اين ايام مصادف با ولادت با سعادت امام هشتم، علي بن موسي
الرضا(عليهالسّلام) است، كه يكي از افتخارات و توفيقات مردم ايران، خصوصاً
حوزههاي علميه، اين است كه اين افتخار را داريم كه قبر مبارك آن حضرت(ع)
در كشور ما واقع شده و اين قبر مطهر پناهي براي همه است.
هر كس که دنبال
علم است، هر كس كه دنبال معرفت است، هر كس كه حاجتي دارد، در امور مهمه و
غير مهمه، دنيوي و غير دنيوي، انسان به بركت وجود اين حضرت با خيال راحت
ميتواند دست پيدا كند و حلّ كند. امام كاظم(ع) اين جمله را نسبت به امام
رضا(ع) به ساير اولاد خودشان فرمودند كه «هذا علي بن موسي أخوكم عالم آل
محمد(ص)».
اين عنوان بسيار بزرگ را امام كاظم(ع) براي امام هشتم ذكر
كردهاند، با اينكه آل پيامبر(علیهم السلام) همگي معدن علم و حكم و همه
معارف هستند، اما اين عنوان «عالم» را بر امام هشتم(ع) كه يك عنوان بالاتري
است و دلالت بر يك مزيّت و ويژگي ديگري دارد، اطلاق کردند.
از خود
مأمون عباسي اين جمله نقل شده كه «ما أعلم أحداً أفضل من هذا الرجل علي وجه
الارض» ؛ روي كره زمين من آدمي را أفضل و أعلم از اين مرد نديدم. مأمون در
حق امام هشتم(ع) اینگونه شهادت داده است. همين جنبه در عصر امام هشتم(ع)
خيلي بروز و ظهور داشت؛ به طوري كه علم آن حضرت آنقدر وسيع و گسترده بود كه
أصلاً با پيشوايان اديان ديگر، با منطق و كتبشان و حتي با لغت و با لسان
آنها حضرت صحبت ميكرد. ايشان ميفرمود كه من با اهل تورات به توراتشان
احتجاج ميكنم، با مسيحيت و نصرانيها به انجيلشان احتجاج ميكنم، با اهل
زبور، به زبورشان، با صائبين با زبان عبريشان با آنها احتجاج ميكنم، و
علي اهل الهرابذه -هرابذه همان حكماي هند را ميگويند- با لسان آنها با
خودشان صحبت ميكنم، و علي اهل روم بروميتهم و علي اهل المقالات بلغاتهم،
به همه لسانها احاطه كامل داشت و به همه اديان و كتب آسماني از خود صاحبان
مدّعي آن اديان در عصر آن حضرت احاطه بيشتري داشت. گاهي اوقات به بعضي از
اينها ميفرمود در تورات در فلان مسأله در فلان صفحه اين مطلب نوشته شده
است. مناظرات آن حضرت معروف است. آن مناظرهي معروفي كه حضرت با عمران صابي
دارد كه از فلاسفهي طراز اول زمان امام(ع) بود و از جمله صابئين بود،
خيلي مناظره عجيبي است. تعابيري در مضامين فلسفي در آن مناظره از امام
هشتم(ع) ذكر شده كه بسياري از حكماي ما و بسياري از بزرگان از فلاسفه ما از
فهم عمق آن كلمات عاجزند. اگر شما همين مناظرهاي كه با عمران صابي دارد
را ملاحظه کنید؛ مناظره مفصلي است و از ظاهر قضيه استفاده ميشود كه اين
مناظره از صبح شروع شد كه نزديك وقت ظهر حضرت(ع) فرمودند وقت نماز است و
بايد نماز بخوانم، رفتند نماز را خواندند و بعد از نماز مجدداً مناظره
ادامه پيدا كرده.
يك مناظره اين چنيني كه هر سطري كه امام(ع)
فرموده، خواص از حكما و فلاسفه از فهمش عاجزند، اگر براي هر سطرش كتابها
نوشته شود باز كم است. «أَمَّا الْوَاحِدُ فَلَمْ يَزَلْ كَائِناً وَاحِداً
لَا شَيْءَ مَعَهُ بِلَا حُدُودٍ وَ لَا أَعْرَاضٍ وَ لَا يَزَالُ
كَذَلِكَ ثُمَّ خَلَقَ خَلْقاً مُبْتَدِعاً مُخْتَلِفاً بِأَعْرَاضٍ وَ
حُدُودٍ مُخْتَلِفَةٍ لَا فِي شَيْءٍ أَقَامَهُ وَ لَا فِي شَيْءٍ
حَدَّهُ وَ لَا عَلَى شَيْءٍ حَذَاه» ؛ ببينيد امام(ع) راجع به خداوند
تبارك و تعالي چه بياني دارد؟ توحيد را آنچنان براي عمران صابي معنا كرد كه
حالا اين مطلبي كه امروز در حكمت متعاليه فلاسفه ما بيان ميكنند كه اين
توحيدي كه ما معتقديم توحيد عددي نيست كه بگوئيم خدا يكيست و دو تا نيست،
توحيد نوعي نيست، اين يك توحيد مخصوصي است كه در همين بيان حضرت(ع) آورده
كه أصلاً بویي از ماديّت و امكان و ضعف و نقصان در آن حريم كبريايي خداوند
راه ندارد. اين وحدت و توحيد به اين معناست كه «بلا حدود ولا اعراض» . اين
مناظراتي بوده كه در آن زمان بوده كه شايد مجموعاً دوازده مناظره بسيار مهم
در زمان حضرت(ع) واقع شده، آن هم با رأس صاحبان اديان؛ با عمران صابي، با
جاثليق، با رأس الجالوت، با قسطاس رومي و امثال اينها، كه خود اين قسمت از
زندگاني حضرت براي ما طلبهها و براي آنهايي كه در مسير علم و تحقيق هستند
بسيار ضروري است، كه هر طلبهاي يك دوره مناظرات حضرت امام رضا(ع) را
ببيند. در همين مناظره با عمران صابي، با اينكه عمران صابي در فلسفه خيلي
قوي بود، شايد أعقل در ميان پيروان صابئين هم بود، اما هر جملهاي كه
حضرت(ع) ميفرمود اينقدر سنگين بود كه خود حضرت ميفرمود «اتعقل هذا يا
عمران؟» ؛ ميفهمي كه چه ميگويم؟ «أفهمت يا عمران؟». اين يك بخش در
زندگاني آن حضرت(ع) كه مسألهي مناظرات با بزرگان و پيشوايان اديان زمان
خودش است. اينكه امام كاظم(ع) لقب «عالم آل محمد(ص)» را به ایشان داده، روي
اين جهات بوده است.
جریان واقفیه و منشأ پیدایش آنها اما مطلب
دومي كه ميخواهم خدمت شما فضلا عرض كنم و اين بخش در زندگاني آن حضرت
بسيار اهميت داشته، اين قضيه «واقفيه» بوده است. افرادي كه امامت ائمه(ع)
را تا امام كاظم(ع) قبول كردند، اما امامت امام هشتم(ع) را نپذيرفتند،
اينها افرادي بودند كه روايات فراواني در احكام و در كتب ما از اينها موجود
است، از اصحاب امام كاظم(ع) بودند، آنهم نه از اصحاب معمولي، بلكه داراي
مراتبي بودند، از روايات استفاده ميشود كه اينها خصوصيات و ويژگيهايي
داشتند و اعتبار خاصي در نزد امام كاظم(ع) داشتند، اما چطور شد اين افرادي
كه باران رحمت ولايت به آنها خورده بود، در مقابل امام هشتم(ع) ايستادند و
امامت ايشان را قبول نكردند و ادعا كردند كه امام كاظم(ع) «لم يمت و لا
يموت و رفع إلي السماء» و گفتند همان كسي كه پيامبر(ص) وعده داده كه در آخر
الزمان ميآيد «و يملأ الارض قسطاً و عدلاً بعد ما ملأت ظلماً و جوراً» ،
امام كاظم(ع) است. همهی حرفها اين است كه اينها واقفيه است و اين افراد كه
از خواص بودند، اينها از علما بودند و از جاهلان قوم نبودند، از روات دين
بودند و حتي عارف به حلال و حرام بودند. اما چطور شد كه زياد بن مروان، علي
بن أبي حمزه و حسين بن مهران و امثال اينها كه از زعماي واقفيه هستند،
امامت و ولايت امام هشتم(ع) را انكار كردند؟ اول اين قضيه از اينجا شروع
شد(اين روايت را شيخ(ره) در كتاب الغيبة نقل ميكند)؛ كه امام كاظم(ع)
نشسته بودند، همين زياد بن مروان قندي كه در رجال به «زياد قندي» معروف است
و ابن مسكان ميگويد ما خدمت امام كاظم(ع) نشسته بوديم، حضرت فرمود «يدخل
عليكم الساعة خير اهل الارض» ؛ الآن بهترين افراد روي زمين بر شما داخل
ميشود، «فدخل ابوالحسن الرضا عليهالسلام» ؛ امام هشتم(ع) داخل شد «و هو
صبيٌ» ؛ كودك بود، زياد قندي ميگويد به امام كاظم(ع) عرض كرديم «فقلنا خير
اهل الارض؟» اينكه شما فرموديد بهترین اهل ارض الآن ميآيد منظورتان همين
كودك بود؟
«ثم دني»؛ امام هشتم(ع) كودك بود و نزديك پدر شد. «فضمّه
إليه فقبّله» حضرت فرزند مبارك خودش را بوسيد «و قال يا بني تدري ما قال
ذان؟» به امام هشتم(ع) فرمود ميداني اين دو نفر چه ميگويند؟ عرض كرد «نعم
يا سيدي، هذان يشكان فيّ»؛ اينها در من شك دارند. بعد امام(ع) فرمود
«قَالَ لَهُمَا إِنْ جَحَدْتُمَاهُ حَقَّهُ أَوْ خُنْتُمَاهُ فَعَلَيْكُمَا
لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ يَا زِيَادُ
وَ لَا تَنْجُبُ أَنْتَ وَ أَصْحَابُكَ أَبَداً» ؛ -معلوم ميشود كه امام
كاظم(ع) ميدانسته كه يك روزي همينهايي كه اصحابش هستند، امامت امام
هشتم(ع) را انكار ميكنند- فرمود اگر او را انكار كنيد لعنت خدا و ملائكه و
همه مردم بر شما باد. تو و اصحابت نجابت و ريشه دار نيستيد و گوهر نيكو و
باطن نيكو نداريد، كنايه از نفاق اينهاست، كنايه از عدم ايمان اينهاست. اين
اولين جرقّه قضيه بوده، كه وقتي امام هشتم(ع) كودك بوده، زياد بن مروان
قندي و جمع ديگري از اول در امامت امام هشتم(ع) شك داشتند. اينها از وكلاي
امام كاظم(ع) هم بودند و زمانی که امام كاظم(ع) در زندان بود، مردم را در
امور ديني و مسائل مالي و شرعيشان به اينها ارجاع داده بود، كه بعد از
اينكه امام كاظم(ع) از دنيا رفت، پيش زياد بن مروان قندي هفتاد هزار دينار
بوده، پيش علي ابن ابي حمزه سي هزار دينار بوده است. يونس بن عبدالرحمن
ميگويد بعد از فوت امام كاظم(ع) آنچه كه سبب وقف و به وجود آمدن فرقه
واقفيه شد، طمع اينها به دنيا بود و طمع به همين مال دنيا و وجوهات
شرعيهاي كه در نزد اينها بود. خود يونس بن عبدالرحمن ميگويد من ميدانستم
حق با امام هشتم(ع) است «عرفت من أمر ابي الحسن ما عرفت» و در بين مردم
شروع كردم دعوت به سوي امام هشتم(ع)، اين دو نفر (زياد بن مروان و علي ابن
ابي حمزه) به من پيغام دادند كه ما به تو ده هزار دينار ميدهيم كه دست از
اين كار برداري.
ببينيد حبّ دنيا چه بلايي سر اين خواص آورد.
اينهايي كه از اصحاب امام كاظم(ع) بودند و روايات فراواني در كتب روايي از
اينها داريم، رواياتي كه علي ابن ابي حمزه در آن قرار دارد، زياد بن مروان
قرار دارد و امثال اينها. اين نكته به دست ميآيد كه اگر عوام بخواهند
منحرف شوند، انحرافشان خيلي بلا به سرشان نميآورد، نهایتاً همين فسقهاي
ظاهري و چپاول و تعدي به مال مردم و خدایی نکرده تعدی به ناموس مردم، اگر
ظلمي كنند به هم رديفهاي خودشان میکنند، حق ديگري را بخواهند پايمال
كنند. اما وقتي يك عالم گرفتار انحراف ميشود، اصل امامت را انكار ميكند،
عالم وقتي گرفتار انحراف ميشود به جایی ميرسد كه امامت امام هشتم(ع) را
انكار ميكند با اينكه خود زياد بن مروان از كساني است كه نصّ امام كاظم(ع)
در امامت امام هشتم(ع) را نقل كرده است. اين براي ما خيلي درس است كه همه
ما در معرض خطر هستيم. علما، روحانيت و آنهايي كه واقعاً زمام امور به
دستشان هست، اينها علي خطرٍ هستند. ممكن است يك وقتي دنياپرستي و توجه به
دنيا، انسان را وادار كند كه يك اصل محكم ديني مثل امامت را زير پا بگذارد،
ممكن است كه انسان را به اين مرحله از سقوط بكشاند. يونس بن عبدالرحمن به
اينها پيغام داد و گفت مگر خود ما(يعني ما و شما) از ائمه گذشته(ع) روايت
نكرديم كه «إذا ظهرت البدع فعلي العالم أن يظهر علمه» ؛ وقتي كه بدعت ظاهر
شد عالم بايد علمش را اظهار كند و حق سكوت ندارد، حق ندارد خاموش باشد، از
جاهايي كه انسان حق ندارد خاموش باشد، جایی است که ببیند يك بدعتي واقع
ميشود. قسمت اول این روایت را خيلي قبلاً شنيديد كه «فإذا ظهرت البدع فعلي
العالم أن يظهر علمه» ، اما قسمت دوم اينكه «فإن لم يفعل سلب نور الايمان»
اگر عالِم اظهار نكند و اين كار را انجام ندهد، نور ايمان از او گرفته
ميشود. اين اثر وضعي خيلي عجيبي است.
يعني اينطور نيست كه بگوئيم
اگر بدعتي در جامعه واقع ميشود، عالمی سكوت كرد، افرادي مقابل يك نظام
مقدس ايستادگي كنند، انسان دست روي دست بگذارد و سكوت كند، افرادي در مقابل
يك نهاد عظيم مثل امامت، مثل ولايت، مثل مرجعيت صف آرايي كنند و ديگران
سكوت كنند. فرقي نميكند، ما به حسب منابع خودمان و به حسب ادلهي خودمان
در زمان غيبت امام زمان(عج)، مردم موظف به رجوع به علما و مراجع هستند.
ولايت عامه قرار داده شده، آري مجتهدين جامع الشرايط. چه آنهايي كه در اين
زمان در مقابل اصل ولايت كه مسأله ولايت فقيه است صف آرايي كنند و تضعيف
كنند، سستي كنند و چه آنهايي كه در مقابل مرجعيت صف آرايي ميكنند، با
حرفهاي ضعيف ميخواهند اين افراد و اين شخصيتها كه نيابت عامه از طرف امام
زمان(ع) براي اينها قرار داده شده، اينها را محدود به يك شؤون محدود و
كوتاه کنند. همه اينها در حكم واقفيهاند، مخصوصاً در زمان ما توجه به اين
نكته خيلي مهم است، آنهايي كه در مقابل ولايت فقيه بايستند. پرچمدار اين
اصل؛ امام(رض) بود، امروز خود روحانيت بايد در صف مقدم حمايت از ولايت فقيه
و مرجعيت باشد. آنهايي كه جدا ميكنند و ميگويند ما تابع ولي فقيه هستيم
اما تابع مرجعيت نيستيم، دروغ ميگويند. آنهايي كه ميگويند ما تابع
مرجعتيم و تابع ولي فقيه نيستيم به حسب منابع ما، همهاش بياساس است.
ما
الآن تفكيك نداريم. تفكيك به حسب اصل اعتبار. البته نفوذ دايرهي كلام هر
كدام ممكن است اما به حسب اصل اعتقاد. متأسفانه ميبينيم امروز در جامعه ما
هم اين گروه كه صف آرايي كنند در مقابل فقيه، موجود است و هم خيلي حساب
شده و با دقت و ظرافت افرادي كه در مقابل اصل مرجعيت صف آرايي ميكنند و
ميخواهند آرام آرام اين نهاد را تضعيف كنند كه نخواهند توانست.
در طول
تاريخ قلدرها، حكومتها و افراد زيادي آمدند، اما نتوانستند كاري كنند. همه
اينها در حكم واقفيهاند و چه تعبير عجيبي را امام هشتم(ع) دارد؛ بعضي از
شيعيان راجع به واقفيه به امام هشتم(ع) نامه نوشتند كه حضرت در جواب فرمود
«فَكَتَبَ الْوَاقِفُ حَائِدٌ عَنِ الْحَقِّ وَ مُقِيمٌ عَلَى سَيِّئَةٍ
إِنْ مَاتَ بِهَا كَانَتْ جَهَنَّمُ مَأْوَاهُ وَ بِئْسَ الْمَصِير»؛
واقفيه از حق منحرف شده و فقط روي قله بدي و تبهكاري و زشتي نشستند، يعني
هر كاري ميكنند بد است.
ديگر نميشود گفت اينها زماني اصحاب امام كاظم(ع)
بودند و براي ما روايت نقل ميكردند. اينها اهل جهنمند. خيلي عجيب است! حتي
بعضي از شيعيان از امام هشتم(ع) سؤال كردند كه ميشود به اينها زكات داد؟
حضرت فرمودند خير، «إنهم كفّارٌ مشركون زنادق» ؛ اهل نماز بودند، شايد اهل
نماز شب هم بودند، اينها هم افرادي بودند كه ميگفتند امام كاظم(ع) همان
است كه «يملأ الارض قسطاً و عدلاً» و ما منتظر او هستيم، اما به حكم امام
هشتم(ع)، كافر و زندیق هستند.
ما بايد خيلي مراقب باشيم و مبادا در اين
روندي كه ائمهي طاهرين(ع) براي استمرار شيعه ترسيم كردهاند تا زمان ظهور
وليعصر(عج)، در ما توقفي بوجود بيايد.
اين نكته را ميخواهم عرض كنم كه از
مجموع زندگي امام هشتم(ع) استفاده ميشود آنچه كه براي آن حضرت(ع) خيلي
مشكل بوده؛ جاثليقها، رأسالجالوقها، قسطاسها نبوده، اين همه مناظراتي كه
حضرت(ع) با كفار داشته برايش مهم و رنج آور نبوده، آنچه كه امام(ع) را آزار
داد، عملي بود كه واقفيه(نمایندگان و وکلای خاص امام کاظم(ع)) انجام دادند.
علم امام رضا و شیوه مواجه ایشان با جریان واقفیه
۱۷ بهمن ۱۳۹۴ و ۱۰:۱۴
از خود مأمون عباسي اين جمله نقل شده كه «ما أعلم أحداً أفضل من هذا الرجل علي وجه الارض» ؛ روي كره زمين من آدمي را أفضل و أعلم از اين مرد نديدم. مأمون در حق امام هشتم(ع) اینگونه شهادت داده است. همين جنبه در عصر امام هشتم(ع) خيلي بروز و ظهور داشت؛ به طوري كه علم آن حضرت آنقدر وسيع و گسترده بود كه أصلاً با پيشوايان اديان ديگر، با منطق و كتبشان و حتي با لغت و با لسان آنها حضرت صحبت ميكرد. ايشان ميفرمود كه من با اهل تورات به توراتشان احتجاج ميكنم، با مسيحيت و نصرانيها به انجيلشان احتجاج ميكنم، با اهل زبور، به زبورشان، با صائبين با زبان عبريشان با آنها احتجاج ميكنم، و علي اهل الهرابذه -هرابذه همان حكماي هند را ميگويند- با لسان آنها با خودشان صحبت ميكنم، و علي اهل روم بروميتهم و علي اهل المقالات بلغاتهم، به همه لسانها احاطه كامل داشت و به همه اديان و كتب آسماني از خود صاحبان مدّعي آن اديان در عصر آن حضرت احاطه بيشتري داشت. گاهي اوقات به بعضي از اينها ميفرمود در تورات در فلان مسأله در فلان صفحه اين مطلب نوشته شده است. مناظرات آن حضرت معروف است. آن مناظرهي معروفي كه حضرت با عمران صابي دارد كه از فلاسفهي طراز اول زمان امام(ع) بود و از جمله صابئين بود، خيلي مناظره عجيبي است. تعابيري در مضامين فلسفي در آن مناظره از امام هشتم(ع) ذكر شده كه بسياري از حكماي ما و بسياري از بزرگان از فلاسفه ما از فهم عمق آن كلمات عاجزند. اگر شما همين مناظرهاي كه با عمران صابي دارد را ملاحظه کنید؛ مناظره مفصلي است و از ظاهر قضيه استفاده ميشود كه اين مناظره از صبح شروع شد كه نزديك وقت ظهر حضرت(ع) فرمودند وقت نماز است و بايد نماز بخوانم، رفتند نماز را خواندند و بعد از نماز مجدداً مناظره ادامه پيدا كرده.
يك مناظره اين چنيني كه هر سطري كه امام(ع) فرموده، خواص از حكما و فلاسفه از فهمش عاجزند، اگر براي هر سطرش كتابها نوشته شود باز كم است. «أَمَّا الْوَاحِدُ فَلَمْ يَزَلْ كَائِناً وَاحِداً لَا شَيْءَ مَعَهُ بِلَا حُدُودٍ وَ لَا أَعْرَاضٍ وَ لَا يَزَالُ كَذَلِكَ ثُمَّ خَلَقَ خَلْقاً مُبْتَدِعاً مُخْتَلِفاً بِأَعْرَاضٍ وَ حُدُودٍ مُخْتَلِفَةٍ لَا فِي شَيْءٍ أَقَامَهُ وَ لَا فِي شَيْءٍ حَدَّهُ وَ لَا عَلَى شَيْءٍ حَذَاه» ؛ ببينيد امام(ع) راجع به خداوند تبارك و تعالي چه بياني دارد؟ توحيد را آنچنان براي عمران صابي معنا كرد كه حالا اين مطلبي كه امروز در حكمت متعاليه فلاسفه ما بيان ميكنند كه اين توحيدي كه ما معتقديم توحيد عددي نيست كه بگوئيم خدا يكيست و دو تا نيست، توحيد نوعي نيست، اين يك توحيد مخصوصي است كه در همين بيان حضرت(ع) آورده كه أصلاً بویي از ماديّت و امكان و ضعف و نقصان در آن حريم كبريايي خداوند راه ندارد. اين وحدت و توحيد به اين معناست كه «بلا حدود ولا اعراض» . اين مناظراتي بوده كه در آن زمان بوده كه شايد مجموعاً دوازده مناظره بسيار مهم در زمان حضرت(ع) واقع شده، آن هم با رأس صاحبان اديان؛ با عمران صابي، با جاثليق، با رأس الجالوت، با قسطاس رومي و امثال اينها، كه خود اين قسمت از زندگاني حضرت براي ما طلبهها و براي آنهايي كه در مسير علم و تحقيق هستند بسيار ضروري است، كه هر طلبهاي يك دوره مناظرات حضرت امام رضا(ع) را ببيند. در همين مناظره با عمران صابي، با اينكه عمران صابي در فلسفه خيلي قوي بود، شايد أعقل در ميان پيروان صابئين هم بود، اما هر جملهاي كه حضرت(ع) ميفرمود اينقدر سنگين بود كه خود حضرت ميفرمود «اتعقل هذا يا عمران؟» ؛ ميفهمي كه چه ميگويم؟ «أفهمت يا عمران؟». اين يك بخش در زندگاني آن حضرت(ع) كه مسألهي مناظرات با بزرگان و پيشوايان اديان زمان خودش است. اينكه امام كاظم(ع) لقب «عالم آل محمد(ص)» را به ایشان داده، روي اين جهات بوده است.
جریان واقفیه و منشأ پیدایش آنها
اما مطلب دومي كه ميخواهم خدمت شما فضلا عرض كنم و اين بخش در زندگاني آن حضرت بسيار اهميت داشته، اين قضيه «واقفيه» بوده است. افرادي كه امامت ائمه(ع) را تا امام كاظم(ع) قبول كردند، اما امامت امام هشتم(ع) را نپذيرفتند، اينها افرادي بودند كه روايات فراواني در احكام و در كتب ما از اينها موجود است، از اصحاب امام كاظم(ع) بودند، آنهم نه از اصحاب معمولي، بلكه داراي مراتبي بودند، از روايات استفاده ميشود كه اينها خصوصيات و ويژگيهايي داشتند و اعتبار خاصي در نزد امام كاظم(ع) داشتند، اما چطور شد اين افرادي كه باران رحمت ولايت به آنها خورده بود، در مقابل امام هشتم(ع) ايستادند و امامت ايشان را قبول نكردند و ادعا كردند كه امام كاظم(ع) «لم يمت و لا يموت و رفع إلي السماء» و گفتند همان كسي كه پيامبر(ص) وعده داده كه در آخر الزمان ميآيد «و يملأ الارض قسطاً و عدلاً بعد ما ملأت ظلماً و جوراً» ، امام كاظم(ع) است. همهی حرفها اين است كه اينها واقفيه است و اين افراد كه از خواص بودند، اينها از علما بودند و از جاهلان قوم نبودند، از روات دين بودند و حتي عارف به حلال و حرام بودند. اما چطور شد كه زياد بن مروان، علي بن أبي حمزه و حسين بن مهران و امثال اينها كه از زعماي واقفيه هستند، امامت و ولايت امام هشتم(ع) را انكار كردند؟ اول اين قضيه از اينجا شروع شد(اين روايت را شيخ(ره) در كتاب الغيبة نقل ميكند)؛ كه امام كاظم(ع) نشسته بودند، همين زياد بن مروان قندي كه در رجال به «زياد قندي» معروف است و ابن مسكان ميگويد ما خدمت امام كاظم(ع) نشسته بوديم، حضرت فرمود «يدخل عليكم الساعة خير اهل الارض» ؛ الآن بهترين افراد روي زمين بر شما داخل ميشود، «فدخل ابوالحسن الرضا عليهالسلام» ؛ امام هشتم(ع) داخل شد «و هو صبيٌ» ؛ كودك بود، زياد قندي ميگويد به امام كاظم(ع) عرض كرديم «فقلنا خير اهل الارض؟» اينكه شما فرموديد بهترین اهل ارض الآن ميآيد منظورتان همين كودك بود؟
«ثم دني»؛ امام هشتم(ع) كودك بود و نزديك پدر شد. «فضمّه إليه فقبّله» حضرت فرزند مبارك خودش را بوسيد «و قال يا بني تدري ما قال ذان؟» به امام هشتم(ع) فرمود ميداني اين دو نفر چه ميگويند؟ عرض كرد «نعم يا سيدي، هذان يشكان فيّ»؛ اينها در من شك دارند. بعد امام(ع) فرمود «قَالَ لَهُمَا إِنْ جَحَدْتُمَاهُ حَقَّهُ أَوْ خُنْتُمَاهُ فَعَلَيْكُمَا لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ يَا زِيَادُ وَ لَا تَنْجُبُ أَنْتَ وَ أَصْحَابُكَ أَبَداً» ؛ -معلوم ميشود كه امام كاظم(ع) ميدانسته كه يك روزي همينهايي كه اصحابش هستند، امامت امام هشتم(ع) را انكار ميكنند- فرمود اگر او را انكار كنيد لعنت خدا و ملائكه و همه مردم بر شما باد. تو و اصحابت نجابت و ريشه دار نيستيد و گوهر نيكو و باطن نيكو نداريد، كنايه از نفاق اينهاست، كنايه از عدم ايمان اينهاست. اين اولين جرقّه قضيه بوده، كه وقتي امام هشتم(ع) كودك بوده، زياد بن مروان قندي و جمع ديگري از اول در امامت امام هشتم(ع) شك داشتند. اينها از وكلاي امام كاظم(ع) هم بودند و زمانی که امام كاظم(ع) در زندان بود، مردم را در امور ديني و مسائل مالي و شرعيشان به اينها ارجاع داده بود، كه بعد از اينكه امام كاظم(ع) از دنيا رفت، پيش زياد بن مروان قندي هفتاد هزار دينار بوده، پيش علي ابن ابي حمزه سي هزار دينار بوده است. يونس بن عبدالرحمن ميگويد بعد از فوت امام كاظم(ع) آنچه كه سبب وقف و به وجود آمدن فرقه واقفيه شد، طمع اينها به دنيا بود و طمع به همين مال دنيا و وجوهات شرعيهاي كه در نزد اينها بود. خود يونس بن عبدالرحمن ميگويد من ميدانستم حق با امام هشتم(ع) است «عرفت من أمر ابي الحسن ما عرفت» و در بين مردم شروع كردم دعوت به سوي امام هشتم(ع)، اين دو نفر (زياد بن مروان و علي ابن ابي حمزه) به من پيغام دادند كه ما به تو ده هزار دينار ميدهيم كه دست از اين كار برداري.
ببينيد حبّ دنيا چه بلايي سر اين خواص آورد. اينهايي كه از اصحاب امام كاظم(ع) بودند و روايات فراواني در كتب روايي از اينها داريم، رواياتي كه علي ابن ابي حمزه در آن قرار دارد، زياد بن مروان قرار دارد و امثال اينها. اين نكته به دست ميآيد كه اگر عوام بخواهند منحرف شوند، انحرافشان خيلي بلا به سرشان نميآورد، نهایتاً همين فسقهاي ظاهري و چپاول و تعدي به مال مردم و خدایی نکرده تعدی به ناموس مردم، اگر ظلمي كنند به هم رديفهاي خودشان میکنند، حق ديگري را بخواهند پايمال كنند. اما وقتي يك عالم گرفتار انحراف ميشود، اصل امامت را انكار ميكند، عالم وقتي گرفتار انحراف ميشود به جایی ميرسد كه امامت امام هشتم(ع) را انكار ميكند با اينكه خود زياد بن مروان از كساني است كه نصّ امام كاظم(ع) در امامت امام هشتم(ع) را نقل كرده است. اين براي ما خيلي درس است كه همه ما در معرض خطر هستيم. علما، روحانيت و آنهايي كه واقعاً زمام امور به دستشان هست، اينها علي خطرٍ هستند. ممكن است يك وقتي دنياپرستي و توجه به دنيا، انسان را وادار كند كه يك اصل محكم ديني مثل امامت را زير پا بگذارد، ممكن است كه انسان را به اين مرحله از سقوط بكشاند. يونس بن عبدالرحمن به اينها پيغام داد و گفت مگر خود ما(يعني ما و شما) از ائمه گذشته(ع) روايت نكرديم كه «إذا ظهرت البدع فعلي العالم أن يظهر علمه» ؛ وقتي كه بدعت ظاهر شد عالم بايد علمش را اظهار كند و حق سكوت ندارد، حق ندارد خاموش باشد، از جاهايي كه انسان حق ندارد خاموش باشد، جایی است که ببیند يك بدعتي واقع ميشود. قسمت اول این روایت را خيلي قبلاً شنيديد كه «فإذا ظهرت البدع فعلي العالم أن يظهر علمه» ، اما قسمت دوم اينكه «فإن لم يفعل سلب نور الايمان» اگر عالِم اظهار نكند و اين كار را انجام ندهد، نور ايمان از او گرفته ميشود. اين اثر وضعي خيلي عجيبي است.
کلمات کلیدی :
۱,۹۶۵ بازدید