براي پاسخ از اين شبهه لازم است که ببينيم مراد از «برتري مردان» دراين آيه شريفه چيست و فلسفهي اين امر چه ميباشد.
«قوام» به كسى گفته مىشود كه تدبير و اصلاح ديگرى را بر عهده دارد، و شرط سرپرستى و مديريّت، داشتن لياقت تأمين و اداره زندگى است(تفسير نور: ج2، ص282)
بايد توجه داشت كه خانواده، يك واحد كوچك اجتماعى است و همانند يك اجتماع بزرگ بايد رهبر و سرپرست واحدى داشته باشد، زيرا رهبرى و سرپرستى دستجمعى كه زن و مرد مشتركا آن را به عهده بگيرند مفهومى ندارد. در نتيجه مرد يا زن يكى بايد «رئيس» خانواده و ديگرى «معاون» و تحت نظارت او باشد. قرآن در اينجا تصريح مىكند كه مقام سرپرستى بايد به مرد داده شود(اشتباه نشود؛ منظور از اين تعبير، استبداد و اجحاف و تعدى نيست، بلكه منظور؛ رهبرى واحد منظم با توجه به مسئوليتها و مشورتهاى لازم است اين مسئله در دنياى امروز بيش از هر زمان روشن است كه اگر هيئتى(حتى يك هيئت دو نفرى) مأمور انجام كارى شود، حتما بايد يكى از آن دو، «رئيس» و ديگرى «معاون يا عضو» باشد و گر نه هرج و مرج در كار آنها پيدا مىشود. سرپرستى مرد در خانواده نيز از همين قبيل است).(تفسير نمونه، ج3، ص: 371)
پس بايد ببينيم که در امور خانواده اين شايستگي و لياقت در وجود مرد نهفته است يا در وجود زن و براي دانستن اين مسأله لازم به أصل خلقت مرد و زن؟
برگرديم و وظيفه هريک از مرد و زن را در فلسفه خلقت و آفرينش انسان بررسي نمائيم.
اختلاف طبيعي مرد و زن اين حقيقت قابل انكار نيست كه تفاوتهاي زيادي بين زن و مرد، هم از نظر جسمي و هم از نظر روحي وجود دارد. اين تفاوتها يك امر طبيعي است، و براي كمال آفرينش و رفع نيازمنديهاي نوع انساني لازم است و چنين تفاوتهاي در ميان خود مردان نيز به چشم ميخورد.
براي نمونه:
همه انسانها در اصل داشتن استعداد با هم مساوياند ولي در خصوصيت آن، بر اساس حكمت بالغه الهي، متفاوت از هم آفريده شدهاند، تا با شكوفاشدن اين استعدادهاي مختلف، نيازمنديهاي اجتماعي انسان، در زمينههاي متعدد تأمين گردد، مثلاً جامعه نيازمنديهاي مختلف دارد، هم در زمينه مواد غذايی، هم در زمينه بهداشت و هم در زمينه آبادانی و…، حكمت بالغه آفريننده، ايجاب نموده است كه براي تأمين اين نيازمنديها، انسانها را با استعدادهاي گونان بيافريند، تا با شكوفاشدن اين استعدادها، ما يحتاج جامعه برآورده گردد.
بر همين اساس در يكي استعداد دكتر شدن، و در ديگري استعداد كشاورزي يا مهندسي و… بيشتر وجود دارد و هر كدام بر اساس وظيفهاي كه دارد در استخدام جامعه قرار ميگيرد و بخشي از نيازمنديهاي اجتماعي را تأمين مينمايد و اين حقيقت را قرآن كريم چنين بيان ميفرمايد:
«أَ هُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعيشَتَهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِيًّا وَ رَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ»(زخرف،43/32)»؛ آيا آنان رحمت پروردگارت را تقسيم ميكنند؟! ما معيشت آنها را در حيات دنيا در ميانشان تقسيم كرديم و بعضي را بر بعضي برتري داديم، تا يكديگر را مسخّر كرده(همديگر را ياري رسانند)، و رحمت پروردگارت از تمام آنچه جمع آوري ميكنند، بهتر است.
همانگونه كه اختلاف، در خصوصيت استعدادها، هيچ مايه برتري انسان برانساني ديگر نميباشد؛ آفرينش طبيعي مرد و زن نيز اين چنين است كه در اصل انسانيت مشتركند ولي از نظر طبيعت آفرينش، با هم فرق ميكنند و اين تفاوت در خصوصيت مرد بودن و زن بودن براي تكميل آفرينش و رفع نيازمنديهاي طبيعي زندگي وكمال يافتن حيات اجتماعي است، زيرا اختلاف در خصوصيت آفرينش، بقاء نسل انسان را تضمين، و زمينه ايجاد محبّت در اجتماع و حركت و تلاش به سوي كمال را فراهم ميسازد. اگر غير از اين ميشد آفرينش ناقص ميگرديد؛ و كمال اجتماعي در همين است كه هم مرد باشد و هم زن، و هركدام مشغول به وظايف مربوط به خودش باشد، و نظام احسن تكوين و تشريع خداوند، اقتضاي چنين طرّاحي و ترسيمي را از جايگاه و نقش مرد و زن داشته است.
علاوه بر اختلاف جسمي از نظر روحي نيز تفاوتهاي درآفرينش اين دو جنس قرار دارد كه آن هم به خاطر كمال حيات اجتماعي است. در اين زمينه به نظريات برخي از دانشمندان توجه نمايم.
نظر بعض از دانشمندان در اختلاف جسمي و روحي بين زن و مرد الكسسكارل فيزيولوژيست و جراح زيست شناس معروف فرانسوي كه شهرت جهاني دارد در كتاب انسان موجود ناشناخته ميگويد: «زن و مرد به حكم قانون خلقت متفاوت آفريده شدهاند و اين اختلافات و تفاوتها، وظايف و حقوق آنها را متفاوت ميكند».
«ژاك لوربيت» دركتاب «زن در مقابل معلم» ميگويد: «به طور قطع زن ومرد از لحاظ قواي جسماني ودماغي واحساسات طبيعي باهم تفاوت دارند لكن اين اختلاف دليل تنـزل زن نيست.».
دانشمند ايتاليائي به اسم مانتجازا، استاد علم وظائف الأعضاء(فيزيولوژي) دركتاب «فيزيولوژي زن» ميگويد: «زن و مرد در مقابل فيزيولوژي با هم اختلاف كامل دارند ولي هيچ يك قويتر از ديگري نيست، (اين)اختلاف، نتيجه اختلاف وظيفه است».
اختلاف حقوق به خاطر تفاوت وظايف
نكته جالبی كه در كلام اين دانشمند و در كلام الكسس كارل مشاهده ميشود این است كه ميگويد، تفاوت وظيفه و حقوق بر اساس اختلاف طبيعي آنها است يعني هر کدام در دستگاه آفرينش مطابق وظيفه که از نظر خلقت دارد، داراي حقوق ميباشد و اين بيان همان حقيقت است كه؛ هريك از مرد و زن وظائفي در دستگاه آفرينش دارد كه از نظر جسمي و روحي هم مطابق با همان وظائف خلق شده است.
مرد از نظر جسم، نيرومندتر از زن آفريده شده است و هم چنين از نظر روحي در مردان قوه تعقل و تفكر بيشتر از زنان وجود دارد و در زنان قوه عاطفه و احساس و محبّت بيشتر است، در مردان نوعاً شجاعت در مقابل حوادث پيشي گرفته و مرد را قهرمان ميدان زندگي قرار داده است ولي در نوع زنان صبر و شكيبائي سبقت گرفته است.
همه اينها به خاطر تفاوت وظايف زن و مرد ميباشد. براي نمونه، از آنجا كه زن، پايگاه پيدايش وجود انسان است و رشد نونهالان در دامن او انجام ميپذيرد، از نظر جسمي هم متناسب با حمل و پرورش و تربيت كودكان آفريده شده و از نظر روحي هم سهم بيشتري از عواطف واحساسات دارد، تا فرزندان را با محبّت و عاطفه تحويل اجتماع بدهد.
قانون زندگي، آنچنان دو جنس زن و مرد را به هم مرتبط ساخته که کمال هر يک جز در کنار ديگري ممکن نيست، و اين تنوع در خلقت، نه تنها عامل بقاي نسل انساني است، بلکه عامل تکامل، محبت و الفت نوع نيز ميباشد، اين کمال و الفت در صورتي بيشتر ميشود که هرکدام به وظايف خاص خود عمل نمايد.
با توجه به تفاوت جسمي و روحي که ميان زن و مرد وجود دارد، هر کدام داراي وظيفه مشخص و معينی در امور خانوادگي واجتماعي هستند که اگر وظايف مرد به زن و بالعكس داده شود و يا تساوي در تمام كارها باشد، مخالف با فطرت آفرينش و بر خلاف عدالت انساني است، لذا هر کدام بايد به وظيفه خود عمل نمايد، تا از مزاياي وجودي خويش بهرمند گردد.
اسلام با رعايت همين عدالت در برخي كارهاي اجتماعي كه نياز به دقت بيشتر دارد، مانند سرپرستي كانون خانواده و غيره، مرد را بر زن مقدم داشته و اين تقدّم يا قوام بودن مرد بر زن به خاطر برتري مرد در اصل خلقت نميباشد، بلكه به خاطر وظيفه طبيعي و توانمندي جسمي مرد است، چون در مسائل اجتماعي و شمّ اقتصادي، تلاش و كوشش براي تأمين نيازمنديهاي لازم و اداره زندگي را مرد بهترميتواند به عهده بگيرد و به اين جهت، مردان نه تنها در امور خانواده، بلكه در امور اجتماعى مانند قضاوت و جنگ نيز بر زنان مقدّمند، «بِما فَضَّلَ اللَّهُ»، «وَ بِما أَنْفَقُوا» و به اين خاطر نفرمود: «قوامون على أزواجهم»، زيرا كه مسئلهى زوجيّت مخصوص زناشويى است و خدا اين برترى را مخصوص خانه قرار نداده است. گر چه برخى زنان، در توان بدنى يا درآمد مالى برترند، ولى در قانون و برنامه، بايد عموم را مراعات كرد، نه افراد نادر را.
نتيجه سرپرستى و قيموميت مرد بر زن و سپردن اين وظيفه به مردان نه دليل بالاتر بودن شخصيت انسانى آنها است و نه سبب امتياز آنها در جهان ديگر، زيرا آن صرفا بستگى به تقوى و پرهيزگارى دارد، بلکه به خاطر تفاوتهايى است كه خداوند از نظر آفرينش، روى مصلحت نوع بشر ميان آنها قرار داده در قسمت آخر مىفرمايد: «و نيز اين سرپرستى به خاطر تعهداتى است كه مردان در مورد انفاق كردن و پرداختهاى مالى در برابر زنان و خانواده به عهده دارند». و اين سرپرستي يک وظيفه طبيعي براي مردها است نه امتياز معنوي.
علت برتری مردان بر زنان در اسلام
۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت ۱۷:۱۵
سؤال من این است که زنها گمان میکنند که در آیه «الرَّجَال قَوّامون علي النِّسَاء»، اسلام به ضرر آنها سخن گفته است. چطور برايشان توضيح دهيم و تفسير کنيم؟
پاسخ :
«قوام» به كسى گفته مىشود كه تدبير و اصلاح ديگرى را بر عهده دارد، و شرط سرپرستى و مديريّت، داشتن لياقت تأمين و اداره زندگى است(تفسير نور: ج2، ص282)
بايد توجه داشت كه خانواده، يك واحد كوچك اجتماعى است و همانند يك اجتماع بزرگ بايد رهبر و سرپرست واحدى داشته باشد، زيرا رهبرى و سرپرستى دستجمعى كه زن و مرد مشتركا آن را به عهده بگيرند مفهومى ندارد. در نتيجه مرد يا زن يكى بايد «رئيس» خانواده و ديگرى «معاون» و تحت نظارت او باشد. قرآن در اينجا تصريح مىكند كه مقام سرپرستى بايد به مرد داده شود(اشتباه نشود؛ منظور از اين تعبير، استبداد و اجحاف و تعدى نيست، بلكه منظور؛ رهبرى واحد منظم با توجه به مسئوليتها و مشورتهاى لازم است اين مسئله در دنياى امروز بيش از هر زمان روشن است كه اگر هيئتى(حتى يك هيئت دو نفرى) مأمور انجام كارى شود، حتما بايد يكى از آن دو، «رئيس» و ديگرى «معاون يا عضو» باشد و گر نه هرج و مرج در كار آنها پيدا مىشود. سرپرستى مرد در خانواده نيز از همين قبيل است).(تفسير نمونه، ج3، ص: 371)
پس بايد ببينيم که در امور خانواده اين شايستگي و لياقت در وجود مرد نهفته است يا در وجود زن و براي دانستن اين مسأله لازم به أصل خلقت مرد و زن؟
برگرديم و وظيفه هريک از مرد و زن را در فلسفه خلقت و آفرينش انسان بررسي نمائيم.
اختلاف طبيعي مرد و زن اين حقيقت قابل انكار نيست كه تفاوتهاي زيادي بين زن و مرد، هم از نظر جسمي و هم از نظر روحي وجود دارد. اين تفاوتها يك امر طبيعي است، و براي كمال آفرينش و رفع نيازمنديهاي نوع انساني لازم است و چنين تفاوتهاي در ميان خود مردان نيز به چشم ميخورد.
براي نمونه:
همه انسانها در اصل داشتن استعداد با هم مساوياند ولي در خصوصيت آن، بر اساس حكمت بالغه الهي، متفاوت از هم آفريده شدهاند، تا با شكوفاشدن اين استعدادهاي مختلف، نيازمنديهاي اجتماعي انسان، در زمينههاي متعدد تأمين گردد، مثلاً جامعه نيازمنديهاي مختلف دارد، هم در زمينه مواد غذايی، هم در زمينه بهداشت و هم در زمينه آبادانی و…، حكمت بالغه آفريننده، ايجاب نموده است كه براي تأمين اين نيازمنديها، انسانها را با استعدادهاي گونان بيافريند، تا با شكوفاشدن اين استعدادها، ما يحتاج جامعه برآورده گردد.
بر همين اساس در يكي استعداد دكتر شدن، و در ديگري استعداد كشاورزي يا مهندسي و… بيشتر وجود دارد و هر كدام بر اساس وظيفهاي كه دارد در استخدام جامعه قرار ميگيرد و بخشي از نيازمنديهاي اجتماعي را تأمين مينمايد و اين حقيقت را قرآن كريم چنين بيان ميفرمايد:
«أَ هُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعيشَتَهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِيًّا وَ رَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ»(زخرف،43/32)»؛ آيا آنان رحمت پروردگارت را تقسيم ميكنند؟! ما معيشت آنها را در حيات دنيا در ميانشان تقسيم كرديم و بعضي را بر بعضي برتري داديم، تا يكديگر را مسخّر كرده(همديگر را ياري رسانند)، و رحمت پروردگارت از تمام آنچه جمع آوري ميكنند، بهتر است.
همانگونه كه اختلاف، در خصوصيت استعدادها، هيچ مايه برتري انسان برانساني ديگر نميباشد؛ آفرينش طبيعي مرد و زن نيز اين چنين است كه در اصل انسانيت مشتركند ولي از نظر طبيعت آفرينش، با هم فرق ميكنند و اين تفاوت در خصوصيت مرد بودن و زن بودن براي تكميل آفرينش و رفع نيازمنديهاي طبيعي زندگي وكمال يافتن حيات اجتماعي است، زيرا اختلاف در خصوصيت آفرينش، بقاء نسل انسان را تضمين، و زمينه ايجاد محبّت در اجتماع و حركت و تلاش به سوي كمال را فراهم ميسازد. اگر غير از اين ميشد آفرينش ناقص ميگرديد؛ و كمال اجتماعي در همين است كه هم مرد باشد و هم زن، و هركدام مشغول به وظايف مربوط به خودش باشد، و نظام احسن تكوين و تشريع خداوند، اقتضاي چنين طرّاحي و ترسيمي را از جايگاه و نقش مرد و زن داشته است.
علاوه بر اختلاف جسمي از نظر روحي نيز تفاوتهاي درآفرينش اين دو جنس قرار دارد كه آن هم به خاطر كمال حيات اجتماعي است. در اين زمينه به نظريات برخي از دانشمندان توجه نمايم.
نظر بعض از دانشمندان در اختلاف جسمي و روحي بين زن و مرد الكسسكارل فيزيولوژيست و جراح زيست شناس معروف فرانسوي كه شهرت جهاني دارد در كتاب انسان موجود ناشناخته ميگويد: «زن و مرد به حكم قانون خلقت متفاوت آفريده شدهاند و اين اختلافات و تفاوتها، وظايف و حقوق آنها را متفاوت ميكند».
«ژاك لوربيت» دركتاب «زن در مقابل معلم» ميگويد: «به طور قطع زن ومرد از لحاظ قواي جسماني ودماغي واحساسات طبيعي باهم تفاوت دارند لكن اين اختلاف دليل تنـزل زن نيست.».
دانشمند ايتاليائي به اسم مانتجازا، استاد علم وظائف الأعضاء(فيزيولوژي) دركتاب «فيزيولوژي زن» ميگويد: «زن و مرد در مقابل فيزيولوژي با هم اختلاف كامل دارند ولي هيچ يك قويتر از ديگري نيست، (اين)اختلاف، نتيجه اختلاف وظيفه است».
اختلاف حقوق به خاطر تفاوت وظايف
نكته جالبی كه در كلام اين دانشمند و در كلام الكسس كارل مشاهده ميشود این است كه ميگويد، تفاوت وظيفه و حقوق بر اساس اختلاف طبيعي آنها است يعني هر کدام در دستگاه آفرينش مطابق وظيفه که از نظر خلقت دارد، داراي حقوق ميباشد و اين بيان همان حقيقت است كه؛ هريك از مرد و زن وظائفي در دستگاه آفرينش دارد كه از نظر جسمي و روحي هم مطابق با همان وظائف خلق شده است.
مرد از نظر جسم، نيرومندتر از زن آفريده شده است و هم چنين از نظر روحي در مردان قوه تعقل و تفكر بيشتر از زنان وجود دارد و در زنان قوه عاطفه و احساس و محبّت بيشتر است، در مردان نوعاً شجاعت در مقابل حوادث پيشي گرفته و مرد را قهرمان ميدان زندگي قرار داده است ولي در نوع زنان صبر و شكيبائي سبقت گرفته است.
همه اينها به خاطر تفاوت وظايف زن و مرد ميباشد. براي نمونه، از آنجا كه زن، پايگاه پيدايش وجود انسان است و رشد نونهالان در دامن او انجام ميپذيرد، از نظر جسمي هم متناسب با حمل و پرورش و تربيت كودكان آفريده شده و از نظر روحي هم سهم بيشتري از عواطف واحساسات دارد، تا فرزندان را با محبّت و عاطفه تحويل اجتماع بدهد.
قانون زندگي، آنچنان دو جنس زن و مرد را به هم مرتبط ساخته که کمال هر يک جز در کنار ديگري ممکن نيست، و اين تنوع در خلقت، نه تنها عامل بقاي نسل انساني است، بلکه عامل تکامل، محبت و الفت نوع نيز ميباشد، اين کمال و الفت در صورتي بيشتر ميشود که هرکدام به وظايف خاص خود عمل نمايد.
با توجه به تفاوت جسمي و روحي که ميان زن و مرد وجود دارد، هر کدام داراي وظيفه مشخص و معينی در امور خانوادگي واجتماعي هستند که اگر وظايف مرد به زن و بالعكس داده شود و يا تساوي در تمام كارها باشد، مخالف با فطرت آفرينش و بر خلاف عدالت انساني است، لذا هر کدام بايد به وظيفه خود عمل نمايد، تا از مزاياي وجودي خويش بهرمند گردد.
اسلام با رعايت همين عدالت در برخي كارهاي اجتماعي كه نياز به دقت بيشتر دارد، مانند سرپرستي كانون خانواده و غيره، مرد را بر زن مقدم داشته و اين تقدّم يا قوام بودن مرد بر زن به خاطر برتري مرد در اصل خلقت نميباشد، بلكه به خاطر وظيفه طبيعي و توانمندي جسمي مرد است، چون در مسائل اجتماعي و شمّ اقتصادي، تلاش و كوشش براي تأمين نيازمنديهاي لازم و اداره زندگي را مرد بهترميتواند به عهده بگيرد و به اين جهت، مردان نه تنها در امور خانواده، بلكه در امور اجتماعى مانند قضاوت و جنگ نيز بر زنان مقدّمند، «بِما فَضَّلَ اللَّهُ»، «وَ بِما أَنْفَقُوا» و به اين خاطر نفرمود: «قوامون على أزواجهم»، زيرا كه مسئلهى زوجيّت مخصوص زناشويى است و خدا اين برترى را مخصوص خانه قرار نداده است. گر چه برخى زنان، در توان بدنى يا درآمد مالى برترند، ولى در قانون و برنامه، بايد عموم را مراعات كرد، نه افراد نادر را.
نتيجه سرپرستى و قيموميت مرد بر زن و سپردن اين وظيفه به مردان نه دليل بالاتر بودن شخصيت انسانى آنها است و نه سبب امتياز آنها در جهان ديگر، زيرا آن صرفا بستگى به تقوى و پرهيزگارى دارد، بلکه به خاطر تفاوتهايى است كه خداوند از نظر آفرينش، روى مصلحت نوع بشر ميان آنها قرار داده در قسمت آخر مىفرمايد: «و نيز اين سرپرستى به خاطر تعهداتى است كه مردان در مورد انفاق كردن و پرداختهاى مالى در برابر زنان و خانواده به عهده دارند». و اين سرپرستي يک وظيفه طبيعي براي مردها است نه امتياز معنوي.
کلمات کلیدی :
۳,۶۰۹