موضوع: فقه غربالگری (2)
تاریخ جلسه : ۱۴۰۲/۹/۱
شماره جلسه : ۸
چکیده درس
-
خلاصه بحث گذشته
-
ردّ قاعدهای به نام «کرامت» و تأثیر آن در وجوب حفظ النفس
-
دیدگاه محقق حلی و صاحب جواهر درباره وجوب حفظ النفس
-
بررسی وجوب بذل مال جهت حفظ نفس غیر
-
دیدگاه شیخ طوسی و ابن ادریس
-
ردّ دیدگاه شیخ طوسی
-
صاحب جواهر در ادامه شاهدی ذکر کرده و میگوید:
-
شاهد اول
-
شاهد دوم
دیگر جلسات
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحيمْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
خلاصه بحث گذشته
بحث در فقه غربالگری است که چند نکته به عنوان مقدمه بیان شد و به مسئله وجوب حفظ نفس رسیدیم که ادله وجوب حفظ نفس نیز ذکر شد. گفتیم که وجوب حفظ النفس اولاً، از ضروریات دین است و ثانیاً، ادله اضطرار دلالت بر وجوب حفظ نفس دارد و ثالثاً، ادله حرمت قتل نفس دلالت دارد، دلیل چهارم ادله تقیه بود و دلیل پنجم و ششم آن عناوین خاصی که در باب «حلف بالیمین الکاذبه» و «شقّ بطن المرأة المیّتة» بود. در ادامه مصادیق و مواردی از وجوب حفظ نفس که در کلمات فقها آمده را دنبال میکنیم.ردّ قاعدهای به نام «کرامت» و تأثیر آن در وجوب حفظ النفس
به نظر میرسد این بیان صحیح نیست؛ یعنی از ما بپرسند «حفظ النفس واجبٌ»، هم حفظ نفس خودمان و هم حفظ نفس الغیر، هم قتل خودمان به عنوان انتحار حرام است (که ادله حرمت خودکشی را مفصل مطرح کردیم) و هم قتل الغیر حرام است. آیا اینها به عنوان حیث تقییدی ارتباط به کرامت انسان دارد؟ یعنی آیا چون انسان کرامت دارد قتلش حرام است؟ یا اینکه نه، در جایی که یک انسانی هم با قطع نظر از کرامت، قتل او هم حرام است؟ لذا این تعبیر صحیحی نیست.
شاهد بر این مطلب آنکه، اولاً حیواناتی که مفید هستند مثل سگ نگهبان، آنجا اگر انسان سگ نگهبانی و یا حیوانی که خانگی است و موزی هم نیست، بخواهد بیجهت از بین ببرد حرام است و در جایی که مال دیگری باشد ضمان هم وجود دارد. بگوئیم اگر در یک مواردی قتل حیوان هم حرام است این هم یک نوع کرامت است؟! این حرف صحیحی نیست.
ایشان در اثبات قاعده کرامت به آیه «و لقد کرّمنا بنی آدم و حملناهم فی البر و البحر و رزقناهم من الطیبات و فضّلناهم علی کثیرٍ ممن خلقنا تفضیلا»[1] تمسک میکنند. آیا از این آیه استفاده میشود که انسان یک کرامت ذاتی دارد؟! آیه که بیان کرامتش را آورده، «حملنا فی البر و البحر»، آن تفسیر این کرامت است، «رزقناهم من الطیبات»؛ حیوان هر چیزی گیرش بیاورد میخورد، نجس میخورد، آلوده میخورد، اما انسان حق ندارد نجس بخورد، حق ندارد خبائث بخورد، خداوند طیبات را متعلق رزق انسان قرار داده است، منتهی اینها به معنای کرامت ذاتی نیست. از خود این آیه کرامت ذاتی استفاده نمیشود.
همچنین آن آیاتی که میفرماید: «اولئک کالانعام بل هم اضلّ»[2]، افرادی که تکذیب آیات الهی میکنند، انسانی که خدا را قبول ندارد و منکر خداست، این در اسلام هیچ کرامتی که ندارد هیچ، ارزش او از انعام هم پائینتر است! این تصریح قرآن است. چطور ما میتوانیم برایش کرامت ذاتی قائل شویم؟!
در دنیای امروز این حرف جاذبه بسیاری دارد که انسان کرامت ذاتی دارد و این کرامت ذاتی چنین اثراتی را دارد، ولی آیا خداوند احکام را بر اساس کرامت جعل کرده؟ همانگونه که در باب عدالت نیز همین حرف است که آیا احکام را بر اساس عدالت جعل کرده؟ یعنی عدالت بشود حیث تقییدی، جزء الموضوع برای احکام، جزء الموضوع معنایش این است که «اذا انتفی انتفی»؛ اگر این جزء کنار رفت حکم هم منتفی میشود، آیا اینطور است؟!
کسانی که میگویند عدالت و یا کرامت پایه احکام است، میخواهند بگویند در فقه و در احادیث هر جا دیدید یک حدیثی با کرامت انسان سازگاری نداشت آن حدیث را کنار بگذارید! الآن غربیها میگویند کسی که رابطه نامشروع دارد کار بدی کرده دو روز هم زندانی کنیم، اما در حضور مردم شلاقش بزنیم با کرامتش سازگاری ندارد! یعنی میخواهند پرونده حدود الهیه را کلاً کنار بگذارند و بگویند تماماً یا اکثر با کرامت انسان سازگاری ندارد. حقوق زن و شوهر تماماً جابجا می شود و اصلاً چیزی باقی نمیماند، اینکه زن باید در امور زناشویی مطیع شوهرش باشد میگویند نه، زن کرامت دارد و مرد هم کرامت دارد، زن باید تبعیت کند در بعضی از موارد و باید با توافق هم هر مسئلهای که مربوط به حقوق زناشویی باشد را پیش ببرند!
در باب حق استیلاد اگر از یک فقیهی بپرسند که حق استیلاد برای چه کسی است؟ برای مرد است یا زن یا بستگی به توافق هر دو دارد؟ ادلهای که در فقه ما وجود دارد حق استیلاد را به مرد میدهد، مرد اگر از این زن بچه خواست زن هم باید بپذیرد. حال یک زنی همسر مردی شده و مرد بچه میخواهد و زن میگوید من آمادگیاش را ندارم، غربیها میگویند او حق دارد و تا زمانی که تمایل زن نباشد مرد نمیتواند به زن بگوید که حتماً باید بچه بیاوری![3]
اما وقتی قاعده کرامت به میدان میآید میگویند اینها باید با هم توافق کنند بر اینکه بچهدار شوند و چند تا بچه بیاید. کرامت این اقتضا را دارد که اینها باید توافق کنند، این حرف جذابی است و در دنیای امروز کسی بگوید زن و شوهر باید در بچهدار شدن توافق کنند، ولی فقه این را نمیگوید و همین مسئله است که امروز که کشور ما این مشکل را پیدا کرده، مشکلی که پیری جمعیت پیدا میکند و متأسفانه تا حالا هیچ کاری نتوانستند بکنند، با این حکم فقهی سازگاری ندارد، وقتی ما بگوییم توافق، نتیجه توافق این میشود که زاد و ولد کم میشود مگر موارد استثنایی که خود غربیها فهمیدند این مسئله اشتباه است، بعضی از زنهایش شش تا هشت تا اولاد میآورند.
خلاصه آنکه الآن ادله وجوب حفظ نفس را خواندیم و ذکر کردیم، کرامت کجای این مسئله است؟! بگوئیم حفظ نفس واجب است چون کرامت ذاتی دارد. اولاً، اینکه در جنگها قرآن میگوید «فاقتلوهم» آنها استثنا میشود؟! بگوئیم اگر کرامت ذاتی است ذاتی که قابل استثنا نیست، میگوئیم اینجا کرامت دارند یا نه؟ اگر ندارند پس معلوم میشود کرامت ذاتی نیست، در جایی که میگوئیم «فاقتلوهم» ربطی ندارد به اینکه بگوئیم تا حالا این کفار کرامت داشتند، حالا که زیر بار نرفتند دیگر کرامت ندارند! و جواز القتل بر اساس این است که اینها کرامت ندارند! نمیشود به این چیزها ملتزم شد و اساس فقه را بهم میزند.
بعضی از آقایان در فضای مجازی گفتهاند: شما که میگوئید کرامت ذاتی در احکام دخالت ندارد، پس چرا در اسلام وقف برای کافر جایز است؟ خیلی جای تعجب است اینطور حرف زدن، اولاً وقف برای حیوان هم جایز است یک کسی بگوید من این خانهای که دارم وقف میکنم که در زمستان حیوانات در این خانه بیایند، چه اشکالی دارد؟ وقف روی اساس «الناس مسلطون علی اموالهم» است. حالا وقف میکند خوراک کافر، لباس کافر، بهداشت کافر، اشکالی ندارد، ولی ربطی به کرامت ندارد و نمیتوانیم بگوئیم «هذا الوقف صحیحٌ» لأجل اینکه انسان کرامت ذاتی دارد! پس آنجایی که وقف برای حیوان می شود چطور؟ آنجا هم حیوان کرامت دارد؟! میخواهید بگویید انسان کرامت ذاتی دارد و حیوان کرامت ندارد.[4]
دیدگاه محقق حلی و صاحب جواهر درباره وجوب حفظ النفس
در این روایت حضرت میفرماید: «من اضطر إلی المیتة و الدم و لحم الخنزیر فلم یأکل شیئاً من ذلک حتی یموت فهو کافر»[6]؛ اگر کسی برای حفظ جانش نیاز به خوردن میته و دم و لحم خنزیر پیدا کرد و نخورد تا مُرد، این کافر است. عبارت «حتی یموت فهو کافرٌ» کشف از این میکند که باید بخورد و خوردن برایش واجب میشود.
صاحب جواهر در ادامه میگوید: «خلافاً لأحد وجهی الشافعی»؛ شافعی دو قول دارد: یکجا گفته «یجوز له أکل المیتة»، نگفته «یجبُ، در یک قولش میگوید «یجب»، در آنجا که میگوید یجوز میگوئیم مسئله حفظ النفس چه میشود؟ «لکونه ضرباً من الورع، فیکون الصبر علیه کالصبر علی القتل لمن یراد منه اظهار کلمة الکفر»؛ گفته اینجا مثل کسی است که اکراهش کنند که یا کافر به خدا شو و یا میکشیمت، این شخص هم قتل را اختیار میکند!
صاحب جواهر این حرف شافعی را رد کرده و میگوید: اولاً، بین اکل میته برای حفظ نفس و بین اظهار کلمة الکفر خیلی فرق است، اصلاً نمیشود این دو را به هم قیاس کرد؛ زیرا دین یک چیزی است که انسان جانش را هم میتواند برای او بدهد، بین اینکه باید یک میتهای را بخورد تا جانش حفظ شود، یا اینکه صبر کند بر قتل، نخواهد اظهار کند کلمه کفر را، نمیشود مقایسه کرد. بعد هم میفرماید: «بعد تسلیم الحکم فی المقیس علیه»؛ در مقیس علیه هم قبول نداریم آنجا هم «یجب اظهار کلمة الکفر»[7].
بررسی وجوب بذل مال جهت حفظ نفس غیر
دیدگاه شیخ طوسی و ابن ادریس
عمده مطلب آن است که میفرماید: «و عدم دلیل یدلّ علی وجوب حفظ نفس الغیر مطلقا»؛ شیخ طوسی و ابن ادریس میگویند: ما دلیلی بر اینکه حفظ نفس الغیر مطلقا واجب است، «حتی لو توقف علی بذل» نداریم. «اذ لیس إلا الاجماع»؛ دلیل وجوب نفس اجماع است «و هو فی الفرض»، یعنی در جایی که برای حفظ نفس غیر باید پول بدهیم اجماعی نداریم و ممنوع است. بعد بالاتر «بل لعلّ السیره فی الاعصار و الامصار علی خلافه»، سیره بر خلاف این است، یک افرادی را حکام جور میکشتند و مسلمین میتوانستند یک پولی بدهند تا آزادش کنند، این کار را نمیکردند! یا الآن مریضهایی در بیمارستانها هستند که متمولین میتوانند پولی بدهند تا اینها را از مردن نجات بدهند اما این کار را نمیکنند و سیره متشرعه بر این نیست که بگوئیم در این موارد بذل المال برای حفظ نفس غیر واجب است.
پس شیخ طوسی و ابن اردیس میگویند: اولاً، دلیل وجوب حفظ نفس اجماع است و ثانیاً، در آنجایی که حفظ نفس الغیر نیاز به بذل المال ندارد شما حفظ کن هر طوری میتوانی، در حال غرق شدن است باید دستش را بگیری و بیرون بیاوری و میتوانی، باید این کار را انجام بدهی، اما در جایی که یک مالی از اموال خودت بدهی تا حفظ بشود، دلیل نداریم که حفظ او واجب است! اجماع در اینجا وجود ندارد و سیره شرعیه و متشرعه هم بر خلاف این است.
ردّ دیدگاه شیخ طوسی
صاحب جواهر در ادامه شاهدی ذکر کرده و میگوید:
شاهد اول
شاهد دوم
پس وقتی میگوئیم این دلیل لبّی دارد، باید به قدر متیقنش تمسک بشود، شیخ و ابن ادریس میگویند: اجماع اینجا را نمیگیرد اما اگر گفتیم یک چیزی کالضروری است کسی نگوید پس «أین اللفظ حتی نأخذ للاطلاق»، این بالاتر از لفظ است. وقتی میگوئیم مسئله حفظ النفس آنقدر اهمیت دارد و مهم است، یعنی اگر یک جایی متوقف شد بر بذل المال، چون خیلی مهم است باید بذل المال کنی! مالت را باید بدهی.
یکی از مسائل مستحدثه مرتبط با این بحث آن است که اگر یک بیماری در کما است و اولیای این مریض هر روز باید زیر دستگاه نگهش دارند و الآن هم که شنیدند یک شبانه روز در آی سی یو ده میلیون تومان هست، آیا میشود این دستگاه را بردارند؟ روی فتوای ابن ادریس و شیخ اصلاً نیاز نیست این دستگاه را به او وصل کنند، چون خودش مخارجی دارد و چیز عادی نیست. مخارج سنگینی هم دارد.
وَ صَلَّی الله عَلَیٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرینْ
[1] . سوره إسراء، آیه 70.
[2] . سوره اعراف، آیه 79.
[3] . نکته: در کتاب موسوعه احکام الاطفال که هشت جلد است و من هم از اول تا آخر برایش پاورقیهای فقهی و علمی خوبی دارم، یک جا این بحث را آوردم و ادلهاش را ذکر کردم. روی این مبنا اگر گفتیم فقه ما این را میگوید کما اینکه البته این مسئله خیلی در کلمات فقها مطرح نشده ولی تقریباً مثل ارسال مسلمات میماند.
[4] . نکته: وقتی موسوعهای را مینویسند و مطلبی میآورند لااقل مطلبی باشد که مطابق نظر بسیاری از فقها باشد، یک مقدمهای را ذکر کردند که در هیچ کتاب فقهی نیامده! نویسندهای که گفتهاند این مدخل را بنویس، نظر خودش را در آنجا نوشته است.
[5] . شرائع الإسلام في مسائل الحلال و الحرام، ج، ص: 182.
[6] . «مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى فِي كِتَابِ نَوَادِرِ الْحِكْمَةِ قَالَ: قَالَ الصَّادِقُ عليه السلام مَنِ اضْطُرَّ إِلَى الْمَيْتَةِ وَ الدَّمِ وَ لَحْمِ الْخِنْزِيرِ- فَلَمْ يَأْكُلْ شَيْئاً مِنْ ذَلِكَ حَتَّى يَمُوتَ فَهُوَ كَافِرٌ.» الفقيه 3- 345- 4214؛ وسائل الشيعة؛ ج، ص: 216، ح 30376- 3.
[7] . «و هل يجب التناول للحفظ؟ قيل: نعم بل قد يظهر من بعض الإجماع عليه و هو الحق لوجوب دفع الضرر و حفظ النفس و للمرسل السابق المنجبر بالعمل، خلافا لأحد وجهي الشافعي من جوازه له، لكونه ضربا من الورع، فيكون الصبر عليه كالصبر على القتل لمن يراد منه إظهار كلمة الكفر. و فيه ما لا يخفى من وضوح الفرق بين الأمرين بعد تسليم الحكم في المقيس عليه، بل الظاهر أن نحو التلف غيره من المضار على النفس المبيحة للتناول، فعلم أنه متى جاز التناول لذلك وجب حفظا للنفس، فليس هنا جواز بمعنى الإباحة و تساوي الطرفين، نعم قد يأتي ذلك في غير النفس.» جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام؛ ج، ص: 432.
[8] . «وَ قَالَ عليه السلام مَنْ أَعَانَ عَلَى قَتْلِ مُسْلِمٍ وَ لَوْ بِشَطْرِ كَلِمَةٍ جَاءَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَكْتُوباً بَيْنَ عَيْنَيْهِ آيِسٌ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ.» عوالي اللئالي العزيزية؛ ج، ص: 333، ح 48.
[9] . «و لو اضطر إلى طعام الغير و ليس له الثمن وجب على صاحبه الحاضر غير المضطر إليه بذله، لأن في الامتناع إعانة على قتل المسلم و قدقال (عليه السلام): «من أعان على قتل مسلم و لو بشطر كلمة جاء يوم القيامة مكتوبا بين عينيه آيس من رحمة اللّٰه» و لأنه يجب عليه حفظ النفس المحترمة و لو لغيره. خلافا لمحكي الخلاف و السرائر فلم يوجباه، للأصل بعد منع كونه إعانة، و عدم دليل يدل على وجوب حفظ نفس الغير مطلقا، حتى لو توقف على بذل المال، إذ ليس إلا الإجماع، و هو في الفرض ممنوع، بل لعل السيرة في الأعصار و الأمصار على خلافه في المقتولين ظلما مع إمكان دفعه بالمال، و في المرضي إذا توقف علاجهم- المقتضي حياتهم باخبار أهل الخبرة- على بذل المال. إلا أنه لا يخفى عليك ما في ذلك كله، ضرورة المفروغية من وجوب حفظ نفس المؤمن المحترمة، و ربما يشهد لذلك ما تقدم في النفقات التي أوجبوها على الناس كفاية على العاجز، مضافا إلى النصوص الدالة على المواساة و غيرها، بل لعله من الأمور التي استغنت بضرورتها عن الدليل المخصوص.» جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام؛ ج، ص: 432 – 433.
نظری ثبت نشده است .