موضوع: فقه غربالگری (2)
تاریخ جلسه : ۱۴۰۲/۷/۱۲
شماره جلسه : ۲
چکیده درس
-
خلاصه بحث گذشته
-
برخی از روایات باب 56 از ابواب اطعمه محرّمه
-
روایت دوم
-
بررسی سند روایت
-
بررسی دلالت روایت
-
روایت سوم
دیگر جلسات
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحيمْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
خلاصه بحث گذشته
بحث در ادله وجوب حفظ نفس است و گفتیم در حفظ نفس در دو مقام باید بحث شود:1. آیا دلیلی داریم بر اینکه بر انسان واجب باشد که جان خودش را حفظ کند یا خیر؟
2. مقام دوم ادلهای که انسان باید نفس غیر را از هلاکت حفظ کند؟
در مقام اول ادله مختلفی را مورد بحث قرار دادیم و به بعضی از این روایات رسیدیم. یک روایتی را در جلسه گذشته خواندیم و در این جلسه برخی دیگر از روایات خوانده میشود.
برخی از روایات باب 56 از ابواب اطعمه محرّمه
نکته دوم این است که در همین روایات میگوید: اگر کسی باغی و عادی هست ولو مضطر است، خوردن میته بر او حرام است حتی اگر بمیرد؛ یعنی اگر کسی صید لهوی انجام بدهد. این باغی را بغی بر امام مسلمین علیه السلام هم قرار دادند و وجوب حفظ نفس ندارد و حتی خوردنش در فرض اضطرار برایش حرام است؛ یعنی یکی از موارد استثنا قاعده اضطرار، همین مضطر است گر سارق باشد یا اگر صید لهوی انجام میدهد یا اگر بغی بر امام مسلمین دارد با فرض اضطرارش هم خوردن میته یا خوردن شراب بر او جایز نیست، نتیجهاش این است که این میمیرد، بمیرد، این دیگر حرمت و کرامتی ندارد.
در این باب هفت روایت آمده که روایت سوم عبارت است از:
روایت دوم
بررسی سند روایت
در اینجا یک بحثی که در علم رجال واقع شده یک بحث در مستثنی و یک بحث هم در مستثنی منه میکنند. در مستثنی و مستثنی منه هر کدام چند اشکال مطرح است، اما در جای خودش روشن است که این اشکالات قابل جواب است. ابن ولید این 27 راوی را استثنا کرده و این استثنا یدلّ بر تضعیف این روات و یدلّ بر اینکه بقیه روات که حدود 600 و اندی هستند را توثیق کرده؛ چون برخی گفتهاند استثنای ابن ولید به این معناست که این روایتهایی که این 27 نفر در آن هستند را اعتماد نمیکند، اما بقیه روایات که این 27 نفر در آن نیستند به روایتش اعتماد میکند و این دال بر توثیق راوی نیست. آنچه از کلام ابن ولید استفاده کردهاند توثیق بقیه روات است نه اینکه بگوئیم بقیه روات مورد اعتماد نیستند. به هر حال در این استثناها در جایی که محمد بن احمد بن یحیی میگوید: «عن رجل» یا تعابیر شبیه به این دارد مورد اعتماد نیست.
محمد بن احمد بن یحیی میگوید: «قال الصادق علیه السلام» و روایت مرسله است، راوی بین خودش و امام صادق عليهالسلام را ذکر نمیکند.
بررسی دلالت روایت
1. کسی که اعتقاد به خدا، نبوت، معاد و همه دستورات دارد اما اینجا میته را نخورد تا بمیرد، نمیشود بگوئیم این کافر به خداست! آری، یک وقت میگوئیم کسی مستطیع است «و لم یحج مات یهودیاً أو نصرانیاً»، غیر مسلمان از دنیا میرود، اما کسی که میته را نخورد نمیشود ملتزم شد به اینکه غیر مسلمان از دنیا رفته است. پس این کفر، کفر اعتقادی نیست.
2. در اینجا مراد کفر فقهی است، که مقصود از کفر فقهی بگوئیم انکار کرده یکی از ضروریات را؟ چون ما در روایات مربوط به کفر داریم که من ترک فریضةً من الفرائض این کافر است، بگوئیم اینجا فریضهای از فرائض را ترک کرده، فریضه این بوده که یک چیزی بخورد تا خودش را حفظ کند و الآن ترک فریضه کرده است؛ یعنی بگوئیم همان طوری که خواندن نماز واجب است، حفظ جان واجب است، «فقد ترک فریضةً من الفرائض فهو کافرٌ» که از آن تعبیر به کفر فقهی کنیم.
3. احتمال سومی اینجاست که بگوئیم «من کفر» مراد کفران نعمت است؛ یعنی خدا برایش یک نعمتی قرار داده بود که میتوانست با آن خودش را حفظ کند کفران نعمت کرد و از بین رفت، «فهو کافرٌ بأنعم الله».
آیا کسی که در این شرایط است را میتوانیم بگوئیم از دین خارج شد و کفر اعتقادی دارد؟ نه.
بنابراین آنچه میخواهیم از «فهو کافر» استفاده کنیم این است که حفظ نفس واجب است و الآن این آدم باید حتی میته میخورده تا خودش را حفظ کند، میته نخورده و از بین رفته و گناه مرتکب شده و این کافرٌ را نمیشود نه بر کفر اعتقادی حمل کنیم و نه بر کفر فقهی، نمیتوانیم بگوئیم این آدم مرتداً از بین رفته، کفر فقهی در جایی است که «انکر ضروریاً من ضروریات»، اما اینجا که انکار نکرده! در همان آیه حج هم میفرماید «لله علی الناس حج البیت من استطاع إلی سبیلا و من کفر»[3]، البته این را برخی آنجا حمل بر انکار وجوب حج هم کردند، ولی برخی گفتهاند «من کفر» یعنی ناسپاسی کند، «فإن الله غنیٌ عن العالمین».
روایت سوم
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ فِي تَفْسِيرِهِ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ الْمِنْقَرِيِّ عَنْ حَفْصِ بْنِ غِيَاثٍ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليهالسلام يَا حَفْصُ مَا مَنْزِلَةُ الدُّنْيَا مِنْ نَفْسِي إِلَّا بِمَنْزِلَةِ الْمَيْتَةِ إِذَا اضْطُرِرْتُ إِلَيْهَا أَكَلْتُ مِنْهَا الْحَدِيثَ.[4]
ما درباره تفسیر علی بن ابراهیم در بحث خارج مکاسب محرمه مفصل بحث کردیم، «عن القاسم بن محمد عن سلیمان بن داود منقری عن حفص بن غیاث قال قال ابو عبدالله یا حفص ما منزلة الدنیا من نفسی إلا بمنزلة المیتة إذ اضطررت إلیها أکلت منها»، این ربطی به بحث ندارد و یک روایت اخلاقی و تربیتی بسیار خوب است که امام صادق علیه السلام میفرماید: دنیا در نزد من به منزله میته است، این دنیا یعنی همه شؤون دنیا، مال دنیا را به مقداری که ضرورت دارد انسان داشته باشد، به مقداری که آبرویش حفظ بشود و مال خودش و خانوادهاش بتواند داشته باشد، البته تکسب عنوان مستحبی است که سر جای خودش هست. یک کسی کار میکند اموالش زیاد بشود تا اینکه به فقرا و نیازمندان برساند، ولی آن مقداری که برای خودش میخواهد استفاده کند، این میتواند در خانه صد متری و دویست متری زندگی کند، بگوید من میخواهم در خانه هزار متری یا دو هزار متری زندگی کنم! نه، سیره ائمه ما این بوده که باید به همه شئون دنیا به عنوان میته نگاه بشود که «اذا اضطر الانسان» به مقدار اضطرار و رفع اضطرارش استفاده کند.
در مقام هم همینطور است، در ثروت، در خوردن، آدم اگر این معیار با به میدان بیاورد پرخوری نمیکند و به مقداری که بتواند سرپا باشد زندگی کند استفاده میکند، این دنیای در اینجا همه شئون دنیاست که برای ما هم باید درس باشد که نگاهمان به دنیا این باشد که دنیا به منزله میته است و به مقدار لازم استفاده شود.
روایت اول همین باب است که یک مقدار از جهت معنا هم مشکل است.
وَ صَلَّی الله عَلَیٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرینْ
[1] . الفقيه 3- 345- 4214؛ وسائل الشيعة؛ ج، ص: 216، ح30376- 3.
[2] . رجالالنجاشي/بابالميم/348، شماره 939.
[3] . سوره آلعمران، آیه 97.
[4] . تفسير القمي 2- 146؛ وسائل الشيعة؛ ج، ص: 217، ح 30380- 7.
نظری ثبت نشده است .