موضوع: مباحث اخلاقی
تاریخ جلسه : ۱۳۸۱/۱۰/۱۸
شماره جلسه : ۲۶
چکیده درس
-
انسان هميشه از دو طرف مواجه با اموري است. در همه امور اينچنين است، مثل امور عبادي، علمي، اجتماعي، خانوادگي، در همه امور هميشه انسان بر سر دو راهي است و اين دو راهي براي همه ما وجود دارد.
دیگر جلسات
موضوع بحث؛ انسان بر سر دو راهی
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله ربّ العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
در روايت صحيحهاي، در کافي شريف(2: 267) أبان از امام صادق(عليه السلام) نقل کرده است: «مَا مِنْ مُؤْمِنٍ إِلَّا ولِقَلْبِه أُذُنَانِ فِي جَوْفِه أُذُنٌ يَنْفُثُ فِيهَا الْوَسْوَاسُ الْخَنَّاسُ وأُذُنٌ يَنْفُثُ فِيهَا الْمَلَكُ فَيُؤَيِّدُ الله الْمُؤْمِنَ بِالْمَلَكِ فَذَلِكَ قَوْلُه وأَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْه».
حديث اين است که از اموري که خداوند در ذات انسان قرار داده اين است که انسان هميشه از دو طرف مواجه با اموري است. در همه امور اينچنين است، مثل امور عبادي، علمي، اجتماعي، خانوادگي، در همه امور هميشه انسان بر سر دو راهي است و اين دو راهي براي همه ما وجود دارد.
منشأ آن هم اين است که خداوند تبارک و تعالي ميفرمايند: «مَا مِنْ مُؤْمِنٍ إِلَّا ولِقَلْبِه أُذُنَانِ فِي جَوْفِهِ» در باطن قلب مؤمن دو اُذُن وجود دارد، مراد از اين قلب در اينجا قلب فيزيکي انسان نيست، بلکه مراد نفس انسانيت است که دو دريچه براي آن وجود دارد.
يعني حقيقت نفس، حقيقتي است که هميشه دو راه به سوي هر امري دارد. «أُذُنٌ يَنْفُثُ فِيهَا الْوَسْوَاسُ الْخَنَّاسُ»؛ يک راه آن راهي است که شيطان هميشه او را وسوسه ميکند «وأُذُنٌ يَنْفُثُ فِيهَا الْمَلَكُ»؛ و يک اُذُني است که ملک در آن ميدمد «فَيُؤَيِّدُ الله الْمُؤْمِنَ بِالْمَلَكِ»، خداوند مؤمن را به آن ملکي که موظف است به دميدن در نفس اين انسان، تأييد ميکند.
تجربه هم نشان داده انسان الان ميخواهد نماز اول وقت بخواند، بلافاصله يک وسوسه در نفس او ايجاد ميشود، ميگويد اين کار مثلا مهمتر و اين عمل لازمتر است و يا مثلا مانع وجود دارد. اينها را ميشود در اين بخش الوسواس الخناس قرار دهيم.
اما اگر انسان در اول وقت، سريع قيام کرد براي خواندن نماز اول وقت، معلوم ميشود آن ملکي که از دريچهاي انسان را هدايت و راهنمايي ميکند فعال است.
بايد در همه امور اين را بدانيم، در مسائل علمي هم همينطور است، گاهي اوقات وسوسههايي سراغ انسان ميآيد که چرا اين درسها را ميخوانيم؟ اين کتاب و نوشتهها براي چيست؟ گاهي سبب ميشود که اين وسوسه آنقدر قدرت و فعليت پيدا ميکند که انسان ميگويد همه اينها را کنار بگذاريم و به سراغ عبادت و بندگي خدا برويم. اين وسوسهاي است که از جانب شيطان سراغ انسان ميآيد.
يعني شيطان گاهي اوقات انسان را دعوت به بندگي خدا ميکند، براي اينکه از يک کار لازم و ضروري که بسيار مهم و زيربنايي است انسان را بازدارد. به اصرار يک امر ظاهري عبادي و امري که امر خشکي است و آن باطن و حقيقت اصلي را رها کند.
نتيجه ميگيريم هميشه سر دو راهي هستيم. خداوند تعيين نکرده حالا که آمديم طلبه شديم يک راهي صحيحي را، تا آخر در حال رفتن هستيم. نه، هر قدمي که انسان بر ميدارد اين دو راهي در آن وجود دارد. در همه امور است و اختصاص به امور عبادي ندارد، اختصاص به امور علمي ندارد، در امور خانواده، امور اجتماع، امور مالي، امور اخلاقي، در همه چيز وجود دارد. لذا انسان بايد خيلي پناه بر خدا ببرد.
اينکه ميفرمايد «فَيُؤَيِّدُ الله الْمُؤْمِنَ بِالْمَلَكِ» يعني ما هميشه محتاج تأييد الهي هستيم.
اين تعبير از امام(رضوان الله عليه) خيلي مشهور است، که ميفرمايند غالبا از ايشان ميخواستند کسي را دعا کنند ميفرمودند خدا شما را تأييد کند.
آن تأييد «فَيُؤَيِّدُ الله الْمُؤْمِنَ بِالْمَلَكِ» است نه تأييدي ظاهري. تأييد ظاهري سر جاي خودش، اما آنچه ايشان ميفرمودند خداوند شما را تأييد کند معنايش اين است، يعني آن ملکي که بايد در نفس شما در سر دو راهيها کمک شما کند، خداوند بيشتر آن ملک را وادار کند که دست اين انسان را بگيرد و نگذارد بلغزد. احتمال لغزش تا آخر عمر انسان وجود دارد.
اين چه حکمتي است در سنت خداوند؟ ما نميدانيم، شايد انسان هرچه به سوي آخر عمر نزديکتر ميشود، احتمال لغزش او بيشتر ميشود. لغزشهايي که در زمانهاي آخر وجود دارد، خيلي خطرناکتر از لغزشها در زمانيهاي ديگر است.
پس هميشه نياز به تأييد الهي داريم. هميشه بايد کاري کنيم تأييد الهي شامل ما شود.
راه براي اينکه تأييد الهي شامل ما شود رضاي خدا است.
لااقل ببينيم آنچه رضاي خداوند است چيست و آنچه واقعا خدا را خشنود ميکند چيست و بدانيم خشودي ما، يک باطل محض است و خشنودي ديگران باطل محض است. آنچه حقيقت و آثار دارد و آن خشنودي که واقعا آثار براي نفس انسان دارد، خشنودي و رضايت الهي است.
واقعا در هر امري ببينيم رضايت خدا چيست؟ ميخواهيم حرفي را بزنيم يا بشنويم، واقعا چقدر حساب ميکنيم در اين حرف رضايت خداوند هست يا نيست؟
بزرگان ما مخصوصا در قديم افرادي وجود داشتند که طوري خودشان را ساخته بودند که ديگران در حضور آنها جرأت نميکردند هر حرفي را بزنند و هر مطلبي را مطرح کنند. اما اکنون اينها مقداري کمرنگ شده است. آنچنان خودمان را بار آوريم که ديگران بفهمند ما هر حرفي را گوش نميدهيم و هر حرفي را نميزنيم و هر کاري را انجام نميدهيم.
محور آن رضايت خداست اگر اين باشد آنگاه «فَيُؤَيِّدُ الله الْمُؤْمِنَ بِالْمَلَكِ» وجود دارد.
باز در روايت ديگر است که وقتي انسان مؤمن به سمت گناه و لغزش ميرود، آن ملک او را دعوت ميکند که اين کار را نکن و به آن سمت نرو. اينکه خداي نکرده به سمت گناه ميرويم ببينيم در نفسمان هيچ دغدغهاي وجود ندارد، حاضريم هر پولي را از هر کسي بگيريم، من اين را بعضي اوقات گفتهام واقعا در زمان ما خيلي عجيب شده، در زمان قديم طلبههاي حوزه حاضر نبودند هر پولي را از هر کسي بگيرند، اما امروز طوري شده که فرض کنيد يک کلاهي اگر از بيرون بيايد در حوزه بخواهد مالي را تقسيم کند، همه حاضرند بگيرند. چرا؟ براي اينکه در اين مسير توجه ما کم شده است.
حتي نه در حوزه، در بيرون از حوزه اگر کسي پولي را به انسان ميدهد، اول انسان ببينيد ميتواند آن پول را بگيرد يا نه؟ به چه عنواني اين پول را به او ميدهد، چه هدفي دارد؟ اينها را بايد انسان توجه داشته باشد.
دغدغههاي ما الان خيلي کم شده، در حرف زدنها، اعمال، گفتار. اينها بايد بيشتر باشد. واقعا چه شده که وقتي ميخواهيم برويم به يک طرفي و يک لغزشي را انجام دهيم، آن دغدغههاي نفس ما که ما را کنترل کند وجود ندارد. بايد آن را بيدار و تقويت کنيم.
علي أي حال راه آن فقط رضايت الهي است که إن شاء الله خداوند شامل همه ما بفرمايد.
و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
نظری ثبت نشده است .