جواب سؤال1:
ازدواج موقت معمولا براي رفع ضرورت کساني است که زمينه ازدواج دائم ندارند و غريزه جنسي برآنها فشار ميآورد و همچنين اگر کسي ازدواج کرده باشد و غريزه جنسي او ارضاء نشود، ميتواند ازدواج موقت کند و اذن همسر او شرط نيست، مگر آنکه هنگام عقد، همسر دائم شرط کرده باشدکه بدون اذن او ازدواج موقت نکند.
لکن در عين حال بايد مصلحت خانواده در نظر گرفته شود و به خاطر ازدواج موقت، زندگي خانواده را دچار مشکلات نکند و رعايت عدالت بين همسران دائم شرط است و تمام احکام همسر دائم در ازدواج موقت جاري نميشود.
جواب سؤال2:
معناي آيه شريفه؛ حکمراني مطلق مردها بر زنها نيست، بلکه وظيفه سرپرستي بر عهده مردان است.
براي توضيح اين مسئله لازم است که ببينيم مراد از برتري مردان دراين آيه شريفه چيست و فلسفهي اين امر چه ميباشد؟
«قوّام» به كسى گفته مىشود كه تدبير و اصلاح ديگرى را بر عهده دارد، وشرط سرپرستى و مديريّت، داشتن لياقت تأمين و اداره زندگى است(تفسير نور،ج2، ص: 282)
بايد توجه داشت كه خانواده، يك واحد كوچك اجتماعى است و همانند يك اجتماع بزرگ بايد رهبر و سرپرست واحدى داشته باشد، زيرا رهبرى و سرپرستى دستجمعى كه زن و مرد مشتركا آن را به عهده بگيرند مفهومى ندارد، در نتيجه مرد يا زن يكى بايد «رئيس» خانواده و ديگرى «معاون» و تحت نظارت او باشد. قرآن در اينجا تصريح مىكند كه مقام سرپرستى بايد به مرد داده شود(اشتباه نشود منظور از اين تعبير، استبداد و اجحاف و تعدى نيست بلكه منظور رهبرى واحد منظم با توجه به مسئوليتها و مشورتهاى لازم است. اين مسئله در دنياى امروز بيش از هر زمان روشن است كه اگر هيئتى (حتى يك هيئت دو نفرى) مامور انجام كارى شود حتما بايد يكى از آن دو، «رئيس» و ديگرى «معاون يا عضو» باشد و گر نه هرج و مرج در كار آنها پيدا مىشود ). سرپرستى مرد در خانواده نيز از همين قبيل است.(تفسير نمونه، ج3، ص: 371)
پس بايد ببينيم که در امور خانواده اين شايستگي ولياقت در وجود مرد نهفته است يا در وجود زن و براي دانستن اين مسئله لازم است به اصل خلقت مرد و زن برگرديم و وظيفه هريک از مرد و زن را در فلسفه خلقت و آفرينش انسان بررسي نمائيم.
اختلاف طبيعي مرد و زن
اين حقيقت قابل انكار نيست كه تفاوتهاي زيادي بين زن و مرد، هم ازنظر جسمي و هم ازنظر روحي وجود دارد. اين تفاوت ها يك امر طبيعي است و براي كمال آفرينش و رفع نيازمنديهاي نوع انساني لازم است و چنين تفاوتهايی در ميان خود مردان نيز به چشم ميخورد. براي نمونه:
همه انسان ها دراصل داشتن استعداد با هم مساوي اند، ولي درخصوصيت آن، براساس حكمت بالغه الهي، متفاوت از هم آفريده شدهاند، تا با شكوفا شدن اين استعدادهاي مختلف، نيازمنديهاي اجتماعي انسان، در زمينههاي متعدد تأمين گردد. مثلاً جامعه نيازمنديهاي مختلفی دارد، هم درزمينه مواد غذايی، هم در زمينه بهداشت و هم در زمينه عمران و…، حكمت بالغه آفريننده، ايجاب نموده است كه براي تأمين اين نيازمندي ها، انسان ها را با استعدادهاي گونان بيافريند، تا با شكوفا شدن اين استعدادها، ما يحتاج جامعه برآورده گردد.
برهمين اساس در يكي استعداد دكتر شدن، و در ديگري استعداد كشاورزي يا مهندسي و… بيشتر وجود دارد. و هر كدام بر اساس وظيفهاي كه دارد دراستخدام جامعه قرار ميگيرد و بخشي از نيازمنديهاي اجتماعي را تأمين مينمايد و اين حقيقت را قرآن كريم چنين بيان ميفرمايد:
«أهم يقسمون رحمةربك نحن قسمنا بينهم معيشتهم في الحيوة الدنيا و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات ليتخذ بعضهم بعضا سخريا و رحمة ربك خير مما يجمعون»(زخرف:32)؛ «آيا آنان رحمت پروردگارت را تقسيم ميكنند؟! ما معيشت آنها را در حيات دنيا در ميانشان تقسيم كرديم و بعضي را بر بعضي برتري داديم تا يكديگر را مسخر كرده(همديگر را ياري رسانند)، و رحمت پروردگارت از تمام آنچه جمع آوري ميكنند بهتر است».
همان گونه كه اختلاف در خصوصيت استعدادها، هرگز مايه برتري انسان بر انساني ديگر نميباشد؛ آفرينش طبيعي مرد و زن نيز اين چنين است كه در اصل انسانيت مشتركند ولي از نظر طبيعت آفرينش، با هم فرق ميكنند و اين تفاوت در خصوصيت مرد بودن و زن بودن، براي تكميل آفرينش ورفع نيازمنديهاي طبيعي زندگي وكمال يافتن حيات اجتماعي است، زيرا اختلاف در خصوصيت آفرينش، بقاء نسل انسان را تضمين، و زمينه ايجاد محبّت در اجتماع وحركت وتلاش به سوي كمال را فراهم ميسازد.
اگر غير از اين ميشد، آفرينش ناقص ميگرديد؛ و كمال اجتماعي در همين است كه هم مرد باشد و هم زن، و هركدام مشغول به وظايف مربوط به خودش باشد، و نظام احسن تكوين وتشريع خداوند، اقتضاي چنين طرّاحي و ترسيمي را از جايگاه و نقش مرد وزن داشته است.
علاوه بر اختلاف جسمي، از نظر روحي نيز تفاوتهايی درآفرينش اين دو جنس قرار دارد كه آن هم به خاطر كمال حيات اجتماعي است. دراين زمينه به نظريات برخي از دانشمندان توجه نمايیم.
نظر بعضی از دانشمندان در اختلاف جسمي و روحي بين زن ومرد:
الكسسكارل فيزيولوژيست وجراح زيست شناس معروف فرانسوي كه شهرت جهاني دارد در كتاب «انسان موجود ناشناخته» ميگويد: «زن ومرد به حكم قانون خلقت متفاوت آفريده شدهاند واين اختلافات وتفاوت ها، وظايف وحقوق آنها را متفاوت ميكند».
« ژاك لوربيت» دركتاب «زن در مقابل معلم» ميگويد: «به طور قطع زن ومرد از لحاظ قواي جسماني ودماغي واحساسات طبيعي با هم تفاوت دارند لكن اين اختلاف دليل تنـزل زن نيست».
دانشمند ايتاليائي به اسم مانتجازا، استاد علم وظائف الاعضاء(فيزيولوژي) دركتاب «فيزيولوژي زن» ميگويد: «زن و مرد در مقام فيزيولوژي با هم اختلاف كامل دارند، ولي هيچ يك قوي ترازديگري نيست،(اين)اختلاف، نتيجه اختلاف وظيفه است».
اختلاف حقوق به خاطر تفاوت وظايف:
نكته جالبی كه در كلام اين دانشمند و در كلام الكسس كارل مشاهده ميشود این است كه ميگويد، تفاوت وظيفه و حقوق، بر اساس اختلاف طبيعي آنها است، يعني هر کدام در دستگاه آفرينش، مطابق وظيفهای که از نظر خلقت دارد، داراي حقوق ميباشد واين بيان همان حقيقت است كه: هر يك از مرد و زن وظائفي در دستگاه آفرينش دارد كه از نظر جسمي و روحي هم مطابق با همان وظائف خلق شده است. مرد از نظرجسم نيرومند تر از زن آفريده شده است و هم چنين از نظر روحي در مردان قوه تعقل و تفكر بيشتر از زنان وجود دارد و در زنان قوه عاطفه و احساس ومحبّت بيشتر است. در مردان نوعا شجاعت در مقابل حوادث پيشي گرفته و مرد را قهرمان ميدان زند گي قرار داده است ولي در نوع زنان صبر و شكيبائي سبقت گرفته است. همه اينها به خاطر تفاوت وظايف زن ومرد ميباشد. براي نمونه، از آنجا كه زن پايگاه پيدايش وجود انسان است و رشد نونهالان در دامن او انجام ميپذيرد، از نظر جسمي هم متناسب با حمل وپرورش و تربيت كودكان آفريده شده و از نظر روحي هم سهم بيشتري از عواطف واحساسات دارد [تا فرزندان را با محبّت وعاطفه تحويل اجتماع بدهد].
قانون زندگي، آنچنان دو جنس زن و مرد را به هم مرتبط ساخته که کمال هر يک جز در کنار ديگري ممکن نيست، و اين تنوع در خلقت، نه تنها عامل بقاي نسل انساني است بلکه عامل تکامل، محبت و الفت نوع نيز ميباشد، اين کمال والفت در صورتي بيشتر ميشود که هرکدام به وظايف خاص خود عمل نمايد.
با توجه به تفاوت جسمي و روحي که ميان زن و مرد وجود دارد، هر کدام داراي وظيفه مشخص و معين در امور خانوادگي واجتماعي هستند که اگر وظايف مرد به زن و بالعكس داده شود و يا تساوي در تمام كارها باشد، مخالف با فطرت آفرينش و برخلاف عدالت انساني است، لذا هرکدام بايد به وظيفه خود عمل نمايد تا از مزاياي وجودي خويش بهرهمند گردد.
اسلام با رعايت همين عدالت دربرخي كارهاي اجتماعي كه نياز به دقت بيشتردارد. مانند سرپرستي كانون خانواده وغيره، مرد را مقدم بر زن داشته است و اين تقدّم يا قوام بودن مرد بر زن، به خاطر برتري مرد در اصل خلقت نميباشد، بلكه به خاطر وظيفه طبيعي و توانمندي جسمي مرد است، چون در مسائل اجتماعي و شم اقتصادي، تلاش وكوشش براي تأمين نيازمنديهاي لازم و اداره زندگي را مرد بهتر ميتواند به عهده بگيرد. و به اين جهت، مردان نه تنها در امور خانواده، بلكه در امور اجتماعى مانند قضاوت و جنگ نيز بر زنان مقدّمند، «بِما فَضَّلَ اللَّهُ»، «وَ بِما أَنْفَقُوا» و به اين خاطر نفرمود: «قوّامون على أزواجهم»، زيرا كه مسئلهى زوجيّت مخصوص زناشويى است و خدا اين برترى را مخصوص خانه قرار نداده است. گرچه برخى زنان، در توان بدنى يا درآمد مالى برترند، ولى در قانون و برنامه، بايد عموم را مراعات كرد، نه افراد نادر را.
نتيجه سرپرستى و قيموميت مرد بر زن و سپردن اين وظيفه به مردان نه دليل بالاتر بودن شخصيت انسانى آنها است و نه سبب امتياز آنها در جهان ديگر، زيرا آن صرفا بستگى به تقوى و پرهيزگارى دارد، بلکه به خاطر تفاوتهايى است كه خداوند از نظر آفرينش، روى مصلحت نوع بشر ميان آنها قرار داده.
در قسمت آخر مىفرمايد: «و نيز اين سرپرستى به خاطر تعهداتى است كه مردان در مورد انفاق كردن و پرداختهاى مالى در برابر زنان و خانواده به عهده دارند»، و اين قوام و سرپرستي يک وظيفه طبيعي براي مردها است نه امتياز معنوي.
جواب سؤال3:
حديث مذکور صحيح است ولي براي دانستن مفاد صحيح اين نوع روایات، ابتدا لازم است به چند نكته اشاره كنيم؛
1- از نظر اسلام، ملاک برتری زن و مرد بر همديگر طبق تصريح قرآن؛ «تقوي و پاکدامني» است و معصيت کار، ناقص العقل است و لو مرد باشد و پاکدامن، کامل العقل است ولو زن باشد.
2- در روایات «نقص عقل» صفت ويژه انحصاري براي زنان نيست، بلكه همين وصف به مردان و نوع انساني هم نسبت داده شده است. مثلاً امام علي(ع) ميفرمايند: «إعجاب المرء بنفسه دليل علي ضعف عقله»؛ «خودبيني شخص، نشانه ضعف(كمي و نقصان) خرد اوست». در اين سخن، عُجب و خودمحوري، عامل نقص عقل شمرده شده است.
در روايت ديگر، پيروي از اميال و هواهاي نفساني، عاملي براي نابودي عقل شمرده شده است. بنابراين، شايد حديث رسيده در باب نقص عقل زن، از همين دست احاديث باشد كه منظور از آن، بيان حالتي است كه عارض انسان ميگردد، و كساني كه داراي صفت عجب، خودبيني، خودمحوري و... هستند، از كارايي عقلشان كاسته ميشود، و آنان را دچار كم خردي ميسازد، و هنگامي كه اين صفت ها با تربيت و تهذيب نفس از درون زدوده شد، موانع كارايي و روشنگريهاي عقل كنار ميرود و دوباره عقل طبيعي انسان بارور ميگردد.
از طرفي ديگر، فهم ما نسبت به درك معاني و منظور بعضي از احاديث كوتاه است. مثلاً در حديثي، امام(ع)، زن را به دنده كج تشبيه نموده و ميفرمايد: «مَثَل زن مَثَل دنده كجي است كه اگر به همين صورت بماند موجب سود و منفعت است اما اگر راست شود،(يعني كجي را برطرف كني) ميشكند»؛ كه غرض، كجي(به معناي ظاهري آن) نيست، زيرا دنده هيچ گاه راست نيست، بلكه اشاره به جايگاه دنده در بدن است، كه حافظ اسرار بوده و خون ساز است و... زن نيز حافظ اسرار خانواده است، خون در رگهاي خانواده جاري ميكند و باعث چرخش حيات جامعه است و... دنده تا زماني كارآيي دارد كه وضع خود را داشته باشد و گرنه اگر كسي بخواهد آن را راست كند، ديگر حافظ اسرار نيست و خون سازي ندارد.(كارآيي خود را از دست ميدهد).
اينك با توجه به مطالب گذشته ميگوييم: عقلي كه در نهج البلاغه از امام علي(ع) درباره زنان نقل شده، ممکن است به معناي عقل تجربي و ابزاري باشد. يعني: عقلى كه دراين جا موردنظراست «عقل ابزارى» است كه در تدبير امور مادى و دنيايى به كار مىآيد و هيچ ربطى به عقل كمالى ندارد. آنچه كه ملاك انسانيت انسان است و به واسطه آن شخص به خداوند تقرب يافته و به كمال و سعادت دست مىيابد در زن و مرد يكسان است. كمتر بودن عقل ابزارى در زن ارتباط دقيق با مسوئوليتى دارد كه به طور طبيعى و تكوينى بر دوش او نهاده شده است. به عبارت ديگر زندگى انسان لوازم و نيازهاى گوناگونى دارد كه هر يك از آنها ابزارهاى ويژهاى مىطلبد. خداوند متعال در نظام زيباى هستى هر يك از دو جنس زن و مرد را به گونهی خاصى و با ويژگىهاى ذاتى متمايزى آفريده و هر يك را با ابزارهاى ويژهاى مجهز ساخته است. در اين راستا زن را كانون مهر و عطوفت و دلربايى قرار داده و مرد را مظهر قدرت و تدبير.
بنابراين زن از جهاتى بر مرد برترى دارد و مرد در جهتى ديگر و هر يك به تناسب اين ويژگى ها رسالتى ويژه بر دوش دارند. آن گاه هر دو را مكمل يكديگر و زندگى را براساس آن كانونى از مهر و صفا و تدبير و فعاليت قرار داده است.
جواب سؤال4:
احتياط آن است که مرد در هر چهار شب يک مرتبه، هم خوابي با زن داشته باشد و در هر چهار ماه يک مرتبه نزديکي داشته باشد و مرد نبايد زن را به کلي در مسئله جنسي ترک کند و اگر زن اظهار نياز جنسي کند، خوب است مرد پاسخ مثبت بدهد و اگر مرد توجه نکند و به خاطر آن زن به گناه کشانده شود، بر مرد واجب ميشود که با پاسخ مثبت دادن به نياز جنسي زن، او را از گناه نجات دهد.
شرائط ازدواج موقت، دلیل کلام حضرت علی(ع) در مورد زنان
۰۱ اسفند ۱۳۹۰ ساعت ۱۵:۱۴
خواهشمندم در خصوص چند مسئله كه برای من باعث ايجاد شبهه شده، مرا راهنمايي بفرمايید. 1. آيا اينكه اسلام تعدد زوجات و عقد موقت را براي مردان جايز دانسته، منوط به وجود شرايط خاصي ميباشد يا اينكه مرد ميتواند بدون داشتن دليل قانع كنندهاي، تنها به اين خاطر كه تمايل به داشتن همسر ديگري دارد ازدواج مجدد نمايد؟ در صورتي كه مرد بدون رضايت همسر اول و داشتن دليل مناسب همسر ديگري اختيار كند و اين كار او موجب آزار همسر اول و فرزندانش شده و آنها را دچار مشكلات مادي و روحي نمايد ازدواج دوباره او چه حكمي پيدا ميكند؟ آيا از ديدگاه اسلام برقراري عدالت بين همسران از جمله ي شرايط چند همسري مردان نميباشد؟ 2. برخي با استناد به اين آيه قرآن كه ميفرمايد «الرّجال قوّامون علي النساء» اينطور بيان ميكنند كه اسلام سرپرستي زنان را به عهده مردان گذاشته و به مردان حق حكمراني بر زنان را داده است، پس مردان هرطور كه صلاح بدانند و بخواهند ميتوانند با زنان رفتار كنند، آيا چنين برداشتي از اين آيه درست است و منظور قرآن همين ميباشد؟ 3. گفته شده در برخي از نسخههاي نهج البلاغه آمده است كه حضرت علي(ع) زنان را ناقص العقل دانستهاند. به نظر شما اين سخن حقيقت دارد؟ در صورت صحت انتساب اين گفته به حضرت، آيا منظور این است كه درك و شعور زنان از مردان كمتر بوده و از نظر عقلي دچار نقص ميباشند يا مراد چيز ديگري بوده است؟ 4. در صورتي كه زن تمايل به برقراري روابط زناشويي با شوهرش داشته باشد و مرد از انجام اين كار امتناع ورزد، آيا مانند زن كه در صورت امتناع، موجب ارتكاب حرام ميشود، براي مرد هم گناهي منظور ميشود؟
پاسخ :
ازدواج موقت معمولا براي رفع ضرورت کساني است که زمينه ازدواج دائم ندارند و غريزه جنسي برآنها فشار ميآورد و همچنين اگر کسي ازدواج کرده باشد و غريزه جنسي او ارضاء نشود، ميتواند ازدواج موقت کند و اذن همسر او شرط نيست، مگر آنکه هنگام عقد، همسر دائم شرط کرده باشدکه بدون اذن او ازدواج موقت نکند.
لکن در عين حال بايد مصلحت خانواده در نظر گرفته شود و به خاطر ازدواج موقت، زندگي خانواده را دچار مشکلات نکند و رعايت عدالت بين همسران دائم شرط است و تمام احکام همسر دائم در ازدواج موقت جاري نميشود.
جواب سؤال2:
معناي آيه شريفه؛ حکمراني مطلق مردها بر زنها نيست، بلکه وظيفه سرپرستي بر عهده مردان است.
براي توضيح اين مسئله لازم است که ببينيم مراد از برتري مردان دراين آيه شريفه چيست و فلسفهي اين امر چه ميباشد؟
«قوّام» به كسى گفته مىشود كه تدبير و اصلاح ديگرى را بر عهده دارد، وشرط سرپرستى و مديريّت، داشتن لياقت تأمين و اداره زندگى است(تفسير نور،ج2، ص: 282)
بايد توجه داشت كه خانواده، يك واحد كوچك اجتماعى است و همانند يك اجتماع بزرگ بايد رهبر و سرپرست واحدى داشته باشد، زيرا رهبرى و سرپرستى دستجمعى كه زن و مرد مشتركا آن را به عهده بگيرند مفهومى ندارد، در نتيجه مرد يا زن يكى بايد «رئيس» خانواده و ديگرى «معاون» و تحت نظارت او باشد. قرآن در اينجا تصريح مىكند كه مقام سرپرستى بايد به مرد داده شود(اشتباه نشود منظور از اين تعبير، استبداد و اجحاف و تعدى نيست بلكه منظور رهبرى واحد منظم با توجه به مسئوليتها و مشورتهاى لازم است. اين مسئله در دنياى امروز بيش از هر زمان روشن است كه اگر هيئتى (حتى يك هيئت دو نفرى) مامور انجام كارى شود حتما بايد يكى از آن دو، «رئيس» و ديگرى «معاون يا عضو» باشد و گر نه هرج و مرج در كار آنها پيدا مىشود ). سرپرستى مرد در خانواده نيز از همين قبيل است.(تفسير نمونه، ج3، ص: 371)
پس بايد ببينيم که در امور خانواده اين شايستگي ولياقت در وجود مرد نهفته است يا در وجود زن و براي دانستن اين مسئله لازم است به اصل خلقت مرد و زن برگرديم و وظيفه هريک از مرد و زن را در فلسفه خلقت و آفرينش انسان بررسي نمائيم.
اين حقيقت قابل انكار نيست كه تفاوتهاي زيادي بين زن و مرد، هم ازنظر جسمي و هم ازنظر روحي وجود دارد. اين تفاوت ها يك امر طبيعي است و براي كمال آفرينش و رفع نيازمنديهاي نوع انساني لازم است و چنين تفاوتهايی در ميان خود مردان نيز به چشم ميخورد. براي نمونه:
همه انسان ها دراصل داشتن استعداد با هم مساوي اند، ولي درخصوصيت آن، براساس حكمت بالغه الهي، متفاوت از هم آفريده شدهاند، تا با شكوفا شدن اين استعدادهاي مختلف، نيازمنديهاي اجتماعي انسان، در زمينههاي متعدد تأمين گردد. مثلاً جامعه نيازمنديهاي مختلفی دارد، هم درزمينه مواد غذايی، هم در زمينه بهداشت و هم در زمينه عمران و…، حكمت بالغه آفريننده، ايجاب نموده است كه براي تأمين اين نيازمندي ها، انسان ها را با استعدادهاي گونان بيافريند، تا با شكوفا شدن اين استعدادها، ما يحتاج جامعه برآورده گردد.
برهمين اساس در يكي استعداد دكتر شدن، و در ديگري استعداد كشاورزي يا مهندسي و… بيشتر وجود دارد. و هر كدام بر اساس وظيفهاي كه دارد دراستخدام جامعه قرار ميگيرد و بخشي از نيازمنديهاي اجتماعي را تأمين مينمايد و اين حقيقت را قرآن كريم چنين بيان ميفرمايد:
«أهم يقسمون رحمةربك نحن قسمنا بينهم معيشتهم في الحيوة الدنيا و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات ليتخذ بعضهم بعضا سخريا و رحمة ربك خير مما يجمعون»(زخرف:32)؛ «آيا آنان رحمت پروردگارت را تقسيم ميكنند؟! ما معيشت آنها را در حيات دنيا در ميانشان تقسيم كرديم و بعضي را بر بعضي برتري داديم تا يكديگر را مسخر كرده(همديگر را ياري رسانند)، و رحمت پروردگارت از تمام آنچه جمع آوري ميكنند بهتر است».
همان گونه كه اختلاف در خصوصيت استعدادها، هرگز مايه برتري انسان بر انساني ديگر نميباشد؛ آفرينش طبيعي مرد و زن نيز اين چنين است كه در اصل انسانيت مشتركند ولي از نظر طبيعت آفرينش، با هم فرق ميكنند و اين تفاوت در خصوصيت مرد بودن و زن بودن، براي تكميل آفرينش ورفع نيازمنديهاي طبيعي زندگي وكمال يافتن حيات اجتماعي است، زيرا اختلاف در خصوصيت آفرينش، بقاء نسل انسان را تضمين، و زمينه ايجاد محبّت در اجتماع وحركت وتلاش به سوي كمال را فراهم ميسازد.
اگر غير از اين ميشد، آفرينش ناقص ميگرديد؛ و كمال اجتماعي در همين است كه هم مرد باشد و هم زن، و هركدام مشغول به وظايف مربوط به خودش باشد، و نظام احسن تكوين وتشريع خداوند، اقتضاي چنين طرّاحي و ترسيمي را از جايگاه و نقش مرد وزن داشته است.
علاوه بر اختلاف جسمي، از نظر روحي نيز تفاوتهايی درآفرينش اين دو جنس قرار دارد كه آن هم به خاطر كمال حيات اجتماعي است. دراين زمينه به نظريات برخي از دانشمندان توجه نمايیم.
نظر بعضی از دانشمندان در اختلاف جسمي و روحي بين زن ومرد:
الكسسكارل فيزيولوژيست وجراح زيست شناس معروف فرانسوي كه شهرت جهاني دارد در كتاب «انسان موجود ناشناخته» ميگويد: «زن ومرد به حكم قانون خلقت متفاوت آفريده شدهاند واين اختلافات وتفاوت ها، وظايف وحقوق آنها را متفاوت ميكند».
« ژاك لوربيت» دركتاب «زن در مقابل معلم» ميگويد: «به طور قطع زن ومرد از لحاظ قواي جسماني ودماغي واحساسات طبيعي با هم تفاوت دارند لكن اين اختلاف دليل تنـزل زن نيست».
دانشمند ايتاليائي به اسم مانتجازا، استاد علم وظائف الاعضاء(فيزيولوژي) دركتاب «فيزيولوژي زن» ميگويد: «زن و مرد در مقام فيزيولوژي با هم اختلاف كامل دارند، ولي هيچ يك قوي ترازديگري نيست،(اين)اختلاف، نتيجه اختلاف وظيفه است».
اختلاف حقوق به خاطر تفاوت وظايف:
نكته جالبی كه در كلام اين دانشمند و در كلام الكسس كارل مشاهده ميشود این است كه ميگويد، تفاوت وظيفه و حقوق، بر اساس اختلاف طبيعي آنها است، يعني هر کدام در دستگاه آفرينش، مطابق وظيفهای که از نظر خلقت دارد، داراي حقوق ميباشد واين بيان همان حقيقت است كه: هر يك از مرد و زن وظائفي در دستگاه آفرينش دارد كه از نظر جسمي و روحي هم مطابق با همان وظائف خلق شده است. مرد از نظرجسم نيرومند تر از زن آفريده شده است و هم چنين از نظر روحي در مردان قوه تعقل و تفكر بيشتر از زنان وجود دارد و در زنان قوه عاطفه و احساس ومحبّت بيشتر است. در مردان نوعا شجاعت در مقابل حوادث پيشي گرفته و مرد را قهرمان ميدان زند گي قرار داده است ولي در نوع زنان صبر و شكيبائي سبقت گرفته است. همه اينها به خاطر تفاوت وظايف زن ومرد ميباشد. براي نمونه، از آنجا كه زن پايگاه پيدايش وجود انسان است و رشد نونهالان در دامن او انجام ميپذيرد، از نظر جسمي هم متناسب با حمل وپرورش و تربيت كودكان آفريده شده و از نظر روحي هم سهم بيشتري از عواطف واحساسات دارد [تا فرزندان را با محبّت وعاطفه تحويل اجتماع بدهد].
قانون زندگي، آنچنان دو جنس زن و مرد را به هم مرتبط ساخته که کمال هر يک جز در کنار ديگري ممکن نيست، و اين تنوع در خلقت، نه تنها عامل بقاي نسل انساني است بلکه عامل تکامل، محبت و الفت نوع نيز ميباشد، اين کمال والفت در صورتي بيشتر ميشود که هرکدام به وظايف خاص خود عمل نمايد.
با توجه به تفاوت جسمي و روحي که ميان زن و مرد وجود دارد، هر کدام داراي وظيفه مشخص و معين در امور خانوادگي واجتماعي هستند که اگر وظايف مرد به زن و بالعكس داده شود و يا تساوي در تمام كارها باشد، مخالف با فطرت آفرينش و برخلاف عدالت انساني است، لذا هرکدام بايد به وظيفه خود عمل نمايد تا از مزاياي وجودي خويش بهرهمند گردد.
اسلام با رعايت همين عدالت دربرخي كارهاي اجتماعي كه نياز به دقت بيشتردارد. مانند سرپرستي كانون خانواده وغيره، مرد را مقدم بر زن داشته است و اين تقدّم يا قوام بودن مرد بر زن، به خاطر برتري مرد در اصل خلقت نميباشد، بلكه به خاطر وظيفه طبيعي و توانمندي جسمي مرد است، چون در مسائل اجتماعي و شم اقتصادي، تلاش وكوشش براي تأمين نيازمنديهاي لازم و اداره زندگي را مرد بهتر ميتواند به عهده بگيرد. و به اين جهت، مردان نه تنها در امور خانواده، بلكه در امور اجتماعى مانند قضاوت و جنگ نيز بر زنان مقدّمند، «بِما فَضَّلَ اللَّهُ»، «وَ بِما أَنْفَقُوا» و به اين خاطر نفرمود: «قوّامون على أزواجهم»، زيرا كه مسئلهى زوجيّت مخصوص زناشويى است و خدا اين برترى را مخصوص خانه قرار نداده است. گرچه برخى زنان، در توان بدنى يا درآمد مالى برترند، ولى در قانون و برنامه، بايد عموم را مراعات كرد، نه افراد نادر را.
نتيجه سرپرستى و قيموميت مرد بر زن و سپردن اين وظيفه به مردان نه دليل بالاتر بودن شخصيت انسانى آنها است و نه سبب امتياز آنها در جهان ديگر، زيرا آن صرفا بستگى به تقوى و پرهيزگارى دارد، بلکه به خاطر تفاوتهايى است كه خداوند از نظر آفرينش، روى مصلحت نوع بشر ميان آنها قرار داده.
در قسمت آخر مىفرمايد: «و نيز اين سرپرستى به خاطر تعهداتى است كه مردان در مورد انفاق كردن و پرداختهاى مالى در برابر زنان و خانواده به عهده دارند»، و اين قوام و سرپرستي يک وظيفه طبيعي براي مردها است نه امتياز معنوي.
جواب سؤال3:
حديث مذکور صحيح است ولي براي دانستن مفاد صحيح اين نوع روایات، ابتدا لازم است به چند نكته اشاره كنيم؛
1- از نظر اسلام، ملاک برتری زن و مرد بر همديگر طبق تصريح قرآن؛ «تقوي و پاکدامني» است و معصيت کار، ناقص العقل است و لو مرد باشد و پاکدامن، کامل العقل است ولو زن باشد.
2- در روایات «نقص عقل» صفت ويژه انحصاري براي زنان نيست، بلكه همين وصف به مردان و نوع انساني هم نسبت داده شده است. مثلاً امام علي(ع) ميفرمايند: «إعجاب المرء بنفسه دليل علي ضعف عقله»؛ «خودبيني شخص، نشانه ضعف(كمي و نقصان) خرد اوست». در اين سخن، عُجب و خودمحوري، عامل نقص عقل شمرده شده است.
در روايت ديگر، پيروي از اميال و هواهاي نفساني، عاملي براي نابودي عقل شمرده شده است. بنابراين، شايد حديث رسيده در باب نقص عقل زن، از همين دست احاديث باشد كه منظور از آن، بيان حالتي است كه عارض انسان ميگردد، و كساني كه داراي صفت عجب، خودبيني، خودمحوري و... هستند، از كارايي عقلشان كاسته ميشود، و آنان را دچار كم خردي ميسازد، و هنگامي كه اين صفت ها با تربيت و تهذيب نفس از درون زدوده شد، موانع كارايي و روشنگريهاي عقل كنار ميرود و دوباره عقل طبيعي انسان بارور ميگردد.
از طرفي ديگر، فهم ما نسبت به درك معاني و منظور بعضي از احاديث كوتاه است. مثلاً در حديثي، امام(ع)، زن را به دنده كج تشبيه نموده و ميفرمايد: «مَثَل زن مَثَل دنده كجي است كه اگر به همين صورت بماند موجب سود و منفعت است اما اگر راست شود،(يعني كجي را برطرف كني) ميشكند»؛ كه غرض، كجي(به معناي ظاهري آن) نيست، زيرا دنده هيچ گاه راست نيست، بلكه اشاره به جايگاه دنده در بدن است، كه حافظ اسرار بوده و خون ساز است و... زن نيز حافظ اسرار خانواده است، خون در رگهاي خانواده جاري ميكند و باعث چرخش حيات جامعه است و... دنده تا زماني كارآيي دارد كه وضع خود را داشته باشد و گرنه اگر كسي بخواهد آن را راست كند، ديگر حافظ اسرار نيست و خون سازي ندارد.(كارآيي خود را از دست ميدهد).
اينك با توجه به مطالب گذشته ميگوييم: عقلي كه در نهج البلاغه از امام علي(ع) درباره زنان نقل شده، ممکن است به معناي عقل تجربي و ابزاري باشد. يعني: عقلى كه دراين جا موردنظراست «عقل ابزارى» است كه در تدبير امور مادى و دنيايى به كار مىآيد و هيچ ربطى به عقل كمالى ندارد. آنچه كه ملاك انسانيت انسان است و به واسطه آن شخص به خداوند تقرب يافته و به كمال و سعادت دست مىيابد در زن و مرد يكسان است. كمتر بودن عقل ابزارى در زن ارتباط دقيق با مسوئوليتى دارد كه به طور طبيعى و تكوينى بر دوش او نهاده شده است. به عبارت ديگر زندگى انسان لوازم و نيازهاى گوناگونى دارد كه هر يك از آنها ابزارهاى ويژهاى مىطلبد. خداوند متعال در نظام زيباى هستى هر يك از دو جنس زن و مرد را به گونهی خاصى و با ويژگىهاى ذاتى متمايزى آفريده و هر يك را با ابزارهاى ويژهاى مجهز ساخته است. در اين راستا زن را كانون مهر و عطوفت و دلربايى قرار داده و مرد را مظهر قدرت و تدبير.
بنابراين زن از جهاتى بر مرد برترى دارد و مرد در جهتى ديگر و هر يك به تناسب اين ويژگى ها رسالتى ويژه بر دوش دارند. آن گاه هر دو را مكمل يكديگر و زندگى را براساس آن كانونى از مهر و صفا و تدبير و فعاليت قرار داده است.
جواب سؤال4:
احتياط آن است که مرد در هر چهار شب يک مرتبه، هم خوابي با زن داشته باشد و در هر چهار ماه يک مرتبه نزديکي داشته باشد و مرد نبايد زن را به کلي در مسئله جنسي ترک کند و اگر زن اظهار نياز جنسي کند، خوب است مرد پاسخ مثبت بدهد و اگر مرد توجه نکند و به خاطر آن زن به گناه کشانده شود، بر مرد واجب ميشود که با پاسخ مثبت دادن به نياز جنسي زن، او را از گناه نجات دهد.
کلمات کلیدی :
۲۹,۴۷۹