روز شنبه، روز شهادت امام صادق (ع)، رئيس مذهب و بنيانگذار فقه شيعه است.
آن مقدار روايتي كه در فقه، از امام صادق و امام باقر (ع) داريم، از هيچ يک
از ائمهي ديگر نداريم؛ و اگر امروز اين حوزهها نشاط و حيات علمي و فقهي
دارد، همه از بركات همان كلمات نوراني امام صادق (ع) است. حديثي از حضرت
امام صادق (ع) در كافي، جلد اول، قسم نوادر، در فضيلت علم ديدم كه براي ما
خيلي خوب است. البته حديث مرفوع است. علي بن ابراهيم رفعه إلی ابي عبدالله
(ع) قال: «طلبة العلم ثلاثة فاعرفهم باعيانهم و صفاتهم. حضرت فرمود کساني
كه طلبهي علم هستند، سه گروهاند که آنها را به اعيان و صفاتشان بشناسيد.
گروه اول: صنف يطلبه للجهل و المراء يك گروه افرادي هستند كه دنبال علم
ميروند براي اينكه با ديگران ستيزهجويي كنند؛ از علمشان عليه ديگران
استفاده کرده و با آنها جدال كنند. در بعضي از روايات ديگر هم داريم كه
سؤال ميكنند علم چيست؟ ميفرمايند: سكوت. يعني سكوتي كه همراه با فكر و
تعقّل باشد. مجدداً سؤال ميكنند علم چيست؟ ميفرمايند گوش دادن و استماع.
بعد ميفرمايد: فصاحب الجهل والمراء موذ ممار كسي كه علم را براي مراء ياد
ميگيرد، ديگران را با علمش اذيت کرده و علمش را به رخ ديگران ميكشاند.
ديدهايد گاه ميشود که انسان در جايي يك حرف اشتباهي را ميزند، حالا يك
عالم بزرگتري هم آنجا نشسته، در جلوي جمعيت شروع ميكند انسان را را مفتضح
كردن، تعابيري را به كار ميبرد كه تو درس نخوانده ايي! مگر تو بيسواد
هستي!؟ تو حظي از علم نداري! حالا يك اشتباهي كرده و يك حرف غيرعالمانهاي
را گفته است، ميشود با بياني در خفا و خلوت به او تذكر داد. واقعاً به اين
وسيله خودمان را محك بزنيم؛ من گاه با بعضي از بزرگاني كه از دنيا
رفتهاند، چهار ساعت در يك جا دو نفري نشسته بوديم تا من سؤالي نميكردم،
حرفي نمیزد. متعرض للمقال في أندية الرجال بتذاكر العلم و صفة الحلم رجال،
يعني بزرگان؛ در جمع بزرگان ميخواهد همواره حرف بزند؛ در مجلسی كه افراد
خيلي ملاتر از او، عالمتر از او وجود دارد، ميخواهد حرف بزند. از او سؤال
نكردهاند، از ديگري سؤالي كردهاند او جواب ميدهد قد تسربل بالخشوع او
فروتني را به خودش آويخته، يعني به ظاهر، خودش را فروتن نشان ميدهد و تخلی
من الورع اما ورع ندارد فدق الله من هذا خيشومه و قطع منه حيزومه خيشوم
همان بيني را ميگويد، خدا بيني اين آدمي كه علم را براي به رخ كشاندن و
سرکوب ديگران استفاده كند، به خاك ميزند و بيچارهاش ميکند؛ كمر او را
جدا ميكند؛ يعني به يك حدي ميرساند كه ناتوان و عاجز است و هيچ اعتباري
نخواهد داشت؛ از هستي ساقطش ميكند.
علم نعمتي است كه خداوند به عدهي قليلي ميدهد و اكثر مردم از علم بهره
ندارند؛ حال، اگر انسان کفران نعمت کند، خداوند زود از او ميگيرد. شما اگر
كتاب با ارزشي را ميبينيد كه دست بچهتان افتاده و ممكن است پاره كند،
ميدويد به طرف او و كتاب را از او ميگيريد! حال، خداوند نيز اگر به کسي
نعمتي دهد و شخص با آن نعمت به ديگران مباهات کند، مثلاًبه زنش گفت که من
اهل نماز شب هستم و تو اينطور نيستي؛ بين من و تو خيلي فاصله است، خداوند
آن نعمت را از او ميگيرد. مراقب باشيم كه واقعاً علم را براي مراء و جدال و
به رخ ديگران كشاندن قرار ندهيم که نورانيتش از بين ميرود.
اگر امروز آيهاي را فهميديم، ارزشش را براي خودمان حفظ كنيم، بگوييم
خدايا! اين آيه نكات ديگري هم دارد، آنها را نيز به ما ياد بده؛ در گذشته
عرض كرديم وَ لَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن يُقْضَى إِلَيْكَ
وَحْيُهُ چنين بود كه پيامبر تا يك آيهاي را ميشنيد بلا فاصله بيان
ميكرد؛ خدا به پيامبري كه اشرف موجودات و اعلم ما سوي الله است، ميگويد:
يك مقدار صبر كن، تا خصوصيات آيه را برايت بگوييم و مأمور شد که بگويد وَ
قُل رَّبِّ زِدْنِي عِلْمًا. در بين علما، از اين ديد بررسي كنيد، ببينيد
عالمي كه واقعاً علم وجود او را احاطه كرده، تا از او سؤال نشود جواب
نميدهد؛ وقتي هم سؤال كرديد با فروتني آنچه را بلد است ميگويد، آنچه را
هم كه بلد نيست، بلد نيست. و از آنچه هم كه ميگويد به ديگران مباهات
نميكند و از گفتن اين كه "نميدانم"، شرمسار نميشود؛ علم براي چنين
افرادي نورانيت ميآورد،علم آنها را ميسازد. با قطع نظر از عبادات، اگر
انسان حدّ و حدود علم را رعايت كند، خود علم هم سازنده است.
گروه دوم: و صنف يطلبه للاستطالة و الختل يك گروه براي اينكه خودشان را
بلند جلوه بدهند، يا براي فريب دادن ديگران علم را ياد ميگيرند؛ كه اين در
زمان ما هم متاسفانه وجود دارد. و صاحب الاستطالة و الختل ذو خب و ملق
دسته اول، اهل فريب و نيرنگ است، يستطيل علی مثله من اشباهه به هم
رديفهاي خودش بلند طلبي ميكند، خودش را ميخواهد بلند نشان دهد و يتواضع
للاغنياء من دونه برای اغنيايي كه كمتر از خودش هستند، تواضع میكند فهو
لحلوائهم هاضم ولدينه حاطم براي حلواي اغنياء هاضم است؛ يعني ميرود سر
سفره آنها مينشيند، ولو اينكه دين خودش را بشكند فاعمی الله علی هذا خبره و
قطع من آثار العلماء اثره خداوند خبر و اثر چنين آدمي را به طور كل از بين
ميبرد؛ يعني ديگر يك آدم بينام و نشاني خواهد شد؛ هم در زمان حياتش، هم
بعد از زمان حياتش.
گروه سوم: و صاحب الفقه و العقل اما بعضيها فقه را براي فهميدن، براي درك
كردن و براي تعقل فرا ميگيرند. خصوصيات اين گروه اين است: ذو كآبة و حزن و
سهر اينها معمولاً آدم هاي محزون و اهل سهر هستند قد تحنك في برنسه
معمولاً خلوت گزين ميشود و وقتش را به بطالت و بگو بخند نميگذراند.،نه
اينكه كاري به مشكلات مردم هم نداشته باشد قد تحنك في برنسه و قام الليل في
حندسه يعمل و يخشی وجلا داعياً مشفقاً مقبلاً علی شأنه آدمي است كه براي
خودش كار ميكند و براي ديگران از خدا ميترسد. علم آني است كه براي آدم
خشيت بياورد، علم دريايي است كه انسان هرچه وارد آن بشود، خشيتش زيادتر
ميشود؛ بايد توجهش به عظمت خدا بيشتر شود. علمي كه خشيت نياورد، آن علم
براي انسان نورانيت ندارد؛ و انسان جزء گروه اول و دوم ميشود. عارفاً باهل
زمانه مردم زمان خودش را خوب ميشناسد. اصلاً كسي كه علم را براي فكر و
تعقل دنبال ميكند، يكي از چيزهايي كه خدا به او ميدهد، اين است كه
ميتواند اهل زمانش را بشناسد. مستوحشاً من أوثق إخوانه فشد الله من هذا
أركانه و أعطاه يوم القيامة أمانه خدا اين آدم را برقرار و باقي ميکند.
«شد الله اركانه» يعني هميشه اركانِ او را محكم نگه ميدارد و روز قيامت
خداوند امان را به او اعطا ميكند.
اين سه گروه، حالا واقعاً بنشينيم امروز خودمان را مقايسه كنيم و ببينيم كه
داخل كدام يك از اين سه گروه هستيم؟! آيا ما علم را براي مراء، براي
ديگران ميخواهيم؟ براي اينكه بزرگ طلبي كنيم و به مقام برسيم؟ براي اينكه
منصبي پيدا كنيم؟ خودمان را هم فريب ندهيم، براي خودمان كه نميتوانيم
توجيه كنيم! سعي كنيم واقعاً اين نورانيت علم را اگر در ما كم است و يا
نيست، بيشتر کنيم .هر روز كه ميآييم ببينيم خشيتمان از خدا بيشتر شده است
يا خير؟! امروز ببينيم درون ما آرامتر شده يا نه؟ ببينيم امروز اگر از ما
تعريف و تمجيد كردند، اثري دارد يا ندارد؟ مشغول خودمان و خداي خودمان
هستيم، يا اينكه دنبال عناوين و بالا رفتنها و منصبها و همين بدبختيهايي
هستيم كه خيلي از ما گرفتار آنيم. انشاءالله خداوند همه ما را از صاحبان
فقه و عقل قراردهد.
اصناف عالمان در کلام امام صادق
۲۷ دی ۱۳۹۴ و ۱۰:۲۷
روز شنبه، روز شهادت امام صادق (ع)، رئيس مذهب و بنيانگذار فقه شيعه است. آن مقدار روايتي كه در فقه، از امام صادق و امام باقر (ع) داريم، از هيچ يک از ائمهي ديگر نداريم؛ و اگر امروز اين حوزهها نشاط و حيات علمي و فقهي دارد، همه از بركات همان كلمات نوراني امام صادق (ع) است. حديثي از حضرت امام صادق (ع) در كافي، جلد اول، قسم نوادر، در فضيلت علم ديدم كه براي ما خيلي خوب است. البته حديث مرفوع است. علي بن ابراهيم رفعه إلی ابي عبدالله (ع) قال: «طلبة العلم ثلاثة فاعرفهم باعيانهم و صفاتهم. حضرت فرمود کساني كه طلبهي علم هستند، سه گروهاند که آنها را به اعيان و صفاتشان بشناسيد.
گروه اول: صنف يطلبه للجهل و المراء يك گروه افرادي هستند كه دنبال علم ميروند براي اينكه با ديگران ستيزهجويي كنند؛ از علمشان عليه ديگران استفاده کرده و با آنها جدال كنند. در بعضي از روايات ديگر هم داريم كه سؤال ميكنند علم چيست؟ ميفرمايند: سكوت. يعني سكوتي كه همراه با فكر و تعقّل باشد. مجدداً سؤال ميكنند علم چيست؟ ميفرمايند گوش دادن و استماع. بعد ميفرمايد: فصاحب الجهل والمراء موذ ممار كسي كه علم را براي مراء ياد ميگيرد، ديگران را با علمش اذيت کرده و علمش را به رخ ديگران ميكشاند. ديدهايد گاه ميشود که انسان در جايي يك حرف اشتباهي را ميزند، حالا يك عالم بزرگتري هم آنجا نشسته، در جلوي جمعيت شروع ميكند انسان را را مفتضح كردن، تعابيري را به كار ميبرد كه تو درس نخوانده ايي! مگر تو بيسواد هستي!؟ تو حظي از علم نداري! حالا يك اشتباهي كرده و يك حرف غيرعالمانهاي را گفته است، ميشود با بياني در خفا و خلوت به او تذكر داد. واقعاً به اين وسيله خودمان را محك بزنيم؛ من گاه با بعضي از بزرگاني كه از دنيا رفتهاند، چهار ساعت در يك جا دو نفري نشسته بوديم تا من سؤالي نميكردم، حرفي نمیزد. متعرض للمقال في أندية الرجال بتذاكر العلم و صفة الحلم رجال، يعني بزرگان؛ در جمع بزرگان ميخواهد همواره حرف بزند؛ در مجلسی كه افراد خيلي ملاتر از او، عالمتر از او وجود دارد، ميخواهد حرف بزند. از او سؤال نكردهاند، از ديگري سؤالي كردهاند او جواب ميدهد قد تسربل بالخشوع او فروتني را به خودش آويخته، يعني به ظاهر، خودش را فروتن نشان ميدهد و تخلی من الورع اما ورع ندارد فدق الله من هذا خيشومه و قطع منه حيزومه خيشوم همان بيني را ميگويد، خدا بيني اين آدمي كه علم را براي به رخ كشاندن و سرکوب ديگران استفاده كند، به خاك ميزند و بيچارهاش ميکند؛ كمر او را جدا ميكند؛ يعني به يك حدي ميرساند كه ناتوان و عاجز است و هيچ اعتباري نخواهد داشت؛ از هستي ساقطش ميكند.
علم نعمتي است كه خداوند به عدهي قليلي ميدهد و اكثر مردم از علم بهره ندارند؛ حال، اگر انسان کفران نعمت کند، خداوند زود از او ميگيرد. شما اگر كتاب با ارزشي را ميبينيد كه دست بچهتان افتاده و ممكن است پاره كند، ميدويد به طرف او و كتاب را از او ميگيريد! حال، خداوند نيز اگر به کسي نعمتي دهد و شخص با آن نعمت به ديگران مباهات کند، مثلاًبه زنش گفت که من اهل نماز شب هستم و تو اينطور نيستي؛ بين من و تو خيلي فاصله است، خداوند آن نعمت را از او ميگيرد. مراقب باشيم كه واقعاً علم را براي مراء و جدال و به رخ ديگران كشاندن قرار ندهيم که نورانيتش از بين ميرود.
اگر امروز آيهاي را فهميديم، ارزشش را براي خودمان حفظ كنيم، بگوييم خدايا! اين آيه نكات ديگري هم دارد، آنها را نيز به ما ياد بده؛ در گذشته عرض كرديم وَ لَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ چنين بود كه پيامبر تا يك آيهاي را ميشنيد بلا فاصله بيان ميكرد؛ خدا به پيامبري كه اشرف موجودات و اعلم ما سوي الله است، ميگويد: يك مقدار صبر كن، تا خصوصيات آيه را برايت بگوييم و مأمور شد که بگويد وَ قُل رَّبِّ زِدْنِي عِلْمًا. در بين علما، از اين ديد بررسي كنيد، ببينيد عالمي كه واقعاً علم وجود او را احاطه كرده، تا از او سؤال نشود جواب نميدهد؛ وقتي هم سؤال كرديد با فروتني آنچه را بلد است ميگويد، آنچه را هم كه بلد نيست، بلد نيست. و از آنچه هم كه ميگويد به ديگران مباهات نميكند و از گفتن اين كه "نميدانم"، شرمسار نميشود؛ علم براي چنين افرادي نورانيت ميآورد،علم آنها را ميسازد. با قطع نظر از عبادات، اگر انسان حدّ و حدود علم را رعايت كند، خود علم هم سازنده است.
گروه دوم: و صنف يطلبه للاستطالة و الختل يك گروه براي اينكه خودشان را بلند جلوه بدهند، يا براي فريب دادن ديگران علم را ياد ميگيرند؛ كه اين در زمان ما هم متاسفانه وجود دارد. و صاحب الاستطالة و الختل ذو خب و ملق دسته اول، اهل فريب و نيرنگ است، يستطيل علی مثله من اشباهه به هم رديفهاي خودش بلند طلبي ميكند، خودش را ميخواهد بلند نشان دهد و يتواضع للاغنياء من دونه برای اغنيايي كه كمتر از خودش هستند، تواضع میكند فهو لحلوائهم هاضم ولدينه حاطم براي حلواي اغنياء هاضم است؛ يعني ميرود سر سفره آنها مينشيند، ولو اينكه دين خودش را بشكند فاعمی الله علی هذا خبره و قطع من آثار العلماء اثره خداوند خبر و اثر چنين آدمي را به طور كل از بين ميبرد؛ يعني ديگر يك آدم بينام و نشاني خواهد شد؛ هم در زمان حياتش، هم بعد از زمان حياتش.
گروه سوم: و صاحب الفقه و العقل اما بعضيها فقه را براي فهميدن، براي درك كردن و براي تعقل فرا ميگيرند. خصوصيات اين گروه اين است: ذو كآبة و حزن و سهر اينها معمولاً آدم هاي محزون و اهل سهر هستند قد تحنك في برنسه معمولاً خلوت گزين ميشود و وقتش را به بطالت و بگو بخند نميگذراند.،نه اينكه كاري به مشكلات مردم هم نداشته باشد قد تحنك في برنسه و قام الليل في حندسه يعمل و يخشی وجلا داعياً مشفقاً مقبلاً علی شأنه آدمي است كه براي خودش كار ميكند و براي ديگران از خدا ميترسد. علم آني است كه براي آدم خشيت بياورد، علم دريايي است كه انسان هرچه وارد آن بشود، خشيتش زيادتر ميشود؛ بايد توجهش به عظمت خدا بيشتر شود. علمي كه خشيت نياورد، آن علم براي انسان نورانيت ندارد؛ و انسان جزء گروه اول و دوم ميشود. عارفاً باهل زمانه مردم زمان خودش را خوب ميشناسد. اصلاً كسي كه علم را براي فكر و تعقل دنبال ميكند، يكي از چيزهايي كه خدا به او ميدهد، اين است كه ميتواند اهل زمانش را بشناسد. مستوحشاً من أوثق إخوانه فشد الله من هذا أركانه و أعطاه يوم القيامة أمانه خدا اين آدم را برقرار و باقي ميکند. «شد الله اركانه» يعني هميشه اركانِ او را محكم نگه ميدارد و روز قيامت خداوند امان را به او اعطا ميكند.
اين سه گروه، حالا واقعاً بنشينيم امروز خودمان را مقايسه كنيم و ببينيم كه داخل كدام يك از اين سه گروه هستيم؟! آيا ما علم را براي مراء، براي ديگران ميخواهيم؟ براي اينكه بزرگ طلبي كنيم و به مقام برسيم؟ براي اينكه منصبي پيدا كنيم؟ خودمان را هم فريب ندهيم، براي خودمان كه نميتوانيم توجيه كنيم! سعي كنيم واقعاً اين نورانيت علم را اگر در ما كم است و يا نيست، بيشتر کنيم .هر روز كه ميآييم ببينيم خشيتمان از خدا بيشتر شده است يا خير؟! امروز ببينيم درون ما آرامتر شده يا نه؟ ببينيم امروز اگر از ما تعريف و تمجيد كردند، اثري دارد يا ندارد؟ مشغول خودمان و خداي خودمان هستيم، يا اينكه دنبال عناوين و بالا رفتنها و منصبها و همين بدبختيهايي هستيم كه خيلي از ما گرفتار آنيم. انشاءالله خداوند همه ما را از صاحبان فقه و عقل قراردهد.
منبع : اصول کافی، ج 1، ص 49
کلمات کلیدی :
۱,۸۳۹ بازدید