشتم اين
از او سلب شود، امروز خوشحال شدم كه اين آقا را كنار گذاشتند.
بعد ببينيد در روايات وارد شده اين حسد اينطور نيست كه انسان فقط
نسبت به ديگري يك آرزويی داشته باشد که خدا نعمت را از او بگيرد، بلکه در
روايات به عنوان آفت دين مطرح شده، يعني اگر حسادت در وجود كسي بيايد و
ريشه بدواند، دين را به طور كلي از او ميگيرد و به جايي ميرسد كه ديگر
هيچ اعتباري براي خدا قائل نيست. چرا که منشأ اصلي حسادت؛ معاندت و مضاده
با خداوند تبارك و تعالي است. اين نعمت را چه كسي به اين انسان داده؟ اين
مال را چه كسي به اين انسان داده؟ اين علم را چه كسي به اين شخص داده؟
اینها همه از طرف خداوند متعال است. وقتي من تمنّي ميكنم، معنايش اين است
كه نعوذ بالله ميخواهم بگويم خدا بي خود اين كار را كرده، خدا چرا به او
داده؟ خدا نبايد به او ميداد. معنايش اين است كه من نقصي را براي خدا قائل
ميشوم. وقتي آدم معترض به خداست، نعوذ بالله وقتي آدم ميگويد خدا چرا
اين كار را كرده؟ چرا اين نعمت را به او داده.
يك وقت ميگوئيم اين نعمت را به او داده و ما هم آرزو ميكنيم كه اين نعمت
را به ما هم بدهد، اين خيلي خوب است، اما اگر اراده كنم اين نعمت از او
گرفته شود، يك روزي بي آبرو شود، يك روزي فقير شود، يك روز بي اعتبار شود،
يك روز مريض شود، اینها مشکل است. انسان گاهي اوقات به سلامت يك بچه حسادت
ميورزد، تا به او ميگويند اين بچه مريض است خوشحال ميشود، بچه است و 40
سال با او تفاوت سني دارد. اين اوج بدبختي انسان و اوج بيچارگي انسان است و
هيچ چيزي بالاتر از اين نيست.
وقتي انسان به كتب اخلاقي مراجعه ميكند، شيطان بدترين وسيلهی وسوسه است
كه وسوسه ميكند. يك وقتي من فكر ميكردم كه وسوسه شيطان چطور و به چه نحوي
است؟
يك روايتي را عامّه از پيامبر(ص) نقل كردهاند كه فرمود
«لولا أنّ الشياطين يحومون علي قلوب بني آدم لنظروا إلی ملكوت السماء»، اگر
شياطين بر قلوب بني آدم طواف نميكردند ـ واقعاً انسان ميلرزدـ يعني
شيطان دائماً طواف كننده قلب و نفس انسان است، اينكه دائماً طواف ميكند،
دائماً وسوسه ميشود، دائماً انسان را از خدا ميخواهد دور كند. حالا همين
شيطان مهمترين مسئلهاي وسوسه است كه گفتند انسان هم مهمترين صفت بد و
رذيلترين صفت بدش حسادت است. ببينيم واقعاً اگر در خودمان هست، كه واقعاً
هر كدام به آن گرفتار هستيم، در صدد رفع آن برآییم.
اميرالمؤمنين(ع) فرمود چند گروه اند كه در قيامت قبل از آنكه به حساب و
كتابشان برسند، وارد جهنم میشوند؛ يعني اينها را حساب و كتاب نميكنند و
وارد جهنم ميكنند؛ یکی از آن گروه، علما هستند، به خاطر حسادتي كه داشتند.
منظور از علما، فقط روحانيون نيستند، هر كسي كه در سلك علم است. نزد يك
طبيب میروی و ميگويي من پيش فلان دكتر رفتم، اين داروها را داده. ميگويد
آنها را بريز دور. اين معنايش اين است كه ميخواهد بگويد او سواد ندارد.
در حالي كه گاهي اوقات او به منزلهي استاد اين هم هست. یا عالم ديگري در
رشته ديگر همينطور. در رشته ما هم همينطور، متأسفانه وجود دارد و هست.
و عجيب اين است و آنچه كه خيلي بايد تأسف خورد؛ هر چه مرتبهي علمي
آدم بالاتر ميرود؛ حسادت بيشتر ميشود، هم خودش نسبت به ديگران و هم
ديگران نسبت به او، و اين خيلي چيز عجيبي است. هر چه مرتبه علمي انسان
بالاتر ميرود و ميبيند ديگري هم در حال زحمت كشيدن است، ميگويد او هنوز
پائين است، سوادي ندارد، جاهل است. نميتواند تحمل كند و بپذيرد كه او هم
در همين مرتبه و شايد هم بالاتر باشد. ديگري كه خودش متوقف است و ميبيند
اين روز به روز از جهت علمي بالا ميرود ناراحت است.
علم، خيلي انسان را در وادي حسادت مياندازد و واقعاً بايد تا دير نشده
خودمان را اصلاح كنيم. مبادا به پايان عمر برسیم، ببينيم كه همه زحمتها و
كارها و عبادت ها از بین رفته، كه در جلسهای ديگر خواهم گفت از چيزهايي كه
حبط اعمال ميآورد حسادت است. همين اندازه كه من آرزو كنم كه ديگري علم
نداشته باشد، سبب ميشود كه خدا حسنات من را در نامه اعمال او بنويسد، حبط
اعمال ميآورد. يك مقداري بيدار شويم، اين نفس خودمان را معالجه كنيم و إن
شاء الله از اين گرفتاري ها به لطف خداوند نجات پيدا كنيم.
معنای حسد و مضرات آن
۱۵ بهمن ۱۳۹۴ و ۱۳:۴۹
«حسد» بر حسب آنچه كه از كتب اخلاقي و كتب روايي و حتي آيات شريفهي قرآن استفاده ميشود؛ أشدّ امراض نفسانيه است و أسوء رذائل اوصاف نفس است و خبيثترين اينهاست. معناي «حسد» اين است كه انسان نعمتي را كه در ديگري ميبيند، زوالش را آرزو كند. خدا به كسي پسرهايي داده و به ديگري نداده، اگر ديگري يكي از خواستههاي نفسش اين باشد كه يك روزي او بچه نداشته باشد، پسر نداشته باشد، خدا به كسي علم داده و به دیگری نداده، به كسي آبرو داده و به ديگري نداده، به تعداد نعمتهاي خدا، حسادت معنا پيدا ميكند. گاهي اوقات انسان اينقدر بيچاره ميشود كه يك نعمت بسيار بسيار كم را هم نميتواند در دست ديگري ببيند. گاهي اوقات ميبيند ديگري يك انگشتر خوبي در دستش هست، ميگويد إنشاء الله اين انگشتر گم شود. یا يك تسبيح دارد، حالا چه برسد به يك لباس مناسب، منزل مناسب، علم، اخلاق، خطيب، خطابه، طبابت و همينطور چيزهايي كه در اجتماع به عنوان يك مسئلهي مهم مطرح ميشود. واقعاً ببينيد بيچارگي انسان آنجايي ظهور ميكند كه انسان ميخواهد سر خودش كلاه بگذارد، وقتي ميشنود يك كسي را از مقام بركنار كردند، خوشحال میشود، حالا يك وقتي آدم بدي است و ظلم كرده، خلاف قانون كرده و مردم را اذيت كرده و زيردستهايش را اذيت كرده، خيلي هم خوب است، اما يك آدمي كه واقعاً كار و خدمت ميكند، اين مقام را از او گرفتند، همين حسادت است. يعني معلوم ميشود كه من آرزو داشتم اين از او سلب شود، امروز خوشحال شدم كه اين آقا را كنار گذاشتند.
بعد ببينيد در روايات وارد شده اين حسد اينطور نيست كه انسان فقط نسبت به ديگري يك آرزويی داشته باشد که خدا نعمت را از او بگيرد، بلکه در روايات به عنوان آفت دين مطرح شده، يعني اگر حسادت در وجود كسي بيايد و ريشه بدواند، دين را به طور كلي از او ميگيرد و به جايي ميرسد كه ديگر هيچ اعتباري براي خدا قائل نيست. چرا که منشأ اصلي حسادت؛ معاندت و مضاده با خداوند تبارك و تعالي است. اين نعمت را چه كسي به اين انسان داده؟ اين مال را چه كسي به اين انسان داده؟ اين علم را چه كسي به اين شخص داده؟ اینها همه از طرف خداوند متعال است. وقتي من تمنّي ميكنم، معنايش اين است كه نعوذ بالله ميخواهم بگويم خدا بي خود اين كار را كرده، خدا چرا به او داده؟ خدا نبايد به او ميداد. معنايش اين است كه من نقصي را براي خدا قائل ميشوم. وقتي آدم معترض به خداست، نعوذ بالله وقتي آدم ميگويد خدا چرا اين كار را كرده؟ چرا اين نعمت را به او داده. يك وقت ميگوئيم اين نعمت را به او داده و ما هم آرزو ميكنيم كه اين نعمت را به ما هم بدهد، اين خيلي خوب است، اما اگر اراده كنم اين نعمت از او گرفته شود، يك روزي بي آبرو شود، يك روزي فقير شود، يك روز بي اعتبار شود، يك روز مريض شود، اینها مشکل است. انسان گاهي اوقات به سلامت يك بچه حسادت ميورزد، تا به او ميگويند اين بچه مريض است خوشحال ميشود، بچه است و 40 سال با او تفاوت سني دارد. اين اوج بدبختي انسان و اوج بيچارگي انسان است و هيچ چيزي بالاتر از اين نيست. وقتي انسان به كتب اخلاقي مراجعه ميكند، شيطان بدترين وسيلهی وسوسه است كه وسوسه ميكند. يك وقتي من فكر ميكردم كه وسوسه شيطان چطور و به چه نحوي است؟
يك روايتي را عامّه از پيامبر(ص) نقل كردهاند كه فرمود «لولا أنّ الشياطين يحومون علي قلوب بني آدم لنظروا إلی ملكوت السماء»، اگر شياطين بر قلوب بني آدم طواف نميكردند ـ واقعاً انسان ميلرزدـ يعني شيطان دائماً طواف كننده قلب و نفس انسان است، اينكه دائماً طواف ميكند، دائماً وسوسه ميشود، دائماً انسان را از خدا ميخواهد دور كند. حالا همين شيطان مهمترين مسئلهاي وسوسه است كه گفتند انسان هم مهمترين صفت بد و رذيلترين صفت بدش حسادت است. ببينيم واقعاً اگر در خودمان هست، كه واقعاً هر كدام به آن گرفتار هستيم، در صدد رفع آن برآییم. اميرالمؤمنين(ع) فرمود چند گروه اند كه در قيامت قبل از آنكه به حساب و كتابشان برسند، وارد جهنم میشوند؛ يعني اينها را حساب و كتاب نميكنند و وارد جهنم ميكنند؛ یکی از آن گروه، علما هستند، به خاطر حسادتي كه داشتند. منظور از علما، فقط روحانيون نيستند، هر كسي كه در سلك علم است. نزد يك طبيب میروی و ميگويي من پيش فلان دكتر رفتم، اين داروها را داده. ميگويد آنها را بريز دور. اين معنايش اين است كه ميخواهد بگويد او سواد ندارد. در حالي كه گاهي اوقات او به منزلهي استاد اين هم هست. یا عالم ديگري در رشته ديگر همينطور. در رشته ما هم همينطور، متأسفانه وجود دارد و هست.
و عجيب اين است و آنچه كه خيلي بايد تأسف خورد؛ هر چه مرتبهي علمي آدم بالاتر ميرود؛ حسادت بيشتر ميشود، هم خودش نسبت به ديگران و هم ديگران نسبت به او، و اين خيلي چيز عجيبي است. هر چه مرتبه علمي انسان بالاتر ميرود و ميبيند ديگري هم در حال زحمت كشيدن است، ميگويد او هنوز پائين است، سوادي ندارد، جاهل است. نميتواند تحمل كند و بپذيرد كه او هم در همين مرتبه و شايد هم بالاتر باشد. ديگري كه خودش متوقف است و ميبيند اين روز به روز از جهت علمي بالا ميرود ناراحت است. علم، خيلي انسان را در وادي حسادت مياندازد و واقعاً بايد تا دير نشده خودمان را اصلاح كنيم. مبادا به پايان عمر برسیم، ببينيم كه همه زحمتها و كارها و عبادت ها از بین رفته، كه در جلسهای ديگر خواهم گفت از چيزهايي كه حبط اعمال ميآورد حسادت است. همين اندازه كه من آرزو كنم كه ديگري علم نداشته باشد، سبب ميشود كه خدا حسنات من را در نامه اعمال او بنويسد، حبط اعمال ميآورد. يك مقداري بيدار شويم، اين نفس خودمان را معالجه كنيم و إن شاء الله از اين گرفتاري ها به لطف خداوند نجات پيدا كنيم.
کلمات کلیدی :
۱,۶۰۵ بازدید