۰۲ اسفند ۱۳۹۴ و ۱۰:۳۷


مرحوم صاحب وسائل در جلد 15 وسائل در کتاب الجهاد ابوابی دارد به نام ابواب جهاد النفس و خوب است که ما طلبه‌ها این ابواب را مرور کنیم، من در ذهنم آمده امسال، هم در بحث اصول و هم در بحث فقه، چهارشنبه‌ها که می‌خواهیم یک حدیث را بخوانیم، بر حسب ترتیب کتاب جهاد نفس وسائل الشیعه مباحث را دنبال کنیم.

متن روایت چنین است: «و عنهم عن احمد رفعه قال قال ابوعبدالله علیه السلام لرجلٍ»، بررسی سندی‌ این روایات لزومی ندارد اگرچه صاحب وسائل در باب اول می‌گوید ما از روایات استفاده می‌کنیم که جهاد با نفس واجب بوده و یکی از واجبات است، که باید ببینیم این از روایات استفاده می‌شود یا نه؟

روایت اول همین روایت معروفی است که عده‌ای از جنگ برگشتند و پیامبر(صلي الله عليه وآله) فرمود شما جهاد اصغر را انجام دادید و جهاد اکبر باقی مانده. به نظر ما این روایت ظهور در وجوب ندارد، بگوئیم پیامبر می‌فرمایند بر شما واجب است که جهاد نفس کنید ولو کلمه‌ی «علی» دارد («بقی علیهم الجهاد الاکبر»)، اما نمی‌شود از آن استظهار وجوب کرد. در روایت دوم نیز اگرچه صیغه‌ی امر دارد، که البته فهم و تفسیر روایت دوم آسان نیست و احتمالاتی در آن وجود دارد که در آن بحث عرض کردیم.

امام صادق علیه السلام می‌فرماید «إحمل نفسک لنفسک»؛ خودت بار نفس خود را بر دوش بگیر، که عرض کردیم کنایه از این است که از نفس خودت مراقبت کن، بعد دارد «فإن لم تفعل لم یحملک غیرک»؛ دیگری و غیر تو نمی‌آید این را بر دوش بگیرد، احتمالاتی در آن عرض کردیم، ولی باز از این هم نمی‌شود استفاده کرد که جهاد با نفس واجب است.

جهاد نفس که می‌گوئیم به این معناست که انسان مراقبه کند، یکی از شئون جهاد نفس مراقبت است، حال اگر کسی مراقبت نکرد، ترک یک واجب کرده؟ نمی‌شود چنین مطلبی را انسان بیان کند که «ترک المراقبة» یکی از واجبات را انسان ترک کرده مثل اینکه نماز را ترک کرده! مگر اینکه مراد صاحب وسائل، وجوب مقدمی باشد، بگوئیم مراقبت و محاسبه‌ی نفس (که اینها همه جهاد نفس است)، مقدمه‌ است برای اینکه انسان واجب را انجام بدهد و محرم را ترک کند، از باب وجوب مقدمی مانعی ندارد، اما عنوانی که صاحب وسائل خودش داده، به عنوان یک وجوب نفسی است، ایشان می‌گوید جهاد نفس به عنوان اینکه یکی از واجبات است، واجب می‌باشد.

حضرت صادق علیه السلام به مردی فرمود: «إنک قد جعلت طبیب نفسک»؛ تو خودت طبیب خودت هستی «و بیّن لک الداء»؛ درد برای تو بیان شده است (از آن «فألهمها فجورها» بگیریم که نفس انسان می‌داند چه چیز برای انسان درد است، یا بگوئیم از طریق انبیاء، قرآن و سنت آنچه که به عنوان محرمات است، از مصادیق «بیّن لک الداء» است، بگوئیم هر چه که مانع رشد و تکامل انسان است، این داء و درد است) «و عرفت آیة الصحة»؛ آیه‌ی صحت به تو یاد داده شده یعنی چه راهی را بروی برای اینکه سالم شوی، درد را برایت بیان کردند، درمان را هم بیان کردند، داء را برایت گفتند و دوا را هم گفتند.

دوا چیست؟ دوا همین است که انسان واجب را انجام بدهد و محرم را ترک کند. انجام حرام درد است و ترک حرام دوا است. اگر بخواهیم یک مقداری در این توسعه بدهیم (توسعه هم نیست و معنایش همین است)، اینکه داء و درد چیست؟ درد فقط منحصر به حسد، بخل، عُجب، کبر و ... نیست، بلکه تمام محرمات داء است و ترک این محرمات دوا است، انسان اگر یک محرمی را ترک کرد، این دوا و درمان نفس‌اش است، واجب را اگر ترک کرد این داء است، اگر انجام داد دوا است.

ما بر حسب آن اعتقادی که داریم (که واجبات و محرمات بر اساس مصالح و مفاسد است)، هر واجبی مصلحتی و هر محرّمی مفسده‌ای دارد، می‌توانیم بگوئیم هر چیزی که دارای مصلحت است می‌شود دواء، هر چیزی که دارای مفسده است می‌شود داء. در اسلام برای انسان همه‌ی اینها بیان شده، هم یک معلم درونی خدا در ما قرار داده که «فألهمها فجورها»، اصلاً نفس انسان می‌فهمد که چه کاری زشت است و هم انبیاء و اولیاء را قرار داده، حجج الهیه که به وسیله‌ی آنها بیان شده.

در این روایت می‌فرماید: «جعلت طبیب نفسک»؛ تو طبیب خودت هستی، داء را به تو گفتند، دواء را هم برایت گفتند و «عرفت آیة الصحة و دللت علی الدواء فانظر کیف قیامک علی نفسک»، همه‌ی حرف ها در این است. حال که خدا تو را طبیب قرار داده، داء را برایت بیان کرده و دوا را هم برایت بیان کرده، طبیب، موجود، شناخت درد، مشخص، می‌بینید (امروزه در دردهای ظاهری یکی از مشکلات اینست که درد تشخیص داده نمی‌شود!) خدای تبارک و تعالی بر ما منّت گذاشته بر حسب این روایت ما دردهای روحی را می‌توانیم زود تشخیص بدهیم و دواء را هم مشخص فرموده، طبیب، مشخص، درد، مشخص، دواء مشخص، بعد می‌فرماید: «فانظر کیف قیامک علی نفسک!» حالا تو نگاه کن که با خودت چکار می‌کنی؟ «کیف قیامک علی نفسک» یعنی چه مقدار به نفس‌ات اهمیت می‌دهی؟ وِلِش می‌کنی می‌گوئی هر دردی سراغ نفسم آمد بیاید،‌ هر سمّ مهلکی سراغ نفسم آمد بیاید؟! هر بیچارگی و آلودهی هم آمد بیاید، آیا واقعاً عقل انسان اجازه می‌دهد چیزی که می‌فهمیم این درد است، این سم است و ضرر برای نفس دارد (جسم را کار نداریم)، شما هم طبیبی، دوا را هم داری، یا نباید بگذاری بیاید و یا اگر آمد چطور معالجه‌اش کنی؟!

این جملات باید همیشه آویزه‌ی گوشمان باشد، «إحمل نفسک لنفسک، فانظر کیف قیامک علی نفسک»، واقعاً این جملاتی که از ائمه‌ علیهم السلام به دست ما رسیده، در همین مباحث اخلاقی و تهذیبی کافی است در اینکه برتری اینها را نسبت به همه‌ی بشر اثبات کند. اصلاً این خودش یک برهان و استدلال است، خودت طبیبی و در قیامت نمی‌توانی بگوئی من طبیب نداشتم، می‌گویند استاد اخلاق نداری، «جعلت طبیب نفسک»، خدا خودت را استاد خودت قرار داده است.

درست است استاد خیلی مؤثر است انسان زانو بزند کنار کسی که واقعاً مهذّب است، نه کسی که ادعا می‌کند، کسی که دکان و دستگاه می‌خواهد درست کند (که در زمان ما متأسفانه کم نیست!)، اما اگر انسان یک شخصیتی را پیدا کند، مخصوصاً ما طلبه‌ها یک کسی را داشته باشیم که انسان وقتی او را می‌بیند محو معنویّت او بشود، واقعاً انسان را به یاد قیامت و خدا بیندازد، این بشود یک استاد اخلاق وگرنه کسی که یک ادعاهایی هم گاهی اوقات دارد، یک مکاشفاتی هم ادعا می‌کند که خیلی‌هایش برایش خیال است. البته نمی‌خواهم مکاشفات را تخطئه کنم، ولی بسیاری از آنهایی که ادعا می‌کنند، گرفتار تخیّل محض هستند، خیالاتشان اینها را به این ادعاها کشانده است.

انشاء الله که خداوند چنین استاد مهذبی را نصیب همه‌ی ما بکند، یک شخصیتی را آدم پیدا کند، در حوزه‌ی ما متأسفانه از چیزهایی که خیلی کم شده و کمیاب شده همین است، ولی حالا اگر کسی را آدم پیدا نکرد، بعد از 20 ـ 30 سال که از من گذشت آیا می‌توانم بگویم که من استاد اخلاق نداشتم، در مسائل اخلاقی کار نکردم؟!! امام صادق علیه السلام می‌فرماید: «جعلت طبیب نفسک»؛ خدا تو را طبیب خودت قرار داده، چه کسی از انسان برای خودش بهتر، که انسان خودش به خودش شلاق بزند و به نفس خودش شلاق بزند، واقعاً بزند! نه اینکه آن را هم ظاهر سازی کند.

به هر حال، اینها را ما مدّ نظر قرار بدهیم و قیام بر نفس کنیم، «انظر کیف قیامک علی نفسک»؛ از نفس خودمان مراقبت کنیم. حالا که سال تحصیلی شروع شده، یک برنامه‌ای از جهت تربیتی برای خودمان داشته باشیم؛ در کنترل زبان، چقدر ما می‌توانیم زبان خودمان را کنترل کنیم، برخوردمان چقدر درست است، در برخورد با استاد، طلبه و مردم، در مصرف پول، آیا هر پولی را از هر جایی به دست ما دادند، بلا فاصله می‌گوئیم این رزق خداست؟! یا اینکه آدم باید دقت کند، مراقبت به همین معناست، انسان در لقمه‌ای که می‌خورد آیا حلال طیّب است یا نیست، خدا راضی هست یا نیست! من به چه هدفی دارم این را می‌خورم! اینها می‌شود قیام بر نفس، مراقبت در همه‌ی شئون.

یکی از آقازاده‌های استاد بزرگوار ما علامه حسن‌زاده حفظه الله نقل می‌کرد می‌گفت یک دفترچه‌ای از ایشان داریم که در آن دفترچه نوشته ارتباط با خانواده و رعایت خانواده، هر روز برای خودش نمره می‌داده، زبان، نماز، مطالعات علمی، ... هر روز به خودش نمره می‌داده، بر حسب آنچه که پسر ایشان نقل می‌کرد دارند و ما هم باید داشته باشیم، نه اینکه دفترچه داشته باشیم، دفترچه‌مان در کامپیوتر ذهنمان باشد، هر روز که می‌گذرد باید بگوئیم چقدر حرف اضافی زدم، چقدر این زبان را بی‌خود مصرف کردم، و خدایی نکرده در مسیر حرام قرار دادم (که واقعاً گاهی اوقات یک بدگویی، یک تعییر نسبت به یک مؤمن، یک حرف زشت نسبت به یک عالم، خدایی نکرده!).

همه‌ی ما در این خطر هستیم، صبح که می‌آئیم می‌خواهیم بگوئیم بزرگان ما اشتباه کردند، من درست می‌فهمم، گاهی اوقات فراتر از این هم می‌رویم، ببینیم اصلاً در یک روز با زبان و نگاه‌مان چه کردیم، با دست و ... کجا رفتیم و کجا نرفتیم؟ خدا راضی بوده که رفتیم یا خیر؟ برای دنیا بوده یا برای آخرت؟ اینها می‌شود «فانظر کیف قیامک علی نفسک».

خدای تبارک و تعالی به همه‌ی ما توفیق بدهد ما بتوانیم نفس خودمان را تهذیب کنیم، تربیت کنیم، از این مقداری که از عمر باقی مانده، واقعاً اگر تا حالا موفق نشدیم در بقیه‌ی عمر این توفیق را ان شاء الله پیدا کنیم.




منبع : وسائل الشیعه،‌ ج 15، ص 161



کلمات کلیدی :

جهاد اکبر جهاد با نفس معنای جهاد با نفس مراقبه خودشناسی

۱,۵۹۴ بازدید