يکي از مسائل مهمي که انسان بايد در زندگي خودش به آن توجه داشته باشد،
مسئلهي حسادت است. حسادت صفتي است که ما وقتي در روايات ملاحظه ميکنيم،
به عنوان بدترين صفات اخلاقي مطرح شده است. در بعضي از تعابيري که از
اميرالمؤمنين(ع) وارد شده به عنوان «شرّ الامراض»، بدترين مرضهاي نفساني
مطرح شده است. يا در بعضي از تعابير ديگر حضرت امير دارد که الحسد لا شفاء
له، حسد دردي است که درمان ندارد. معناي حسادت اين است که اگر انسان ديد
در ديگري نعمتي وجود دارد، آرزو کند اين نعمت از آن شخص زائل شود؛ از آمالش
اين باشد که يک روزي، اين نعمت از آن شخص گرفته شود. ما يک عنوان حسادت
داريم و يک عنوان غبطه داريم. غبطه بر عکس حسد، خيلي خوب است و معنايش اين
است که اگر انسان ببيند خدا به ديگري نعمتي داده است، بگويد ان شاء الله
خدا اين نعمت را به من هم بدهد، که از آن به غبطه تعبير ميکنند. اما معناي
حسد اين است که انسان زوال آن نعمت را از ديگري آرزو کند.
حسد از امراضي است که در همه قشرها وجود دارد؛ در همه سنين وجود دارد؛ بين
مردها، زنها، جوانها، پيرها، جهال، علما و... هست؛ اما اعلي درجهاش در
ميان علماست. بالاترين مرتبه و بيشترين گروهي که گرفتار اين مرض هستند،
علما هستند. يعني اصلاً علم اين جهت را دارد که انسان را گرفتار حسادت
ميکند. مثال هاي خيلي روشني بزنيم؛ گاه انسان ميگويد فلاني سالم است و من
سالم نيستم، دلش ميخواهد که او هم مريض بشود این واقعاً یک گرفتاري است؛
آرزو ميکند که او هم مريض بشود. يا يک شخصي مالي دارد و انسان آرزو کند
که چه زمان ميشود که او نيز فقير شود، و فقرش را ببيند. کسي عزت دارد، و
ديگري ميگويد چه زمان ميشود که ذلتش را ببينم؟ کي ميشود اين نعمت از او
گرفته شود؟ کسي منصب و مقامي دارد، رياستي دارد و ديگري مرؤس است، کسي
زيبايي دارد و ديگري ندارد. خلاصه، حسادت به تعداد نعمتهاي خدا معنا پيدا
ميکند. يک کسي حافظه قوي دارد، یا استعداد خوبی دارد، یا قدرت بدني دارد،
یا خوب حرف ميزند، ديگران نسبت به او حسادت ميکنند. و در ميان علما، بر
حسب آنچه در روايات وارد شده، يکي از گروههايي که در روز قيامت قبل الحساب
وارد جهنم ميشوند، علمايي هستند که حسودند؛ العلماء إذا حسدوا.
در تحف العقول آمده است که اميرالمؤمنين ميفرمايند: شش گروه قبل ازحساب
وارد جهنم ميشوند؛ يکي حاکمي که ظلم و جور ميکند؛ حاکم جائر را روز قيامت
حساب و کتاب نميکنند و قبل از حساب او را به جهنم ميبرند؛ تا ميرسد به
اين تعبير که والعلماء بالحسد. اينجا تحليلي وجود دارد مبني بر اینکه
مهمترين راههاي شيطان سهتاست؛ يکي راه شهوت است، يکي راه غضب است و ديگري
راه هوي و هوس است. خوب اين تحليل را دقت کنيد، ببينيد حسد ميوهي چه
اوصاف خبيثهاي است! علماي اخلاق از قوهي شهوت به قوهي بهيميه تعبير
ميکنند؛ يعني انسان و حيوان در قوه شهوت اشتراک دارند؛ و از قوهي غضب
تعبير ميکنند به قوهي سبُعيه که بين حيوان و انسان مشترک است؛ اما چيزي
که در انسان وجود دارد و در حيوان وجود ندارد، هوا و هوس است؛ آرزوها و
آمال هاي شيطاني است. تمنيّات نفساني است که انسان آرزوی مقام و مال می
کند، آرزو ميکند خانههاي کذا و وسائل مدرن داشته باشد؛ اينها در انسان
وجود دارد. نکتهي مهم اين است که در ميان اين سه قوه، قوهي غضب از قوه
شهوت بسيار خطرناکتر است؛ يعني آن مقداري که غضب، باعث سقوط انسان می شود،
شهوت باعث سقوط نخواهد شد. قوهي هوا و هوس از قوه غضب نیزخطرناک تر است.
به تعبير ديگر، قوه شهوانيه ظلم به خود انسان است و قوه غضبيه ظلم به
ديگران است، اما هوا و هوس، ظلم به خداي تبارک و تعالي است؛ کسي که گرفتار
هوي است، شرک دارد؛ و این بزرگترين ظلم در حق خداي متعال است.
در کافي آمده است: إنّ الظلم ثلاثة: ظلم لا يغفر و ظلم لا يترک و ظلم عسي
الله أن يترکه، يک ظلمي داريم که خدا از آن نميگذرد و همان شرک است؛ يک
ظلمي هم داريم که رها نميشود ـ مثل ظلمي که انسان به ديگري ميکند ـ اين
رها نميشود مگر اينکه ديگري راضي بشود؛ يک ظلمي هم داريم که عسي الله أن
يترکه. مثل مسائل شهواني؛ که اميد است خدا آن را ببخشد.
علماي اخلاق فرموده اند: ميوهي قوهي شهواني، حرص و بخل است؛ آن کسي که
ميخواهد ببيند واقعاً شهوتش قوي است، ببيند حريص بر خوراک، حريص بر مال،
حريص بر لذتهاي جنسي، حريص بر مقام هست يا نه؟ حرص و بخل دو ميوه شهوت
هستند. عجب و کبر دو ميوه غضب هستند؛ کسي که قوه غضبيهاش قوي است، آدم
متکبر و خودپسندي است؛ و براي ديگران اعتباري قائل نيست؛ و معمولاً آدمهاي
پرخاشگرو عصباني مزاج، کساني هستند که در آنها عجب و کبر است. این افراد
براي ديگران احترام و ارزشي قائل نيستند و فقط ميگويند آنچه که هست، حرف
من است. نتيجه و ميوهي هوي و هوس، کفر و بدعت است؛ اگر انسان گرفتار هوي و
هوس بشود و آن را مهار نکند، سر از کفر در ميآورد؛ آيات خدا را تکذيب
ميکند و بدعت گذاري ميکند.
براي اينکه بفهميد حسد يعني چه؟ بايد بگويم که حسد محصول اين شش صفت است؛
يعني اگر کسي حرص و بخل داشته باشد، عجب و کبر داشته باشد، و کفر و بدعت را
هم داشته باشد، آنچه که از اينها متولد ميشود، حسد است. اينکه در روايات
آمده است شرّ الامراض و أخبث الرذائل است، يک بيانش اين است که حسد متولد
شدهي اين اوصاف است. آدم حريص، حسود است؛ آدم بخيل، حسود است. آدمي که حرص
ندارد، حسادت هم ندارد. کسي که طمع و حرص دارد، دلش ميخواهد چيزهاي
ديگران هم به نفع او گرفته شود؛ اما آن کسي که حرص ندارد، به همين مقدار که
خدا به او داده، قانع است، و حسادت نميورزد. اما آنکه عجب دارد، حسود است
و فقط خودش را ميپسندد. اگر ببيند ديگري بر او تفوّق دارد، نميتواند
تحمل کند. شرک و کفر هم همينطور است؛ اينها منشأ براي حسادت می شوند. اينکه
در سوره مبارکه فلق ميخوانيم وَ مِن شَرّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ براي اين
است که هيچ چيزي بدتر از حسد نيست. اين داستان ذکر شده است که أتي ابلیس
باب فرعون و قرع الباب، شيطان در خانه فرعون را زد. فرعون گفت کيست؟ قال
ابليس لو کنت إلهاً لما جهلتني. تو که ادعاي خدايي ميکني، چطور نميتواني
بفهمي چه کسي پشت در است؟ فلما دخل؛ وقتي داخل شد، قال فرعون: أ تعرف في
الارض شراً مني و منک، فرعون سؤالي از شيطان کرد که آيا موجودي سراغ داري
که از من و تو بدتر باشد؟ گفت بله. فرعون گفت: کيست؟ شيطان گفت: الحاسد،
کسي که حسد ميورزد.
در روايات ديگري آمده است که صفتي در بني آدم، بدتر از حسد نيست.
با قطع نظر از اين نکتهي اخلاقي، گاه از نظر فقهي سؤال ميشود، حسد چه
عنواني دارد؟ مرحوم صاحب جواهر در جواهر الکلام ميگويد: خودش معصيت است؛
همين که انسان در نفسش آرزو کند نعمتي از ديگري گرفته شود، معصيت است.
مرحوم صاحب جواهر تصريح کرده است که اين معنا تا زماني که در نفس است،
معصيت است؛ هرچند فعل ظاهري هم نيست؛ و می فرماید: اگر اظهار شد، قادح به
عدالت است. مرحوم شهيد ثاني در مسالک فرموده است: اگر حسد اظهار شود،
مسلماً کار حرامي است. همين اندازه که شخص بگويد چه موقع ميشود که فلان
شخص مريض بشود، يا فقير و بياعتبار بشود، اين تمنّي زوال نعمت از ديگران،
عنوان بسيار زشت و رذل حسد را به دنبال خودش میآورد؛ تا چه برسد به اينکه
انسان شروع کند به اينکه خودش هم بخواهد نعمت ديگري را از بين ببرد! ديگري
آبرو دارد، و شخص به دنبال راهي است که آبروي او را ببرد!.
بالاتر از اين، آن است که کسی بخواهد آبروی یک مجموعهاي را ببرد؛ انسان
بخواهد مجموعه روحانيت را بياعتبار کند که متأسفانه امروز در جامعه ما
هست؛ اصلاً اين را نميشود با صفت خبيث حسادت و بالاتر از آن مقايسه کرد؛
چون اصلاً واقعاً قابل توصيف نيست. اين که افرادي بخواهند حيثيت روحانيت را
خدشهدار کنند به هر عنواني؛ حيثيت نظام را خدشهدار کنند به هر عنواني؛
اينها چيزهايي است که نميشود آنها را تحت يک عنواني آورد. ما بايد براي
اصلاح نفسمان کوشش فراوان کنيم. اگر در دل شب انسان توفيقي پيدا کرد و
برخاست، يک مقداري انسان در محضر خدا خودش را محاکمه کند؛ خودتان را با هم
طبقههاي خودتان و هم رديف هاي خودتان ملاحظه کنيد، ببينيد واقعاً آيا خداي
ناکرده اين تمني در انسان وجود دارد؟ آيا اين تمني وجود دارد که انسان
بگويد چه موقع ميشود فلاني نباشد تا من يک مقدار موقعيت بيشتري پيدا کنم؟!
چه زماني ميشود که فلاني مريض بشود و نتواند مسئول باشد و من جاي او
باشم؟!، اينها همهاش حسادت است و همه مع الاسف کم و بيش گرفتارش هستيم.
حسد و آفات آن
۲۸ دی ۱۳۹۴ و ۱۱:۱۹
يکي از مسائل مهمي که انسان بايد در زندگي خودش به آن توجه داشته باشد، مسئلهي حسادت است. حسادت صفتي است که ما وقتي در روايات ملاحظه ميکنيم، به عنوان بدترين صفات اخلاقي مطرح شده است. در بعضي از تعابيري که از اميرالمؤمنين(ع) وارد شده به عنوان «شرّ الامراض»، بدترين مرضهاي نفساني مطرح شده است. يا در بعضي از تعابير ديگر حضرت امير دارد که الحسد لا شفاء له، حسد دردي است که درمان ندارد. معناي حسادت اين است که اگر انسان ديد در ديگري نعمتي وجود دارد، آرزو کند اين نعمت از آن شخص زائل شود؛ از آمالش اين باشد که يک روزي، اين نعمت از آن شخص گرفته شود. ما يک عنوان حسادت داريم و يک عنوان غبطه داريم. غبطه بر عکس حسد، خيلي خوب است و معنايش اين است که اگر انسان ببيند خدا به ديگري نعمتي داده است، بگويد ان شاء الله خدا اين نعمت را به من هم بدهد، که از آن به غبطه تعبير ميکنند. اما معناي حسد اين است که انسان زوال آن نعمت را از ديگري آرزو کند.
حسد از امراضي است که در همه قشرها وجود دارد؛ در همه سنين وجود دارد؛ بين مردها، زنها، جوانها، پيرها، جهال، علما و... هست؛ اما اعلي درجهاش در ميان علماست. بالاترين مرتبه و بيشترين گروهي که گرفتار اين مرض هستند، علما هستند. يعني اصلاً علم اين جهت را دارد که انسان را گرفتار حسادت ميکند. مثال هاي خيلي روشني بزنيم؛ گاه انسان ميگويد فلاني سالم است و من سالم نيستم، دلش ميخواهد که او هم مريض بشود این واقعاً یک گرفتاري است؛ آرزو ميکند که او هم مريض بشود. يا يک شخصي مالي دارد و انسان آرزو کند که چه زمان ميشود که او نيز فقير شود، و فقرش را ببيند. کسي عزت دارد، و ديگري ميگويد چه زمان ميشود که ذلتش را ببينم؟ کي ميشود اين نعمت از او گرفته شود؟ کسي منصب و مقامي دارد، رياستي دارد و ديگري مرؤس است، کسي زيبايي دارد و ديگري ندارد. خلاصه، حسادت به تعداد نعمتهاي خدا معنا پيدا ميکند. يک کسي حافظه قوي دارد، یا استعداد خوبی دارد، یا قدرت بدني دارد، یا خوب حرف ميزند، ديگران نسبت به او حسادت ميکنند. و در ميان علما، بر حسب آنچه در روايات وارد شده، يکي از گروههايي که در روز قيامت قبل الحساب وارد جهنم ميشوند، علمايي هستند که حسودند؛ العلماء إذا حسدوا.
در تحف العقول آمده است که اميرالمؤمنين ميفرمايند: شش گروه قبل ازحساب وارد جهنم ميشوند؛ يکي حاکمي که ظلم و جور ميکند؛ حاکم جائر را روز قيامت حساب و کتاب نميکنند و قبل از حساب او را به جهنم ميبرند؛ تا ميرسد به اين تعبير که والعلماء بالحسد. اينجا تحليلي وجود دارد مبني بر اینکه مهمترين راههاي شيطان سهتاست؛ يکي راه شهوت است، يکي راه غضب است و ديگري راه هوي و هوس است. خوب اين تحليل را دقت کنيد، ببينيد حسد ميوهي چه اوصاف خبيثهاي است! علماي اخلاق از قوهي شهوت به قوهي بهيميه تعبير ميکنند؛ يعني انسان و حيوان در قوه شهوت اشتراک دارند؛ و از قوهي غضب تعبير ميکنند به قوهي سبُعيه که بين حيوان و انسان مشترک است؛ اما چيزي که در انسان وجود دارد و در حيوان وجود ندارد، هوا و هوس است؛ آرزوها و آمال هاي شيطاني است. تمنيّات نفساني است که انسان آرزوی مقام و مال می کند، آرزو ميکند خانههاي کذا و وسائل مدرن داشته باشد؛ اينها در انسان وجود دارد. نکتهي مهم اين است که در ميان اين سه قوه، قوهي غضب از قوه شهوت بسيار خطرناکتر است؛ يعني آن مقداري که غضب، باعث سقوط انسان می شود، شهوت باعث سقوط نخواهد شد. قوهي هوا و هوس از قوه غضب نیزخطرناک تر است. به تعبير ديگر، قوه شهوانيه ظلم به خود انسان است و قوه غضبيه ظلم به ديگران است، اما هوا و هوس، ظلم به خداي تبارک و تعالي است؛ کسي که گرفتار هوي است، شرک دارد؛ و این بزرگترين ظلم در حق خداي متعال است.
در کافي آمده است: إنّ الظلم ثلاثة: ظلم لا يغفر و ظلم لا يترک و ظلم عسي الله أن يترکه، يک ظلمي داريم که خدا از آن نميگذرد و همان شرک است؛ يک ظلمي هم داريم که رها نميشود ـ مثل ظلمي که انسان به ديگري ميکند ـ اين رها نميشود مگر اينکه ديگري راضي بشود؛ يک ظلمي هم داريم که عسي الله أن يترکه. مثل مسائل شهواني؛ که اميد است خدا آن را ببخشد.
علماي اخلاق فرموده اند: ميوهي قوهي شهواني، حرص و بخل است؛ آن کسي که ميخواهد ببيند واقعاً شهوتش قوي است، ببيند حريص بر خوراک، حريص بر مال، حريص بر لذتهاي جنسي، حريص بر مقام هست يا نه؟ حرص و بخل دو ميوه شهوت هستند. عجب و کبر دو ميوه غضب هستند؛ کسي که قوه غضبيهاش قوي است، آدم متکبر و خودپسندي است؛ و براي ديگران اعتباري قائل نيست؛ و معمولاً آدمهاي پرخاشگرو عصباني مزاج، کساني هستند که در آنها عجب و کبر است. این افراد براي ديگران احترام و ارزشي قائل نيستند و فقط ميگويند آنچه که هست، حرف من است. نتيجه و ميوهي هوي و هوس، کفر و بدعت است؛ اگر انسان گرفتار هوي و هوس بشود و آن را مهار نکند، سر از کفر در ميآورد؛ آيات خدا را تکذيب ميکند و بدعت گذاري ميکند.
براي اينکه بفهميد حسد يعني چه؟ بايد بگويم که حسد محصول اين شش صفت است؛ يعني اگر کسي حرص و بخل داشته باشد، عجب و کبر داشته باشد، و کفر و بدعت را هم داشته باشد، آنچه که از اينها متولد ميشود، حسد است. اينکه در روايات آمده است شرّ الامراض و أخبث الرذائل است، يک بيانش اين است که حسد متولد شدهي اين اوصاف است. آدم حريص، حسود است؛ آدم بخيل، حسود است. آدمي که حرص ندارد، حسادت هم ندارد. کسي که طمع و حرص دارد، دلش ميخواهد چيزهاي ديگران هم به نفع او گرفته شود؛ اما آن کسي که حرص ندارد، به همين مقدار که خدا به او داده، قانع است، و حسادت نميورزد. اما آنکه عجب دارد، حسود است و فقط خودش را ميپسندد. اگر ببيند ديگري بر او تفوّق دارد، نميتواند تحمل کند. شرک و کفر هم همينطور است؛ اينها منشأ براي حسادت می شوند. اينکه در سوره مبارکه فلق ميخوانيم وَ مِن شَرّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ براي اين است که هيچ چيزي بدتر از حسد نيست. اين داستان ذکر شده است که أتي ابلیس باب فرعون و قرع الباب، شيطان در خانه فرعون را زد. فرعون گفت کيست؟ قال ابليس لو کنت إلهاً لما جهلتني. تو که ادعاي خدايي ميکني، چطور نميتواني بفهمي چه کسي پشت در است؟ فلما دخل؛ وقتي داخل شد، قال فرعون: أ تعرف في الارض شراً مني و منک، فرعون سؤالي از شيطان کرد که آيا موجودي سراغ داري که از من و تو بدتر باشد؟ گفت بله. فرعون گفت: کيست؟ شيطان گفت: الحاسد، کسي که حسد ميورزد.
در روايات ديگري آمده است که صفتي در بني آدم، بدتر از حسد نيست.
با قطع نظر از اين نکتهي اخلاقي، گاه از نظر فقهي سؤال ميشود، حسد چه عنواني دارد؟ مرحوم صاحب جواهر در جواهر الکلام ميگويد: خودش معصيت است؛ همين که انسان در نفسش آرزو کند نعمتي از ديگري گرفته شود، معصيت است. مرحوم صاحب جواهر تصريح کرده است که اين معنا تا زماني که در نفس است، معصيت است؛ هرچند فعل ظاهري هم نيست؛ و می فرماید: اگر اظهار شد، قادح به عدالت است. مرحوم شهيد ثاني در مسالک فرموده است: اگر حسد اظهار شود، مسلماً کار حرامي است. همين اندازه که شخص بگويد چه موقع ميشود که فلان شخص مريض بشود، يا فقير و بياعتبار بشود، اين تمنّي زوال نعمت از ديگران، عنوان بسيار زشت و رذل حسد را به دنبال خودش میآورد؛ تا چه برسد به اينکه انسان شروع کند به اينکه خودش هم بخواهد نعمت ديگري را از بين ببرد! ديگري آبرو دارد، و شخص به دنبال راهي است که آبروي او را ببرد!.
بالاتر از اين، آن است که کسی بخواهد آبروی یک مجموعهاي را ببرد؛ انسان بخواهد مجموعه روحانيت را بياعتبار کند که متأسفانه امروز در جامعه ما هست؛ اصلاً اين را نميشود با صفت خبيث حسادت و بالاتر از آن مقايسه کرد؛ چون اصلاً واقعاً قابل توصيف نيست. اين که افرادي بخواهند حيثيت روحانيت را خدشهدار کنند به هر عنواني؛ حيثيت نظام را خدشهدار کنند به هر عنواني؛ اينها چيزهايي است که نميشود آنها را تحت يک عنواني آورد. ما بايد براي اصلاح نفسمان کوشش فراوان کنيم. اگر در دل شب انسان توفيقي پيدا کرد و برخاست، يک مقداري انسان در محضر خدا خودش را محاکمه کند؛ خودتان را با هم طبقههاي خودتان و هم رديف هاي خودتان ملاحظه کنيد، ببينيد واقعاً آيا خداي ناکرده اين تمني در انسان وجود دارد؟ آيا اين تمني وجود دارد که انسان بگويد چه موقع ميشود فلاني نباشد تا من يک مقدار موقعيت بيشتري پيدا کنم؟! چه زماني ميشود که فلاني مريض بشود و نتواند مسئول باشد و من جاي او باشم؟!، اينها همهاش حسادت است و همه مع الاسف کم و بيش گرفتارش هستيم.
منبع : غرر الحکم و درر الکلم، ص 29
کلمات کلیدی :
۱,۹۸۶ بازدید