به مناسبت اینکه روز اول بحث است تیمّناً و تبرّکاً روایتی را نقل میکنیم و
بعد انشاء الله وارد بحث میشویم. روایت در کتاب شریف تحف العقول صفحه 399
وصیتی است که امام کاظم(عليه السلام) به هشام دارد. در این وصیت حضرت
میفرمایند «و علیک بالإعتصام بربّک» بر توست که اعتصام به رب داشته باشی
«و التوکل علیه» و توکل بر خدا داشته باشی.
ما هم باید در همین
شروع سال تحصیلی اعتصام پیدا کنیم به خدای تبارک و تعالی که ما را به آنچه
که واقع این علم هست برساند، ما را از دچار شدن به راههای اشتباه، افکار
اشتباه، حفظ کند و تنها راهش اینست که انسان توکل بر خدا پیدا کند و بعد
میفرمایند «و جاهد نفسک لتردّها عن هواها فإنّه واجبٌ علیک کجهاد عدوّک»
میفرماید با نفس خودت مجاهدت کن تا اینکه «لتردّها عن هواها» این نفس را
از هوای نفس برگردانی. به این معناست که نفس انسان دائماً دارای هوا است،
دائماً به دنبال یک امیال و آرزوهایی هست، انسان باید با این نفسش مجاهدت
کند و این را رام کند و در اختیار خودش قرار بدهد.
نکته مهم اینست
که میفرماید «فإنه واجبٌ علیک» یعنی مجاهدهی نفس بر انسان واجب است و
وجوب شرعی دارد، گاهی اوقات انسان تعابیر واجب را در این روایات میبیند
معنا میکند به اینکه لازمٌ ضروریٌ، اگر میخواهی کمال پیدا کنی باید این
کار را بکنی، ما چرا این را از وجوب شرعی که ظاهر روایت هم هست برگردانیم،
مخصوصاً با تشبیهی که دارد میفرماید «کجهاد عدوّک»، همانطوری که یکی از
واجبات، جهاد با کفار و مشرکین است به عنوان یک واجب شرعی، یکی از واجبات
هم همین مجاهدهی با نفس است.
ما هم از اصل این مسئله غافلیم، در
درجهی اول خودم را عرض میکنم، چقدر آدم به این وجوب فکر کرده به عنوان
یکی از واجبات؟ چه زمانی این را به عنوان یکی از واجبات تلقی کردیم؟ بگوئیم
این واجب را چرا داریم ترک میکنیم؟ هر روز داریم ترک میکنیم، یک واجب
دائمی است برای ما.
هم غافلیم از اصل نفسمان، از هوای نفسمان، از
این حکم شرعی که وجود دارد، به مقتضای بحثمان که دنبال مسائل فقهی هستیم
لااقل قانع شویم به اینکه این واجب است، این قناعت را بپذیریم و بعد بیائیم
دنبالش با نفسمان مجاهده کنیم، وقت خیلی کم است، عمر هر چه دراز باشد
کوتاه است! ما وقتی نداریم، نباید بگوئیم میگذاریم سال بعد! جهاد با نفس
را میگذاریم وقتی این دوران ما تمام شد آن موقع شروع میکنیم، دورانش همین
دوران است!
اصلاً آن دوره انسان دیگر حوصلهی شنیدن این الفاظ را
هم ندارد، وقتی انسان به سن پیری میرسد اینطور که خود پیرمردها میگویند
اصلاً حوصلهی شنیدن این الفاظ را ندارد مگر کسی باشد که مأنوس با این امور
بوده باشد، امروز را به فردا نیندازیم، مخصوصاً ما که اشتغال به مسائل
علمی داریم می خواهیم دین خدا را بفهمیم، میخواهیم حکم خدا را بفهمیم،
باید مراقبت زیادی از این نفس داشته باشیم.
مجاهده ی با نفس
۲۷ بهمن ۱۳۹۴ و ۱۰:۱۵
به مناسبت اینکه روز اول بحث است تیمّناً و تبرّکاً روایتی را نقل میکنیم و بعد انشاء الله وارد بحث میشویم. روایت در کتاب شریف تحف العقول صفحه 399 وصیتی است که امام کاظم(عليه السلام) به هشام دارد. در این وصیت حضرت میفرمایند «و علیک بالإعتصام بربّک» بر توست که اعتصام به رب داشته باشی «و التوکل علیه» و توکل بر خدا داشته باشی.
ما هم باید در همین شروع سال تحصیلی اعتصام پیدا کنیم به خدای تبارک و تعالی که ما را به آنچه که واقع این علم هست برساند، ما را از دچار شدن به راههای اشتباه، افکار اشتباه، حفظ کند و تنها راهش اینست که انسان توکل بر خدا پیدا کند و بعد میفرمایند «و جاهد نفسک لتردّها عن هواها فإنّه واجبٌ علیک کجهاد عدوّک» میفرماید با نفس خودت مجاهدت کن تا اینکه «لتردّها عن هواها» این نفس را از هوای نفس برگردانی. به این معناست که نفس انسان دائماً دارای هوا است، دائماً به دنبال یک امیال و آرزوهایی هست، انسان باید با این نفسش مجاهدت کند و این را رام کند و در اختیار خودش قرار بدهد.
نکته مهم اینست که میفرماید «فإنه واجبٌ علیک» یعنی مجاهدهی نفس بر انسان واجب است و وجوب شرعی دارد، گاهی اوقات انسان تعابیر واجب را در این روایات میبیند معنا میکند به اینکه لازمٌ ضروریٌ، اگر میخواهی کمال پیدا کنی باید این کار را بکنی، ما چرا این را از وجوب شرعی که ظاهر روایت هم هست برگردانیم، مخصوصاً با تشبیهی که دارد میفرماید «کجهاد عدوّک»، همانطوری که یکی از واجبات، جهاد با کفار و مشرکین است به عنوان یک واجب شرعی، یکی از واجبات هم همین مجاهدهی با نفس است.
ما هم از اصل این مسئله غافلیم، در درجهی اول خودم را عرض میکنم، چقدر آدم به این وجوب فکر کرده به عنوان یکی از واجبات؟ چه زمانی این را به عنوان یکی از واجبات تلقی کردیم؟ بگوئیم این واجب را چرا داریم ترک میکنیم؟ هر روز داریم ترک میکنیم، یک واجب دائمی است برای ما.
هم غافلیم از اصل نفسمان، از هوای نفسمان، از این حکم شرعی که وجود دارد، به مقتضای بحثمان که دنبال مسائل فقهی هستیم لااقل قانع شویم به اینکه این واجب است، این قناعت را بپذیریم و بعد بیائیم دنبالش با نفسمان مجاهده کنیم، وقت خیلی کم است، عمر هر چه دراز باشد کوتاه است! ما وقتی نداریم، نباید بگوئیم میگذاریم سال بعد! جهاد با نفس را میگذاریم وقتی این دوران ما تمام شد آن موقع شروع میکنیم، دورانش همین دوران است!
اصلاً آن دوره انسان دیگر حوصلهی شنیدن این الفاظ را هم ندارد، وقتی انسان به سن پیری میرسد اینطور که خود پیرمردها میگویند اصلاً حوصلهی شنیدن این الفاظ را ندارد مگر کسی باشد که مأنوس با این امور بوده باشد، امروز را به فردا نیندازیم، مخصوصاً ما که اشتغال به مسائل علمی داریم می خواهیم دین خدا را بفهمیم، میخواهیم حکم خدا را بفهمیم، باید مراقبت زیادی از این نفس داشته باشیم.
منبع : تحف العقول، ص 399
کلمات کلیدی :
۱,۸۳۰ بازدید