درس بعد

مفاهیم

درس قبل

مفاهیم

درس بعد

درس قبل

موضوع: مفاهیم


تاریخ جلسه : ۱۳۸۴/۶/۲۲


شماره جلسه : ۳

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • نزاع در بحث الفاظ نزاع صغروی است و اشکال استاد معظم بر مرحوم بروجردی

دیگر جلسات



بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
عرض کرديم که مرحوم آخوند در اين مقدّمه سه بحث و مطلب دارند. مطلب اوّل که تعريف مفهوم و منطوق بود، تمام شد. مطلب دوّم هم مطلبي است که ثمره عملي بر آن مترتّب نيست و ما هم خيلي دنبال مي کنيم و آن اين است که آيا مفهوم، وصفِ مدلول است؟ يعني آنچه که متّصف به مفهوم مي شود، عبارت از مفهوم است؟ مدلول است؟ يا مفهوم وصف براي دلالت است؟ مرحوم آخوند خودشان فرمودند که اشبه اين است که مفهوم وصف است براي مدلول.
 و اگر در يک موردي دلالت را متّصف به مفهوم کردند و گفتند دلالت مفهومي، اين استعمال، استعمال تسامحي و از باب وصف به حال متعلّق است. آن که حقيقتاً موصوف مي شود عبارت از خود مدلول قضيه است. اگر دلالت يا دالّ را ما متصف کرديم و گفتيم دلالت مفهومي، اين درست نيست. بخواهيم اين بحث را توضيح دهيم و به يک نتيجه اي برسيم، هيچ ثمرۀ عملي بر آن مترتب نيست؛ علاوه از خصوصياتي که در بحث بعدي ان شاء الله بيان مي کنيم، بعضي از نکات اين جهت هم روشن مي شود.


نزاع در مفاهيم

بحث سوّم اين است که آيا نزاع در باب مفاهيم نزاع کبروي است يا صغروي؟ در مباحث الفاظ، تمام مباحث الفاظ، نزاع در آنها عنوان صغروي دارد. ما وقتي بحث مي کنيم که امر آيا ظهور در وجوب دارد يا نه؟ نهي ظهور در حرمت دارد يا نه؟ و همچنين مباحث ديگري که عنوان مباحث الفاظ را دارد، هرچند بعضي از اين مباحث مثل بحث مقدّمه واجب يا امر به شيء مقتضي نهي از ضدّ است، گفتيم اينها در حقيقت از مباحث عقليّه است، هرچند در ضمن مباحث الفاظ آورده شده است اساساً مباحث الفاظ، اين نزاع صغروي را دارد. بحث مفاهيم هم چون جزء مباحث الفاظ علم اصول است، به عنوان يک نزاع صغروي مطرح است. به عنوان مثال، آيا جمله شرطيه داراي مفهوم است يا نيست؟

اگر داراي مفهوم باشد، از باب «کلّ ظاهر حجّة» مسأله تمام مي شود؛ همان طور که ظهور منطوقي کبراي «کلّ ظاهر حجّة» بر آن تطبيق مي کند، ظهور مفهومي هم همين طور است؛ لذا، متأخّرين قائلند نزاع در باب مفاهيم يک نزاع صغروي است و نزاع کبروي نيست. يعني نمي خواهيم بحث کنيم که آيا مفهوم حجيّت دارد يا ندارد؟ مي خواهيم ببينيم آيا جمله شرطيه مفهوم دارد يا مفهوم ندارد؟ آيا جمله وصفيّه مفهوم دارد يا مفهوم ندارد؟ اينجا تقريباً مرحوم آخوند و بزرگان ديگر از متأخّرين، همه همين مطلب را به صورت يک مطلب واضح و روشن پذيرفته و مطرح کرده اند:


کلام محقّق بروجردي

تنها کسي که در اينجا تقريباً متفرّد به اين بحث هستند، مرحوم محقّق بروجردي (قدّس سرّه) هستند. من قبلاً هم مکرّر عرض کردم که سعي بفرماييد با اصول مرحوم بروجردي آشنا شويد؛ با مباني ايشان، با روش اصولي ايشان که يک روش موجز و در عين حال بسيار دقيق و بسيار ظريف هم هست، آشنا شويد - مرحوم بروجردي مي فرمايند: بحث مفهوم بين القدماء با بحث مفهوم بين المتأخرين مقداري تفاوت دارد.

قدما بحث مفهوم را اساساً از اقسام دلالت لفظي خارج مي دانستند، نه دلالت مطابقي است نه دلالت تضمّني است و نه دلالت التزامي. وقتي ما به کلمات قدما مثل کلمات سيّد مرتضي در کتاب الذريعه مراجعه مي کنيم، مي بينيم شيوه استدلالي که راجع به مفهوم کردند، اصلاً مفهوم را از مداليل لفظيّه خارج مي دانند و به عنوان مداليل عرفيه و عقلائيه تلقّي مي کنند. به چه بيان؟

مي فرمايند: قدما و حتّي در اصول اهل سنّت، وقتي مي خواهند دليل بياورند بر اين که آيا جمله شرطيه يا وصفيه داراي مفهوم است يا نه؟ به اصول عقلائي استدلال مي کنند. به اين بيان که مي گويند: تکلّم، يک فعلي از افعال اختياريه مکلف است، يعني همان طور که متکلّم داراي افعال اختياريه اي مثل خوردن، خوابيدن و راه رفتن است، تکلّم هم يکي از افعالي است که از روي توجّه، التفات و اختيار از مکلّف صادر مي شود. حال، اصل عقلائي اين است که هر فعلي که از فاعل مختار صادر مي شود، عقلا مي گويند بايد «لغرض من الأغراض» باشد. اين طور نيست که فعلي که از عقلا و از فاعل مختار صادر مي شود، بدون هيچ غرضي و همين طوري جزافاً بخواهد صادر شود. حال سؤال اين است که غرض چيست؟


منظور از غرض

احتمالاتي وجود دارد؛ مثلاً يک موقع که متکلم شروع به تکلم مي کند، مي خواهد قدرت تکلّم خودش را اختبار کند، مي خواهد ببيند که آيا مي تواند حرف بزند يا نه؟ اين، غرضٌ من الأغراض است. گاهي اوقات متکلّم مي خواهد ببيند که آيا مخاطب حرف او را گوش مي دهد يا حرف او را گوش نمي دهد؛ اين هم غرض من الأغراض است. ايشان مي فرمايد: قدما مي گويند اين احتمالات از نظر اصول عقلائي مردود است؛ يعني آنجايي که متکلّم تکلم مي کند، اگر احتمال دهيم که تکلم خودش را امتحان مي کند، احتمال دهيم که مي خواهد ببيند آيا مخاطب کلام او را استماع مي کند يا نه؟

 عقلا مي گويند چون الفاظ براي تفهيم و تفهّم وضع شده است، اصل عقلايي اين است که وقتي يک متکلّمي حرفي مي زند، «انّما هو لغرض التفهيم». با وجود اين اصل عقلايي، ما ساير احتمالات را تماماً منتفي مي کنيم. تکلم لغرض التفهيم است. بعد مي فرمايد: عين همين بيان را که در کلّ کلام متکلم جاري مي کنيم و مي آوريم در اين قيدي که متکلم در کلامش آورده، متکلم يک شرط را در کلامش آورده، گفته «إن جاءک زيدٌ فأکرمه» اينجا وقتي به عقلا مراجعه مي کنيم، مي گويند آوردن اين قيد لغرض من الأغراض است؛ اين طور نيست که وجود و عدم اين قيد در نزد متکلم علي السويه باشد.

عقلا مي گويند براي اين که لغويّت لازم نيايد، بايد بگوييم در اينجا جمله شرطيّه مفهوم دارد. همين بيان را در مفهوم وصف و غايت نيز مي آورند. در هر کلامي که قيدي وجود داشته باشد، چون اصل اين است که تکلّم براي تفهيم است و اين قيدي که متکلّم آورده است لغو نباشد، بايد بگوييم اين جمله شرطيه داراي مفهوم است.


ادامه کلام مرحوم بروجردي

مرحوم آقاي بروجردي مي فرمايند بيان قدما در مفهوم همين اندازه است. اصلاً قدما به اين تمسک مي کنند که چون نبايد از آدم عاقل مختار لغو صادر شود، قيدي که در کلام او آمده است، نبايد لغو شود. ما از اين انتفاء عند الانتفاء را مي فهميم. پس مي فرمايند: کجاي اين مسأله يک دلالت لفظيّه است؟
 کجاي اين مسأله يک دلالت التزاميه است؟ مرحوم آقاي بروجردي بر حسب آنچه که در کتاب لمحات الاصول - قبلاً هم عرض کرديم که تقريرات مرحوم آقاي بروجردي (قدّس سرّه) دو تا است؛ يکي نهاية الأصول است و ديگري لمحات الاصول؛ لمحات به قلم مبارک امام (رضوان الله عليه) نوشته شده و ظاهراً يکي دو سال است که چاپ شده - ايشان در لمحات الاصول در صفحه 267، بيان مرحوم آقاي بروجردي را نقل مي کند که ايشان فرموده است: متأخرين تأمل دقيق در کلمات قدما نکرده اند و کلام قدما را روي مسأله دلالت لفظيّه التزاميه برده اند و دعوا کرده اند که اين التزام را لزوم بيّن بدانيم يا غير بيّن؟

 اگر بيّن هم گرفتيم به معناي أخص باشد يا معناي اعم؟ ايشان ادّعا دارند که قدما اصلاً مفهوم را از نوع مدلول لفظي نمي دانند؛ يعني اگر متکلّم گفت: «إن جاءک زيد فأکرمه»، ما نمي توانيم به متکلّم بگوييم که تو گفتي: «إن لم يجئک فلا تکرمه». ما نمي توانيم با او احتجاج کنيم که تو نطق به اين معني کرده اي. اگر مفهوم بخواهد عنوان مدلول لفظي باشد، بايد مفهوم را گردن متکلّم گذاريم و بگوييم که متکلّم همان طور که گفت «إن جاءک زيد فأکرمه»
همين طور گفت: «إن لم يجئک فلا تکرمه». در حالي که نمي توانيم اين را به متکلّم تحميل کنيم. در نزد قدما، مفهوم عنوان مدلول لفظي را ندارد؛ بلکه يک مدلول عرفي عقلايي است. عقلا با اصولي که دارند - که نبايد لغويت در کلام عاقل مختار لازم بيايد - آمده اند اين مسأله را مطرح کرده اند.


نزاع در نزد قدما

طبق بيان مفهوم عند القدما نزاع کبري است يا صغروي؟ مرحوم بروجردي در کتاب لمحات فرموده اند: طبق بيان قدما، نزاع کبري است . يعني وقتي متکلّم قيدي را در کلام خود مي آورد، آيا عقلا اين مفهوم را به نحو کلي در اينجا مي پذيرند يا خير؟ ايشان فرموده اند: نزاع طبق مبناي قدما در باب مفهوم، يک نزاع کبري مي شود. امّا در مبناي متأخّرين، چون متأخّرين مفهوم را از نوع مداليل لفظيه و مدلول التزامي قرار داده اند، در اينجا نزاع صغروي مي شود. آيا در اينجا چنين مدلول التزامي وجود دارد يا خير؟ در مبناي قدما، آيا چنين مفهومي حجيّت دارد يا خير؟ لذا مي شود کبروي . در مبناي متأخّرين، در بحث مفاهيم که مفهوم را از نوع مداليل لفظيه قرار مي دهند، بحث در ثبوت و عدم ثبوت مفهوم است، لذا نزاع از نوع نزاع صغروي است.


اشکالات استاد بر کلام مرحوم بروجردي

ما دو مطلب با مرحوم بروجردي داريم: مطلب اول اين است که ما وقتي به کلمات قدما مراجعه مي کنيم، قدما تصريح به دلالت التزامي نکرده اند؛ اما در همان کلمات، وقتي منکرين مفهوم ادلّه اي را اقامه مي کنند، مهمترين دليل آنها راجع به انتفاء الدلالات الثلاث است.
 منکرين وقتي مي گويند ما مفهوم نداريم، مي گويند دلالات ثلاث يعني مطابقه، تضمّن، التزام منتفي است. اين مطلب بيان مي کند که اين طور نبوده که قدما بخواهند مفهوم را از باب الفاظ و مداليل لفظيه خارج کنند و ثانياً به قدما گفته مي شود: وقتي به اين نکته مي رسيد که متکلّم به يک قيدي در کلامش آورده و چون متکلم عاقل و فاعل مختار است، نبايد لغوگويي کند، بايد بگوييم اين قيد در اين حکم دخالت دارد.

 آيا همين مقدار مفهوم را اثبات مي کند؟ اساساً در بحث مفهوم لا نزاع ولا ريب في ثبوت عند الثبوت. اين را همه قبول دارند و همه مي گويند «إن جاءک زيد فأکرمه» هيچ ترديدي در ثبوت عند الثبوت نيست؛ يا عند مجئ الزيد، اکرام واجب است. در دخالت اين قيد در اين حکم هيچ ترديدي نيست. امّا اين هذا المفهوم؟ مفهوم اين است که انتفاء عند الانتفاء را اثبات کنيم؟ اين مقدار بياني را که مرحوم بروجردي به عنوان بيان قدما نقل کرده اند، اثبات مفهوم نمي کند. اصلاً اين مقدار محلّ نزاع نيست. لا ريب عند الثبوت في الثبوت.
آنچه که محل نزاع است، انتفاء عند الانتفاء است. ما مي گوييم به اين قيدي که آورده، اصالة الاطلاقي ضميمه کنيم که بگويد غير از اين قيد، قيد ديگري اعتبار ندارد. عند مجئ الزيد، اکرام واجب است؛ اما عند رؤيته في الشارع، نه؛ عند رؤيته في المدرسه، نه؛ بايد يک اصالة الاطلاقي را ضميمه کنيم. اگر آن را ضميمه کرديم آنگاه نتيجه مي گيريم که انتفاء عند الانتفاء است. متأخّرين نيز از راه اصالة الاطلاق وارد مي شوند.
بنابراين، آنچه مرحوم بروجردي فرموده اند که قدما مفهوم را از مداليل لفظيه نمي دانند و فقط به عنوان مدلول عرفي عقلايي مي گويند مفهوم مدلول عرفي عقلايي است و يثبت بالأصول العقلائيه نه به دلالات لفظيه، اين بيان اولاً با استدلالات آنها سازگاري ندارد. خوب منکرين که دارند استدلال مي کنند مي گويند انتفاء دلالات الثلاث.


اشکال دوّم

هکذا نکته دوّم اين است که شما با اين بيان فقط ثبوت عند الثبوت را مي توانيد براي ما اثبات کنيد. اين هم در مفهوم، محل نزاع نيست. همه منکرين و قائلين به مفهوم، ثبوت عند الثبوت را قبول دارند. آنچه که محل نفي و اثبات است، انتفاء عند الانتفاء است. براي انتفاء عند الانتفاء بايد اصالة الإطلاق را ضميمه کرد. بايد بگوييد که اين قيد را آورده است و اصالة الاطلاق مي گويد قيد ديگري در اين حکم دخالت ندارد. اين را اگر بگوييد، مي شود شبيه روشي که متأخرين دارند.


جمع بندي

نتيجه اين قسمت اين مي شود که هرچند فرمايش آقاي بروجردي دقّت دقيقي در کلمات بزرگان دارد؛ مي گويند متأخرين در بحث مفهوم در کلمات قدما، درست تأمّل نکرده اند و به يک انحرافات علمي گرفتار شده اند، امّا به نظر مي رسد نسبت داده شده، نسبت درستي نيست و ما مي توانيم به قدما نسبت دهيم که آنها مفهوم را از مداليل لفظي مي دانند . يعني اساساً مدلول اللفظي ينقسم إلي قسمين: مدلول منطوقي ومدلول مفهومي.

اوّلاً: طبق بيان مرحوم بروجردي اين تقسيم غلط است. نمي توانيم بگوييم مدلول لفظي دو قسم است. مدلول منطوقي و مدلول مفهومي. طبق بيان و نظر شريف ايشان، مدلول مفهومي جزء مداليل عرفيّه عقلائي است و جزء مداليل لفظي نيست.

ثانياً: بر فرض اين که قدما چنين چيزي را گفته باشند، باز نزاع، نزاع صغروي است. يعني طبق بيان قدما، که مي گويند در اينجا عقلا «اصالة عدم اللغوية» را جاري مي کنند يا نه؟ اگر جاري کردند، مفهوم وجود دارد وگرنه، مفهوم نيست. بحث از حجّيت و عدم حجيت نيست. اشکال دوّم آقاي بروجردي اين است که اگر مفهوم را از مداليل عرفيه عقلائيه هم بدانيد، طبق نظر قدما باز نزاع، نزاع صغروي است. مي خواهيم بدانيم در اينجا قدما اصالة عدم اللغوية را مي آورند يا نه؟ خود اصالة عدم اللغوية حجيّت دارد و ترديدي در آن وجود ندارد.
امّا آيا در اينجا آن را جاري مي کنند يا نه؟ اين مي شود نزاع صغروي. پس، هم طبق مبناي قدما و هم طبق مبناي متأخّرين، نزاع در باب مفاهيم صغروي است. مي خواهيم بدانيم آيا جمله شرطيه، وصفيه، غايت، حذف و عدد مفهوم دارد يا نه؟ اگر مفهوم داشتند، حجيّت دارد وگرنه ندارند. تا اينجا مقدّمه بحث مفاهيم تمام شد.


نکته

اين نکته را دقّت کنيد. چرا اين بحث مطرح شد که نزاع صغروي است يا کبروي؟ در تعابير قدما آمده است که هل المفهوم حجّة أم لا؟ مرحوم سيّد مرتضي فرموده اند: در حجيّت تمام اين مفاهيم نظر و اشکال است متأخّرين گفته اند اين تعبير، تعبير غير دقيقي است.
گفتيم مباحث الفاظ علم اصول تماماً نزاع صغروي دارند. مفهوم آيا وجود دارد يا نه؟ به اين علت است که در تعابير قدما داريم هل المفهوم حجّة أم لا؟ متأخرين مي گويند هل المفهوم موجود أم لا؟ اين مقدّمات بحث، ان شاء الله فردا بحث مفهوم شرط را شروع مي کنيم. ان شاء الله متن کفايه را آقايان ملاحظه بفرمايند. و السلام.

برچسب ها :

مرحوم بروجردی دلالت التزامی تعریف مفهوم مفاهیم اقسام مدلول لفظی صغروی بودن نزاع مباحث الفاظ مدلول عقلی

نظری ثبت نشده است .