سلام من ... ساكن شهر زاهدان در استان سيستان و بلوچستان هستم. بنده شيعه ميباشم و با توجه به اينكه در اين استان مسئله شيعه و سني به طور حاد پيگيري ميشود، درخواست دارم به اين سوال من پاسخ دهيد. بنده به پيوست اين ايميل؛ نظريه يكي از دوستان اهل سنت را درباره مسائل مربوط به محرم و عاشورا ارسال كردهام، با توجه به اينكه اين افراد به شدت بر نظريه خود پافشاري دارند و من در آن حد اطلاعات ندارم كه پاسخشان را بدهم، خواهشمند است جوابيه اين نظريه را برايم بفرستيد، تا مسئله حداقل براي خودم حل شود. منتظر پاسختان خواهم بود.
تراژدي کودکانه: بازخواني داستان علي اصغر، رقيه و دو طفل مسلم. امروز با خيل تحصيل کردههايي روبرو هستيم که در مسايل مذهبي، از مردم کوچه و بازار قديم، بسيار عوامتر، متعصبتر و خرافيتر هستند. در گذشته مردم با اينکه بيسواد بودند ولي به دليل نشستن بر پاي منبرهاي مختلف و شنيدن سخنان متنوع در حد خود، قدرت تجزيه و تحليل مييافتند و هر حرف و سخني را باور نميکردند.
اما متاسفانه برخي از تحصيل کردههاي ما، اين حد از فهم مذهبي را هم ندارند و بدون مطالعه و اطلاعات علمي و منطقي يا منکر همه چيز ميشوند و يا فکر ميکنند هر چه بيحساب و خرافيتر بينديشند و کودکانهتر عمل کنند، ديندارتر هستند. گويا اين دو گروه معتقد هستند غير از موضوع تحصيل تخصصي آنها، براي تاييد يا رد مسائل ديني نيازي به هيچ مطالعه، تخصص و يا ديد کارشناسانه نيست.
اين موضوع وقتي تاسفبارتر ميشود که مبلغين مذهبي ما نيز عوام زده شده و مسئوليتهاي اجتماعي و امکانات دولتي را نيز به ظاهرگرايي و تظاهر بفروشند و براي خرافات که مشتري فراوان دارد خوراک تهيه کنند. نگارنده در اين ايام در صدد برآمد تا به بازخواني پرونده سه داستان غم انگيز جريان کربلا که غالباً در عزاداريها و رسانهها به آن اشاره ميشود بپردازد، تا حقيقت از تحريف، اسطوره و خرافه باز شناخته شود.
به نظر کارشناسان تاريخ براي قبول يک حقيقت تاريخي، زمان تنظيم سند حادثه بايد به آن حادثه بسيار نزديک باشد و هر چه زمان آن سند از حادثه فاصله بيشتري داشته باشد صحت آن سند مشکوکتر خواهد بود و با وجود سندهاي دست اول تکيه بر اسناد دورتر قابل توجيه نيست.
۱- همه شنیدهایم که «ابی عبدالله الحسین(ع) کودک شش ماههای به نام علی اصغر داشته است. زمانی که امام تشنگی کودک خود را احساس کرد، او را جلوی لشکر دشمن آورد و گفت: اگر به من رحم نمیکنید، لااقل بر لب تشنه و جگر سوخته این کودک رحم کنید و جرعهای آب به او بنوشانید. در این زمان حرمله با تیر سه شعبه گلوی علی اصغر را نشانه گرفت.»
این داستان به این شکل هیچ مستند تاریخی درستی ندارد و به نظر میرسد که از جعلیات ملاحسین کاشفی سنی مذهب، در کتاب «روضة الشهداء» باشد. او اسطوره پرداز متوفای ۹۱۰ هجری است. کاشفی این کتاب را به سفارش حاکم وقت و برای خوشایند او پردازش کرده است. این کتاب اولین مقتل فارسی است که با قلم زیبا و نثر روان فارسی تنظیم شد و مبلغین مذهبی با خواندن این کتاب به «روضه خوان» معروف شدند و به این مجالس، مجالس «روضه خوانی» گفته شد. دلیل اینکه میگوییم این داستان ساخته اوست این است که وی تراژدی علی اصغر را برخلاف برخی از اخبار یا داستانهای دیگر کتاب خود، که آن را از منبعی نقل میکند، بدون استناد به هیچ منبع، با آب و تاب بیشتر از آنچه نقل شد به همین صورت آن را پردازش کرده است.(روضة الشهداء، ص۷۵۳)
شیخ مفید متوفای ۴۱۳ هجری یعنی حدود پانصد سال قبل از کاشفی، در بخش مقتل کتاب «ارشاد» خود، که معتبرترین کتاب شیعه در زمینه تاریخ ائمه اطهار(ع) است مینویسد: پسران امام حسین(ع) عبارت بودند از جعفر، علی اصغر، علی اکبر و عبدالله. جعفر در زمان حیات امام فوت کرد. (الارشاد، ص۱۲۶) سه فرزند دیگر او که در کربلا حضور داشتند، یکی علی اصغر بود که مادرش لیلی دختر مسعود ثقفی بود و در کربلا جنگید و اولین شهید بنیهاشم شد. (تاریخ طبری، ج۷، ص۳۰۵۲)(همان که در بین ما امروز به علی اکبر معروف است) نام فرزند دیگر او علی اکبر بود. (الارشاد، ص۱۲۷) علی اکبر به نظر شیخ مفید همان امام زین العابدین(ع) است. عبدالله که کوچکترین فرزند امام بود، مثل برادرش در کربلا شهید شد. (همان،ص۱۲۹) نحوه شهادت عبدالله بن حسین(ع) اینگونه بود که امام حسین(ع) در حالی که جلو خیمهها نشسته بود، فرزندش عبدالله که کودکی بود پیش پدر آمد، امام او را بر روی زانوهای خود نشاند، مردی از بنی اسد تیری به سوی او پرتاب کرد. آن تیر به گلوی کودک اصابت کرد و او شهید شد. سید الشهدا(ع) دست خود را از خون او پر کرد و به زمین ریخت. سپس گفت: پروردگارا اگر یاری خود از آسمان را بر ما دریغ میداری، پس پاداش ما را، در آنچه بهتر است قرار ده و انتقام ما را از این مردم ستمکار بگیر.(تاریخ طبری هم، ج۷، ص۳۰۵۵) سپس امام آن کودک را برداشت و در کنار کشتگان خاندان خود نهاد.(الارشاد، ص۱۱۲)
ابوالفرج اصفهانی متوفای۳۵۶ هجری در کتاب «مقاتل الطالبیین» که در آن، از کشتهشدگان خاندان ابوطالب سخن میگوید، نحوه شهادت عبدالله بن الحسین را شبیه شیخ مفید نقل کرده است با این تفاوت که از قول یک راوی مینویسد که حضرت، خون گلوی او را به آسمان پرتاب کرد و قطرهای از آن به زمین باز نگشت. امام در این حال فرمود: بار خدایا این کودک در نزد تو از بچه ناقه صالح کمتر نیست.(مقاتل الطالبیین، ص۱۱۱) او مادر عبدالله بن الحسین را رباب دختر امرئ القیس دانسته است. ابو الفرج از قول امام باقر(ع) نقل میکند که حرمله قاتل عبدالله بن حسن(ع) در کربلا بوده است(همان، ص۱۰۹) احتمالا بین عبدالله بن حسن و عبدالله بن حسین(ع) مورخین خلط کردهاند.
این در حالیست که یعقوبی متوفای ۲۸۴ هجری در تاریخ خود آورده است: امام سوار اسب خویش بود. نوزادی را که در همان ساعت برای او متولد شده بود را به دستش دادند، ابی عبدالله در حالی که در گوش او اذان میگفت و کام او را بر میداشت، تیری در گلویکودک نشست و او را سر برید. امام، تیر را از گلوی کودک بیرون کشید و او را به خونش آغشته ساخت و گفت: به خدا سوگند که تو از ناقه صالح بر خدا گرامیتری، و محمد(ص) هم از صالح بر خدا گرامیتر است.(تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۸۲-۱۸۱)
چنانچه ملاحظه شد قضیه التماس از دشمن و طلب آب از جانب امام حسین(ع) برای خود یا کودک شش ماههای به نام علی اصغر در هیچ یک از منابع معتبر تاریخی ذکر نشده است.
۲- تراژدی کودکانه دیگری را که «ملاحسین کاشفی» در کتاب خود به نقل از کتاب «کنز الغرایب» آورده است، که این کتاب موجود نیست، داستان دختری است چهار ساله از امام حسین(ع) که در شام بهانه پدرش امام حسین(ع) را میگیرد و یزید دستور میدهد که سر پدر را نزد او ببرند. او با دیدن سر، غش کرده و جان به جان آفرین تسلیم میکند.(روضه الشهداء،ص۸۴۵)
این دختر در بین روضه خوانان «رقیه» نام دارد و سن او سه سال است ولی در هیچیک از کتب معتبر شیعی از گذشتگان، دختری با این نام برای امام حسین(ع) ثبت نشده است و این داستان را نیز کسی نقل نکرده است. بنا بر نقل شیخ مفید، امام حسین(ع) دو دختر بیشتر نداشت، یکی «سکینه» که مادر او «لیلی» بود و دیگری «فاطمه» نام داشت که مادرش «امِ اسحاق» دختر «طلحه بن عبید الله» بود.(روضه الشهداء،ص۱۳۷)
مقبره معروف «رقیه» در شام به احتمال قوی قبر «رقیه» دختر امیرالمومنین(ع) است، چون حضرت علی(ع) دو دختر به نام «رقیه» داشته است. یکی رقیه که مادرش «ام حبیب» دختر «ربیعه» بوده است و دیگری «رقیه صغری» که مادرش «جمانة» نام داشته و کنیهاش «ام جعفر» بوده است.(ارشاد مفید،ج۱،ص۳۵۵) این نقل با نقل کسانی که در کنار قبر شام سنگی را دیدهاند که بر روی آن نوشته بوده است که «هذا قبر رقیة بنت امیرالمومنین(علیه السلام)» هماهنگ است. البته امام حسن مجتبی(ع) نیز دختری به نام رقیه داشتهاند.(همان، ج۲، ص۱۶)
در صورتی که داستان رقیه، مرتبط با دختر امام حسن باشد، اگر امام حسن این دختر را در آخرین لحظات عمر خویش نیز به دنیا آورده باشد، در جریان حادثه کربلا حداقل باید ۱۱ ساله باشد، بنابراین داستان خرابه شام و دختر سه یا چهار ساله امام حسین(ع) هم پایه و مبنای تاریخی ندارد.
۳- تراژدی کودکانه، دیگر مربوط به «دو طفل مسلم» است. این داستان را نیز «ملا حسین کاشفی» در کتاب «روضة الشهداء» بدون اینکه از کتابی نقل کند آورده است. به احتمال قوی این داستان غم انگیز طولانی که به این صورت در هیچ کتاب تاریخی از آن خبری نیست، از داستانهای ساختگی خود کاشفی باشد.
داستان بنا بر نقل او اینگونه است که: مسلم در کوفه دو کودک خود، «محمد» و «ابراهیم» را به «شریح قاضی» سپرد و بعد از شهادت مسلم، قاضی آنها را راهی مدینه کرد ولی آنان در بین راه دستگیر شدند و به زندان افتادند. آنان بار دیگر به دست «مشکور» زندانبان فرار کردند ولی باز راه را گم کرده، زنی آنان را پناه داد که شوهرش «حارث» برای کسب جایزه خود به دنبال دو طفل مسلم بود. او پس از آگاه شدن از ماجرا، آنها را به کنار رودی برد تا به قتل برساند و سر آنان را نزد ابن زیاد ببرد. چون زن و فرزند و غلام او، وی را از این کار باز میداشتند، او فرزند و غلام خود را کشت و سپس دو طفل مسلم را نیز کشته، تن آنها را در آب انداخت و سر آن دو کودک را نزد ابن زیاد آورد. «ابن زیاد» گریست و دستور قتل حارث را صادر کرد. ابن زیاد حارث را به «مقاتل» نامی که دوستدار اهل بیت بود سپرد تا او وی را بکشد. او حارث را به همان مکانی آورد که کودکان کشته شده بودند و سر آن دو کودک را نیز به آب انداخت. بالاخره «مقاتل»، «حارث» را تکه تکه کرد و به دریا ریخت، دریا آنان را بیرون انداخت، به چاه انداخت، چاه آنان را بیرون انداخت، ناچار وی را سوزاندند و خاکسترش را بر باد دادند.(روضه الشهداء، ص۵۰۳-۵۲۲)
باید توجه داشت که در کتب معتبر پیشینیان نامی از «ابراهیم» به عنوان فرزند مسلم بن عقیل نیست. نام فرزندان مسلم در کتب تاریخ از جمله «مقاتل الطالبیین،ص113»(ابو الفرج اصفهانی)، «محمد» و «عبدالله» است. خوارزمی در مقتل خود، شیخ صدوق در امالی، و طبری در تاریخ خود آوردهاند که هر دو فرزند مسلم روز عاشورا در کربلا شهید شدند. «عبدالله بن مسلم بن عقیل» اولین کسی بود که از اهل بیت به میدان آمد و بعد از خواندن رجزی و کشتن تعدادی از دشمنان به شهادت رسید. برخی نحوه شهادت او را اینگونه توصیف کردهاند که او در حالی که دستش به پیشانیش بود تیر خورد، به طوری که دیگر نتوانست دست خود را از پیشانی جدا کند و سپس با تیری دیگر به شهادت رسید. پس چنانچه ملاحظه شد داستان «دو طفل مسلم» نیز جعلی است و دو فرزندی که مسلم داشت در کربلا شهید شدند.
بلی، در مجلس نوزده کتاب «امالی» شیخ صدوق شبیه این داستان را برای دو کودک فراری از لشکر ابن زیاد پس از شهادت امام حسین(ع) نقل کرده است که آنها نه فرزندان مسلم بلکه فرزندان جعفر طیار بودند که تحویل ابن زیاد داده شدند و آنها فرار کردند.(ج۱، ص۸۲-۸۸) این در حالی است که جعفر ابن ابی طالب در حدود پنجاه سال قبل در نبرد تبوک به شهادت رسیده است و داشتن کودکانی در آن زمان محال است. خوارزمی در «مقتل الحسین» فراریان از لشکر ابن زیاد را پناهنده به زنی میداند که بعدا شوهرش تصمیم میگیرد سر آنان را به ابن زیاد تحویل دهد.(امالی، ج۲،ص ۵۴-۵۸)
این سه داستان را به صورت نمونه از منابع اولیه و معتبر نقل کردیم تا معلوم شود چگونه ناآگاهانه اموری را مسلّم و قطعی دانستهایم در حالی که اصل و پایهای برای آنها نمیتوان ترتیب داد. به همین جهت از دانش آموختگان حوزه و دانشگاه انتظار میرود که بدون مطالعه و تحقیق کارشناسانه به عنوان دین، اذهان خود و مردم را آلوده به خرافات نکنند و ذهن تودهها را چنان شکل ندهند که آکنده از امور نادرستی شود که دیگر نتوان آن را از اذهان پاک ساخت.
در این شبها، تلویزیون فیلمی در مورد «طفلان مسلم» پخش میکند و برای آن داستانهایی پرداخته است که چنانچه ملاحظه شد ساختگی است. وقتی این داستان آن هم از رسانه ملی پخش شود چگونه میتوان آن را از ذهنها پاک کرد. در اقصی نقاط مناطق شیعه نشین دنیا، با جمعیتها و هیئتهایی به نام «علی اصغر» و «رقیه خاتون» روبرو هستیم که حتی توسط تحصیل کردهها شکل گرفته است و چنانچه ملاحظه شد وجود چنین فرزندانی برای امام حسین(ع) به شدت مشکوک است.
نگارنده در این سالها در شهر اصفهان مشاهده کرده است که سرتاسر شهر، به پیروی از آنچه در سالهای گذشته در تهران انجام گرفته پردههایی از طرف سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان، مجتمع فرهنگی امام خمینی، انجمن جوانان باب الحوائج علی اصغر، تحت عنوان «باب الحوائج علی اصغر(ع)» تدارک دیده شده است. جای تعجب است که در جایی، خود امام حسین(ع) باب الحوائج معرفی نمیشود ولی علی اصغر(ع) کودک شیرخوار و افسانهای او، باب الحوائج برخی مسئولین امور فرهنگی شهر است.
پاسخ :
در مورد تاريخ کربلا در امور جزئي اختلاف نقل وجود دارد. چنانچه همين اختلاف درساير وقايع تاريخي نيز ميباشد. اصل حادثه کربلا و شهادت امام و يارانش و نيز اسارت اهل بيت و رفتن آنها به شام طبق نقل تمام تاريخ از مسلمات است. ولي در جزئيات برخي از وقايع روز عاشورا و بعد از آن متأسفانه نقلهای مختلف شده است و در برخي از موارد ممکن است هر تاريخنگار از يک جهت نقل کرده باشد و اين منشأ اختلاف شده باشد و نيز ممکن است برداشتهاي تاريخ نگاران و يا اشتباهات در نسخه برداريها منشأ اختلاف شده باشد و گاهي ممکن است در هنگام نسخه برداري در نقل تاريخ، اسم افراد جا بجا نقل شده باشد.و اين اختلاف تاريخي مخصوصا با گذشت زمان زياد، يک امر ممکن است، ولي به اصل مسأله لطمه وارد نميکند. بر اين اساس: 1- اصل شهادت کودکي از امام حسين(ع) در روز عاشورا امر قطعي است، حالا چه آن کودک تازه متولد شده باشد و در مقابل خيمهگاه باشد و چه شش ماهه باشد و در برابر سپاه دشمن و فرقي نميکند، نام او عبدالله باشد يا علي اصغر. و نقل هرکدام مطابق به يک منبع تاريخي اشکال ندارد. و نقل تاريخ همين است که به روایات مختلف نقل ميشود. دربعضي از روایات از امام حسين(ع) نقل شده است که حضرت فرمود تمام فرزندانم را به اسم علي که نام مبارک پدر حضرت بوده است، نام گذاري ميکنم. و از اين روايت نيز ميشود نتيجه گرفت که نام ديگر عبدالله؛ علي اصغر بوده است. و اين مسأله که امام در برابر سپاه دشمن قرار گرفته باشد و درخواست آب کرده باشد عقلا وشرعا امر محال نيست و به معناي التماس هم نيست، زيرا ممکن است امام(ع) به خاطر اتمام حجت اين کار را کرده باشد، چنانچه در روز عاشورا در موارد مختلف حجت را برآنها تمام نمودند و آنها را دعوت به گرايش به حق ميکردند؛ همانگونه که أبی مخنف در مقتل نقل کرده است: «ای مردم! شما برادرم، فرزندانم و یارانم را کشتید و به غیر از این کودک کسی نمانده است. او از تشنگی می سوزد در حالی که هیچ گناهی ندارد. او را با جرعه ای آب سیراب سازید. در همان لحظه که امام مشغول صحبت بود، به دستور عمر سعد، حرملة بن کاهل اسدی با تیری گلوی علی اصغر را نشانه گرفت و گوش تا گوش آن کودک را شکافت». یعقوبی نیز در تاریخش(ج2: ص245) نقل میکند: «زمانی که آن حضرت(ع) روی اسب خود ایستاده بود، نوزادی را که در همان ساعت متولد شده بود، خدمت ایشان آوردند. پس آن حضرت اذان در گوش او گفتند و در حال کام برداشتن او بودند که ناگهان تیری آمد و در حلقوم آن طفل نشست و او را ذبح کرد». خواستن آب براي يک کودک در آن روز التماس نيست، بلکه هم اتمام حجت است و هم بيانگر حقانيت امام و اثبات قساوت دشمن را نشان ميدهد و اين مسأله نيز حقانيت قيام امام را ثابت ميکند. بنابراين نسبت سني دادن به ملاحسين کاشفي و دانستن اين مسائل از جعليات او؛ صحيح نيست، و اين تهمت است به ايشان که شما از اين تهمت بايد توبه کنيد. البته ما نميگوئيم مطالب کتاب روضه الشهداء کاملا صحيح است، ولي جعلي دانستن تمام مطالب آن نيز اشتباه است. پس اصل شهادت کودک شير خوار در آن روز، از مسلّمات است، اما نقل تاريخ مختلف شده است و هر کسي که طبق يکي از نقلهای تاريخي و مستند، به منبع تاريخي آن را حکايت کند اشکال ندارد. 2- نسبت به ماجراي خرابه شام نيز، اصل مسأله که کودکی از اهل بيت در آنجا از دنيا رفته است و مظلومانه در آنجا دفن شده است از مسلّمات است، هر چند تاريخ بر سر اسم آن اختلاف داشته باشد، و اينکه شما نوشتهاید قبر رقيه مربوط به بنت اميرالمومنين(ع) است، اين هم صحيح به نظر نميرسد، زيرا اميرالمؤمنين علي(ع) در شام زندگي نکرده تا دختری از آن حضرت آنجا در آن خرابه دفن شده باشد، و اگر بگوئيد مربوط به اهل بيت است صحيح است، هر چند باواسطه به اميرالمؤمنين(ع) نسبت داده شود يا بگوئيد دختری از اميرالمؤمنين و خواهر زينب جزء اسراء بوده است و آنجا از دنيا رفته است که اين هم احتمال بعيدی است. در هر صورت اصل ماجرا که دختري در خرابه شام از دنيا رفته است و مرحوم مطهري نيز اصل آن را تأييد ميکند اما اختلاف بر سر اسم و نام گذاري است که مهم نيست. 3- نسبت به شهادت طفلان مسلم نيز ماجرا همينگونه است و اصل شهادت دو طفل از اهل بيت به دست افراد ابن زياد از مسلمات است، اما اينکه طفلان مسلم بودهاند يا از ساير اهل بيت و آيا به دست حارث بوده يا فرد ديگري، باز ممکن است اختلاف نقل تاريخي باشد و آنچه معروف شده و مستند به بعضي از منابع تاريخ است به نام طفلان مسلم معروف شده و اينکه در روضة الشهداء آن را نوشته است دليل بر کذب بودن آن نيست و تنها منبع روضة الشهداء نيست. در نتيجه متأسفانه اختلاف تاريخ در جزئيات وجود دارد ولي يک نقل دليل برکذب بودن نقل ديگري از تاريخ نميشود. و اين مصائب با روایات مختلف نقل ميشود و مهم اصل مصيبت وارده است که در کربلا و بعد از آن بر اهل بيت(عليهم السلام) وارد شده است.
شبهاتی در مورد واقعه عاشورا
۲۵ بهمن ۱۳۹۰ ساعت ۱۷:۳۳
سلام من ... ساكن شهر زاهدان در استان سيستان و بلوچستان هستم. بنده شيعه ميباشم و با توجه به اينكه در اين استان مسئله شيعه و سني به طور حاد پيگيري ميشود، درخواست دارم به اين سوال من پاسخ دهيد. بنده به پيوست اين ايميل؛ نظريه يكي از دوستان اهل سنت را درباره مسائل مربوط به محرم و عاشورا ارسال كردهام، با توجه به اينكه اين افراد به شدت بر نظريه خود پافشاري دارند و من در آن حد اطلاعات ندارم كه پاسخشان را بدهم، خواهشمند است جوابيه اين نظريه را برايم بفرستيد، تا مسئله حداقل براي خودم حل شود. منتظر پاسختان خواهم بود. تراژدي کودکانه: بازخواني داستان علي اصغر، رقيه و دو طفل مسلم. امروز با خيل تحصيل کردههايي روبرو هستيم که در مسايل مذهبي، از مردم کوچه و بازار قديم، بسيار عوامتر، متعصبتر و خرافيتر هستند. در گذشته مردم با اينکه بيسواد بودند ولي به دليل نشستن بر پاي منبرهاي مختلف و شنيدن سخنان متنوع در حد خود، قدرت تجزيه و تحليل مييافتند و هر حرف و سخني را باور نميکردند. اما متاسفانه برخي از تحصيل کردههاي ما، اين حد از فهم مذهبي را هم ندارند و بدون مطالعه و اطلاعات علمي و منطقي يا منکر همه چيز ميشوند و يا فکر ميکنند هر چه بيحساب و خرافيتر بينديشند و کودکانهتر عمل کنند، ديندارتر هستند. گويا اين دو گروه معتقد هستند غير از موضوع تحصيل تخصصي آنها، براي تاييد يا رد مسائل ديني نيازي به هيچ مطالعه، تخصص و يا ديد کارشناسانه نيست. اين موضوع وقتي تاسفبارتر ميشود که مبلغين مذهبي ما نيز عوام زده شده و مسئوليتهاي اجتماعي و امکانات دولتي را نيز به ظاهرگرايي و تظاهر بفروشند و براي خرافات که مشتري فراوان دارد خوراک تهيه کنند. نگارنده در اين ايام در صدد برآمد تا به بازخواني پرونده سه داستان غم انگيز جريان کربلا که غالباً در عزاداريها و رسانهها به آن اشاره ميشود بپردازد، تا حقيقت از تحريف، اسطوره و خرافه باز شناخته شود. به نظر کارشناسان تاريخ براي قبول يک حقيقت تاريخي، زمان تنظيم سند حادثه بايد به آن حادثه بسيار نزديک باشد و هر چه زمان آن سند از حادثه فاصله بيشتري داشته باشد صحت آن سند مشکوکتر خواهد بود و با وجود سندهاي دست اول تکيه بر اسناد دورتر قابل توجيه نيست. ۱- همه شنیدهایم که «ابی عبدالله الحسین(ع) کودک شش ماههای به نام علی اصغر داشته است. زمانی که امام تشنگی کودک خود را احساس کرد، او را جلوی لشکر دشمن آورد و گفت: اگر به من رحم نمیکنید، لااقل بر لب تشنه و جگر سوخته این کودک رحم کنید و جرعهای آب به او بنوشانید. در این زمان حرمله با تیر سه شعبه گلوی علی اصغر را نشانه گرفت.» این داستان به این شکل هیچ مستند تاریخی درستی ندارد و به نظر میرسد که از جعلیات ملاحسین کاشفی سنی مذهب، در کتاب «روضة الشهداء» باشد. او اسطوره پرداز متوفای ۹۱۰ هجری است. کاشفی این کتاب را به سفارش حاکم وقت و برای خوشایند او پردازش کرده است. این کتاب اولین مقتل فارسی است که با قلم زیبا و نثر روان فارسی تنظیم شد و مبلغین مذهبی با خواندن این کتاب به «روضه خوان» معروف شدند و به این مجالس، مجالس «روضه خوانی» گفته شد. دلیل اینکه میگوییم این داستان ساخته اوست این است که وی تراژدی علی اصغر را برخلاف برخی از اخبار یا داستانهای دیگر کتاب خود، که آن را از منبعی نقل میکند، بدون استناد به هیچ منبع، با آب و تاب بیشتر از آنچه نقل شد به همین صورت آن را پردازش کرده است.(روضة الشهداء، ص۷۵۳) شیخ مفید متوفای ۴۱۳ هجری یعنی حدود پانصد سال قبل از کاشفی، در بخش مقتل کتاب «ارشاد» خود، که معتبرترین کتاب شیعه در زمینه تاریخ ائمه اطهار(ع) است مینویسد: پسران امام حسین(ع) عبارت بودند از جعفر، علی اصغر، علی اکبر و عبدالله. جعفر در زمان حیات امام فوت کرد. (الارشاد، ص۱۲۶) سه فرزند دیگر او که در کربلا حضور داشتند، یکی علی اصغر بود که مادرش لیلی دختر مسعود ثقفی بود و در کربلا جنگید و اولین شهید بنیهاشم شد. (تاریخ طبری، ج۷، ص۳۰۵۲)(همان که در بین ما امروز به علی اکبر معروف است) نام فرزند دیگر او علی اکبر بود. (الارشاد، ص۱۲۷) علی اکبر به نظر شیخ مفید همان امام زین العابدین(ع) است. عبدالله که کوچکترین فرزند امام بود، مثل برادرش در کربلا شهید شد. (همان،ص۱۲۹) نحوه شهادت عبدالله بن حسین(ع) اینگونه بود که امام حسین(ع) در حالی که جلو خیمهها نشسته بود، فرزندش عبدالله که کودکی بود پیش پدر آمد، امام او را بر روی زانوهای خود نشاند، مردی از بنی اسد تیری به سوی او پرتاب کرد. آن تیر به گلوی کودک اصابت کرد و او شهید شد. سید الشهدا(ع) دست خود را از خون او پر کرد و به زمین ریخت. سپس گفت: پروردگارا اگر یاری خود از آسمان را بر ما دریغ میداری، پس پاداش ما را، در آنچه بهتر است قرار ده و انتقام ما را از این مردم ستمکار بگیر.(تاریخ طبری هم، ج۷، ص۳۰۵۵) سپس امام آن کودک را برداشت و در کنار کشتگان خاندان خود نهاد.(الارشاد، ص۱۱۲) ابوالفرج اصفهانی متوفای۳۵۶ هجری در کتاب «مقاتل الطالبیین» که در آن، از کشتهشدگان خاندان ابوطالب سخن میگوید، نحوه شهادت عبدالله بن الحسین را شبیه شیخ مفید نقل کرده است با این تفاوت که از قول یک راوی مینویسد که حضرت، خون گلوی او را به آسمان پرتاب کرد و قطرهای از آن به زمین باز نگشت. امام در این حال فرمود: بار خدایا این کودک در نزد تو از بچه ناقه صالح کمتر نیست.(مقاتل الطالبیین، ص۱۱۱) او مادر عبدالله بن الحسین را رباب دختر امرئ القیس دانسته است. ابو الفرج از قول امام باقر(ع) نقل میکند که حرمله قاتل عبدالله بن حسن(ع) در کربلا بوده است(همان، ص۱۰۹) احتمالا بین عبدالله بن حسن و عبدالله بن حسین(ع) مورخین خلط کردهاند. این در حالیست که یعقوبی متوفای ۲۸۴ هجری در تاریخ خود آورده است: امام سوار اسب خویش بود. نوزادی را که در همان ساعت برای او متولد شده بود را به دستش دادند، ابی عبدالله در حالی که در گوش او اذان میگفت و کام او را بر میداشت، تیری در گلویکودک نشست و او را سر برید. امام، تیر را از گلوی کودک بیرون کشید و او را به خونش آغشته ساخت و گفت: به خدا سوگند که تو از ناقه صالح بر خدا گرامیتری، و محمد(ص) هم از صالح بر خدا گرامیتر است.(تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۸۲-۱۸۱) چنانچه ملاحظه شد قضیه التماس از دشمن و طلب آب از جانب امام حسین(ع) برای خود یا کودک شش ماههای به نام علی اصغر در هیچ یک از منابع معتبر تاریخی ذکر نشده است. ۲- تراژدی کودکانه دیگری را که «ملاحسین کاشفی» در کتاب خود به نقل از کتاب «کنز الغرایب» آورده است، که این کتاب موجود نیست، داستان دختری است چهار ساله از امام حسین(ع) که در شام بهانه پدرش امام حسین(ع) را میگیرد و یزید دستور میدهد که سر پدر را نزد او ببرند. او با دیدن سر، غش کرده و جان به جان آفرین تسلیم میکند.(روضه الشهداء،ص۸۴۵) این دختر در بین روضه خوانان «رقیه» نام دارد و سن او سه سال است ولی در هیچیک از کتب معتبر شیعی از گذشتگان، دختری با این نام برای امام حسین(ع) ثبت نشده است و این داستان را نیز کسی نقل نکرده است. بنا بر نقل شیخ مفید، امام حسین(ع) دو دختر بیشتر نداشت، یکی «سکینه» که مادر او «لیلی» بود و دیگری «فاطمه» نام داشت که مادرش «امِ اسحاق» دختر «طلحه بن عبید الله» بود.(روضه الشهداء،ص۱۳۷) مقبره معروف «رقیه» در شام به احتمال قوی قبر «رقیه» دختر امیرالمومنین(ع) است، چون حضرت علی(ع) دو دختر به نام «رقیه» داشته است. یکی رقیه که مادرش «ام حبیب» دختر «ربیعه» بوده است و دیگری «رقیه صغری» که مادرش «جمانة» نام داشته و کنیهاش «ام جعفر» بوده است.(ارشاد مفید،ج۱،ص۳۵۵) این نقل با نقل کسانی که در کنار قبر شام سنگی را دیدهاند که بر روی آن نوشته بوده است که «هذا قبر رقیة بنت امیرالمومنین(علیه السلام)» هماهنگ است. البته امام حسن مجتبی(ع) نیز دختری به نام رقیه داشتهاند.(همان، ج۲، ص۱۶) در صورتی که داستان رقیه، مرتبط با دختر امام حسن باشد، اگر امام حسن این دختر را در آخرین لحظات عمر خویش نیز به دنیا آورده باشد، در جریان حادثه کربلا حداقل باید ۱۱ ساله باشد، بنابراین داستان خرابه شام و دختر سه یا چهار ساله امام حسین(ع) هم پایه و مبنای تاریخی ندارد. ۳- تراژدی کودکانه، دیگر مربوط به «دو طفل مسلم» است. این داستان را نیز «ملا حسین کاشفی» در کتاب «روضة الشهداء» بدون اینکه از کتابی نقل کند آورده است. به احتمال قوی این داستان غم انگیز طولانی که به این صورت در هیچ کتاب تاریخی از آن خبری نیست، از داستانهای ساختگی خود کاشفی باشد. داستان بنا بر نقل او اینگونه است که: مسلم در کوفه دو کودک خود، «محمد» و «ابراهیم» را به «شریح قاضی» سپرد و بعد از شهادت مسلم، قاضی آنها را راهی مدینه کرد ولی آنان در بین راه دستگیر شدند و به زندان افتادند. آنان بار دیگر به دست «مشکور» زندانبان فرار کردند ولی باز راه را گم کرده، زنی آنان را پناه داد که شوهرش «حارث» برای کسب جایزه خود به دنبال دو طفل مسلم بود. او پس از آگاه شدن از ماجرا، آنها را به کنار رودی برد تا به قتل برساند و سر آنان را نزد ابن زیاد ببرد. چون زن و فرزند و غلام او، وی را از این کار باز میداشتند، او فرزند و غلام خود را کشت و سپس دو طفل مسلم را نیز کشته، تن آنها را در آب انداخت و سر آن دو کودک را نزد ابن زیاد آورد. «ابن زیاد» گریست و دستور قتل حارث را صادر کرد. ابن زیاد حارث را به «مقاتل» نامی که دوستدار اهل بیت بود سپرد تا او وی را بکشد. او حارث را به همان مکانی آورد که کودکان کشته شده بودند و سر آن دو کودک را نیز به آب انداخت. بالاخره «مقاتل»، «حارث» را تکه تکه کرد و به دریا ریخت، دریا آنان را بیرون انداخت، به چاه انداخت، چاه آنان را بیرون انداخت، ناچار وی را سوزاندند و خاکسترش را بر باد دادند.(روضه الشهداء، ص۵۰۳-۵۲۲) باید توجه داشت که در کتب معتبر پیشینیان نامی از «ابراهیم» به عنوان فرزند مسلم بن عقیل نیست. نام فرزندان مسلم در کتب تاریخ از جمله «مقاتل الطالبیین،ص113»(ابو الفرج اصفهانی)، «محمد» و «عبدالله» است. خوارزمی در مقتل خود، شیخ صدوق در امالی، و طبری در تاریخ خود آوردهاند که هر دو فرزند مسلم روز عاشورا در کربلا شهید شدند. «عبدالله بن مسلم بن عقیل» اولین کسی بود که از اهل بیت به میدان آمد و بعد از خواندن رجزی و کشتن تعدادی از دشمنان به شهادت رسید. برخی نحوه شهادت او را اینگونه توصیف کردهاند که او در حالی که دستش به پیشانیش بود تیر خورد، به طوری که دیگر نتوانست دست خود را از پیشانی جدا کند و سپس با تیری دیگر به شهادت رسید. پس چنانچه ملاحظه شد داستان «دو طفل مسلم» نیز جعلی است و دو فرزندی که مسلم داشت در کربلا شهید شدند. بلی، در مجلس نوزده کتاب «امالی» شیخ صدوق شبیه این داستان را برای دو کودک فراری از لشکر ابن زیاد پس از شهادت امام حسین(ع) نقل کرده است که آنها نه فرزندان مسلم بلکه فرزندان جعفر طیار بودند که تحویل ابن زیاد داده شدند و آنها فرار کردند.(ج۱، ص۸۲-۸۸) این در حالی است که جعفر ابن ابی طالب در حدود پنجاه سال قبل در نبرد تبوک به شهادت رسیده است و داشتن کودکانی در آن زمان محال است. خوارزمی در «مقتل الحسین» فراریان از لشکر ابن زیاد را پناهنده به زنی میداند که بعدا شوهرش تصمیم میگیرد سر آنان را به ابن زیاد تحویل دهد.(امالی، ج۲،ص ۵۴-۵۸) این سه داستان را به صورت نمونه از منابع اولیه و معتبر نقل کردیم تا معلوم شود چگونه ناآگاهانه اموری را مسلّم و قطعی دانستهایم در حالی که اصل و پایهای برای آنها نمیتوان ترتیب داد. به همین جهت از دانش آموختگان حوزه و دانشگاه انتظار میرود که بدون مطالعه و تحقیق کارشناسانه به عنوان دین، اذهان خود و مردم را آلوده به خرافات نکنند و ذهن تودهها را چنان شکل ندهند که آکنده از امور نادرستی شود که دیگر نتوان آن را از اذهان پاک ساخت. در این شبها، تلویزیون فیلمی در مورد «طفلان مسلم» پخش میکند و برای آن داستانهایی پرداخته است که چنانچه ملاحظه شد ساختگی است. وقتی این داستان آن هم از رسانه ملی پخش شود چگونه میتوان آن را از ذهنها پاک کرد. در اقصی نقاط مناطق شیعه نشین دنیا، با جمعیتها و هیئتهایی به نام «علی اصغر» و «رقیه خاتون» روبرو هستیم که حتی توسط تحصیل کردهها شکل گرفته است و چنانچه ملاحظه شد وجود چنین فرزندانی برای امام حسین(ع) به شدت مشکوک است. نگارنده در این سالها در شهر اصفهان مشاهده کرده است که سرتاسر شهر، به پیروی از آنچه در سالهای گذشته در تهران انجام گرفته پردههایی از طرف سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان، مجتمع فرهنگی امام خمینی، انجمن جوانان باب الحوائج علی اصغر، تحت عنوان «باب الحوائج علی اصغر(ع)» تدارک دیده شده است. جای تعجب است که در جایی، خود امام حسین(ع) باب الحوائج معرفی نمیشود ولی علی اصغر(ع) کودک شیرخوار و افسانهای او، باب الحوائج برخی مسئولین امور فرهنگی شهر است.
پاسخ :
در مورد تاريخ کربلا در امور جزئي اختلاف نقل وجود دارد. چنانچه همين اختلاف درساير وقايع تاريخي نيز ميباشد.
اصل حادثه کربلا و شهادت امام و يارانش و نيز اسارت اهل بيت و رفتن آنها به شام طبق نقل تمام تاريخ از مسلمات است. ولي در جزئيات برخي از وقايع روز عاشورا و بعد از آن متأسفانه نقلهای مختلف شده است و در برخي از موارد ممکن است هر تاريخنگار از يک جهت نقل کرده باشد و اين منشأ اختلاف شده باشد و نيز ممکن است برداشتهاي تاريخ نگاران و يا اشتباهات در نسخه برداريها منشأ اختلاف شده باشد و گاهي ممکن است در هنگام نسخه برداري در نقل تاريخ، اسم افراد جا بجا نقل شده باشد.و اين اختلاف تاريخي مخصوصا با گذشت زمان زياد، يک امر ممکن است، ولي به اصل مسأله لطمه وارد نميکند.
بر اين اساس:
1- اصل شهادت کودکي از امام حسين(ع) در روز عاشورا امر قطعي است، حالا چه آن کودک تازه متولد شده باشد و در مقابل خيمهگاه باشد و چه شش ماهه باشد و در برابر سپاه دشمن و فرقي نميکند، نام او عبدالله باشد يا علي اصغر. و نقل هرکدام مطابق به يک منبع تاريخي اشکال ندارد. و نقل تاريخ همين است که به روایات مختلف نقل ميشود.
دربعضي از روایات از امام حسين(ع) نقل شده است که حضرت فرمود تمام فرزندانم را به اسم علي که نام مبارک پدر حضرت بوده است، نام گذاري ميکنم. و از اين روايت نيز ميشود نتيجه گرفت که نام ديگر عبدالله؛ علي اصغر بوده است.
و اين مسأله که امام در برابر سپاه دشمن قرار گرفته باشد و درخواست آب کرده باشد عقلا وشرعا امر محال نيست و به معناي التماس هم نيست، زيرا ممکن است امام(ع) به خاطر اتمام حجت اين کار را کرده باشد، چنانچه در روز عاشورا در موارد مختلف حجت را برآنها تمام نمودند و آنها را دعوت به گرايش به حق ميکردند؛ همانگونه که أبی مخنف در مقتل نقل کرده است: «ای مردم! شما برادرم، فرزندانم و یارانم را کشتید و به غیر از این کودک کسی نمانده است. او از تشنگی می سوزد در حالی که هیچ گناهی ندارد. او را با جرعه ای آب سیراب سازید. در همان لحظه که امام مشغول صحبت بود، به دستور عمر سعد، حرملة بن کاهل اسدی با تیری گلوی علی اصغر را نشانه گرفت و گوش تا گوش آن کودک را شکافت».
یعقوبی نیز در تاریخش(ج2: ص245) نقل میکند: «زمانی که آن حضرت(ع) روی اسب خود ایستاده بود، نوزادی را که در همان ساعت متولد شده بود، خدمت ایشان آوردند. پس آن حضرت اذان در گوش او گفتند و در حال کام برداشتن او بودند که ناگهان تیری آمد و در حلقوم آن طفل نشست و او را ذبح کرد».
خواستن آب براي يک کودک در آن روز التماس نيست، بلکه هم اتمام حجت است و هم بيانگر حقانيت امام و اثبات قساوت دشمن را نشان ميدهد و اين مسأله نيز حقانيت قيام امام را ثابت ميکند.
بنابراين نسبت سني دادن به ملاحسين کاشفي و دانستن اين مسائل از جعليات او؛ صحيح نيست، و اين تهمت است به ايشان که شما از اين تهمت بايد توبه کنيد.
البته ما نميگوئيم مطالب کتاب روضه الشهداء کاملا صحيح است، ولي جعلي دانستن تمام مطالب آن نيز اشتباه است.
پس اصل شهادت کودک شير خوار در آن روز، از مسلّمات است، اما نقل تاريخ مختلف شده است و هر کسي که طبق يکي از نقلهای تاريخي و مستند، به منبع تاريخي آن را حکايت کند اشکال ندارد.
2- نسبت به ماجراي خرابه شام نيز، اصل مسأله که کودکی از اهل بيت در آنجا از دنيا رفته است و مظلومانه در آنجا دفن شده است از مسلّمات است، هر چند تاريخ بر سر اسم آن اختلاف داشته باشد، و اينکه شما نوشتهاید قبر رقيه مربوط به بنت اميرالمومنين(ع) است، اين هم صحيح به نظر نميرسد، زيرا اميرالمؤمنين علي(ع) در شام زندگي نکرده تا دختری از آن حضرت آنجا در آن خرابه دفن شده باشد، و اگر بگوئيد مربوط به اهل بيت است صحيح است، هر چند باواسطه به اميرالمؤمنين(ع) نسبت داده شود يا بگوئيد دختری از اميرالمؤمنين و خواهر زينب جزء اسراء بوده است و آنجا از دنيا رفته است که اين هم احتمال بعيدی است.
در هر صورت اصل ماجرا که دختري در خرابه شام از دنيا رفته است و مرحوم مطهري نيز اصل آن را تأييد ميکند اما اختلاف بر سر اسم و نام گذاري است که مهم نيست.
3- نسبت به شهادت طفلان مسلم نيز ماجرا همينگونه است و اصل شهادت دو طفل از اهل بيت به دست افراد ابن زياد از مسلمات است، اما اينکه طفلان مسلم بودهاند يا از ساير اهل بيت و آيا به دست حارث بوده يا فرد ديگري، باز ممکن است اختلاف نقل تاريخي باشد و آنچه معروف شده و مستند به بعضي از منابع تاريخ است به نام طفلان مسلم معروف شده و اينکه در روضة الشهداء آن را نوشته است دليل بر کذب بودن آن نيست و تنها منبع روضة الشهداء نيست.
در نتيجه متأسفانه اختلاف تاريخ در جزئيات وجود دارد ولي يک نقل دليل برکذب بودن نقل ديگري از تاريخ نميشود. و اين مصائب با روایات مختلف نقل ميشود و مهم اصل مصيبت وارده است که در کربلا و بعد از آن بر اهل بيت(عليهم السلام) وارد شده است.
کلمات کلیدی :
۷,۱۷۵