نامزدم از من ميپرسد اين چه ديني است که شما مسلمانها داريد؛ مرد را مجاز ميداند تا 4 همسر براي خودش اختيار کند، ولي زن نه؟ تازه اجازه ميدهد که بدون اجازه همسرش مرد تا هر تعداد که بخواهد زن صيغه کند و رابطه داشته باشد.
اين چه انصاف و عدالتي است که زن را محدود به يک شوهر ميداند و ارتباط زن را به جز با مردش با ديگري حرام ميدارد؟ اگر بحث مسافرت و موارد خاص براي مرد مطرح هست، خوب زنها هم به مسافرتهاي طولاني ميروند و در حرج قرار ميگيرند و يا اگر بحث اين حرفها نباشد مگر زنها اميال جنسي ندارند؟
چرا نبايد بتوانند با مردهاي مختلف کامجويي کنند و اين کار فقط براي مردان باشد؟ اگر بحث حفظ کانون خانواده است، خوب زن که تنها کاره زندگي نيست و زندگي مشترک است و بايد دو طرفه اداره شود.
زن مجبور است که به 1 مرد محدود باشد، حال چه آن مرد بتواند تمام نيازهاي جنسي زن را تأمين کند يا نه، بايد فقط به او فکر کرد و يا طلاق و ....؟ چه جوابي براي اين بي عدالتي هست. لطفا ابتدا جواب را عقلي و محکم ارائه بفرماييد و در آخر به روایات و احاديث و ... اشاره کنيد.
پاسخ :
قبل از اسلام مسئله تعدد زوجات با وجهي بسيار تحقير آميز وجود داشته که حدي براي آن قائل نبودند. زنان را از جرگه انسانيت خارج و در رديف حيوانات حساب ميکردند. صاحبان املاک و مزارع، زنهاي متعددي ميگرفتند تا از آنها کار بکشند و از دسترنج آنان استفاده نمايند. اشراف براي فراهم سازي وسائل خوشگذراني زنهاي بسياري را اختيار ميکردند. بدتر از همه، در بعضي نقاط ازدواج به صورت دسته جمعي صورت ميگرفته، به اين معنا که گروهي از مردان يک طائفه، گروهي از زنان طائفه ديگر را به همسری ميگرفتهاند. مثلا در تبّت عادت بر آن بوده که چند برادر، چند خواهر را به تعداد خود به همسري اختيار ميکردهاند، به طوري که هيچ معلوم نبود کدام خواهر، زن کدام برادر است. اسلام، داشتن چند زن را برخلاف چند شوهري، بخاطر در نظر گرفتن مصالح و مفاسد، به کلي نسخ و لغو نکرد، بلکه آن را تحديد وتقييد کرد، يعني از يک طرف تعدد زوجات نامحدود را محدود ساخت و از طرف ديگر شرائطی قرار داد که طبق آن شرائط، به هرکسي اجازه داده نشده که همسران متعدد انتخاب کند. از آنجا که احکام اسلام براساس حکمت بالغه و مصالح ومفاسد اجتماعي و خانوادگي وضع ميگردد، در زمينه تعدد زوجات نيز اسلام دفع مفسده و رعايت مصالح در نظر گرفته است. براي نمونه جهات زير را در نظر بگيريم: 1- به موجب آمار رسمي، شماره زنان در اصل خلقت بيشتر از مردان است. اگر پيشامدهاي حوادث و علل غير طبيعي مانند جنگ واتفاقات ديگر را که قرباني اصلي آنها مردان است نيز در نظر داشته باشيم، شماره مردان به مراتب کمتر از زنان ميگردد و اگرقرار باشد هر مرد فقط يک زن داشته باشد بسياري از زنان تا آخر عمر بدون شوهر باقي ميماند و درنتيجه مجبور ميگردند که مرتکب فساد جنسي و اخلاقي درجامعه گردند. 2- گاهي زن دچار بيماري مزمن ميگردد که در اين صورت مرد ناگزير خواهد براي دفع غرائز جنسي به کارها منافي باشرف خود متوسل گردد. 3- معمولا زنها در هر ماه مدتي را به حال عادت ميگذارند که دراين مدت مردها نميتوانند با آنها نزديکي داشته باشد و اين خود موجب مشکلات درجامعه خواهد شد. آمار کشورهاي غير اسلامي که منع تعدد زوجات در آنها وجود دارد نشان ميدهد که در اثر فساد جنسي زنان و مردان، به دنيا آمدن فرزندان نامشروع زياد ميباشد. با در نظر داشت جهات بالا، اسلام به مردان اجازه داده است که هر مرد حداکثر چهار زن را با رعايت شرائط و عدالت، در تحت حمايت خود قرار دهد و اين هيچ گاه با کرامت زن تنافي پيدا نميکند. از طرف ديگر زنها وظيفه خاصی در دستگاه خلقت دارند، از جمله مادر شدن و مادر بودن است و اين مقام بسيار بزرگي است که پيامبر اسلام بهشت را زير قدوم آنان بيان نموده است. مقام مادري و تربيت فرزند با چند شوهري سازگاري ندارد، زيرا مشخص نميگردد که فرزند برای کدام شوهر ميباشد. قوانين اسلام بر اساس نيازهاي واقعي بشراست، نه احساسات، زيرا ممکن است هر زني از آمدن رقيب(در زندگي) ناراحت شود، ولي وقتي مصلحت تمام جامعه در نظر گرفته شود و احساسات را کنار بگذاريم، فلسفه تعدد زوجات روشن ميشود. هيچ کس نميتواند انکار کند که مردان در حوادث گوناگون زندگي، بيش از زنان در خطر مرگ قرار دارند و در جنگها و حوادث ديگر، قربانيان اصلي را آنها تشکيل ميدهند. نيز نميتوان انکار کرد که بقاي غريزه جنسي مردان از زنان طولانيتر است، زيرا زنان در سن معيني، آمادگي جنسي خود را از دست ميدهند، در حالي که در مردان چنين نيست. هم چنين زنان به هنگام عادت ماهانه و قسمتي از دوران حاملگي، عملاً ممنوعيت آميزش دارند، در حالي که در مردان اين ممنوعيت وجود ندارد. از همه گذشته؛ زناني هستند که به علل گوناگوني همسران خود را از دست ميدهند و اگر تعدد زوجات نباشد، آنها بايد براي هميشه بدون همسر باقي بمانند. با در نظر گرفتن اين واقعيتها در اينگونه موارد(که تعادل ميان مرد و زن به هم ميخورد) ناچاريم يکي از سه راه ذيل را انتخاب کنيم: أ) مردان تنها به يک همسر در همه موارد قناعت کنند و زنان بيوه تا پايان عمر بدون همسر باقي بمانند و تمام نيازهاي فطري و خواستههاي دروني و احساسي خود را سرکوب کنند. ب) مردان فقط داراي يک همسر قانوني باشند، ولي روابط آزاد و نامشروع جنسي را با زناني که بي شوهر ماندهاند، به شکل معشوقه برقرار سازند. ج) کساني که قدرت دارند بيش از يک همسر را اداره کنند و از نظر جسمي و مالي و اخلاقي مشکلي براي آنها ايجاد نميشود، نيز قدرت بر اجراي کامل عدالت ميان همسران و فرزندان دارند، به آنها اجازه داده شود که بيش از يک همسر انتخاب کنند. حال اگر بخواهيم راه اول را انتخاب کنيم، بايد گذشته از مشکلات اجتماعي که به وجود ميآيد، با فطرت و غرائز و نيازهاي روحي و جسمي بشر به مبارزه برخيزيم. هم چنين عواطف و احساسات اين گونه زنان را ناديده بگيريم اما اين مبارزهاي است که پيروزي در آن نيست. به فرض که اين طرح عملي بشود، جنبههاي غير انساني آن بر هيچ کس پوشيده نيست. تعدد همسر را در موارد ضرورت نبايد تنها از دريچه چشم همسر اول مورد بررسي قرار داد، بلکه از دريچه چشم همسر دوم و مصالح و مقتضيات اجتماعي بايد مورد مطالعه قرار داد. آنها که مشکلات همسر اول را در صورت تعدد زوجات عنوان ميکنند، کساني هستند که يک مسئله سه زاويهاي را تنها از يک زاويه نگاه ميکنند. زيرا تعدد همسر هم از زاويه ديد مرد و هم از زاويه ديد همسر اول، نيز از زاويه ديد همسر دوم بايد مطالعه شود، آنگاه با توجه به مصلحت مجموع، در اين باره قضاوت کنيم. اگر راه دوم را انتخاب کنيم، بايد فحشا را به رسميت بشناسيم. تازه زناني که به عنوان معشوقه مورد بهرهبرداري جنسي قرار ميگيرند، نه أمنيت دارند و نه آيندهاي. چنان که شخصيت آنها پايمال شده است. اينها اموري نيست که انسان آگاه، آن را تجويز کند. بنابراين تنها راه سوم ميماند که هم به خواستههاي فطري و نيازهاي غريزي زنان پاسخ مثبت داد و هم از عواقب شوم فحشا و نابساماني زندگي اين دسته از زنان برکنار ماند و جامعه را از گرداب گناه بيرون برد. در پايان چند نکته را ذکر ميکنيم: 1 - جواز تعدد زوجات با اين که در بعضي موارد يک ضرورت اجتماعي است و از احکام مسلم اسلام محسوب ميشود، اما شرايط آن با گذشته تفاوت بسيار کرده است. زيرا زندگي درگذشته، يک شکل ساده داشت و رعايت عدالت بين زنان آسان بود و از عهده غالب افراد برميآمد، ولي در زمان ما بايد کساني که ميخواهند از اين قانون استفاده کنند، مراقب عدالت همه جانبه باشند. اگر قدرت بر اين کار دارند، چنين اقدامي بنمايند. اساساً اقدام به اين کار نباید از روي هوي و هوس باشد. 2 - تمايل پارهاي از مردان را به تعدد همسر نميتوان انکار کرد. اين تمايل اگر جنبه هوس داشته باشد، مورد تأييد نيست. اما گاه عقيم بودن زن و علاقه شديد مرد به داشتن فرزند، اين تمايل را منطقي ميکند، يا گاهي بر اثر تمايلات شديد جنسي و عدم توانايي همسر اول براي برآوردن خواسته غريزي، مرد خود را ناچار به ازدواج دوم ميبيند. حتي اگر از طريق مشروع انجام نشود، از طريق نامشروع اقدام ميکند. در اينگونه موارد نميتوان منطقي بودن خواسته مرد را انکار کرد. گاهي مسئله تعدد زوج در يک خانه، موجب کينه و دشمني ميشود، اما اين اشکال بر افرادی وارد است که دشمني ميورزند، نه بر اسلام و تعاليمش، زيرا دين، قانون تعدد زوجات را به طور وجوبي وضع نکرده است. در واقع تعدد زوجات در اسلام يک قاعده نيست، بلکه يک استثنا است و تنها حکم به جواز داده شده، نه الزام؛ يعني براي برخي که مشکلاتي پيش آمده و مجبور به ازدواج مجدد هستند، اجازه داده شده است. چنان که براي آن شرطي گذاشته شده و آن اطمينان مرد به اين است که ميتواند ميان زنان به عدالت عمل کند، اما اگر مرداني باشند که بدون توجه به اين شرط و بدون توجه به سعادت خود و خانواده و فرزندان، در پي ازدواج مجدد باشند ازدواج دوم روا نيست، مثلاً اگر هدفشان شهوت باشد و زن در نظرشان مفهومي جز موجودي که براي لذت و شهوت آفريده شده نباشد، اسلام با اين افراد کاري ندارد و ازدواج بيش از يک زن را به آنها اجازه نميدهد. اما سؤال از اين که چرا اسلام اين حق را نسبت به زنان قائل نشده و چرا اسلام چند شوهري را اجازه نداده، زيرا در اين نوع زناشويي رابطه پدر با فرزند عملاً نا مشخص است، هم چنان که در کمونيسم(اشتراک) جنسي رابطه پدر با فرزندان نامشخص است. همان طور که کمونيسم نتوانست براي خود جا باز کند، چند شوهري نيز نتوانست مورد پذيرش باشد، زيرا زندگي خانوادگي و ايجاد آشيانه براي نسل آينده و ارتباط قطعي ميان نسل گذشته و آينده، خواسته غريزه و طبيعت بشر است. چند شوهري نه تنها با طبيعت انحصار طلبي و فرزند دوستي مرد نا موافق است، که با طبيعت زن نيز مخالفت دارد. تحقيقات روانشناسي ثابت کرده است که زن بيش از مرد، خواهان تک همسري است. از جهت ديگر زن از مرد فقط عاملي براي إرضاي غريزه جنسي خود نميخواهد که گفته شود هر چه بيشتر، براي زن بهتر. زن از مرد موجودي ميخواهد که قلب او را در اختيار داشته باشد؛ حامي و مدافع او باشد؛ براي او فداکاري نمايد و غمخوار او باشد. زن در چند شوهري، هرگز نميتوانسته حمايت و محبت و عواطف خالصانه و فداکاري يک مرد را نسبت به خود جلب کند، از اين رو چند شوهري نظير روسپيگري همواره مورد تنفر زن بوده است. چند شوهر داشتن نه با تمايلات و خواستههاي مرد موافقت داشته است و نه با خواستهها و گرايشهاي زنان. علاوه بر اين، يکي ديگر از مشکلاتي که در صورت چند همسري براي زنان ذکر شده، مشخص نبودن پدر براي فرزند ميباشد. با وجود چند شوهر عملاً مشخص نميشود فرزند متعلق به کدام مرد است و اين مسئلهاي بسيار مهم است. مسئله تعلق فرزند و معين شدن پدر فرزند، اگر چه تحقيقات امروزي و آزمايشهاي پزشکي آن را تا حدي مشخص ميکند، اما از نظر رواني همچنان مسئله حل نشدني است؛ زيرا اولاً: همان گونه که دانشمندان ميگويند: نتايج آزمايشهاي تجربي صد در صد نيست و احتمال خطاي اشتباه انساني يا... وجود دارد. ثانياً: مسئله اقناع روحي و رواني پدر و مادر و فرزند چيزي نيست که با آزمايش قابل حل باشد. فرزند ميخواهد اطمينان قلبي و دروني يابد که پدر و مادر او واقعي هستند و همين طور پدر و مادر. تا زماني که اقناع و اطمينان قلبي و دروني صورت نگيرد، به همان نسبت رابطه و پيوند عاطفي بين پدر و مادر و فرزند متزلزل خواهد بود. مطمئناً در صورت تعدد شوهر براي زن، اين اطمينان و رابطه عاطفي حاصل نميشود.
تعدد زوجات و تفاوتهای زن و مرد
۰۱ اسفند ۱۳۹۰ ساعت ۱۵:۲۶
نامزدم از من ميپرسد اين چه ديني است که شما مسلمانها داريد؛ مرد را مجاز ميداند تا 4 همسر براي خودش اختيار کند، ولي زن نه؟ تازه اجازه ميدهد که بدون اجازه همسرش مرد تا هر تعداد که بخواهد زن صيغه کند و رابطه داشته باشد. اين چه انصاف و عدالتي است که زن را محدود به يک شوهر ميداند و ارتباط زن را به جز با مردش با ديگري حرام ميدارد؟ اگر بحث مسافرت و موارد خاص براي مرد مطرح هست، خوب زنها هم به مسافرتهاي طولاني ميروند و در حرج قرار ميگيرند و يا اگر بحث اين حرفها نباشد مگر زنها اميال جنسي ندارند؟ چرا نبايد بتوانند با مردهاي مختلف کامجويي کنند و اين کار فقط براي مردان باشد؟ اگر بحث حفظ کانون خانواده است، خوب زن که تنها کاره زندگي نيست و زندگي مشترک است و بايد دو طرفه اداره شود. زن مجبور است که به 1 مرد محدود باشد، حال چه آن مرد بتواند تمام نيازهاي جنسي زن را تأمين کند يا نه، بايد فقط به او فکر کرد و يا طلاق و ....؟ چه جوابي براي اين بي عدالتي هست. لطفا ابتدا جواب را عقلي و محکم ارائه بفرماييد و در آخر به روایات و احاديث و ... اشاره کنيد.
پاسخ :
بدتر از همه، در بعضي نقاط ازدواج به صورت دسته جمعي صورت ميگرفته، به اين معنا که گروهي از مردان يک طائفه، گروهي از زنان طائفه ديگر را به همسری ميگرفتهاند. مثلا در تبّت عادت بر آن بوده که چند برادر، چند خواهر را به تعداد خود به همسري اختيار ميکردهاند، به طوري که هيچ معلوم نبود کدام خواهر، زن کدام برادر است.
اسلام، داشتن چند زن را برخلاف چند شوهري، بخاطر در نظر گرفتن مصالح و مفاسد، به کلي نسخ و لغو نکرد، بلکه آن را تحديد وتقييد کرد، يعني از يک طرف تعدد زوجات نامحدود را محدود ساخت و از طرف ديگر شرائطی قرار داد که طبق آن شرائط، به هرکسي اجازه داده نشده که همسران متعدد انتخاب کند.
از آنجا که احکام اسلام براساس حکمت بالغه و مصالح ومفاسد اجتماعي و خانوادگي وضع ميگردد، در زمينه تعدد زوجات نيز اسلام دفع مفسده و رعايت مصالح در نظر گرفته است. براي نمونه جهات زير را در نظر بگيريم:
1- به موجب آمار رسمي، شماره زنان در اصل خلقت بيشتر از مردان است. اگر پيشامدهاي حوادث و علل غير طبيعي مانند جنگ واتفاقات ديگر را که قرباني اصلي آنها مردان است نيز در نظر داشته باشيم، شماره مردان به مراتب کمتر از زنان ميگردد و اگرقرار باشد هر مرد فقط يک زن داشته باشد بسياري از زنان تا آخر عمر بدون شوهر باقي ميماند و درنتيجه مجبور ميگردند که مرتکب فساد جنسي و اخلاقي درجامعه گردند.
2- گاهي زن دچار بيماري مزمن ميگردد که در اين صورت مرد ناگزير خواهد براي دفع غرائز جنسي به کارها منافي باشرف خود متوسل گردد.
3- معمولا زنها در هر ماه مدتي را به حال عادت ميگذارند که دراين مدت مردها نميتوانند با آنها نزديکي داشته باشد و اين خود موجب مشکلات درجامعه خواهد شد.
آمار کشورهاي غير اسلامي که منع تعدد زوجات در آنها وجود دارد نشان ميدهد که در اثر فساد جنسي زنان و مردان، به دنيا آمدن فرزندان نامشروع زياد ميباشد.
با در نظر داشت جهات بالا، اسلام به مردان اجازه داده است که هر مرد حداکثر چهار زن را با رعايت شرائط و عدالت، در تحت حمايت خود قرار دهد و اين هيچ گاه با کرامت زن تنافي پيدا نميکند.
از طرف ديگر زنها وظيفه خاصی در دستگاه خلقت دارند، از جمله مادر شدن و مادر بودن است و اين مقام بسيار بزرگي است که پيامبر اسلام بهشت را زير قدوم آنان بيان نموده است. مقام مادري و تربيت فرزند با چند شوهري سازگاري ندارد، زيرا مشخص نميگردد که فرزند برای کدام شوهر ميباشد.
قوانين اسلام بر اساس نيازهاي واقعي بشراست، نه احساسات، زيرا ممکن است هر زني از آمدن رقيب(در زندگي) ناراحت شود، ولي وقتي مصلحت تمام جامعه در نظر گرفته شود و احساسات را کنار بگذاريم، فلسفه تعدد زوجات روشن ميشود. هيچ کس نميتواند انکار کند که مردان در حوادث گوناگون زندگي، بيش از زنان در خطر مرگ قرار دارند و در جنگها و حوادث ديگر، قربانيان اصلي را آنها تشکيل ميدهند.
نيز نميتوان انکار کرد که بقاي غريزه جنسي مردان از زنان طولانيتر است، زيرا زنان در سن معيني، آمادگي جنسي خود را از دست ميدهند، در حالي که در مردان چنين نيست. هم چنين زنان به هنگام عادت ماهانه و قسمتي از دوران حاملگي، عملاً ممنوعيت آميزش دارند، در حالي که در مردان اين ممنوعيت وجود ندارد.
از همه گذشته؛ زناني هستند که به علل گوناگوني همسران خود را از دست ميدهند و اگر تعدد زوجات نباشد، آنها بايد براي هميشه بدون همسر باقي بمانند.
با در نظر گرفتن اين واقعيتها در اينگونه موارد(که تعادل ميان مرد و زن به هم ميخورد) ناچاريم يکي از سه راه ذيل را انتخاب کنيم:
أ) مردان تنها به يک همسر در همه موارد قناعت کنند و زنان بيوه تا پايان عمر بدون همسر باقي بمانند و تمام نيازهاي فطري و خواستههاي دروني و احساسي خود را سرکوب کنند.
ب) مردان فقط داراي يک همسر قانوني باشند، ولي روابط آزاد و نامشروع جنسي را با زناني که بي شوهر ماندهاند، به شکل معشوقه برقرار سازند.
ج) کساني که قدرت دارند بيش از يک همسر را اداره کنند و از نظر جسمي و مالي و اخلاقي مشکلي براي آنها ايجاد نميشود، نيز قدرت بر اجراي کامل عدالت ميان همسران و فرزندان دارند، به آنها اجازه داده شود که بيش از يک همسر انتخاب کنند.
حال اگر بخواهيم راه اول را انتخاب کنيم، بايد گذشته از مشکلات اجتماعي که به وجود ميآيد، با فطرت و غرائز و نيازهاي روحي و جسمي بشر به مبارزه برخيزيم. هم چنين عواطف و احساسات اين گونه زنان را ناديده بگيريم اما اين مبارزهاي است که پيروزي در آن نيست. به فرض که اين طرح عملي بشود، جنبههاي غير انساني آن بر هيچ کس پوشيده نيست.
تعدد همسر را در موارد ضرورت نبايد تنها از دريچه چشم همسر اول مورد بررسي قرار داد، بلکه از دريچه چشم همسر دوم و مصالح و مقتضيات اجتماعي بايد مورد مطالعه قرار داد. آنها که مشکلات همسر اول را در صورت تعدد زوجات عنوان ميکنند، کساني هستند که يک مسئله سه زاويهاي را تنها از يک زاويه نگاه ميکنند. زيرا تعدد همسر هم از زاويه ديد مرد و هم از زاويه ديد همسر اول، نيز از زاويه ديد همسر دوم بايد مطالعه شود، آنگاه با توجه به مصلحت مجموع، در اين باره قضاوت کنيم.
اگر راه دوم را انتخاب کنيم، بايد فحشا را به رسميت بشناسيم. تازه زناني که به عنوان معشوقه مورد بهرهبرداري جنسي قرار ميگيرند، نه أمنيت دارند و نه آيندهاي. چنان که شخصيت آنها پايمال شده است. اينها اموري نيست که انسان آگاه، آن را تجويز کند.
بنابراين تنها راه سوم ميماند که هم به خواستههاي فطري و نيازهاي غريزي زنان پاسخ مثبت داد و هم از عواقب شوم فحشا و نابساماني زندگي اين دسته از زنان برکنار ماند و جامعه را از گرداب گناه بيرون برد.
در پايان چند نکته را ذکر ميکنيم:
1 - جواز تعدد زوجات با اين که در بعضي موارد يک ضرورت اجتماعي است و از احکام مسلم اسلام محسوب ميشود، اما شرايط آن با گذشته تفاوت بسيار کرده است. زيرا زندگي درگذشته، يک شکل ساده داشت و رعايت عدالت بين زنان آسان بود و از عهده غالب افراد برميآمد، ولي در زمان ما بايد کساني که ميخواهند از اين قانون استفاده کنند، مراقب عدالت همه جانبه باشند. اگر قدرت بر اين کار دارند، چنين اقدامي بنمايند. اساساً اقدام به اين کار نباید از روي هوي و هوس باشد.
2 - تمايل پارهاي از مردان را به تعدد همسر نميتوان انکار کرد. اين تمايل اگر جنبه هوس داشته باشد، مورد تأييد نيست. اما گاه عقيم بودن زن و علاقه شديد مرد به داشتن فرزند، اين تمايل را منطقي ميکند، يا گاهي بر اثر تمايلات شديد جنسي و عدم توانايي همسر اول براي برآوردن خواسته غريزي، مرد خود را ناچار به ازدواج دوم ميبيند.
حتي اگر از طريق مشروع انجام نشود، از طريق نامشروع اقدام ميکند. در اينگونه موارد نميتوان منطقي بودن خواسته مرد را انکار کرد.
گاهي مسئله تعدد زوج در يک خانه، موجب کينه و دشمني ميشود، اما اين اشکال بر افرادی وارد است که دشمني ميورزند، نه بر اسلام و تعاليمش، زيرا دين، قانون تعدد زوجات را به طور وجوبي وضع نکرده است. در واقع تعدد زوجات در اسلام يک قاعده نيست، بلکه يک استثنا است و تنها حکم به جواز داده شده، نه الزام؛ يعني براي برخي که مشکلاتي پيش آمده و مجبور به ازدواج مجدد هستند، اجازه داده شده است. چنان که براي آن شرطي گذاشته شده و آن اطمينان مرد به اين است که ميتواند ميان زنان به عدالت عمل کند، اما اگر مرداني باشند که بدون توجه به اين شرط و بدون توجه به سعادت خود و خانواده و فرزندان، در پي ازدواج مجدد باشند ازدواج دوم روا نيست، مثلاً اگر هدفشان شهوت باشد و زن در نظرشان مفهومي جز موجودي که براي لذت و شهوت آفريده شده نباشد، اسلام با اين افراد کاري ندارد و ازدواج بيش از يک زن را به آنها اجازه نميدهد.
اما سؤال از اين که چرا اسلام اين حق را نسبت به زنان قائل نشده و چرا اسلام چند شوهري را اجازه نداده، زيرا در اين نوع زناشويي رابطه پدر با فرزند عملاً نا مشخص است، هم چنان که در کمونيسم(اشتراک) جنسي رابطه پدر با فرزندان نامشخص است.
همان طور که کمونيسم نتوانست براي خود جا باز کند، چند شوهري نيز نتوانست مورد پذيرش باشد، زيرا زندگي خانوادگي و ايجاد آشيانه براي نسل آينده و ارتباط قطعي ميان نسل گذشته و آينده، خواسته غريزه و طبيعت بشر است. چند شوهري نه تنها با طبيعت انحصار طلبي و فرزند دوستي مرد نا موافق است، که با طبيعت زن نيز مخالفت دارد. تحقيقات روانشناسي ثابت کرده است که زن بيش از مرد، خواهان تک همسري است.
از جهت ديگر زن از مرد فقط عاملي براي إرضاي غريزه جنسي خود نميخواهد که گفته شود هر چه بيشتر، براي زن بهتر. زن از مرد موجودي ميخواهد که قلب او را در اختيار داشته باشد؛ حامي و مدافع او باشد؛ براي او فداکاري نمايد و غمخوار او باشد.
زن در چند شوهري، هرگز نميتوانسته حمايت و محبت و عواطف خالصانه و فداکاري يک مرد را نسبت به خود جلب کند، از اين رو چند شوهري نظير روسپيگري همواره مورد تنفر زن بوده است. چند شوهر داشتن نه با تمايلات و خواستههاي مرد موافقت داشته است و نه با خواستهها و گرايشهاي زنان.
علاوه بر اين، يکي ديگر از مشکلاتي که در صورت چند همسري براي زنان ذکر شده، مشخص نبودن پدر براي فرزند ميباشد. با وجود چند شوهر عملاً مشخص نميشود فرزند متعلق به کدام مرد است و اين مسئلهاي بسيار مهم است.
مسئله تعلق فرزند و معين شدن پدر فرزند، اگر چه تحقيقات امروزي و آزمايشهاي پزشکي آن را تا حدي مشخص ميکند، اما از نظر رواني همچنان مسئله حل نشدني است؛ زيرا اولاً: همان گونه که دانشمندان ميگويند: نتايج آزمايشهاي تجربي صد در صد نيست و احتمال خطاي اشتباه انساني يا... وجود دارد.
ثانياً: مسئله اقناع روحي و رواني پدر و مادر و فرزند چيزي نيست که با آزمايش قابل حل باشد. فرزند ميخواهد اطمينان قلبي و دروني يابد که پدر و مادر او واقعي هستند و همين طور پدر و مادر. تا زماني که اقناع و اطمينان قلبي و دروني صورت نگيرد، به همان نسبت رابطه و پيوند عاطفي بين پدر و مادر و فرزند متزلزل خواهد بود. مطمئناً در صورت تعدد شوهر براي زن، اين اطمينان و رابطه عاطفي حاصل نميشود.
کلمات کلیدی :
۴,۲۰۵