درس بعد

نواهی

درس قبل

نواهی

درس بعد

درس قبل

موضوع: نواهی


تاریخ جلسه : ۱۳۸۳/۱۲/۲۲


شماره جلسه : ۳۹

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • اشکالات بر قول به جواز در کلام امام(ره)

  • نظريه محقق بروجردي(ره) بر بطلان صلاه در دار غصبي

  • نقد و بررسي اين نظريه

  • دفع اشکال اجتماع محبوبيت و مبغوضيت در فعل واحد

  • مشكله اصلي در مسئله اجتماع مصلحت و مفسده در فعل واحد

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم

الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


بيان امام(رضوان الله عليه) را كه متخذ از فرمايش محقق بروجردي(ره) است و مقدماتي را بيان کرده، تا جواز اجتماع امر و نهي را نتيجه بگيرند، ملاحظه فرموديد و عمده اين مقدمات اين بود كه اوامر و نواهي به عناوين و نه به اين وجود خارجي تعلق پيدا مي‎كنند و اگر در موردي دو عنوان در يك جا جمع شد، مانعي ندارد كه از جهت يك عنوان متعلق امر و از جهت عنوان ديگر متعلق براي نهي باشد. خود اين عناوين و تبايع، متعلق اوامر و نواهي هستند.

اشکالات بر قول به جواز در کلام امام(ره)

بعد چند نكته و اشكال را، به عنوان دفع توهم بيان ‎كرده‌اند و آن اين است كه، اگر بگوييم: فعل واحد، هم متعلق امر و هم نهي به دو عنوان هست، لازم مي‎آيد که، فعل واحد، هم محبوب واقع شود، به اعتبار اينكه متعلق امر است و آن عنواني كه امر به آن عنوان تعلق پيدا كرده، بر اين فعل صدق مي‎كند و هم مبغوض واقع شود، به اعتبار اينكه آن عنوان متعلق نهي، بر اين فعل خارجي تطبيق مي‎كند. آن وقت چگونه معقول است كه، يك فعل واحد، هم عنوان محبوبيت و هم عنوان مبغوضيت را داشته باشد.

همچنين امر تابع مصلحت و نهي تابع مفسده است، اگر فعل واحد ولو به دو عنوان، بخواهد متعلق براي امر و نهي باشد، لازمه‎اش اين است كه، اين فعل هم داراي مفسده و هم داراي مصلحت باشد.

همچنين اگر عنواني متعلق امر شد، بايد در اينجا اراده باشد و اگر عنواني متعلق نهي شد، بايد كراهت باشد. آن وقت اگر گفتيم: فعل واحد، هم متعلق براي امر و هم نهي است، لازم مي‎آيد كه، هم اراده و هم كراهت به اين فعل تعلق پيدا كند.

عنوان چهارم اين است كه، در جايي كه امر، عنوان عبادي دارد و عبادت چيزي است كه در آن مقربيت وجود دارد، اگر گفتيم: فعل واحد، به اعتبار يك عنوان، متعلق امر و به اعتبار عنوان ديگر، متعلق نهي است، پس بايد اين فعل هم عنوان مقربيت و هم عنوان مبعديت را داشته‌باشد، چون فعلي كه نهي به آن تعلق پيدا مي‎كند، حرام است و انسان را از خدا دور مي‎كند و مبعد است. عبادت عملي است كه، «مقربٌ الي الله تبارك و تعالي» است، چگونه مي‎شود، فعلي هم مبعد و هم مقرب باشد؟

نظريه محقق بروجردي(ره) بر بطلان صلاه در دار غصبي

اين تصوير چهارم، هماني است كه عرض كرديم، كه مرحوم محقق بروجردي(ره)، با اينكه در اين بيان كه امام(ره) فرموده، با هم مشتركند و ايشان هم بنا بر همين مقدمات، قائل به جواز اجتماع امر و نهي شده‌اند، اما ‎فرموده‌اند: ولو اينكه جوازي هستيم و اجتماع امر و نهي را جايز مي‎دانيم، اما در صلاه در دار غصبي، قائليم به اينكه نماز باطل است، براي اين كه شيئي كه عنوان مبعد دارد، نمي‎تواند عنوان مقرب پيدا كند.

با عملي كه به اعتباري، عنوان براي غصب و متعلق براي نهي و حرمت شده و آنچه كه متعلق براي حرمت است، عنوان مبعديت دارد و مبعد نمي‎تواند، در آن زماني كه عنوان مبعديت دارد، عنوان مقربيت را هم پيدا كند. لذا روي اين اساس ،ايشان قائلند به اينكه، صلاه در دار غصبي باطل است.

اما امام(ره) ‌‌فرموده‌اند: همين صلاه در دار غصبي و همين فعل، هم مي‎تواند مبعد و هم مقرب باشد. كه اين را، به ترتيب همين عناويني كه ذكر شد، توضيح مي‎دهيم.

نقد و بررسي اين نظريه

دفع اشکال اجتماع محبوبيت و مبغوضيت در فعل واحد

امام(ره) ‌‌فرموده‌اند: به نظر ما شيء واحد -خوب اين بحث را دقت كنيد چون يك قسمت عمده بحث اجتماع امر و نهي متمركز در همين قسمت است- به دو اعتبار مي‎تواند، هم محبوب و هم مبغوض باشد. به يك اعتبار حب و به اعتبار ديگر بغض به آن تعلق پيدا كند.

در استدلال براي آن فرموده‌اند: حب و بغض، مانند سواد و بياض نيست، سواد و بياض از عوارض قائم به اين فعل خارجي است و يك عنوان نفساني ندارد، يعني از عوارضي است كه، به اين شيء خارجي قائم مي‎شود، لذا اين شيء خارجي، يا بايد متصف به سواد و يا معروض براي بياض باشد، نمي‎شود گفت: در اين شيء خارجي، هم سواد و هم بياض وجود دارد.

حب و بغض از اوصاف قائمه به اين وجود خارجي نيست. اگر گفتيد كه: اين غذا را دوست دارم، حب نسبت به اين غذا داريد، اين حب، يك كيف و امر نفساني است، مشخص امر نفساني هم بايد، امري كه در دايره نفس است، باشد، يعني يك صورت حاصله‎اي از اين شيء، در نفس محقق مي‎شود، كه اولاً و بالذات، حب به آن صورت حاصله تعلق پيدا مي‎كند و ثانياً و بالعرض به اين شيء خارجي تعلق پيدا مي‎كند.

آن صورت حاصله در ذهن، چون عنوان براي اين موجود خارجي است، بالعرض و به تبع آن مي‌‌گوييد كه: اين محبوب براي ماست و الا حب اولاً و بالذات به اين شيء خارجي نمي‎تواند تعلق پيدا كند، چون حب از كيفيات نفسانيه است و كيف نفساني، مشخصش بايد در همان عالم نفس باشد و نمي‎شود يك امر نفساني مشخصش بيرون باشد.

وقتي ‎مي‎گوييم: حب داريم، اين مشخص و متعلقش چيست؟ چون خود حب يك امر نفساني است، بايد متعلقش هم يك امري كه در عالم نفس است باشد، نمي‎شود گفت: حب داريم و حب که يك امر نفساني است، مستقيماً بيايد به اين شيء خارجي تعلق پيدا كند. لذا ‎فرموده‌اند كه: حب از اوصاف قائمه بر شيء خارجي نيست.

شاهدي هم ‎آورده‌اند که، «الله تبارك و تعالي محبوبٌ للاولياء» و هر وليي از اولياء الهي، حب نسبت به خداوند دارد، اما اينطور نيست كه اين حب وصفي را در خداوند ايجاد ‎كند و به اعتبار حبي كه اين شخص پيدا كرده، صفتي در خداوند حادث شود. يك ميليون نفر هم از اولياء خدا، حب به خدا داشته باشند، اين، صفتي قائم بر خداوند كه خارج از قلوب اولياء هست، نيست و اين يك كيف نفساني است.

پس با اين بيان كه، حب عنوان كيف نفساني را دارد و متعلق يك امر نفساني، بايد نفساني باشد، نتيجه گرفته‌اند كه حب اولاً و بالذات به همان صورت حاصله «لدا النفس» تعلق پيدا مي‎كند و چون اين صورت، وجه و عنوان براي اين شيء خارجي است، لذا به آن هم ثانياً و بالعرض تعلق پيدا مي‎كند.

به عبارت اخري اين كه مردم عادي مي‎گويند: اين شيء خارجي را من دوست دارم، روي تسامح است و الا حب اولاً به آن صورت  حاصله در نفس تعلق پيدا مي‎كند.

بعد دو نكته در توضيح و تكميل مطلب فرموده‌اند؛ يك نكته اين است كه، گاهي اوقات حب، به چيزي كه هنوز در عالم خارج وجود پيدا نكرده، تعلق پيدا مي‎كند. فرض کنيد كه جايزه‎اي را مي خواهند دو روز ديگر به انسان بدهند و هنوز در عالم خارج تحقق پيدا نكرده، خوب الان نسبت به آن حب پيدا مي‎كنيم، پس معلوم مي‎شود كه، متعلق اين حب، آن صورت حاصله در نفس است، كه اين صورت حاصله در نفس، حاكي و عنوان براي آن وجود خارجي است.

بعد فرموده‌اند: وزان اين حب و بغض، وزان علم و قدرت است. وقتي مي‎گوييد كه: من علم دارم به اينكه زيد زنده است،‌ اين را در فلسفه همه حكماء هم مي‎گويند که: اولاً و بالذات علمتان به زنده بودن زيد در عالم خارج تعلق پيدا نمي‎كند، بلکه اولاً و بالذات علم شما به يك معلومي، كه عبارت از همان صورت حاصله از آن معلوم خارجي هست و در نفس شماست، تعلق پيدا مي‎كند و آن كه اولاً و بالذات معلوم است، اين صورت حاصله در نفس شماست.

اما ثانياً و بالعرض به آن شيء خارجي تعلق پيدا مي‎كند. لذا ممكن است علم به چيزي كه هنوز وجود خارجي هم پيدا نكرده، تعلق پيدا كند، براي اين که آن صورت حاصله در نفس شما موجود است.

بنابراين روشن شد كه حب و بغض يك امر نفساني است و متعلقش هم همان صورت حاصله در نفس است. چه اشكالي دارد که فعلي، به اعتبار آن صورت صلاتي كه در نفس مولاست، محبوب مي‎شود و به اعتبار آن صورت غصبي كه آن هم يك صورت دوم است و در نفس مولاست، مبغوض مي‎شود.

بله اگر بگوييم كه: به اعتبار يك صورت نفساني بخواهد، هم محبوب و هم مبغوض شود، اين امكان ندارد. اما فرض در اينجا اين است كه، دو عنوان از اين فعل خارجي، در نفس مولا موجود است، که به اعتبار يك عنوان، محبوب و به اعتبار عنوان ديگر، مبغوض مي‎شود.

در دنباله‌ همين مطلب فرموده‌اند كه: همانطوري كه شيء واحد خارجي، مي‎تواند به يك جهت، متعلق حب و به جهت ديگر، متعلق بغض باشد، نظيرش هم اين است كه يك شيء واحد خارجي، به يك جهت معلوم و به جهت ديگر مجهول است.

مثالا كسي كه در زميني نماز مي‎خواند و نمي‎داند اين زمين، عنوان زمين غصبي را دارد، نماز كه مي‎خواند، اين ركوع و سجده‎اش، اين حركت ركوعي و سجودي او، اين حركت واحده، از حيث اينكه عنوان صلاتي دارد، معلوم مي‎شود و از حيث اينكه نمي‎داند اينجا غصب است، مجهول مي‎شود.

فرموده‌اند: چطور يك شيء واحد بسيط، هم مي‎تواند معلوم و هم مجهول باشد، اين كاشف از اين است كه، علم و جهل يك صفت عارض بر اين شيء خارجي نيست، چون اگر يك صفت عارض بر او بود، يا بايد معلوم و يا مجهول باشد. علم و جهل هم مربوط به اوصاف نفساني است. لذا مي‎شود يك شيء واحد، به دو جهت، معلوم و مجهول باشد.

مشكله اصلي در مسئله اجتماع مصلحت و مفسده در فعل واحد

اين مطلب را با اين بيان تثبيت مي‎كنند و به نظر مي‎رسد كه مطلب تامي است كه، شيء واحد، هم محبوب و هم مبغوض باشد. لكن مشكله اصلي در مسئله مصلحت و مفسده است که، چطور مي‎شود يك شيء واحد، هم داراي مصلحت و هم مفسده باشد.

اگر در ذهن شريف شما باشد، مرحوم آخوند(ره) يكي از مقدماتي كه براي نظريه امتناع بيان فرموده‌اند، اين بود كه: مصلحت و مفسده، موضوع و جايگاهش فعل خارجي است. اين فعل خارجي، يا داراي مصلحت و يا مفسده است، اگر چنين است، چطور بگوييم: يك فعلي، هم داراي مصلحت و هم مفسده است، که به اعتبار مصلحت متعلق امر و به اعتبار مفسده متعلق نهي باشد.

بيان امام(ره) را در اينجا دقت كنيد، اگر اين مشكله حل شود، قول به جواز اجتماع امر و نهي ديگر هيچ مشكلي ندارد.

و صلّی الله علی محمد و آله الطاهرین

برچسب ها :

نواهي اجتماع امر و نهي محبوبيت و مبغوضيت مصلحت و مفسده مرحوم امام خمینی جواز اجتماع امر و نهی متعلق امر و نهی نماز در دار غصبی فعل واحد

نظری ثبت نشده است .