موضوع: معلق و منجز
تاریخ جلسه : ۱۳۸۰/۱۲/۲۵
شماره جلسه : ۱
-
تقسيم واجب به واجب معلق و واجب منجز
-
تنقيح محل بحث
-
بحث اول: تفاوت واجب معلق صاحب فصول با واجب مشروط شيخ انصاري
-
بحث دوم: واجب معلق؛ قسم مستقل است يا قسمي از واجب مطلق؟
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
تقسيم واجب به واجب معلق و واجب منجز
پس از بحث مفصل واجب مطلق و واجب مشروط، بحث به تقسيم واجب به «واجب معلق و واجب منجز» رسيد. تقسيم ديگري که مرحوم آخوند در ادامه واجب مطلق و مشروط ذکر ميکنند، تقسيمي است که صاحب فصول مبتکر آن است. صاحب فصول گفته واجب مطلق بر دو نوع است؛ يک واجب مطلق منجز داريم و يک واجب مطلق معلق.
مرحوم صاحب فصول(فصول، ص79) فرمودهاند: واجب معلق «ما يتعلق وجوبه بالمکلف ولا يتوقف حصوله علی امر غير مقدور له»؛ واجب معلق را اينطور معنا کرده، آنچه وجودش به مکلف، تعلق پيدا ميکند يعني وجوب فعلي دارد. وجوبش حالي است اما «يتوقف حصوله علي امر غير مقدور له»، حصول اين واجب و تحقق آن در عالم خارج متوقف است بر يک چيزي که آن چيز مقدور براي مکلف نيست. مثال آن؛ حج است.
ايشان فرموده در باب حج، وقتي استطاعت محقق ميشود، حج وجوب پيدا ميکند بالوجوب الفعلي، اما تحقق و اتيان اين حج، متوقف است بر اينکه موسم حج و يوم عرفه فرا برسد، متوقف بر زمان حج است، و زمان، يک شيء است که مقدور مکلف نيست. زمان، خارج از اختيار مکلف است. پس اين شد واجب معلق.
لذا وقتي ميخواهند واجب معلق را بطور خلاصه بيان کنند ميگويند واجب معلق آن است که وجوب آن فعلي است، اما واجب استقبالي است. در مقابل واجب منجز است، در واجب منجز فرموده است: «يتعلق وجوبه بالمکلف»؛ وجوب آن تعلق به مکلف دارد و حصولش هم متوقف بر يک امر غير مقدور نيست «ولا يتوقف حصوله علی امر غير مقدور له».
مثالي که صاحب فصول براي واجب منجز مطرح کردهاند، وجوب معرفت است. معرفت الله واجب است، وجوب آن هم وجوب فعلي و حصول معرفت، توقف بر يک امر غير مقدور ندارد. اين معناي اجمالي واجب معلق و منجز است.
تنقيح محل بحث
در اينجا چند بحث مهم وجود دارد:يک بحث اين است که به نحو اجمال بين واجب معلقي که صاحب فصول فرموده و واجب مشروطي که شيخ انصاري قائل است چه فرقي است؟
بحث دوّم که در ارتباط با همين بحث است اين است که آيا اين تقسيم درست است يانه؟ آيا يک واجبي به نام واجب معلق داريم يا نه؟ چون بعضي گفتهاند واجب معلق يک قسمي از واجب مطلق است. اگر يک قسمي از واجب مطلق شد، ديگر نياز به اينکه يک تقسيم جداگانهاي مطرح شود وجود ندارد.
بعضيها مثل مرحوم محقق خويي(ره) در کتاب محاضرات، جلد دوّم، ص 348، فرمودهاند: «واجب معلق يک قسمي از واجب مشروط است». بايد بررسي کنيم ببينيم آيا واجب معلق که صاحب فصول بيان کرده داخل در واجب مطلق است يا داخل در واجب مشروط است؟ اگر در يکي از اين دو قسم داخل باشد، اين تقسيم ديگر تقسيم مهمي نيست.
بعبارة أخري؛ صناعت در تقسيم اين است که تقسيم، يک تقسيم مستقل باشد، اما اگر تقسيم، يک تقسيم مستقل نباشد اين تقسيم باطل است.
مثلاً ميشود حيوان را تقسيم کرد: «الحيوان اما ناطق او غير ناطق»، اين تقسيم درستي است. اما بعد بگوييد «الناطق اما أبيض او أسود»، اين تقسيم مهمي نيست، تقسيمي که آثار بر آن بار باشد نيست. حالا بايد بررسي کنيم اين واجب معلق؛ از اقسام واجب مطلق است يا از اقسام واجب مشروط است يا اينکه اصلا صاحب فصول اين را به عنوان يک قسم ثالث مطرح ميکند؟ يعني در نظر صاحب فصول ممکن است معلق، نه مطلق باشد و نه مشروط باشد.
بحث سوّم اين است که بر فرض اينکه اين تقسيم درست است و بر فرض اينکه واجب معلق يک قسم جداگانهاي است، آيا اين واجب معلق امکان دارد يا نه؟
بزرگاني از اصوليين قائل به استحاله آن شدهاند و گفتهاند محال است، مثل مرحوم آخوند، نائيني، شيخ انصاري، مرحوم محقق نهاوندي، عدهاي از اعيان اصوليين واجب معلق را محال دانستهاند. پس بحث سوّم؛ امکان و استحاله واجب معلق است. بحث چهارم اين است که بر فرض اينکه امکان داشته باشد، چه ثمرهاي بر آن مترتب ميشود؟
بحث اول: تفاوت واجب معلق صاحب فصول با واجب مشروط شيخ انصاري
مطلب اوّل: فرق بين واجب معلق صاحب فصول و واجب مشروط شيخ انصاري به نحو اجمال اين است که آن واجب مشروطي که شيخ انصاري قائل است، دايرهاش توسعه دارد.شيخ در آن نزاع معروفي که با مشهور داشتند و ما هم مفصل بحث کرديم؛ نظر شريفشان اين بود که در جملات شرطيه، قيد به هيئت برنميگردد. هيئت، که مدلول آن عبارت از حکم و وجوب است، آن مقيد به اين قيد نيست. أما ماده، مقيد است. ماده، همان واجب است. ماده معلق بر حصول آن قيد است.
پس واجب مشروط شيخ، همان واجب معلق فصول است، إلا اينکه فرقشان در اين است که صاحب فصول فقط در شرايط غير مقدور اين مطلب را قائل شده، مثل «زمان»، که شرطي است خارج از اختيار مکلف و مقدور براي مکلف نيست. صاحب فصول ميفرمايد وقتي استطاعت حاصل شد، حج وجوب پيدا ميکند. وجوب حج ميشود فعلي، اما خود حج متوقف است بر اينکه زمان حج فرا برسد و اين حج، واجب استقبالي است، و زمان يک امر غير مقدوري است.
اما مرحوم شيخ انصاري وقتي که ميفرمايند قيود به ماده برميگردد، ديگر در اين قيود تفصيل نميدهند بين قيودي که مقدور براي مکلف است و قيودي که مقدور براي مکلف نيست.
لذا در بحث اوّل، اجمالا فرق بين واجب مشروط شيخ و واجب معلق صاحب فصول در همين مقدار بيان ميکنيم تا بالجمله فرق اينها روشن شود. اما بحث مهم؛ مطلب دوّم است.
بحث دوم: واجب معلق؛ قسم مستقل است يا قسمي از واجب مطلق؟
بحث دوم -که البته عرض کردم اين مطلب دوّم هم به يک معنا مستقل است و هم تکميل همان مطلب اوّل است- در اين است که آيا اين واجب معلقي که صاحب فصول ابداع فرموده، آيا يک قسم مستقل و قسم سومي است، يعني نه واجب مطلق است و نه واجب مشروط، بلکه يک قسم سومي است، يا اينکه اين واجب معلق، يا از اقسام واجب مطلق است يا از اقسام واجب مشروط است؟از ظاهر عبارات اکثر اصوليين اينطور استفاده ميشود که واجب معلق صاحب فصول، يک قسمي از اقسام واجب مطلق است. چرا؟ چون گفتيم واجب مطلق آن واجبي است که وجوب آن فعلي است و وجوبش معلق بر شيئي نباشد. صاحب فصول ميفرمايد اگر هم وجوب فعلي است و هم واجب فعلي است، ميشود واجب منجز. اگر فقط وجوب فعلي است اما واجب استقبالي است، اين واجب ميشود واجب معلق. در نتيجه به حسب ظاهر، اين تقسيم از اقسام واجب مطلق است.
لکن اشکالي که به اين مطلب وارد است اين است که خود صاحب فصول، وقتي که ميخواهد براي واجب معلق مثال بزند، حج را مثال زده است، بعد از آنکه استطاعت حاصل شد، وجوب حج ميشود فعلي. بعد ميگوييم خود حج و تحقق حج متوقف است بر رسيدن زمان موسم و زمان حج، و خارجا ميدانيم و همه علما قائلند که حج، يک واجب مشروط است.
مخصوصا اين نکته را اضافه کنيم که هم ما عرض کرديم و هم مرحوم آخوند و بعضي از بزرگان تصريح کردهاند که در واجب مشروط، بعد از آنکه شرط حاصل شد، واجب مشروط از مشروط بودن خارج نميشود. اينچنين نيست که در واجب مشروط بعد از حصول شرط، بگوييم اين واجب، واجب مطلق شد. واجب مشروط بعد از آنکه شرط واجب شود، در حين حصول شرط، باز مشروط بر آن شرط است مادامي که آن شرط باشد. اينچنين نيست که بگوييم بعد از آنکه شرط حاصل شد، اين واجب مشروط از مشروط بودن خارج شود و واجب مطلق شود.
بنابراين آنچه که مشهور است که ما بگوييم واجب مطلق؛ يا واجب مطلق معلق است يا واجب مطلق منجز، اشکالش اين است که با خود مثالي که صاحب فصول براي واجب معلق بيان کرده، سازگاري ندارد، چون اين مثال خودش در واجب مشروط است. احتمال دوّم اين است اين واجب معلق، قسمي از اقسام واجب مشروط است. واجب مشروط به آن واجبي ميگوييم که گاهي اوقات خود حصول واجب، متوقف بر يک امر غير مقدور نيست و گاهي متوقف بر يک امر غير مقدور است.
مرحوم شيخ انصاري(مطارح الانظار،صفحه 51 و52) ابتداء بعد از اينکه کلام صاحب فصول و اين تقسيم را نقل ميکند، آن را انکار و رد ميکند. فرموده است که «لا نعقل للواجب ما عدا المطلق و المشروط قسماً ثالثاً يكون هو المعلق»؛ شيخ انصاري در مطارح فرموده غير از واجب مطلق و واجب مشروط يک قسم سومي را تعقل نميکنيم.
مرحوم آخوند در کتاب کفايه، انکار مرحوم شيخ را توجيه کرده و فرموده مرحوم شيخ ميخواهد بگويد واجب معلق در قبال واجب مشروط معنا ندارد، واجب معلق يک قسمي از همان واجب مشروط است.
شما وقتي در واجب مشروط ميگوييد، قيد به ماده برميگردد، اين برگشتن قيد به ماده به اين معناست که اين ماده که عبارت از حج باشد، معلق بر آمدن آن قيد است.
در حقيقت مرحوم آخوند ميفرمايد اينکه شيخ انصاري واجب مطلق صاحب فصول را انکار کرده، اين انکار در حقيقت انکار اين معنا است که آن واجب مشروط به معناي مشهور را ميخواهد رد کند.
باز آن نزاع را تکرار کنيم. قبلا نزاع در اين بود که در جملات شرطيه، آيا قيد به هيئت برميگردد، کما اينکه مشهور اين نظريه را قائل بودند، مشهور ميگفتند «إن جاءک زيدٌ فأکرمه»، اين مجيء، شرط است براي هيئت و مدلول هيئت، که مدلول هيئت همان وجوب اکرام است. در نتيجه طبق نظريه مشهور، مادامي که اين شرط محقق نشود، وجوب، محقق نميشود و وجوبي در کار نيست.
اما مرحوم شيخ با مشهور مخالفت کرد و فرمود برگشت اين قيد و اين شرط به هيئت محال است، ولو بحسب ظواهر قواعد ادبية و عربية به هيئت برميگردد، اما بحسب اينکه فرمود دليل داريم -که مجموعا سه دليل اقامه شده بود بر اينکه محال است که اين قيد به هيئت برگردد- لذا فرمودند قيد و لو به هيئت بايد برگردد، اما لُبّا و واقعا به ماده بر ميگردد.
در نتيجه طبق نظريهي شيخ در اين «إن جاءک زيد فأکرمه»؛ مجي، قيد اکرام است نه قيد وجوب اکرام. يعني طبق نظريه شيخ در اينجا که ما يک وجوب داريم، يک اکرام داريم، که اکرام را واجب ميناميم، اين اکرام که عنوان واجب را دارد، واجب استقبالي است، يعني اين واجب معلق است بر حصول آن قيد، که عبارت از مجيء باشد.
آخوند ميفرمايد در حقيقت اينکه شيخ انصاري واجب معلق صاحب فصول را انکار کرده، اين انکار در حقيقت انکار مشهور در واجب مشروط است.
به عبارت ديگر؛ آخوند ميخواهد بفرمايد که شيخ چرا اسم اين را گذاشته واجب معلق؟ بايد به آن بگوييم واجب مشروط به نحوي که ما بيان ميکنيم نه به آن نحوي که مشهور واجب مشروط را ذکر کردهاند.
پس آخوند ميفرمايد اشکال شيخ به صاحب فصول، عمدتا در مقام واقع نيست، در مقام واقع واجب معلق صاحب فصول، همان واجب مشروط شيخ انصاري است، چرا اسم آن را گذاشتهاي واجب معلق، اين همان واجب مشروط است. اينکه شيخ، صاحب فصول را رد ميکند اين رد در حقيقت انکار واجب مشروطي است که مشهور قائلاند.
نتيجه اين ميشود که انکار شيخ، انکار در مقام تسميه است، و انکار بحسب واقع نيست. لذا ميگويند نزاع بين شيخ و صاحب فصول «لا يتجاوز عن حدود اللفظ»؛ يک نزاع واقعي و حقيقي بين شيخ و صاحب فصول وجود ندارد.
تا اينجا اين دو نظريه بيان شد، يک نظريه که بگوييم واجب معلق از اقسام واجب مطلق است و اشکال آن را هم عرض کرديم.
نظريه دوّم اينکه بگوييم واجب معلق از اقسام واجب مشروط است، کما اينکه شيخ انصاري اين نظريه را قائل است.
همچنين از محاضرات(ج2، ص348) مرحوم آقاي خوئي همين استفاده ميشود که ايشان هم ميفرمايند واجب معلق يک قسمي از واجب مشروط است. کلام ايشان در محاضرات را دقت کنيد تا جلسه بعد.
نظری ثبت نشده است .