بيانات آیت الله فاضل لنکرانی(دامت برکاته) پيرامون شخصيت حضرت جواد الائمه(ع) 93/7/2

۰۲ مهر ۱۳۹۳

۱۳:۰۴

۳,۰۸۵

خلاصه خبر :
بر حسب آنچه که امام هشتم(ع) فرموده: امام جواد(ع) «أَعْظَمُ بَرَكَةً عَلَى الشِيعَة» بوده است ... حقیقت امامت، یک حقیقتی است که عقول و اوهام ما نه به این زودی، بلکه هیچ وقت نمی‌تواند به حقیقتش برسد ....امروز جامعيت دين را بدون کلمات ائمه نمي‌‌شود تصور کرد... یکی از سوالاتی که خدا روز قیامت می‌کند این است که چرا فتوای بدون علم دادی؟ در حالي که مي‌‌دانستي عالم تر از تو در امت هست؟!
آخرین رویداد ها
اين بيانات در درس خارج فقه معظم له در تاريخ 2/ 7/ 93 ايراد شده است:

بسم الله الرحمن الرحیم


ايام شهادت حضرت جواد الأئمه(عليه السلام)؛ نهمین امام شیعیان است. ولو اینکه قطعاً نمی‌توانيم موفق به درک هیچ بُعدی از ابعاد هیچ يک از ائمه و ادای حق آن بُعد شویم، لکن از جهت حقوقی که بر ما دارند چند جمله‌ای را عرض می‌کنم.

اولاً بعد از اینکه امام جواد(ع) به دنیا آمدند، حضرت رضا(ع) فرمودند: «هَذَا الْمَوْلُودُ الَّذِي لَمْ يُولَدْ فِينَا مَوْلُودٌ أَعْظَمُ بَرَكَةً عَلَى شِيعَتِنَا مِنْهُ»؛ این مولود مولودی است که بیشترین برکات براي شیعه را دارد. با اینکه عمر حضرت، کوتاه بود، در سن هفت سالگی به امامت رسید و در سن 25 سالگی هم شهید شد، اما بر حسب آنچه که امام هشتم(ع) فرموده «أَعْظَمُ بَرَكَةً عَلَى الشِيعَة» بوده است.

وجه اینکه امام جواد(ع) «أعظم برکةً» بوده چیست و چرا امام هشتم(ع) این تعبیر را به کار برده است؟

شاید بتوان گفت یکی از وجوه آن این است که امام جواد(ع) حداثت سن داشت و سن‌شان خیلی کم بود. علما و مردم استغراب می‌کردند و گاهی اوقات تشکیک‌‌‌ها و تردید‌ها مطرح می‌شد، مأمون جلساتي تشکیل می‌داد، بزرگان، فقها و علماي سایر مذاهب و علوم مختلف را دعوت می‌کرد و در آن جلسات، امام جواد(ع) بر آنها تفوق پیدا می‌کرد، بدون اینکه برای کسي، تردیدی باقی بماند.

حتّی در تاریخ حیات امام جواد(ع) هست که بسیاری از علما و فقها به مذهب امامیه گرایش پیدا کردند. شاید یکی از وجوه برکت امام جواد(ع) به شیعه، همین باشد. البته ممکن است با تتبع بيشتر، وجوه دیگری هم پیدا کرد.

وقتی دقت مي‌‌کنيم، علمای مذاهب مختلف از حنفی، مالکی، شافعی... همگي به عظمت امام جواد(ع) اذعان داشته‌اند.

محمد بن حسن بن عمار نقل می‌کند: امام جواد(ع) داخل مسجد پیامبر شد، «فَوَثَبَ عَلِيُّ بْنُ جَعْفَرٍ بِلَا حِذَاءٍ وَ لَا رِدَاء»؛ عموی پدر آن حضرت؛ علی بن جعفر از جا برخاست، یعنی تا حضرت با آن سن‌ کم وارد شد، علی بن جعفر که پیرمردی با لحیه‌ی سفید بود، با سرعت برخاست و از جای خودش جهید و بدون کفش و ردا به استقبال امام آمد، «فَقَبَّلَ يَدَهُ وَ عَظَّمَهُ»، دست امام جواد را بوسید.

امام جواد(ع) با احترام به او فرمودند: «يَا عَمِّ اجْلِسْ رَحِمَكَ الله»؛ عمو جان بنشین خدا تو را رحمت کند.

باز علی بن جعفر عرض کرد: «يَا سَيِّدِي كَيْفَ أَجْلِسُ وَ أَنْتَ قَائِمٌ»؛ چطور به خودم اجازه بدهم بنشینم در حالی که شما که امام من هستید ایستاده‌اید.

«فَلَمَّا رَجَعَ عَلِيُّ بْنُ جَعْفَرٍ إِلَى مَجْلِسِهِ جَعَلَ أَصْحَابُهُ يُوَبِّخُونَهُ وَ يَقُولُونَ أَنْتَ عَمُّ أَبِيهِ وَ أَنْتَ تَفْعَلُ بِهِ هَذَا الْفِعْلَ فَقَالَ اسْكُتُوا إِذَا كَانَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ قَبَضَ عَلَى لِحْيَتِهِ لَمْ يُؤَهِّلْ هَذِهِ الشَّيْبَةَ وَ أَهَّلَ هَذَا الْفَتَى وَ وَضَعَهُ حَيْثُ وَضَعَهُ أُنْكِرُ فَضْلَهُ نَعُوذُ بِاللهِ مِمَّا تَقُولُونَ بَلْ أَنَا لَهُ عَبْدٌ»؛ علی بن جعفر برای خودش کسی بود، اصحابی داشت، وقتي به جايگاهش برگشت اصحابش او را توبیخ کردند و گفتند تو عموی پدرش هستی، چرا با او این کار را انجام می‌دهی؟

گفت: ساکت باشيد، -اشاره به لحیه‌ی خودش کرد و گفت- خدای تبارک و تعالی این ریش سفید من را قابل امامت ندانست، اما این جوان را قابل دانست و او را در اين جايگاه رفيع قرار داد. حال می‌گوئید من فضل او را انکار کنم؟ «نعوذ بالله مما تقولون»؛ از آنچه که شما می‌گوئید پناه بر خدا. بعد این تعبیر را به کار برد «بل أنا له عبدٌ».

این تعبیر عجیبی است، عموي امام هشتم(ع) با این فاصله‌ی سنّی زياد نسبت امام جواد(ع) -چون امام جواد(ع) هم در سال‌های آخر عمر حضرت رضا(ع) به ايشان روزی داده شد و قبل از ولادت هم امام رضا(ع)، تولد امام جواد(ع) را بشارت داده بود- گفت: «أنا له عبدٌ».

گاهی اوقات در کلمات برخی روشنفکرها یا آنها که از حقیقت امامت دور هستند، این حرف مطرح می‌شود که «امروزه در زمان ما نسبت به امامت یک مقدار مبالغه می‌شود». می‌گوئیم چرا؟ می‌گویند این مقامات و این مراتبی که شما برای امام(علیه السلام) قائل هستید، مثل «عصمت»، «علم بما کان و بما یکون و بما هو کائن»، اصحاب ائمه این اعتقادات را نداشتند.

می‌گوئیم علی بن جعفر که اصلاً از اصحاب امام جواد(ع) هم نبوده، بلکه عموی پدر ايشان است و این همه فاصله‌ی سنی داشته و خودش یک فرد معمولی از یک خانواده‌ی معمولی نبوده، بلکه فرزند امام صادق(ع) است، اما مع ذلک چنين تعبير می‌فرماید: «أنا له عبدٌ».

اینها باید ما را متوجه کند که حقیقت امامت، یک حقیقتی است که عقول و اوهام ما نه به این زودی، بلکه هیچ وقت نمی‌تواند به حقیقتش برسد.

باز در روايت هست(مستدرک عوالم العلوم جلد 23 صفحه 159) که بعد از شهادت امام هشتم(ع)، امام جواد(ع) را به مسجد پیامبر آوردند «وَ هُوَ طِفْلٌ وَ جَاءَ إِلَى الْمِنْبَرِ وَ رَقِيَ مِنْهُ دَرَجَةً ثُمَّ نَطَقَ فَقَالَ»، حضرت در حالي که طفلي ييش نبودند، روي پله منبر نشست، سپس اول خودش را معرفي کرد و فرمود: «أَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الرِّضَا أَنَا الْجَوَادُ أَنَا الْعَالِمُ بِأَنْسَابِ النَّاسِ فِي الْأَصْلَابِ أَنَا أَعْلَمُ بِسَرَائِرِكُمْ وَ ظَوَاهِرِكُمْ وَ مَا أَنْتُمْ صَائِرُونَ إِلَيْهِ عِلْمٌ مَنَحَنَا بِهِ مِنْ قَبْلِ خَلْقِ الْخَلْقِ أَجْمَعِينَ وَ بَعْدَ فَنَاءِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِينَ»؛
من محمد بن علي، جواد هستم، انساب تمام مردم در اصلابشان را مي‌‌دانم، باطن‌ و ظاهر شما را می‌دانم، اينکه به کجا می‌خواهید منتهی شوید؟ آن را هم می‌دانم، عاقبت همه شما را می‌دانم که عاقبت کدام یک، بد و کدام یک، خوب است، زمان أجل هر کسی را می‌دانم. اين علمی است که خدا قبل از خلقت مخلوقات به ما داده است.

سپس می‌فرماید: «وَ لَوْ لَا تَظَاهُرُ أَهْلِ الْبَاطِلِ وَ دَوْلَةُ أَهْلِ الضَّلَالِ وَ وُثُوبُ أَهْلِ الشَّكِّ لَقُلْتُ قَوْلًا تَعَجَّبَ مِنْهُ الْأَوَّلُونَ وَ الْآخِرُونَ ثُمَّ وَضَعَ يَدَهُ الشَّرِيفَةَ عَلَى فِيهِ وَ قَالَ يَا مُحَمَّدُ اصْمُتْ كَمَا صَمَتَ آبَاؤُكَ مِنْ قَبْلُ»؛ اگر اهل باطل تظاهر به باطل نمی‌کردند و اگر این دولت، گمراه و اهل ضلال نبود،(یعنی یک دولت حقّه بود)، اگر این تردیدهاي شکاکان نبود، یک مطلبي می‌گفتم که اولین و آخرین تعجب کنند!

بعد دست مبارکش را روی دهانش گذاشت و خطاب به خود فرمود: اي محمد ساکت بمان! ‌همانطور که پدران تو قبلاً ساکت شدند و همه‌ی حقایق را نگفتند.

بيانات آیت الله فاضل لنکرانی(دامت برکاته) پيرامون شخصيت حضرت جواد الائمه(ع) 93/7/2

ما الحمدلله امروز چقدر به کلمات ائمه طاهرین(ع) متنعم هستيم، اصلاً امروز جامعیّت دین را بدون کلمات ائمه نمی‌شود تصور کرد. در کنار قرآن، باید کلمات ائمه طاهرین(ع) را کاملاً با دقت مورد بررسی قرار دهیم. بدون این کلمات اصلاً نمی‌شود دین را فهمید، نمی‌شود ادعای جامعیّت دین کرد و نمی‌شود بگوئیم دین را می‌خواهیم در جامعه‌ی بشری پیاده کنیم.

به بعضي از علمای الازهر -که در قم به دیدار ما آمدند- گفتم که امروز حل مشکلات تکفیری در دنیا فقط با توجه به مکتب اهل‌بیت امکان دارد و هیچ راه دیگری وجود ندارد. اینها قبول داشتند و خودشان به حسب ظاهر می‌گفتند درست است همینطور است. گفتم اگر یک محوری باشد که حول آن جمع شویم، محوری که ملاک کفر و عدم کفر را دقیق برایمان بیان کنند، تمام اين مشکلات مرتفع مي‌‌شود.

به ایشان گفتم شما امروز چه بلایی سر فقه‌تان آوردید؟ از فقه سلف‌تان فاصله گرفتید، لااقل یک ضابطه‌ای برای عرف وجود دارد، اما امروز به جایی رسیدید که از ابن تیمیه به بعد، حتي زیارت قبور را کفر مي‌‌دانيد. يا ساير امور ديگر را می‌گوئید کفر است. از فقهای سلف‌تان هم فاصله گرفتید.
بالأخره ما برای اینکه بفهمیم کفر چیست و مقابل آن چیست، یک محور می‌خواهیم و آن محور هم؛ قرآن و اهلبیت است و غیر از این چیزی نیست و تا این ضابطه حل نشود، مسئله‌ی تکفیری‌ها حل نمی‌شود.

با توجه به این روایت، معلوم می‌شود ائمه(ع) خیلی از مطالب را برای ما بيان نفرمودند، در آن زمان افرادی نبودند که بتوانند از لسان ائمه استفاده کنند یا تعدادشان محدود بوده، ولی همین محدود می‌تواند حلال بسیاری از مشکلات ما باشد.

در آخر هم این روایت را به مناسبت خودمان بخوانم؛ روایت این است که بعد از شهادت امام هشتم(ع) مردم شیعه در بغداد و شهرهای دیگر مردد بودند و می‌گفتند فرزند امام هشتم(ع) خردسال است، او نمی‌تواند امام باشد.

آنوقت فقهای آن زمان و وجهاء شیعه یک سؤالاتی را در موسم حج آماده کردند و گفتند خدمت امام جواد(ع) شرفياب شويم، ببینیم این سؤالات را می‌تواند جواب دهد یا نه؟

وقتی به مدینه آمدند، رفتند منزل امام صادق(ع)، آنجا عبدالله بن موسی بن جعفر در صدر مجلس نشسته بود و مردم هم از او سؤال می‌کردند. عبدالله بن موسی بن جعفر جوابهایی می‌داد که بجز اینکه حیرت و تحیّر مردم را بیشتر می‌کرد چیز دیگری نبود.

نگران شدند و برخاستند که بروند، ديدند موفق خادم امام وارد شد و گفت اين شخص؛ امام جواد(ع) است «فَقَامُوا إِلَيْهِ بِأَجْمَعِهِمْ وَ اسْتَقْبَلُوهُ وَ سَلَّمُوا عَلَيْهِ فَقَامَ صَاحِبُ الْمَسْأَلَةِ فَسَأَلَهُ عَنْ مَسَائِلِهِ فَأَجَابَ عَنْهَا بِالْحَقِّ فَفَرِحُوا وَ دَعَوْا لَهُ وَ أَثْنَوْا عَلَيْه‏»؛ هر سؤالی می‌کردند بلافاصله حضرت جواب واضح، روشن و مستدل بيان می‌فرمود و آنها خوشحال می‌شدند و برای حضرت دعا می‌کردند.

بعد به حضرت عرض کردند: «إِنَّ عَمَّكَ عَبْدَ اللهِ أَفْتَى بِكَيْتَ وَ كَيْتَ»؛ از عموی شما عبدالله بن موسی بن جعفر هر سؤالی کردیم، با کيت و کيت جواب داد؛ یعنی اگر چنین است، اگر چنان است، اگر فلان است! اینطوری به ما جواب داد.

«فَقَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ يَا عَمِّ إِنَّهُ عَظِيمٌ عِنْدَ اللهِ أَنْ تَقِفَ غَداً بَيْنَ يَدَيْهِ فَيَقُولَ لَكَ لِمَ تُفْتِي عِبَادِي بِمَا لَمْ تَعْلَمْ وَ فِي الْأُمَّةِ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْكَ»؛ -ظاهراً وقتی این را مي‌‌فرمودند عبدالله بن موسی بن جعفر در آنجا حضور داشته-؛ لااله الاالله! عمو! از جاهایی که بسیار سخت است بر انسان، این است که روز قیامت انسان در برابر خدا قرار گیرد، یکی از سوالاتی که خدا روز قیامت می‌کند این است که چرا فتوای بدون علم دادی؟ در حالي که مي‌‌دانستي عالم تر از تو در ميان امت هست؟!

خیلی حرف عجیبی است! هر کسی از ما سؤالي می‌پرسد یک چیزی می‌گوئیم و اصلاً فکر قیامتش را هم نمی‌کنیم که یک روزی باید در برابر این جواب بایستیم و از ما سؤال می‌شود که چرا فتوای به غیر علم دادی؟

حضرت می‌فرماید این از مواقف عظیم است، از مواقف خیلی سخت روز قیامت برای انسان همین است. یعنی به نظر می‌رسد شاید پاسخ در مقابل گناهان، آسان‌تر از این باشد که انسان فتوای به غیر علم دهد. اگر چیزی از ما پرسیدند که بلد نبودیم بگوئیم بلد نیستیم. چه اشکالی دارد؟!

مرحوم والد ما(رضوان الله تعالی علیه) با آن همه زحمات علمی و فقهی که کشیده بود، که واقعاً یکی از پرکارترین شخصیت‌های فقهی دوران معاصر است، این همه کتابی که ایشان نوشته‌‌اند بگونه‌‌اي که انسان وقتی نوشته‌های خطی ایشان را مي‌‌بيند می‌گوید آیا در عمر معمولی می‌شود اینها را خواند؟ وقتی که به مرجعیّت رسیدند، با اینکه ایشان حاشیه‌ی بر عروه داشتند، اما رساله‌ی ایشان تا مدتها ناقص بود، مباحثي که مثل ارث و... در عروه نبود، ایشان استنباط نکرده بود، رساله‌ی ایشان مدتها ناقص بود، تا بعداً این مباحث را ملاحظه کردند و نظرشان را دادند.

این نکته بايد براي ما مهم باشد، برای اینکه روز قیامت نمی‌توانم بگویم این فتوا را دادم چون دیدم مشهور این فتوا را داده، مشهور خودشان باید این جواب را دهند. یا بگویم من این فتوا را ندادم، چون اعلم این فتوا را نمی‌دهد. اینها روز قیامت جواب نمی‌شود. باید بگوئیم به چه دلیل من این فتوا را دادم، به استناد کدام آیه، کدام روایت، کدام دلیل؟

لذا این مسئله‌ی مهمی است. می‌فرماید «فَيَقُولَ لَكَ لِمَ تُفْتِي عِبَادِي بِمَا لَمْ تَعْلَمْ وَ فِي الْأُمَّةِ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْكَ»؛ در حالی که در امت، فردي أعلم از تو بوده، چرا چنين فتوا دادي؟ حالا یک وقتی هست که کسی نیست جواب بدهد و من اجالتاً این جواب را می‌دهم، آن حرفي است، اما وقتي اعلم وجود دارد، جايز نيست.

عمده این است که بين عبدالله بن موسی بن جعفر با علی بن جعفر که قضیه‌اش را نقل کردیم، چقدر فاصله و تفاوت هست؟ او امامت امام جواد(ع) را پذیرفته بود و فرمود «أنا له عبدٌ»، اما این عمو نپذیرفته بود، یا تا زمان انجام این بحث نپذیرفته بوده است، البته شاید بعد پذیرفته باشد.

ولی با وجود اینکه انسان می‌داند فرد أعلمی وجود دارد، البته أعلم در این روایت آن أعلم اجتهادی و فقهی که ما می‌گوئیم نیست، أعلم در این روایت یعنی تو جاهلی و من عالمم، حضرت به این تعبیر آورده و لذا ما در بحث تقلید أعلم در بسیاری از ادله‌ آقایان خدشه کردیم و این روایت هم نمی‌تواند دلیل بر لزوم رجوع به أعلم باشد، چون این اعلم در اینجا مراد أعلم در مقابل جاهل است، منتهی حضرت به این تعبیر فرموده، یعنی تو جاهل هستی و باید اینها را به عالم ارجاع دهی.

علی أی حال؛ این روایت بسیار مهمی است که باید در مسائل علمی آن را مدّ نظر داشته باشیم.
امیدوارم که خداوند همه‌ی ما را مورد عنایت خاصه‌ی امام جواد(ع) قرار دهد.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

برچسب ها :