موضوع: معلق و منجز
تاریخ جلسه : ۱۳۸۱/۱/۲۸
شماره جلسه : ۱۲
-
استدلال محقق نائيني بر استحاله واجب معلق
-
مقدمات برهان محقق نائيني
-
سوال محقق نائيني از صاحب فصول
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
استدلال محقق نائيني بر استحاله واجب معلق
عرض کرديم براي استحاله واجب معلق چند برهان اقامه شده است. برهان اوّل که برهان مرحوم محقق نهاوندي بود، مفصل به بحث گذاشته شد و ملاحظه فرموديد اين برهان ناتمام بود. برهان دوّم بر استحاله واجب معلق، را مرحوم محقق نائيني(قده) در کتاب فوائد الاصول(1: 186) بيان فرموده است. محقق نائيني بر خلاف مرحوم محقق نهاوندي ميفرمايد ما قائل هستيم که اراده تشريعيه به امر استقبالي تعلق پيدا ميکند و اصلا در جميع واجبات شرعيه، اراده به يک امر استقبالي تعلق پيدا ميکند.مشکل واجب معلق از جهت تعلق اراده به امر استقبالي نيست. ما قبول داريم که در احکام شرعيه وقتي موضوع، داراي يک قيود و شرايطي است، مولا يک عملي را که متعلق غرض مولا است از عبد اراده ميکند، لکن اين عمل در بعضي از شرايط و تقادير خاص، متعلق غرض اوست، مثلاً ميخواهد بفرمايد در وقت طلوع فجر روزه بگير يا نماز بخوان. پس عمل قبل از طلوع فجر، متعلق غرض مولا نيست. نماز در فرضي متعلق غرض مولا است که طلوع فجر محقق شود. آنگاه فرموده ما نميتوانيم بگوييم مولاي آمر بايد صبر کند، حق حرف زدن ندارد، بگذارد طلوع محقق شود و بعد بفرمايد مثلاً «صلِّ».
وقتي اراده مولا تعلق پيدا کرد إنشاء ميکند، و لو اينکه اين موضوع بعد از آنکه آن شرط محقق شد فعليت پيدا ميکند. بعد از فعليت موضوع، حکم فعليت پيدا ميکند، اما إنشاء حکم و تحقق اراده مولا از قبل است. اراده مولا به يک امر استقبالي تعلق پيدا ميکند. حتي تصريح ميفرمايند در جميع واجبات شرعيه يک چنين چيزي هست، که ما يک انشاء أزلي داريم -اين اصطلاحي است که ايشان اينجا آورده، که مرادشان از انشاء أزلي يعني قبل از اينکه موضوع و شرايط موضوع فعليت پيدا کند، در يک زمان دور و بعيد مولا إنشاء فرموده. مراد ايشان از ازلي، آن ازلي در فلسفه نيست-. ميفرمايند اصلا در إنشاء، در جعل، در تشريع، همه اينها بصورت ازلي است. يعني در يک زمان خيلي دور، هزار سال و يا صد هزار سال قبل مثلاً، شارع غرضاش تعلق پيدا کرده و اراده کرده تمام انسانهايي تا قيامت ميآيند حج را انجام دهند. اين اراده از قبل بوده و إنشاء ازلي است، اما فعليت حکم، داير مدار فعليت موضوع و قيود و شرايط موضوع است.
لذا ايشان ميفرمايند ما اصلا آن حرف مرحوم نهاوندي را نميزنيم و وارد آن بحثهاي فلسفي انفکاک اراده از مراد نميشوند و تقريبا همان سبکي که مرحوم آخوند در کفايه دارند، ايشان هم همان مطلب را دارند. تا اين قسمت فرمودند اشکال واجب معلق نه از اين جهت است که اراده به امر استقبالي تعلق پيدا نميکند، بلکه استحاله واجب معلق از يک جهت ديگري است و آن جهت را در دو مطلب بيان ميکنيم.
(يک نکتهاي را در پرانتز عرض کنم؛ در نقل نظريات بزرگان، چه در بحث، چه در تعليق دو راه وجود دارد؛ يک راه اين است که انسان هو هو کلمات ديگران را بنويسد يا عين آن را ترجمه کند و بيان کند، مثلاً گاهي اوقات در بحثي که در نظريه مرحوم اصفهاني داشتيم، ممکن است بعضي از کتابها را ببينيد که دو صفحه عينا عبارة نهاية الدرايه را آوردهاند يا در مقام بيان همينطور. در حالي که به نظر نميرسد اين راه، راهي قوي باشد. بايد هميشه در مقام بيان نظرات ديگران، آن لبّ فرمايش ديگران را از بطن کلمات استخراج کرد و آن را نقل کرد، تا معلوم شود ريشه اصلي کلمه چيست. آوردن عين عبارت فايدهاي ندارد.
امام و مرحوم آقاي خويي از اين گروه هستند که عين عبارت را نقل نميکنند و اگر گاهي عين عبارت را نقل ميکنند باز خودشان يک جمعبندي ميکنند. کار محقق بايد اينگونه باشد و روش صحيح و قوي به نظر ما اين است. مثلاً در بحث فوائد الاصول ببينيد مرحوم نائيني دو يا سه صفحه اين نظريهاي که ميخواهيم بيان کنيم بيان نمودهاند. همين دو صفحه را ميتوانيم اساس فرمايش ايشان را در دو سه سطر خلاصه کرد. و بايد اينگونه باشد و به نظر من آن روش اوّل روش غير صحيحي است.)
مقدمات برهان محقق نائيني
مرحوم نائيني ميفرمايد ما هم بر استحاله واجب معلق استدلال داريم و هم يک سوال از صاحب فصول داريم -چون إبداع کننده واجب معلق صاحب فصول است-. اما اين برهان مرحوم نائيني دو مقدمه دارد.مقدمه اوّل: در تمام قضايا، قيودي که و لو بحسب ظاهر مربوط به حکم است، امّا در واقع اين قيد، قيد براي موضوع است و همانطور که اگر موضوع فعليت پيدا نکند حکم فعليت پيدا نميکند، تا قيود موضوع هم فعليت پيدا نکند، حکم فعليت ندارد.
مقدمه دوّم: ميفرمايند تمام قيود غير اختياريه، از قيودي است که مولا در مقام إنشاء مقدرة الوجود و مفروض الوجود بايد قرار دهد.
يعني چه؟ قبلا گفتيم قضاياي حقيقية، قضايايي است که موضوع در آن قضايا مفروض الوجود است، يعني مولا در مقام جعل حکم، موضوع را مفروض الوجود قرار ميدهد و بعد از آنکه مفروض الوجود قرار داد، حکم را جعل ميکند. لذا در قضاياي حقيقيه، موضوع منحصر به افراد و مصاديق موجوده در عالم خارج نيست، افرادي که فرض وجودشان هم شود، و لو هنوز بالفعل موجود نيستند، اما وجود اينها داخل در موضوع قضاياي حقيقيه فرض شده است.
آنگاه ميفرمايد اگر يک قيدي غير اختياري است مثل زمان، که يک قيد غير اختياري است، چون مکلف خودش قدرت تحصيل زمان را ندارد، چون فرض کرديم غير اختياري است، «لابد و أن يکون مفروض الوجود»؛ يعني شارع آن را بعنوان مفروض الوجود قرار ميدهد. بعد که عنوان مفروض الوجود قرار داد، حکم را جعل ميکند و در اين قضاياي حقيقيه که موضوع و قيود، مفروض الوجود است، نتيجهي مفروض الوجود بودن اين است که تا موضوع و قيود موضوع فعليت پيدا نکند، حکم فعليت ندارد.
بعد ميفرمايند از اين بيان، استحاله واجب معلق معلوم ميشود. چون در واجب معلق، صاحب فصول ميخواهد بگويد وجوب(که حکم است) فعليت دارد، اما واجب استقبالي است. وجوب فعلي و واجب استقبالي است. چرا واجب استقبالي است؟ چون «زمان» که شرط آن است هنوز نرسيده است.
ايشان ميفرمايد با اين بيان گفتيم مادامي که قيود موضوع فعليت پيدا نکند، حکم فعليت پيدا نميکند. اصلا در قيودات مفروضة الوجود، مسأله اينطور است که مادامي که قيد فعليت پيدا نکند، موضوع فعليت ندارد و وقتي موضوع فعليت نداشت محال است حکم فعليت داشته باشد. اگر بخواهيم بگوييم حکم فعليت دارد و معناي فعليت حکم اين است که اين موضوع و اين قيود در خود حکم دخالت ندارند، در حالي که ما ميگوييم مادامي که موضوع محقق نشود و در حالت مفروض الوجود بماند، حکم به مرحله فعليت نميرسد.
لذا ميفرمايند اين بيان ميشود بيان استحاله. چرا؟ چون ما يک فعلي به اسم زمان را مفروض الوجود قرار داديم، مفروض الوجود يعني تحصيل آن واجب نيست، يعني اگر خود قيد حاصل شد، موضوع حاصل ميشود و اگر قيد و موضوع با هم حاصل شد و فعليت پيدا کرد، حکم فعليت پيدا ميکند. پس اگر حکم بخواهد بصورت مطلق باشد اين محال است.
مرحوم صاحب فصول در واجب معلق ميگويد حکم، مطلق است، وجوب، فعليت دارد. اما واجب، معلق بر زمان است. اگر اين زمان در خود وجوب دخالت داشته باشد، اين بيان محقق نائيني درست است، اما اگر فرض کنيم زمان در ملاک واجب دخالت دارد، نه در ملاک وجوب، ملاک وجوب تمام است، وجوب به مرحله فعليت ميرسد، زمان در ملاک واجب دخالت دارد، مرحوم نائيني ميفرمايند اين هم مشکل را حل نميکند. براي اينکه بالاخره اين زمان، يک قيد مفروض الوجود است، تا اين قيد نيايد، مقيد که موضوع است فعليت پيدا نميکند، تا مقيد فعليت پيدا نکند حکم فعليت پيدا نميکند.
اين بيان محقق نائيني است براي اينکه استحاله واجب معلق را اثبات کند. به بحث شرط متأخر هم مراجعهاي بفرماييد، آنجا هم ما اين نظريه مرحوم نائيني را خيلي مفصل منتها در رابطه با واجب مشروط بيان کرديم.
آنجا هم گفتند قيود دو نوع است؛ اختياري يا غير اختياري. تحصيل وجوب اختياري يا واجب است يا نيست. فرمودند قيود غير اختياريه، که طبيعتا تحصيل آن واجب نيست، چون از اختيار مکلف خارج است. تمام قيود غير اختياريه بايد در نظر مولا و مقام جعل عنوان مفروض الوجود و مقدرة الوجود داشته باشد. اگر عنوان مقدرة الوجود است، يعني حالت انتظاريه دارد. وقتي مقدرة الوجود است، تحصيلش براي مکلف لازم نيست. معنايش اين است که موضوع هنوز فعليت ندارد، چون قيد محقق نشده است. وقتي قيد محقق نشده و موضوع فعليت ندارد، حکم هم به مرحله فعليت نميرسد، چون امکان ندارد.
مگر اينکه بگوييد اين حکم نسبت به اين قيد، مطلق است، که ميفرمايد گفتيم که باز نميتوانيم اين حرف را بزنيم چون قيد، قيد موضوع است و هر حکمي نسبت به خود موضوع، مقيد است، و تا موضوع محقق نباشد، حکم فعليت ندارد. تا اينجا بيان استحاله.
سوال محقق نائيني از صاحب فصول
بعد ميفرمايند يک سوالي از صاحب فصول داريم، آن اين است که چه فرقي بين بلوغ و وقت است؟ چه فرقي بين استطاعت و وقت است. صاحب فصول در صدر کلامشان فرمودهاند ما واجب معلق را در باب قيودي ميگوييم که مثل زمان باشد. مثل حج که ميگوييم وقتي شارع فرمود «لِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ» وجوب حج فعليت پيدا ميکند، اما واجب استقبالي است. مرحوم نائيني مي فرمايند چه فرقي بين زمان و استطاعت است؟ همين حرف را در مورد استطاعت هم بزنيد، بگوييد استطاعت هم مثل زمان است آن کسي که مستطيع نيست حج بر او وجوب دارد، اما واجب آن زماني است که استطاعت حاصل شود. چه فرقي بين استطاعت و زمان است و با کلمه «ليت شعري» ميآورند، يعني ما هر چه فکر کرديم صاحب فصول چرا اين حرف را در «زمان» زده و گفته حج نسبت به زمان، واجب معلق است، يعني وجوب حج، فعلي است، واجب که حج است، استقبالي است، اما اين حرف را نسبت به استطاعت نميزند، در استطاعت هم بگويد وجوب فعلي است اما واجب زماني است که شما استطاعت داشته باشيد، ميفرمايد ما هر چه فکر کرديم، نفهميديم چرا صاحب فصول اين حرف را زده است.البته وقتي نظريه صاحب فصول را بيان ميکرديم، صاحب فصول در آخر کلامش يک توسعهاي داده، يعني در اوّل کلام مسأله را در باب وقت ميآورد، اما در آخر کلام نسبت به همه قيود غير اختياريه اين نظريه واجب معلق را دارد. ولي باز در دايره قيود غير اختياريه است، ولي استطاعت يک قيد اختياري است، يعني مکلف مختار است، ميتواند زحمت بکشد و خودش را مستطيع کند و يا اين کار را نکند. اين قسمت دوّم فرمايش مرحوم نائيني.
بعد مرحوم نائيني ميفرمايند ما قائل هستيم که واجب معلق محال است و فرقي بين قضاياي حقيقيه و قضاياي خارجيه هم نميکند. در قضاياي حقيقيه که اصلا موضوع و قيود موضوع، مفروض الوجود است و بحثي ندارد، آنجا برهان استحاله خيلي برنده و محکم است. اما در قضاياي خارجيه هم باز طبق آن کبرايي که گفتيم، هر قيد غير اختياري بايد مفروضة الوجود باشد و لو قضيه خارجيه باشد.
مثالي ميزنند که اگر مولا بگويد «صلِّ في مسجد الکوفة عند طلوع الفجر» و فرض کنيد اين «صلِّ» را به يک فرد معين خطاب کرده و بر يک نفر معين واجب کرده و قضيه ميشود قضيه خارجيه و بنحو کلي، اينجا عند طلوع الفجر يا عند زوال الشمس قيدي غير اختياري است که از اختيار مکلف خارج است و مکلف نميتواند آن را تحصيل کند. پس بايد مفروض الوجود قرار دهد، تا مفروض الوجود شد، ميگوييم تا اين فعليت پيدا نکند آن حکم هم فعليت ندارد.
نتيجه اين ميشود که مرحوم نائيني قائل است که واجب معلق محال است، اما نه از آن راه مرحوم نهاوندي و اين استحاله را، هم در قضاياي حقيقيه قائلاند و هم در قضاياي خارجيه، منتها ميفرمايند در قضاياي حقيقيه مطلب خيلي واضح است، اما در قضاياي خارجيه مطلب به اين وضوح نيست و لو اينکه همان برهان در اينجا هم جريان دارد.
سوال:...؟
پاسخ استاد: کساني که واجب معلقي هستند، ميگويند واجب سه نوع است: مطلق، مشروط، معلق. مرحوم آخوند و مرحوم عراقي و صاحب فصول اين نظريه را دارند، قائل به تثليث تقسيماند، که ميگويند يک واجب مستقلي داريم به نام «واجب معلق». اما مرحوم نائيني و کساني که واجب معلق را منکر هستند ميگويند همه واجبات بصورت واجب منجز است، اما واجب معلق به اين معنا، همان واجب مشروط است، اما واجب معلق که بگوييم وجوب فعلي و واجب استقبالي، اين را قائل نيستند.
سوال:...؟
پاسخ استاد: در بعضي از کلمات، مطلق را به معلق و منجز تقسيم کردهاند، اکثر هم همين کار را کردهاند. يعني سه نظريه وجود دارد، يکي اينکه مطلق را تقسيم کردهاند، يکي مشروط را تقسيم کردهاند. اگر يادتان باشد مرحوم آقاي خويي فرمودند ما واجب معلق را به واجب مشروط به نحو شرط متأخر برميگردانيم. لذا واجب معلق، طبق نظر ايشان از اقسام واجب مشروط ميشود. بعضي هم گفتهاند اين قسم مستقلي است، نه ربطي به واجب مطلق دارد نه ربطي به واجب مشروط.
نظری ثبت نشده است .