در کلمات فقهاء تفاسیر متعددی برای «رحم» ذکر شده است:
تفسیر
اول:
شیخ مفید و شیخ طوسی(در المقنعه ص 675 و نهایه ص 614) فرموده اند:
«القرابة المنتهیة الی آخر الابوین فی الاسلام»؛ قرابتی که متنهی شود به
آخرین پدر و مادر در اسلام. بنابراین تعریف، اولا: رحم دارای یک معنی و مفهوم جدید شرعی است که با معنای لغوی و عرفی آن مغایر دارد. ثانیا: در رحم بودن اشتراک در دین آن هم در دین اسلام شرط است؛ و چنانچه جد اول انسان هم مسلمان نباشد رحم نخواهد بود. ثالثا: مصادیق رحم منحصر به طرف آباء و گذشتگان می شود و دیگر شامل ابناء و پسران نمی شود. رابعا: چنانچه جد پنجم،ششم، هفتم و... هم مسلمان باشند عنوان رحم را دارد، درحالی که عرف اقرباء دوررا جزء ارحام نمی داند.
ظاهرا:
مستند این تعریف دو مطلب است:
مطلب اول: حدیثی است منسوب به رسول خدا(صلی
الله علیه وآله وسلم) که فرمود: «قطع الاسلام ارحام الجاهلیة». مطلب دوم:
خداوند نسبت به پسر نوح فرمود: «إنه لیس من أهلک».
به نظر می رسد که هر دو مطلب مخدوش و غیر قابل استدلال است.
اما
مطلب اول: اولا این روایت سند معتبر و صحیحی ندارد. ثانیا: برفرض صحت
سند، باز نمی تواند به آن استناد نمود؛ زیرا مقصود این نیست که اسلام سبب
می شود که نسبت میان پدر و پسر و یا مثلا برادری میان دو برادر از بین برود
بلکه ظاهر آن این است که چنانچه شخصی مسلمان شود و یا مسلمان بدنیا آید ،
از آثار اسلام آن است که دیگر احکام و قوانین موجود در جاهلیت نسبت به آن
شخص اجرا نمی شود و به عبارت دیگر مراد از ارحام در این عبارت و حدیث،
پیمان ها و قوانین و احکام حاکم بر جاهلیت است. ثالثا: بر فرض اینکه
معنای ذکر شده برخلاف ظاهر روایت باشد، اشکال سوم آن است که بر طبق این
حدیث اگر یک برادر مسلمان شود دیگر از نظر دینی بین او و بین برادر خودش که
بر شرک و کفر باقی مانده است ارتباط و علقه ای نیست، اما دلالت ندارد که
در معنای رحم معنای وسیعی وجود دارد و تا حد بسیار دور را که مسلمان هم
بوده شامل می شود.
به عبارت دیگر این حدیث با مدعٰی ساز گاری
ندارد. زیرا مدعٰی آن است که مراد از رحم، قرابت است که منتهی به آخرین أب و
أم در اسلام می شود و این مصادیق متعدد و زیادی دارد و اجداد بعیده را هم
شامل می شود در حالی که حدیث أخص از این مدعی است.
و اما مطلب دوم:
ظاهر آیه شریف أهلیت به حسب معنی و روح و باطن است نه اهلیت به حسب ظاهر و
ولدیت و تولد؛ و شاهد این مطلب آن است که در دنباله آیه خداوند به عنوان
تعلیل می فرماید: «أنه عمل غیر صالح» این جمله مویّد این مطلب است که
خداوند متعال دراین آیه در مقام نفی نبوّت از فرزند نوح نیست بلکه در مقام
نفی اهلیت از حیث معنوی و دینی است.
بعد از مخدوش بودن این دو مطلب
روشن می شود که نمی توان در تفسیر رحم به این معنی اعتماد نمود، اگرچه
مرحوم علامه نیز در قواعد همین تفسیر را ذکر فرموده و آورده است: «من یتقرب
الیه ولو بابعد جدا وجدة بشرط کونهما مسلمین فالجد البعید و من کان فروعه و
ان بعدت مرتبة بالنسبة الیه معدود قرابة اذان کان مسلما» و تعجب آن است با اینکه شیخ درنهایه همین تفسیر را دارد؛ اما در مبسوط خلاف آن را پذیرفته
و معتقد شده است که دلیل و روایتی و شاهدی بر این تفسیر وجود ندارد: وفی
اصحابنا من مال بانه تصرف الی آخراب و ام له فی الاسلام ولم اجد به نصا ولا
علیه دلیلا ولا به شاهدا.
تفسیر دوم:
مرحوم مجلسی فرموده است: «انها نسبة و اتصال بین المنتسبین یجمعها رحم واحدة» .
براساس
این تفسیر تمام انسان های روی کره زمین باید ارحام یکدیگر باشند چراکه همه
انسانها منتهی می شوند به حضرت آدم و حواء و رحم واحد جامع است برای همه
آنان و این مطلب که همه انسان ها ارحام یکدیگر باشند، قابل التزام نیست،
زیرا همین که درعرف افراد به قریب و بعید و یا ارحام و غیر ارحام تقسیم می
شوند و همین که دستورات خاصی دراسلام نسبت به ارحام آمده است کشف از این می
کند که دیگران در مقایسه با انسان یا عنوان رحم را دارند و یا خارج از این
عنوان هستند و باید هردو گروه معنی و در عالم خارج وجود داشته باشد و
چنانچه این تفسیر مرحوم مجلسی را برای رحم ذکر نمائیم، نتیجه می گیریم که
تمام انسان ها نسبت به یک انسان فقط عنوان ارحام وی رادارند. به عبارت دیگر
تقسیم قاطع شرکت است و باید دو گروه رحم و غیر رحم موجود باشند.
تفسیرسوم:
آن است که مقصود از رحم همان وارث است درمیان علما و اهل سنت، مالک این
نظر را دارد و در این فرع معروف که اگر موصی وصیت کند که ثلث مال او برای
اقرباء او باشد گفته است این وصیت در مورد وارث است.
این تفسیر نیز قابل التزام نیست زیرا:
اولا: شاهدی برای این تفسیر وجود ندارد، و اگر توهم شود که می تواند به آیه شریفه «و اولو الارحام بعضهم اولی ببعض» تمسک می کنیم.
در
جواب می گوئیم که تصادفا ظاهر این آیه شریفه آن است که دائره ارحام از
دائره ارث اوسع است و در میان ارحام میت برخی از آنان از او ارث میبرند و
برخی دیگر ارث نمی برند.
ثانیا: برحسب آنچه که در طبقات ارث ذکر شد
است، طبقه اول مانع از طبقه دوم است در حالی که در طبقه دوم افرادی هستند
که مسلم عنوان رحم میت را دارند مانند برادر و خواهر میت.
تفسیر چهارم:
برخی
از علما عامّه رحم را اینطور تفسیر نموده اند: «المحارم اللذین یحرم
التناکح بینهم»(النووی شرح صحیح مسلم 61/113 و القرافی در کتاب الفروق
1/47) معنای رحم عبارت است از محارمی که ازدواج با آنان حرام است و در
نتیجه کسانی که ازدواج با آنان حرام نیست مانند دختر عمو، عنوان رحم را
ندارد.
شیخ درخلاف در همین فرع معروف «اذا اوصی ثلثه لقرابته» آورده
است، (ذهب ابوحنیفه الی انه یدخل فیه کل ذی رحم محرم فانه من لیس بمحرم
فانه لایدخل فیه و ان کان له رحم مثل بحث الاعمام و غیرهم)؛ این تفسیر نیز
مواجه با اشکالات متعددی است:
اشکال اول: این تفسیر مانند تفسیر
گذشته بدون شاهد و دلیل است و شهید در القواعد والفوائد 2/51 فرموده است که
این تفسیر برخلاف وضع لغوی و معنای عرفی رحم است.
اشکال دوم: افراد
و اشخاصی هستند که حرمت تناکح با آنان برای همیشه وجود دارد درحالی که
مسلم عنوان رحم را ندارند، مانند مادر زن نسبت به داماد و پدر زن نسبت به
عروس که میان آن ها برای همیشه تناکح حرام است، اما عنوان رحم به هیچ وجه
میان آنها وجود ندارد.
اشکال سوم: در میان افرادی که نکاح با آنان
حرام است برخی به صورت موقت حرمت نکاح دارد در چنین موردی هم باید گفت؟ آری
ممکن است بگویند مقصود حرمت تناکح به صورت دائمی است که در این صورت همان
اشکال اول و دوّم متوجه ایشان خواهد بود.
تفسیر پنجم:
ابن جنید این
چنین تفسیر نموده است: «هی القرابة من جهة الوالد او الولد و لکن لا یتجاوز
عن ولد الاب الرابع» مقصود از رحم خصوص قرابت از ناحیه پدر و یا فرزند است و
نسبت به ولد، از نسل چهارم تجاوز نمی کند.
دراین تعریف اولا: رحم
را نسبت به نزدیکان از طرف مادر یعنی پدر و مادر و خواهر مادر یعنی خاله
انسان منتفی دانسته اند درحالی که مسلم این ها عنوان رحم را دارند.
ثانیا: چه معیاری برای عنوان رابع وجود دارد؟ ظاهر آن است که هیچ شاهدی برای آن وجود ندارد.
تفسیر
ششم:
مرحوم شهید اول در القواعد والفوائد(2/51) فرموده است: «و الظاهر أنه
المعروف بنسبة و إن بعد و إن كان بعضه آكد من بعض ذكرا كان أو أنثى».
هر انسانی که از طریق نسب با انسان دیگر مرتبط باشد، و لو اینکه این نسبت، یک
ارتباط بسیار دور باشد.
این تعریف ظاهرا به همان تعریف و تفسیر دوم بر می گردد و همان اشکالات نیز بر آن وارد است.
تفسیر هفتم:
در برخی دیگر از تعبیر آمده است: «مطلق قرابة الانسان من کل واحد من الاب و الام».
این
تعریف شامل جمیع اقارب که از راه نسب چه از طرف پدر و چه از طرف مادر به
انسان مرتبط باشد می شود و نیز فرقی میان کسانی که ازدواج با آنان حرام است
و کسانی که ازدواج با آنان حرام نیست نمی باشد؛ همان طوری که فرقی وجود
ندارد که وارث باشد یا نباشد.
برحسب این تعریف در رحم، قرابت عرفی
معتبر است و کسانی که با انسان ارتباط نسبی دارند، اما این ارتباط دور است
و عرف آن را بعید می شمرد، از این عنوان خارج است، به عبارت دیگر؛ این
تعریف افراد نزدیک به انسان از طریق نسب را شامل میشود و دیگر شامل اقرباء
بعیده نی شود.
به نظر می رسد این تعریف مطابق با لغت و فهم عرف نیز می باشد.
از
نظر لغت در مفهوم و معنای رحم، قرابت اشراب شده است و عرف نسب قریب را به
عنوان رحم تلقی می کند.
در کتاب مجمع البحرین در ذیل «صلوا أرحامکم» آورده
است: «رحم و هم القرابة» و در لسان العرب آمده است: «ذو الرحم هم
الاقارب» و نیز از سائر کتب لغت استفاده می شود که در معنای رحم، قرابت
اشراب شده است. آری نمی توان گفت هر قریب عنوان رحم را دارد چرا که مثلا
داماد عنوان قریب را دارد اما رحم نیست. در رحم علاوه بر إشراب قرابت،
عنوان نسب بودن هم دخالت و موضوعیت دارد.
مقصود از رحم در بحث لزوم و وجوب صله ارحام
۲۴ آذر ۱۳۹۲ ساعت ۲۰:۵۵
مقصود از رحم در بحث لزوم و وجوب صله ارحام چیست؟
پاسخ :
تفسیر اول:
شیخ مفید و شیخ طوسی(در المقنعه ص 675 و نهایه ص 614) فرموده اند: «القرابة المنتهیة الی آخر الابوین فی الاسلام»؛ قرابتی که متنهی شود به آخرین پدر و مادر در اسلام.
بنابراین تعریف، اولا: رحم دارای یک معنی و مفهوم جدید شرعی است که با معنای لغوی و عرفی آن مغایر دارد.
ثانیا: در رحم بودن اشتراک در دین آن هم در دین اسلام شرط است؛ و چنانچه جد اول انسان هم مسلمان نباشد رحم نخواهد بود.
ثالثا: مصادیق رحم منحصر به طرف آباء و گذشتگان می شود و دیگر شامل ابناء و پسران نمی شود.
رابعا: چنانچه جد پنجم،ششم، هفتم و... هم مسلمان باشند عنوان رحم را دارد، درحالی که عرف اقرباء دوررا جزء ارحام نمی داند.
ظاهرا: مستند این تعریف دو مطلب است:
مطلب اول: حدیثی است منسوب به رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) که فرمود: «قطع الاسلام ارحام الجاهلیة».
مطلب دوم: خداوند نسبت به پسر نوح فرمود: «إنه لیس من أهلک».
به نظر می رسد که هر دو مطلب مخدوش و غیر قابل استدلال است.
اما مطلب اول:
اولا این روایت سند معتبر و صحیحی ندارد.
ثانیا: برفرض صحت سند، باز نمی تواند به آن استناد نمود؛ زیرا مقصود این نیست که اسلام سبب می شود که نسبت میان پدر و پسر و یا مثلا برادری میان دو برادر از بین برود بلکه ظاهر آن این است که چنانچه شخصی مسلمان شود و یا مسلمان بدنیا آید ، از آثار اسلام آن است که دیگر احکام و قوانین موجود در جاهلیت نسبت به آن شخص اجرا نمی شود و به عبارت دیگر مراد از ارحام در این عبارت و حدیث، پیمان ها و قوانین و احکام حاکم بر جاهلیت است.
ثالثا: بر فرض اینکه معنای ذکر شده برخلاف ظاهر روایت باشد، اشکال سوم آن است که بر طبق این حدیث اگر یک برادر مسلمان شود دیگر از نظر دینی بین او و بین برادر خودش که بر شرک و کفر باقی مانده است ارتباط و علقه ای نیست، اما دلالت ندارد که در معنای رحم معنای وسیعی وجود دارد و تا حد بسیار دور را که مسلمان هم بوده شامل می شود.
به عبارت دیگر این حدیث با مدعٰی ساز گاری ندارد. زیرا مدعٰی آن است که مراد از رحم، قرابت است که منتهی به آخرین أب و أم در اسلام می شود و این مصادیق متعدد و زیادی دارد و اجداد بعیده را هم شامل می شود در حالی که حدیث أخص از این مدعی است.
و اما مطلب دوم: ظاهر آیه شریف أهلیت به حسب معنی و روح و باطن است نه اهلیت به حسب ظاهر و ولدیت و تولد؛ و شاهد این مطلب آن است که در دنباله آیه خداوند به عنوان تعلیل می فرماید: «أنه عمل غیر صالح» این جمله مویّد این مطلب است که خداوند متعال دراین آیه در مقام نفی نبوّت از فرزند نوح نیست بلکه در مقام نفی اهلیت از حیث معنوی و دینی است.
بعد از مخدوش بودن این دو مطلب روشن می شود که نمی توان در تفسیر رحم به این معنی اعتماد نمود، اگرچه مرحوم علامه نیز در قواعد همین تفسیر را ذکر فرموده و آورده است: «من یتقرب الیه ولو بابعد جدا وجدة بشرط کونهما مسلمین فالجد البعید و من کان فروعه و ان بعدت مرتبة بالنسبة الیه معدود قرابة اذان کان مسلما» و تعجب آن است با اینکه شیخ درنهایه همین تفسیر را دارد؛ اما در مبسوط خلاف آن را پذیرفته و معتقد شده است که دلیل و روایتی و شاهدی بر این تفسیر وجود ندارد: وفی اصحابنا من مال بانه تصرف الی آخراب و ام له فی الاسلام ولم اجد به نصا ولا علیه دلیلا ولا به شاهدا.
تفسیر دوم:
مرحوم مجلسی فرموده است: «انها نسبة و اتصال بین المنتسبین یجمعها رحم واحدة» .
براساس این تفسیر تمام انسان های روی کره زمین باید ارحام یکدیگر باشند چراکه همه انسانها منتهی می شوند به حضرت آدم و حواء و رحم واحد جامع است برای همه آنان و این مطلب که همه انسان ها ارحام یکدیگر باشند، قابل التزام نیست، زیرا همین که درعرف افراد به قریب و بعید و یا ارحام و غیر ارحام تقسیم می شوند و همین که دستورات خاصی دراسلام نسبت به ارحام آمده است کشف از این می کند که دیگران در مقایسه با انسان یا عنوان رحم را دارند و یا خارج از این عنوان هستند و باید هردو گروه معنی و در عالم خارج وجود داشته باشد و چنانچه این تفسیر مرحوم مجلسی را برای رحم ذکر نمائیم، نتیجه می گیریم که تمام انسان ها نسبت به یک انسان فقط عنوان ارحام وی رادارند. به عبارت دیگر تقسیم قاطع شرکت است و باید دو گروه رحم و غیر رحم موجود باشند.
تفسیرسوم:
آن است که مقصود از رحم همان وارث است درمیان علما و اهل سنت، مالک این نظر را دارد و در این فرع معروف که اگر موصی وصیت کند که ثلث مال او برای اقرباء او باشد گفته است این وصیت در مورد وارث است.
این تفسیر نیز قابل التزام نیست زیرا:
اولا: شاهدی برای این تفسیر وجود ندارد، و اگر توهم شود که می تواند به آیه شریفه «و اولو الارحام بعضهم اولی ببعض» تمسک می کنیم.
در جواب می گوئیم که تصادفا ظاهر این آیه شریفه آن است که دائره ارحام از دائره ارث اوسع است و در میان ارحام میت برخی از آنان از او ارث میبرند و برخی دیگر ارث نمی برند.
ثانیا: برحسب آنچه که در طبقات ارث ذکر شد است، طبقه اول مانع از طبقه دوم است در حالی که در طبقه دوم افرادی هستند که مسلم عنوان رحم میت را دارند مانند برادر و خواهر میت.
تفسیر چهارم:
برخی از علما عامّه رحم را اینطور تفسیر نموده اند: «المحارم اللذین یحرم التناکح بینهم»(النووی شرح صحیح مسلم 61/113 و القرافی در کتاب الفروق 1/47) معنای رحم عبارت است از محارمی که ازدواج با آنان حرام است و در نتیجه کسانی که ازدواج با آنان حرام نیست مانند دختر عمو، عنوان رحم را ندارد.
شیخ درخلاف در همین فرع معروف «اذا اوصی ثلثه لقرابته» آورده است، (ذهب ابوحنیفه الی انه یدخل فیه کل ذی رحم محرم فانه من لیس بمحرم فانه لایدخل فیه و ان کان له رحم مثل بحث الاعمام و غیرهم)؛ این تفسیر نیز مواجه با اشکالات متعددی است:
اشکال اول: این تفسیر مانند تفسیر گذشته بدون شاهد و دلیل است و شهید در القواعد والفوائد 2/51 فرموده است که این تفسیر برخلاف وضع لغوی و معنای عرفی رحم است.
اشکال دوم: افراد و اشخاصی هستند که حرمت تناکح با آنان برای همیشه وجود دارد درحالی که مسلم عنوان رحم را ندارند، مانند مادر زن نسبت به داماد و پدر زن نسبت به عروس که میان آن ها برای همیشه تناکح حرام است، اما عنوان رحم به هیچ وجه میان آنها وجود ندارد.
اشکال سوم: در میان افرادی که نکاح با آنان حرام است برخی به صورت موقت حرمت نکاح دارد در چنین موردی هم باید گفت؟ آری ممکن است بگویند مقصود حرمت تناکح به صورت دائمی است که در این صورت همان اشکال اول و دوّم متوجه ایشان خواهد بود.
تفسیر پنجم:
ابن جنید این چنین تفسیر نموده است: «هی القرابة من جهة الوالد او الولد و لکن لا یتجاوز عن ولد الاب الرابع» مقصود از رحم خصوص قرابت از ناحیه پدر و یا فرزند است و نسبت به ولد، از نسل چهارم تجاوز نمی کند.
دراین تعریف اولا: رحم را نسبت به نزدیکان از طرف مادر یعنی پدر و مادر و خواهر مادر یعنی خاله انسان منتفی دانسته اند درحالی که مسلم این ها عنوان رحم را دارند.
ثانیا: چه معیاری برای عنوان رابع وجود دارد؟ ظاهر آن است که هیچ شاهدی برای آن وجود ندارد.
تفسیر ششم:
مرحوم شهید اول در القواعد والفوائد(2/51) فرموده است: «و الظاهر أنه المعروف بنسبة و إن بعد و إن كان بعضه آكد من بعض ذكرا كان أو أنثى». هر انسانی که از طریق نسب با انسان دیگر مرتبط باشد، و لو اینکه این نسبت، یک ارتباط بسیار دور باشد.
این تعریف ظاهرا به همان تعریف و تفسیر دوم بر می گردد و همان اشکالات نیز بر آن وارد است.
تفسیر هفتم:
در برخی دیگر از تعبیر آمده است: «مطلق قرابة الانسان من کل واحد من الاب و الام».
این تعریف شامل جمیع اقارب که از راه نسب چه از طرف پدر و چه از طرف مادر به انسان مرتبط باشد می شود و نیز فرقی میان کسانی که ازدواج با آنان حرام است و کسانی که ازدواج با آنان حرام نیست نمی باشد؛ همان طوری که فرقی وجود ندارد که وارث باشد یا نباشد.
برحسب این تعریف در رحم، قرابت عرفی معتبر است و کسانی که با انسان ارتباط نسبی دارند، اما این ارتباط دور است و عرف آن را بعید می شمرد، از این عنوان خارج است، به عبارت دیگر؛ این تعریف افراد نزدیک به انسان از طریق نسب را شامل میشود و دیگر شامل اقرباء بعیده نی شود.
به نظر می رسد این تعریف مطابق با لغت و فهم عرف نیز می باشد.
از نظر لغت در مفهوم و معنای رحم، قرابت اشراب شده است و عرف نسب قریب را به عنوان رحم تلقی می کند.
در کتاب مجمع البحرین در ذیل «صلوا أرحامکم» آورده است: «رحم و هم القرابة»
و در لسان العرب آمده است: «ذو الرحم هم الاقارب» و نیز از سائر کتب لغت استفاده می شود که در معنای رحم، قرابت اشراب شده است.
آری نمی توان گفت هر قریب عنوان رحم را دارد چرا که مثلا داماد عنوان قریب را دارد اما رحم نیست. در رحم علاوه بر إشراب قرابت، عنوان نسب بودن هم دخالت و موضوعیت دارد.
کلمات کلیدی :
۲,۷۴۸