ثمرات و عواقب گناه با تکیه بر روایاتی از اصول کافی
۰۷ دی ۱۳۹۴ و ۱۲:۲۷
در كتاب شريف اصول كافي كتاب الايمان والكفر، باب الذنوب، در جلد دوم اصول كافي،
بابي دارد به نام باب الذنوب كه يك مقداري ما و مخصوصاً ما طلبهها بايد با اين باب
كه 31 حديث در اينجا مرحوم كليني آورده يك مقداري با اين احاديث ارتباط بيشتري
داشته باشيم.
اولين حديثش اينست كه امام صادق
(ع)
«محمد بن يحيي عن احمد بن محمد بن عيسي عن محمد بن سنان عن طلحة بن زيد عن أبي
عبدالله
(ع)
قال كان أبي يقول ما من شيء أفسد للقلب من خطيئةٍ» امام صادق فرمود هيچ چيزي روح و
دل انسان را مثل گناه، كه حالا خطيئه در لسان روايات و آيات به معناي گناه است،
گناه دل انسان را ويران ميكند، روح انسان را نابود ميكند. هيچ شيئي افسد از گناه
نيست! «إن القلب ليواقع الخطيئة» قلب انسان با خطا و گناه مواجه ميشود «فما تزال
به» اين خطيئه هميشه در قلب ميماند. ما گاهي اوقات فكر ميكنيم يك گناهي كرديم، يك
غيبتي كرديم، خدايي نكرده تهمتي زديم، دروغي گفتيم، نگاه حرامي كرديم، مال حرامي
خورديم، فكر ميكنيم يك لحظه انجام ميشود و تمام ميشود، اما اين روايت ميگويد
اين هميشه ميماند! «فما تزال به» پيوسته در قلب انسان اين اثر خودش را گذاشته و
ميماند، «حتي تغلب إليه» اينقدر ميماند كه بر قلب غلبه پيدا ميكند كه واقعاً اين
آخر روايت تكان دهنده است، «فيسيّر أعلاه أسفله» قلب را واژگون ميكند.
در آيات
وقتي عذاب ظاهري خدا ميخواهد ظاهر شود ميفرمايد «جعلنا عاليها سافلها» اين كنايه
است «فيسيّر أعلاه أسفله» يعني اين قلب زير و رو ميشود! اين تشبيه معقول به محسوس
است و الا قلب كه بالا و پائين ندارد، اما حضرت چه چيزي ميخواهد بيان كند؟
يعني اين دلي كه انسان را به خدا دعوت ميكرد ديگر اين كار را نميكند، اين روحي كه
بايد واعظ انسان باشد و هر روز انسان را موعظه كند و به او هشدار بدهد و او را
بترساند از عواقب يك كاري، ديگر هشدار نميدهد، اصلاً حالت هشدار دهندگياش از بين
ميرود، اين روحي كه بايد انسان را به سمت خيرات و نيكيها و خوبيها و سعادت
بكشاند، ديگر نميكشاند! يعني انسان يك سرمايهي بزرگي كه خدا به او داده كه با اين
سرمايه ميتواند خود را سعادتمند كند، به دست خودش اين سرمايه را از بين ميبرد. در
بعضي از روايات ديگر اين باب هست كه در حديث 13 دارد «إِذَا أَذْنَبَ الرَّجُلُ
خَرَجَ فِي قَلْبِهِ نُكْتَةٌ سَوْدَاءُ فَإِنْ تَابَ انْمَحَتْ وَ إِنْ زَادَ
زَادَتْ حَتَّى تَغْلِبَ عَلَى قَلْبِهِ فَلَا يُفْلِحُ بَعْدَهَا أَبَداً » اگر
انسان گناهي كرد، يك سياهي و آلودگي در درونش پيدا ميشود و اگر توبه كرد پاك
ميشود «و إن زاد زادت حتي تغلب علي قلبه فلا يفلح بعدها أبداً» ديگر رستگار
نميشود! اينكه اعلاي قلب ميشود اسفل اينكه قلب زير و رو ميشود، يعني قلبي كه تا
حالا به خوبيها دعوت ميكرد، به خدا دعوت ميكرد حالا او را به شيطان دعوت ميكند،
نه اينكه فقط ديگر به خدا دعوت نكند، قلبي كه تا حالا به انسان ميگفت اين دنيا لعب
است و فريب اين دنيا را نخور، ميگويد نه، برو دنبال دنيا تو چرا نبايد اين امكانات
و مقام را داشته باشي، تو چرا نبايد اين خوراك و ثروت را داشته باشي، كاملاً انسان
را به اين امور دعوت ميكند.
اساساً يكي از راههايي كه انسان بخواهد بفهمد الآن در درونش گناه وجود دارد يا نه،
همين است و اين خيلي شاخصهي خوبي است، اگر ببيند كه اين قلب و روح او را هر روز
دعوت به خدا ميكند، امروز چقدر به خدا نزديك شدي و ارتباط داشتي، اگر اين روح او
را دعوت ميكند تا ميتواني عبادت بيشتر كن، تا ميتواني نماز شب بخوان، تا
ميتواني خدمت كن، اين به قلبش ميتواند اميد داشته باشد، ولي اگر انسان از صبح
بلند شد فقط قلب ميگويد برو ببين كجا پول و مقام است، كجا لذت دنياست، ببين چيزهاي
دنيايي كجاست؟ معلوم ميشود كه اين قلب دائماً در آن طرف رشد ميكند، اين يك
شاخصهي خيلي خوبي است اگر ما توجه داشته باشيم كه ببينيم قلب ما واقعاً ما را به
دنيا دعوت ميكند يا به خدا دعوت ميكند، چرا ميگويند انسان هر چه سنّش بالاتر
ميرود حرص و طمعش بيشتر ميشود، البته به نظر ما آن رواياتي كه دارد يشيب ناداً و
يشيب فيه خصلتان، منحصر به آنها نيست، اگر انسان گناه كند، اين گناه هر روزي او را
به طرف دنيا و جهنّم و شيطان نزديكتر ميكند تا ميرسد به اينكه فلا يفلح ابدا.
بعد از اين فلا يفلح ابدا استفاده ميشود كه ديگر توفيق براي توبه هم پيدا نميكند،
يعني اين گناهكار تا يك زماني توفيق بر توبه دارد كه يك روزنهاي در درونش باشد از
آن روزنه استفاده كند كه قلبش را پاك كند، اما وقتي كه تمام قلب را فرا گرفت آن
روزنه هم كنار رفت، همه چيز را انكار ميكند، سر از انكار مسلّمات و واضحات در
ميآورد و اصلاً به فكر توبه كردن نمي افتد. ما بايد خيلي مراقب باشيم، بودند در
اين حوزه افراد با استعدادي كه كتابهايي هم نوشتند اما عاقبتشان به خير نشد!
حالا
چرا؟ شايد ريشهاش در برخي از همين گناهها بوده، اينها درست عقايدشان خراب شد،
اعمالشان خراب شد، افكارشان خراب شد، از بعضي از منحرفيني كه هستند بسيار بدتر
شدند، ما گناه را چيز كمي نشمريم، حالا امروز يك غيبتي كرديم، خيلي عجيب است! براي
ما عادي شده، غيبت كردن، پشت سر افراد حرف زدن، حيثيت افراد را بردن، منكوك كردن
افراد، بد زباني، همهي اينها مصداق گناه است، گناه فقط اين نيست كه انسان از بالاي
ديوار مردم برود دزدي كند، اينها مصداق براي گناه است. گناه انسان را به اينجا
ميكشاند كه اعلاي نفس ميشود اسفل، كنايه از اينكه به بدترين كارها دست خواهد زد،
يعني وقتي انسان به اينجا رسيد معنايش اينست كه به شقيترين كارها و بدترين كارها
دست خواهد زد.
در روايت ديگر دارد «إذا غطّي البياض لم يرجع صاحبه إلي خير ابدا» اين خيلي تعابير
تندي است، روي اين تعابير ما يك مقدار بيشتر تأمل و دقت كنيم، زمان خيلي سريع
ميگذرد، سال ميآيد و تمام ميشود، عمر هم به زودي ميگذرد و تمام ميشود، ما هر
روز قلبمان را انباشتهي از گناه و خطا و غفلتها ميكنيم و آن وقت اگر بخواهيم
تنقيح منات كنيم غفلت هم همينطور است و سبب ميشود آن نفسي كه بايد چشمههاي حكمت
در آن بجوشد، انسان وقتي از خدا غافل باشد اينطور نخواهد شد، آن هم جعل عاليها
سافلها ميشود. بايد مراقبت كنيم از خودمان و نفس خودمان و انشاء الله موفق بشويم
به اينكه هيچ وقت گناه در درون ما راه پيدا نكند.
ثمرات و عواقب گناه با تکیه بر روایاتی از اصول کافی
۰۷ دی ۱۳۹۴ و ۱۲:۲۷
در كتاب شريف اصول كافي كتاب الايمان والكفر، باب الذنوب، در جلد دوم اصول كافي، بابي دارد به نام باب الذنوب كه يك مقداري ما و مخصوصاً ما طلبهها بايد با اين باب كه 31 حديث در اينجا مرحوم كليني آورده يك مقداري با اين احاديث ارتباط بيشتري داشته باشيم.
اولين حديثش اينست كه امام صادق (ع) «محمد بن يحيي عن احمد بن محمد بن عيسي عن محمد بن سنان عن طلحة بن زيد عن أبي عبدالله (ع) قال كان أبي يقول ما من شيء أفسد للقلب من خطيئةٍ» امام صادق فرمود هيچ چيزي روح و دل انسان را مثل گناه، كه حالا خطيئه در لسان روايات و آيات به معناي گناه است، گناه دل انسان را ويران ميكند، روح انسان را نابود ميكند. هيچ شيئي افسد از گناه نيست! «إن القلب ليواقع الخطيئة» قلب انسان با خطا و گناه مواجه ميشود «فما تزال به» اين خطيئه هميشه در قلب ميماند. ما گاهي اوقات فكر ميكنيم يك گناهي كرديم، يك غيبتي كرديم، خدايي نكرده تهمتي زديم، دروغي گفتيم، نگاه حرامي كرديم، مال حرامي خورديم، فكر ميكنيم يك لحظه انجام ميشود و تمام ميشود، اما اين روايت ميگويد اين هميشه ميماند! «فما تزال به» پيوسته در قلب انسان اين اثر خودش را گذاشته و ميماند، «حتي تغلب إليه» اينقدر ميماند كه بر قلب غلبه پيدا ميكند كه واقعاً اين آخر روايت تكان دهنده است، «فيسيّر أعلاه أسفله» قلب را واژگون ميكند.
در آيات وقتي عذاب ظاهري خدا ميخواهد ظاهر شود ميفرمايد «جعلنا عاليها سافلها» اين كنايه است «فيسيّر أعلاه أسفله» يعني اين قلب زير و رو ميشود! اين تشبيه معقول به محسوس است و الا قلب كه بالا و پائين ندارد، اما حضرت چه چيزي ميخواهد بيان كند؟
يعني اين دلي كه انسان را به خدا دعوت ميكرد ديگر اين كار را نميكند، اين روحي كه بايد واعظ انسان باشد و هر روز انسان را موعظه كند و به او هشدار بدهد و او را بترساند از عواقب يك كاري، ديگر هشدار نميدهد، اصلاً حالت هشدار دهندگياش از بين ميرود، اين روحي كه بايد انسان را به سمت خيرات و نيكيها و خوبيها و سعادت بكشاند، ديگر نميكشاند! يعني انسان يك سرمايهي بزرگي كه خدا به او داده كه با اين سرمايه ميتواند خود را سعادتمند كند، به دست خودش اين سرمايه را از بين ميبرد. در بعضي از روايات ديگر اين باب هست كه در حديث 13 دارد «إِذَا أَذْنَبَ الرَّجُلُ خَرَجَ فِي قَلْبِهِ نُكْتَةٌ سَوْدَاءُ فَإِنْ تَابَ انْمَحَتْ وَ إِنْ زَادَ زَادَتْ حَتَّى تَغْلِبَ عَلَى قَلْبِهِ فَلَا يُفْلِحُ بَعْدَهَا أَبَداً » اگر انسان گناهي كرد، يك سياهي و آلودگي در درونش پيدا ميشود و اگر توبه كرد پاك ميشود «و إن زاد زادت حتي تغلب علي قلبه فلا يفلح بعدها أبداً» ديگر رستگار نميشود! اينكه اعلاي قلب ميشود اسفل اينكه قلب زير و رو ميشود، يعني قلبي كه تا حالا به خوبيها دعوت ميكرد، به خدا دعوت ميكرد حالا او را به شيطان دعوت ميكند، نه اينكه فقط ديگر به خدا دعوت نكند، قلبي كه تا حالا به انسان ميگفت اين دنيا لعب است و فريب اين دنيا را نخور، ميگويد نه، برو دنبال دنيا تو چرا نبايد اين امكانات و مقام را داشته باشي، تو چرا نبايد اين خوراك و ثروت را داشته باشي، كاملاً انسان را به اين امور دعوت ميكند.
اساساً يكي از راههايي كه انسان بخواهد بفهمد الآن در درونش گناه وجود دارد يا نه، همين است و اين خيلي شاخصهي خوبي است، اگر ببيند كه اين قلب و روح او را هر روز دعوت به خدا ميكند، امروز چقدر به خدا نزديك شدي و ارتباط داشتي، اگر اين روح او را دعوت ميكند تا ميتواني عبادت بيشتر كن، تا ميتواني نماز شب بخوان، تا ميتواني خدمت كن، اين به قلبش ميتواند اميد داشته باشد، ولي اگر انسان از صبح بلند شد فقط قلب ميگويد برو ببين كجا پول و مقام است، كجا لذت دنياست، ببين چيزهاي دنيايي كجاست؟ معلوم ميشود كه اين قلب دائماً در آن طرف رشد ميكند، اين يك شاخصهي خيلي خوبي است اگر ما توجه داشته باشيم كه ببينيم قلب ما واقعاً ما را به دنيا دعوت ميكند يا به خدا دعوت ميكند، چرا ميگويند انسان هر چه سنّش بالاتر ميرود حرص و طمعش بيشتر ميشود، البته به نظر ما آن رواياتي كه دارد يشيب ناداً و يشيب فيه خصلتان، منحصر به آنها نيست، اگر انسان گناه كند، اين گناه هر روزي او را به طرف دنيا و جهنّم و شيطان نزديكتر ميكند تا ميرسد به اينكه فلا يفلح ابدا.
بعد از اين فلا يفلح ابدا استفاده ميشود كه ديگر توفيق براي توبه هم پيدا نميكند، يعني اين گناهكار تا يك زماني توفيق بر توبه دارد كه يك روزنهاي در درونش باشد از آن روزنه استفاده كند كه قلبش را پاك كند، اما وقتي كه تمام قلب را فرا گرفت آن روزنه هم كنار رفت، همه چيز را انكار ميكند، سر از انكار مسلّمات و واضحات در ميآورد و اصلاً به فكر توبه كردن نمي افتد. ما بايد خيلي مراقب باشيم، بودند در اين حوزه افراد با استعدادي كه كتابهايي هم نوشتند اما عاقبتشان به خير نشد!
حالا چرا؟ شايد ريشهاش در برخي از همين گناهها بوده، اينها درست عقايدشان خراب شد، اعمالشان خراب شد، افكارشان خراب شد، از بعضي از منحرفيني كه هستند بسيار بدتر شدند، ما گناه را چيز كمي نشمريم، حالا امروز يك غيبتي كرديم، خيلي عجيب است! براي ما عادي شده، غيبت كردن، پشت سر افراد حرف زدن، حيثيت افراد را بردن، منكوك كردن افراد، بد زباني، همهي اينها مصداق گناه است، گناه فقط اين نيست كه انسان از بالاي ديوار مردم برود دزدي كند، اينها مصداق براي گناه است. گناه انسان را به اينجا ميكشاند كه اعلاي نفس ميشود اسفل، كنايه از اينكه به بدترين كارها دست خواهد زد، يعني وقتي انسان به اينجا رسيد معنايش اينست كه به شقيترين كارها و بدترين كارها دست خواهد زد.
در روايت ديگر دارد «إذا غطّي البياض لم يرجع صاحبه إلي خير ابدا» اين خيلي تعابير تندي است، روي اين تعابير ما يك مقدار بيشتر تأمل و دقت كنيم، زمان خيلي سريع ميگذرد، سال ميآيد و تمام ميشود، عمر هم به زودي ميگذرد و تمام ميشود، ما هر روز قلبمان را انباشتهي از گناه و خطا و غفلتها ميكنيم و آن وقت اگر بخواهيم تنقيح منات كنيم غفلت هم همينطور است و سبب ميشود آن نفسي كه بايد چشمههاي حكمت در آن بجوشد، انسان وقتي از خدا غافل باشد اينطور نخواهد شد، آن هم جعل عاليها سافلها ميشود. بايد مراقبت كنيم از خودمان و نفس خودمان و انشاء الله موفق بشويم به اينكه هيچ وقت گناه در درون ما راه پيدا نكند.
منبع : اصول کافی، ج 2، باب الذنوب
کلمات کلیدی :
۱,۸۶۴ بازدید