موضوع: فقه غربالگری (2)
تاریخ جلسه : ۱۴۰۲/۷/۵
شماره جلسه : ۱
چکیده درس
-
ادامه بحث غربالگری
-
بررسی وجوب حفظ نفس
-
روایات مربوط به حفظ النفس
-
روایت اول
-
بررسی سند روایت
-
بررسی دلالت روایت
دیگر جلسات
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحيمْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
ادامه بحث غربالگری
در سال گذشته بحث ما با عنوان غربالگری بود که امروزه یکی از بحثهای مهم و مطرح است که مورد ابتلا میباشد. گفتیم بحث غربالگری را از دیدگاه فقهی مورد بحث قرار بدهیم. مقدمتاً لازم بود که بحث سقط جنین را بررسی کنیم که مفصل بررسی کردیم و بعد از بررسی گفتیم سقط جنین که حرام است یک موارد استثنا هم دارد و آن در جایی است که جان مادر در خطر است که این را هم مورد بحث قرار داده و در ضمن بحث قاعده اضطرار و مستثنیات قاعده اضطرار اشاره کردیم. در ادامه به بحث وجوب حفظ نفس رسیدیم که گفتیم باید تکلیفش را روشن کنیم و بعد وارد بحث غربالگری شویم.بنابراین در بحث غربالگری به عنوان مقدمات و مبانی این بحث، باید مبنای ما در مسئله سقط جنین روشن باشد، آیا سقط جنین قبل از ولوج روح اختیاراً جایز است یا نه؟ که ما اثبات کردیم سقط جنین قبل ولوج الروح به هیچ وجهی اختیاراً جایز نیست. در اینجا بحثهای مفصل قرآنی و روایی داشتیم. فقیه در بحث غربالگری باید مبنایش در مسئله سقط جنین روشن باشد. باز باید مبنایش در مسئله لا حرج روشن باشد که آیا لا حرج در محرمات جریان پیدا میکند یا نه؟ حال اگر یک بچهای حیات و زندگی برایش یا برای پدر و مادرش حرجی شد و از حالا میشود تشخیص داد این مبتلای به یک بیماریای هست که حرج برایش میآید، آیا لاحرج در محرمات جریان پیدا میکند یا نه؟ این را هم مفصل بحث کردیم.
بررسی وجوب حفظ نفس
در باب وجوب حفظ نفس گفتیم کالضروری و اجماعی است، ادله اضطرار شامل میشود و از آن به خوبی میتوانیم این را استفاده کنیم. حال باید دید که آیا از ادله حرمت قتل نفس مانند «لا تقتلوا انفسکم»[1]، «لا تلقوا بایدیکم الی التهلکه»[2] و آیاتی که در مورد حرمت انتحار بود، میشود وجوب حفظ نفس را استفاده کرد یا نه؟ البته گفتیم بین حرمت خودکشی و وجوب حفظ نفس ملازمهای وجود ندارد، مثلاً الآن دو سرباز هستند که در راه دین خدا مجاهده کردند و هر دو مجروحاو ند یک مقدار آب است اگر این بخورد زنده میماند و اگر به دیگری بدهد او زنده میماند و خودش از بین میرود، اگر این آب را به او داد خورد، نمیشود بگوئیم خودش را کشت و صدق قتل النفس نمیکند و بحثهایی است که قبلاً ذکر کردیم. لذا در ادامه باید ادله وجوب حفظ نفس و اینکه حق ندارد ضرر و عیبی به خودش وارد کند و نفس خودش را از مُردن باید حفظ کند، مورد بررسی قرار گیرد.
روایات مربوط به حفظ النفس
باب اول «باب تحریم المیتة و الدم و لحم الخنزیر و الخمر»، چرا این چهار چیز حرام است؟ میته که ذبح شرعی نشده چرا حرام است؟ خوردن خون چرا حرام است؟ گوشت خوک چرا حرام است؟ خوردن خمر چرا حرام است؟ «و اباحتها عند الضرورة بقدر البلغه»؛ یعنی اگر کسی جانش در خطر است به قدر ضرورت میته بخورد، اگر جانش در ضرر است گوشت خوک یا خمر بخورد تا جانش را نجات بدهد.
روایت اول
بررسی سند روایت
سند سوم «و عن عدة من اصحابنا عن احمد بن محمد بن خالد برقی عن محمد بن مسلم عن عبدالرحمن بن سالم عن مفضل بن عمر»، درباره مفضل بن عمر جعفی بحث زیاد است. نجاشی میگوید: «کوفیٌ فاسد المذهب مضطرب الروایه لا یعبأ به»[4]. ابنغضائری میگوید: «ضعیفٌ متهافت مرتفع القول»[5]، فقط شیخ مفید در ارشاد میگوید: «إنه من شیوخ اصحاب ابی عبدالله و خاصّته و بطانته و ثقاته الفقهاء الصالحین»[6].
بسیار عجیب است که با اینکه نجاشی آنطور تضعیف میکند میگوید: «فاسد المذهب مضطرب الروایه» و مصنفاتی دارد که «لا یعوّل علیها»؛ یعنی نجاشی میگوید به کتب روایی و اصلی که مفضل بن عمر دارد نمیشود اعتماد کرد، ابن غضائری میگوید «لا یجوز أن یکتب حدیثه»، چطور شده که شیخ مفید از مفضل بن عمر اینطور تعبیر کرده؟ کشی در رجالش یک روایاتی در مدحش آورده و یک روایاتی در ذمّش آورده است.[7] مگر اینکه بگوئیم ممکن است دو تا مفضل داشته باشیم! به هر حال درباره مفضل بن عمر بحث هست و چند جلسه باید روایات مدح و ذمش را مورد بررسی قرار داد تا انسان نتیجه بگیرد.
بررسی دلالت روایت
عبارت «من رغبةٍ و لا زهد» یعنی اینکه اینها بیملاک نبوده، «و لکنّه خلق الخلق فعلم ما تقوم به أبدانهم»؛ خداوند خلق را خلق کرد و متوجه است و میداند که بدن انسان به چه چیز قائم است و چه چیز مفید برای بدن انسان و چه چیز مضر است. روشن است کسی که خالق ماست آنچه مضر بر بدن و نافع است میتواند تشخیص بدهد. «خلق الخلق فعلم ما تقوم به ابدانهم و ما یصلحهم»؛ آنچه موجب اصلاح بدن است، «فأحلّه لهم و اباحه تفضلاً منه علیهم بین مصلحتهم و علم ما یضرّهم»؛ آنچه ضرر وارد میکند، «فنهاهم عنه و حرّمه علیهم»؛ آنچه ضرر دارد مورد نهی قرار داده است. «ثمّ اباحه للمضطر»؛ همین که حرام کرده اما اگر یک عنوان مهمتری مثل حفظ جان بیاید، یک کسی میگوید من الآن دو قطره اگر شراب بخورم جانم از مُردن حفظ میشود، بخورد.[8]
«اباحه للمضطر و احلّه له فی الوقت الذی لا یقوم بدنه إلا به فأمره أن ینال منه بقدر البلغه»؛ در اضطرار هم به اندازه رفع حاجت باید استفاده کند «لا غیر ذلک، ثم قال»؛ تا اینجا البته شاهد و استدلال ما تمام میشود؛ یعنی اگر همین حرام حفظ جان برایش متوقف شد خدا اجازه داده است. پس معلوم میشود که حفظ جان واجب است، اگر حفظ جان واجب است مثلاً مستحب بود یا مباح بود که با حرام نمیتواند تزاحم کند، مستحب لا یزاحم الحرام، مباح هم لا یزاحم الحرام، دو تا تکلیف الزامی میتوانند با هم تزاحم کنند، یا دو تا حرام یا یک واجب و یک حرام، یا دو تا واجب، این را در بحث تزاحم ملاحظه فرمودید. تزاحم بین دو تکلیف الزامی است، اینجا یک طرف خوردنش حرام است، اینجا که میگوید اگر ضرورت داشت و اباحه للمضطر، مضطر یعنی در جایی که کسی اضطرار به حفظ نفسش دارد، پس معلوم میشود حفظ نفس واجب است لذا از اینجا میشود به این روایت استدلال کرد برای این مدعا. تا این قسمت روایت استدلال به مدعا تمام میشود.
دنباله روایت نیز نکات خوبی دارد: «قال علیه السلام أما المیتة فإنّه لا یدمنها أحدٌ إلا ضعف بدنه و نحل جسمه»؛ گوشت میته قوهانسان را کم میکند، شما گوشت میخورید تا قوی شوید، حال اگر این حیوان میته شد انسان را ضعیف میکند، بدن را لاغر میکند یعنی این گوشت به بدن اضافه نمیشود، «و وهنت قوّته وانقطع نسله»؛ خوردن میته موجب این است که انسان مقطوع النسل بشود و از او اولادی به وجود نیاید. اینهایی که در روایات هست علّت تامه نیست، اینها مقتضی است و آنها ممکن است کنارش یک چیز میخورند تا اثرش را از بین ببرد، ولی اینها عنوان مقتضی را دارد و روشن است که علت تامه نیست.
میته در اینجا یعنی آن حیوانی که «مات حتف أنفٍ»، همینطور لاشهای است و مرده، اما اگر حیوان را ذبح کردند باز فرق میکند و اگر بسم الله و ... نباشد ما به اصطلاح فقهی میته میگوئیم ولی این میته در اینجا میته لغوی مراد است، یعنی «مات حتف أنف». «و لا یموت آکل المیتة إلا فجأهً».
«اما الدم»؛ خوردن خون، «یورث أکله الماء الأصفر و یبخر الفم»؛ یک حرارت و بخوراتی در دهان انسان به وجود میآید، «و ینتِّن الریح»؛ انسان بوی بسیار بدی میگیرد و اخلاق بدی هم پیدا میکند، «و یورث الکلَب و القسوه فی القلب»؛ موجب قسوه در قلب میشود، «و قلة الرأفة و الرحمة، حتی لا یؤمن أن یقتل ولده و والدیه»؛ کسی که خون میخورد ایمن از این نیست که فرزند یا پدر و مادرش را به قتل برساند، «و لا یؤمن علی حمیمه و لا یؤمن علی من یصحبه».
«و اما لحم الخنزیر»، باز راجع به خمر و لحم خنزیر هم دارد که آثارش چیست، این را بخوانید و عجیب این است که این روایت را کلینی با دو سه سند آورده که اشکال هم دارد. شیخ صدوق «باسناده عن محمد بن عذافر» که خودش معتبر است «عن ابیه» پدرش مجهول است، از امام باقر عليهالسلام نقل کرده. باز صدوق در امالی با یک سند دیگری آورده، در علل به سند دیگری آورده، برقی در محاسن همین روایت را آورده و عیاشی هم آورده و شیخ طوسی از محمد بن احمد بن یحیی این روایت را نقل کرده است.
در بسیاری از کتب این روایت آمده که خود اینکه اگر یک روایتی را کلینی بیاورد، صدوق بیاورد، شیخ هم بیاورد، به نظر ما بعضی از ضعفهای سند را جبران میکند؛ یعنی مشایخ ثلاثه اعتماد کردند و اعتماد خود مشایخ ثلاث بر این روایت قرینه است بر اعتبار روایت، علاوه بر اینکه قبلاً گفتیم در روایات ضابطه اولی که ائمه دادند برای اعتبار روایت بررسی سند نیست، ضابطه اولی فرمودهاند ببینید روایت ما مطابق با قرآن و سایر روایات معتبره ما هست یا نیست؟ که ما این بحث را مفصل گفتیم.
متن این روایت آن قسمت اولش که «اباحه للمضطر»، ما وقتی قاعده اضطرار را مطرح کردیم. آیاتی از قرآن ذکر کردیم برای قاعده اضطرار و معلوم شد که برای مضطر، این روایتی که ما داریم «ما من شیء» یا «من حرام إلا و قد احلّه الله من مضطر»، این ریشه قرآنی دارد و روایت مطابق با قرآن است؛ یعنی حتی بحث قوّت متن هم لازم نیست که یک عدهای میگویند ما قوت متن را چطور میتوانیم بفهمیم؟ این مطابقت با قرآن، یعنی صدر روایت با آیات اضطرار که ما از آن قاعده اضطرار را مورد بحث قرار دادیم مطابقت دارد و از آن میتوانیم مدعای خودمان را استفاده کنیم.
وَ صَلَّی الله عَلَیٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرینْ
[1] . سوره نساء، آیه 29.
[2] . سوره بقره، آیه 95.
[3] . الكافي 6- 242- 1؛ الفقيه 3- 345- 4215؛ أمالي الصدوق 529- 1؛ علل الشرائع- 483- 1؛ المحاسن- 334- 104؛ تفسير العياشي 1- 291- 15؛ وسائل الشيعة؛ ج، ص: 99- 101، ح 30083- 1.
[4] . رجالالنجاشي، ص 416، شماره 1112.
[5] . ابنالغضائري/الرجاللإبنالغضائري/سهلبنأحمد.../87.
[6] . الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج2، ص: 216.
[7] . رجالالكشي/الجزءالأول/الجزءالثاني/135، ح 216.
[8] . نکته: البته باید توجه داشت که شراب نمیتواند شفا بدهد؛ چون روایات معتبر داریم که خدای تبارک و تعالی در حرام شفا قرار نداده، این روایت معروفی است که زنی آمد خدمت امام صادق علیه السلام عرض کرد من کسالتی دارم و دکتر رفتم و دکتر گفته باید شراب بخوری، آنجا حضرت فرمود خدای تبارک و تعالی در حرام شفا قرار نداده! یک وقتی هم چند سال پیش من شنیدم در بعضی از مراکز روان شناسی تهران چون یکی از بستگان خود ما به من گفت که رفتم آنجا یک پیرزن روانشناس بود و به من گفت شما باید روزی یک مقدار شراب بخوری تا به آرامش برسی، من نامهای به وزیر نوشتم و آن روایاتی که خدا در حرام شفا قرار نداده برایش نوشتم و به نظرم آن زمان دنبال کردند! برای حفظ جان، اینکه کسی تشنه است و در حال مرگ است ممکن است شراب او را از مردن نجات بدهد اما برای شفا خدا در حرام شفا قرار نداده و این یک قاعده کلی است.
نظری ثبت نشده است .