درس بعد

طهارت قلب (3)

درس قبل

طهارت قلب (3)

درس بعد

درس قبل

موضوع: مباحث اخلاقی


تاریخ جلسه : ۱۴۰۱/۹/۲


شماره جلسه : ۳۲

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • راههای طهارت قلب و اثرات آن- بخش سوم

دیگر جلسات

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحيمْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ

آنچه تاكنون بدان اشاره شد اين است كه «طهارت قلب» موضوع اصلی مباحث اخلاق است. یعنی هر کسی که به دنبال رشد، سیر و سلوک و مسائل اخلاقی است بايد موضوع و محور فعاليتش را قلب خودش قرار دهد و بداند این قلب چگونه طهارت، چگونه قساوت و چگونه زیغ و رین و ... پیدا می‌کند.

این عناوینی که در قرآن هست و خیلی هم هشدار دهنده‌ است.

ما گاهی كه آیات قرآن را می‌خوانیم مثل «طَبَعَ اللهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ»، پيش خود می‌گويیم اینها مربوط به کفار است نه ما. در حالی که این خیالي بيش نيست و خدای ناکرده اگر مراقبت نکنیم ممکن است گرفتار همین سرنوشت شویم كه پایان کار قلب و آغاز بدبختی انسان است. پس لازم است این موضوع را دنبال کنیم تا از آیات و روایات دريابيم چه عواملی موجب طهارت قلب و چه عواملی مانع از آن است.

انجام واجبات و ترک محرمات، هرچند في‌ الجمله طهارت قلب می‌آورد اما باید یک مقدار بحث دقیق‌تر و مبسوط‌تر پیگیری شود. عوامل آن را مي‌توان در آیات، روايات و کلمات بزرگانی که مسلّم استاد اخلاق بودند، جستجو كرد. كتاب چهل حدیث امام خميني را بايد مکرر خواند. احساس خود من وقتی اين كتاب را می‌خوانم اين است گویا صدای این مرد و نفس او را احساس مي‌كنم. درمي‌يابم كه واقعاً دنبال تهذیب خودش و دیگران بوده است.

یکی از آیاتی که باید خیلی در آن تأمل کنیم آیه دهم سوره مبارکه فاطر است، «مَنْ كَانَ يرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعًا إِلَيهِ يصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يرْفَعُهُ وَالَّذِينَ يمْكُرُونَ السَّيئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَكْرُ أُولَئِكَ هُوَ يبُورُ»، این آیه داراي سه قسمت است، در قسمت اول مي‌فرمايد: «‌مَنْ كَانَ يرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعًا» هر كسي كه براي حفظ انسانيتش دنبال كسب عزت است و مي‌خواهد نفس عزيزي داشته باشد بداند عزت همه‌اش دست خداست.

«عزيز» يكي از اسماء الهي است و انسان براي رسيدن به سعادت بايد خود را در وادي اسماء الهي قرار دهد. اصلاً يكي از سؤالاتي كه انسان به مقتضاي آيات شريفه «يا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ» و «عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا» دائماً بايد از خود بپرسد اين است كه چقدر از اسماء الهي را در وجودم به فعليت رسانده‌ام؟ اين جعل خلافت و نيز تعليم به اسماء الهيه در انسان تكويني و فطري است. يعني خداوند در نهاد هر انساني قوه و استعداد تحقق و تجلي اسماء الهي را قرار داده است منتهي در حد خودش، بايد ببينيم چقدر از اين صفات را كسب كرده‌ايم، از علم، قدرت، شجاعت، رحمت و مهرباني، شفقت و دلسوزي، فعال و خلّاق بودن و ... اينها اسماء و صفات خداوند است كه در حد نازل مي‌تواند در انسان محقق شود، يكي از آنها هم عزيز بودن است.

محاسبه نفس فقط اين نيست كه انسان حساب كند چقدر واجب و چقدر مستحب انجام داده، اين اقل مراتب محاسبه است، بايد محاسبه كند با اين نفسي كه خدا به ما امانت داده چه كرده؟ چه مقدار از اين اسماء را به فعليت رسانده؟ من كان يريد العزة، به اين معناست كه انسان مي‌تواند داراي نفس عزيز بشود، عزّت در لغت به معناي قوت، و غلبه آمده، انسان مي‌تواند نفسي داشته باشد كه كسي يا چيزي نتواند بر او غلبه پيدا كند، هواي و هوس نتواند در او راه پيدا كند، آمال و آرزوهاي دنيوي نتواند او را از مسير حق منحرف كند.

برخي از لغويين مي‌گويند قوت و شدت از آثار عزّت است. در مفردات راغب عزت چنين معنا شده «حالةٌ مانعةٌ للانسان من أن يغلب»، عزت حالتي در انسان است كه مانع از مغلوب شدن او مي‌شود. اگر انسان با يك گناهي مواجه شد، چنانچه زود اختيار از دست دهد و مرتكب گناه شود پيداست كه عزيز نيست، هر چند هزار عنوان اعتباري دنيوي هم داشته باشد، رئيس الرؤسا و وزير الوزرا، رئيس الحكما و رئيس الفقها هم به او بگويند، اين عناوين كه آدم را عزيز نمي‌كند! عزيز آن است كه حالت شكست‌ناپذيري در او باشد. كسي كه زود عصباني مي‌شود اين حالت را ندارد، اگر به او گفتند فلان جا پشت سرتان حرف زدند چنانچه برآشفته و برافروخته شد، به فكر برآمد چگونه با آن فرد به مقابله برخيزد، اين فرد عزيز نيست اما اگر وقتي شنيد پشت سرش بدگويي او را كرده‌اند برايش فرق نكند، و حتي براي گوينده و شنونده آن استغفار كند معلوم مي‌شود كه عزيز است.

آن تعبير شگفت‌انگيز امام خميني(رضوان الله تعالی علیه) در آن پرواز بسيار خطرناك از پاريس كه اولاً احتمال انفجار هواپيما وجود داشت، ثانياً به ايران هم كه وارد مي‌شد، با يك نخست‌وزير و دولتي كه از طرف شاه منصوب شده و با ارتش و نيروهاي نظامي و انتظامي كه به حسب ظاهر قدرت دست آنها بود مواجه مي‌گرديد، اما وقتي از ايشان مي‌پرسند چه احساسي داريد مي‌گويد هيچي! اين جمله را برخي افراد نادان چنين معنا كردند كه برايش اهميت نداشته كه مردم طوري بشوند يا نه؟ در حالي كه اين نشانه عزّت نفس است، يعني من دنبال قدرت نيستم، هراسان هم نيستم در حال انجام وظيفه‌ام هستم حال يا به نتيجه مي‌رسم يا نمي‌رسم!

انسان مؤمن مبناي زندگي‌اش انجام وظائف الهي است كه بر عهده‌اش قرار گرفته. آشفتگي و اضطراب، خوف و نگراني از اينكه فردا چه خواهد شد؟ اگر يك روزي قدرت‌ها حمله كردند چه بر سر ما مي‌آيد نخواهد داشت. البته نمي‌گويم انسان آينده‌نگر نبايد باشد كه آينده‌نگري مطابق عقل است ولي آشفتگي و اضطراب نشانه عدم عزت است. اينكه اين روزها با وجود فشارهاي اقتصادي، طلاب عزيز با اين شهريه طلبگي با مناعت طبع گذران امور مي‌كنند كه واقعاً طلبه‌ها امروز ضعيف‌ترين اقشار جامعه از جهت مالي و اقتصادي هستند، غير از درصد خيلي كم كه در نهادها و ادارات مشغول كار هستند و شايد به پنج درصد هم نرسند، بيش از نود درصد در فشار اقتصادي سختي زندگي مي كنند.

استاد كفايه‌اي را معرفي كردند كه شب‌ها در بعضي از رستوران‌ها ظرفشويي مي‌كند تا بتواند زندگي‌اش را اداره كند، اينها را مردم هم بايد بدانند، استادي كه براي تأمين مخارج خانواده‌اش روزانه چهار، پنج‌ساعت نماز استيجاري مي‌خواند ولي عزت خودش را حفظ مي‌كند، پشت پا به همه چيز نمي‌زند، مي‌گويد رازق خداست ما هم بايد تلاش كنيم تا به اندازه‌‌ای كه آبرويمان حفظ شود، قوت لايموت بچه‌ها را تأمين كنيم، اين علامت عزت است.

خود را امتحان كنيم، اگر در مشكلات اضطراب پيدا كرده و اختيار از دست دهيم عزت نداريم، اين روشن است. در مواجهه با حوادث، بحران‌ها، صحنه گناه كه اظهر مصاديق است عزت نفس انسان مشخص مي‌شود اگر انسان با گناه مواجه شود و امكان ارتكاب داشته باشد، بتواند نگاه عمدي به نامحرم كند و نكرد عزت نفس او مشخص مي‌شود. اينكه گاهي مي‌گويند يك گناهي انجام داده و بعد هم توبه مي‌كنيم معنايش اين است كه اين فرد عزت نفس ندارد.

اگر انسان با گناه مواجه شد بلافاصله آيه شريفه «قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ» و «يعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْينِ» را به ياد بياورد.

اين ايام از برخي افراد شنيده مي‌شود كه مي‌گويند در زمان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) يا اميرالمؤمنين(علیه السلام) ما جايي نداريم كه به كسي تذكر بدهند حجابت را حفظ كن. پس مصداق «يعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْينِ» چه كسي است؟ اينطور نيست كه خدا به صورت فرضي بخواهد بگويد اگر يك اقوامی در آينده بخواهند نگاه به نامحرم كنند، مصداق آيه «يعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْينِ» مي‌شوند.

در هر صورت گناه نشانه عدم عزت نفس است، وقتي انسان گناه كند يك نقطه سياه در نفس او ايجاد مي‌شود و تا زماني كه اين نقطه باقي باشد قلب او نمي‌تواند ظرف صفا و اسماء الهي قرار گيرد در نتيجه نفس او عزيز نيست.

البته در روايات موارد و مصاديقي از موانع عزت نفس ذكر شده مثل اين مورد كه انسان طلب قرض از ديگري كند منتها اينها مصاديق خيلي نازله‌ي عدم عزت است، مصداق و عنوان اصلي عزت آن است كه انسان داراي حالتي باشد كه مانع از گناه و مانع از اضطراب و خوف و آشفتگي در درون او بشود، يعني اين عزت ملازم با همان اطمينان نفس است كه نفس را نفس مطمئنه مي‌كند. «مَنْ كَانَ يرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعًا» خدا مي‌فرمايد عزت را فقط از خود من بايد بگيريد، يك احتمال در اين آيه شريفه اين است كه اصلاً غير از معصومين كسي به اين مقام نمي‌رسد، بي‌خود دنبالش مي‌گرديد، اين احتمال ضعيفي است! چون آيه مي‌خواهد به بشر راه نشان دهد و بگويد اگر مي‌خواهيد عزت پيدا كنيد يك راه وجود دارد و آن هم فقط ارتباط با خداست و دنبال تحصيل آن چيزي باشيد كه رضاي خداوند در آن است، فكر جناحي، گروهي، باندي، قومي و قبيله‌اي و هوا و هوس‌هاي شخصي نكنيم. «فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعًا» تمام عزت براي خداست، همه‌اش در اختيار اوست و بايد از خود خدا آن را طلب كنيم، اين قسمت اول آيه خود از شئون بحث طهارت نفس است.

اما مطلب مهم در بحث ما قسمت دوم آیه است که راه رسيدن به عزت را بيان كرده و نشان مي‌دهد. «إِلَيهِ يصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يرْفَعُهُ»، این قسمت آیه همیشه باید مدّ نظر ما طلبه‌ها و هر مؤمنی باشد، خداوند می‌فرماید فقط کلم طیب را مورد قبول خود قرار می‌دهد، کلم طیب چیست؟‌ کلم طیب در بعضی روایات تطبیق بر قول «لاَ اِلهَ اِلَّا اللهُ مُحَمَدٌ رَسوُلُ اللهِ عَلِیٌ وَلِیُّ اللهِ وَ خَلِیفَةُ رَسوُلِهِ حَقّاً وَ خُلَفَائُهُ خُلَفَاءَ اللهِ» شده، یعنی این اعتقاد شیعیِ محض، کلم طیب است.

مراد از «قول» دراين روايت فقط لفظ نیست، بلكه اعتقاد به آن هم هست. «کلم» هم جمع «کلمه» است و مراد از آن الفاظی ناشی از اعتقاد صحیح است و الا در صرف گفتنِ و نوشتن الفاظ، طیب و غیر طیب معنا ندارد، یک لفظ مکتوب را كه نمی‌شود تقسیم به طیب و غیر طیب كرد. لذا همين صفت طیب قرینه است بر اینکه این کلم یعنی آن اعتقاد پاک، يا آن الفاظ همراه با اعتقاد پاکی که از قلب پاک نشأت مي‌گيرد. اگر انسان در درون خود این اعتقاد پاک را داشته باشد كه اساس و محور شهادت به توحید و رسالت پیامبر خاتم9 و خلافت و ولایت امیرالمؤمنين(علیه‌‌السلام) و اهل‌بيت(علیهم السلام) نهاده شده حتماً مورد نظر خداوند قرار مي‌گيرد.

البته در این اساس اعتقادات هم برخی معتقدند توحید محوریت دارد که یک مطلب دیگری است. قرآن می‌گوید کسی که می‌خواهد عزیز شود باید کلم طیب، اعتقاد صحيح و عمل صالح داشته باشد.

نکته مهم این است قرآن كه می‌فرماید «إلیه یصعد» کلم طیب به سوي خدا صعود مي‌كند، در مقابل چیست؟ كلم طيب در مقابل شرک است، یعنی مشرک دائماً اخلاد در زمین پیدا می‌کند، اخلاد در زمین يعني تعلق بيشتر به مادیات و شهوات، به‌طوري كه دنيا همه‌چیز او می‌شود، یصعد یعنی صعود كه در مقابل نزول است. اعتقاد صحيح انسان را از دنیا و مادیات جدا می‌کند و به مراحل فوق دنيا بالا مي برد.

چرا اینقدر به ذکر لا اله الا الله تأکید شده؟ چرا توصيه فرمودند اگر وسوسه‌ای در ذهن‌تان آمد حتی وسوسه و شك در مورد خدا (نعوذ بالله) بلا فاصله این ذکر را بگوئید که داروی مرض شك در ايمان است. ذکر لا اله الا الله، انسان را بالا می‌برد، وقتی كلم طيب بالا رود انسان را هم بالا می‌برد، نمی‌شود اعتقاد بالا برود و معتقد پايين بماند او هم بالا می‌رود و از دنيا كنده مي‌شود و حب دنیا روز به روز در او کم می‌شود، تا به جايي مي‌رسد كه نمی‌خواهد در این دنیا بماند، این دنیا برای او زندان مي‌شود «الدّنيا سِجنُ المؤمِن» لذا پيوسته دنبال رسیدن به لقاء الله است، این هم يك معيار و محکی برای ايمان ماست، هر روز ايمان و اعتقاداتمان را با اين محك بسنجيم و ببينيم توحیدمان چقدر قوی شده و چقدر بر يقين‌مان به وحدانیت خدا اضافه می‌شود.

باید اعتراف کنیم امروز همه‌ ما در بحران اعتقادی هستیم، با این اسباب و وسائلی که دشمنان و مشرکین و کفار درست کرده‌اند تا اعتقاد مردم را سلب کنند، چه حکومت اسلامی باشد چه نباشد، قرآن می‌گوید «وَلَنْ تَرْضَى عَنْكَ الْيهُودُ وَلَا النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ»، اینها تا اسلام را از ما نگیرند رهاي‌مان نمی‌کنند.

براي استحكام اعتقاداتمان چه‌كار كنيم؟ چگونه این درسهایی که می‌خوانیم، اعتقادات‌مان را قوی‌تر ‌کند؟ فقه، اصول، حدیث، تفسیر، فلسفه، بي‌شک در اعتقادات انسان مؤثر است. ما سر سفره‌ای نشسته‌ایم که وقتی یک حکم فقهی را بررسی می‌کنیم دائماً در حال برقرار ارتباط با کلام خدا و کلام حجت خدا هستیم و آنها را میزان قرار می‌دهیم، وقتی با بررسي ملاکات و ادله حكمي از احكام الهي را استنباط مي‌كنيم، بايد تلاش كنيم احكام قرآن حفظ شوند.

قرآن به هنگام بيان حكم طلاق كه می‌فرماید «اَلطَّلاقُ مَرَّتَانِ»، طلاق رجعی دو بار است ... مي‌گويد: «تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَمَنْ يتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ»، اين احكام حدود خداست. اگر کسی حدود خدا را به هم بزند ظالم است. مگر در زمان ما نمی‌خواهند احكام الهي را بهم بزنند؟ می‌گویند ازدواج یعنی چه؟ خواندن ایجاب و قبول يعني چه؟ همين كه دو نفر با هم توافق ‌کنند با هم زندگي كنند و در همه امور مرتبط باشند خودش ازدواج است، این ازدواج سفید كه مطرح شده حتی از مصادیق ازدواج معاطاتی هم نیست! چون ازدواج معاطاتی ایجاب و قبول فعلی دارد، تعهد و التزام دارد، چنين چيزي را نه عقل می‌پذیرد نه فطرت و ‌نه قانون خیلی از مراکز و نه شرع. می‌خواهند كانون خانواده را از بین ببرند بعد هم براي جدا شدن می‌گویند با یک توافق از هم جدا می‌شویم! طلاق یعنی چه؟ طلاق رجعی و خلع و بائن یعنی چه؟ در حالي‌كه خدا می‌فرماید «تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ»، اینها تا قیامت حدود الله است، «وَمَنْ يتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ».

جمله‌ی خیلی مهمی را مرحوم علامه طباطبائی(رضوان الله علیه) از دل همین آیات بيان می‌فرماید كه در اسلام غايت قوانین اجتماعی مقدمه‌ی قوانین عبادی فردی است، و قوانین عبادی فردی هم مقدمه‌ی معرفة الله است چنانچه در هر یک از اینها سر سوزنی  تغییر، تحریف، زیاده یا نقیصه انجام شود باب معرفه الله بسته می‌شود. یعنی ما که نشستیم سر سفره احکام و می‌خواهیم یک قانون اجتماعی يا فردی را بررسی کنیم. وقتی آن را درست و دقیق فهمیدیم، راه برای معرفة الله باز می‌شود.

این صوفي‌مسلكاني که فکر می‌کنند عرفان بدون عبادت‌های ظاهری بدست مي‌آيد یا می‌گویند عبادات براي وصل به خداست، ما وقتي به حد یقین و وصول به خدا رسیدیم ديگر نيازي به انجام عبادت نداريم، این افراد دين را نشناختند، قرآن و سنت و اجتهاد را نفهمیدند. اما اگر کسی اینها را فهمیده باشد، خواهد دانست هیچ حکمی نیست که تعطيلي آن انسان را یک قدم به معرفة الله نزدیکتر کند و بدون رعايت احكام الهي اصلاً معرفة الله ميسّر نمی‌شود.

درست است اسم علم کلام را فقه اکبر گذارده‌اند، ولی فقه اکبر، بدون فقه اصغر نمی‌شود! مگر مي‌شود دنبال فقه اکبر برويم و فقه اصغر را رها کنیم، لذا نسبت به درس‌هاي خود خیلی اهتمام داشته باشید، نگويیم این همه عمر صرف کنیم تا ده، بیست حکم به دست آوریم؟ اگر در تمام عمر یک حکم دقیق هم بتوانیم به دست بیاوریم همين در نافع بودن عمر كفايت مي‌كند. «إِلَيهِ يصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيبُ» اعتقاد صحيح بالا برنده است. هم خودش بالا می‌رود و هم انسان را بالا می‌برد.

سپس می‌فرماید «وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يرْفَعُهُ»، در فاعل یرفع احتمالات متعددی مطرح است؛ 1ـ عمل صالح آن کلم طیب را بالا مي‌برد. این احتمال مشهور است. 2ـ فاعل یرفع خدای تبارک و تعالی است و ضمیر در یرفعه به عمل صالح برمی‌گردد، خدا چنين قرار داده كه اعتقادات صحيح خود به خود بالا می‌رود، مثل یک نوری است که در آسمان‌ها پخش می‌شود، از خود آیه استفاده می‌شود که کلم طیب چون زمینی نیست بالا مي‌رود و همراه خود انسان را هم از مادیات و زمین جدا می‌کند و به ملکوت می‌برد، لذا انسان ملکوتی، الهی و ربانی می‌شود. عنوان عالم ربانی به همین معناست.

بنابر احتمال اول كه بگوئیم عمل صالح فاعل يرفعه است ملازمه‌ی بین اعتقاد پاك و عمل صالح بيان می‌شود یعنی فقط اعتقاد تنها فایده ندارد در عمل هم باید نشان داده شود. در حوزه‌های علمیه مگر روحانيت و طلاب چه می‌کنند؟ الآن كه دنیای شرک و کفر براي گرفتن دین از مردم تلاش مي‌كند، اولين سنگري كه مي‌خواهند از بین ببرند، روحانيت است. چون می‌دانند تنها گروهی که معارف را به صورت ناب، خالص و دقیق در اختیار دارند و آن را به بشر عرضه مي‌كنند روحانيت است. البته منظور ما از روحانی فقط عمامه به سر نیست منظور کسی است که این علوم دینی را درست خوانده باشد.

برای اینکه باب فهم مردم به این معارف بسته شود علیه روحانیت توطئه كرده و نقشه می‌کشند. پس ما باید قدر خود را بدانیم و متوجه باشيم سر چه سفره‌ای نشسته‌ایم، کار ما فرا گرفتن کلم طیب و انجام عمل صالح است، دنبال این هستیم که اعتقاداتمان روز به روز محکم‌تر و ریشه‌دارتر شود و موفق به انجام عمل صالح شويم، یک قسم از عمل صالح خدمت به خلق خداست، كه عيال خداوند هستند.

روحانیت خدمت به مردم را خدمت به خدا می‌داند. غير از حكومت‌هاي الهي کدام حکومت خدمت به مردم را خدمت به خدا می‌داند؟ ما در مقابل كساني که از حقوق بشر دم زده و می‌گویند به بشر من حیث بشر بودن خدمت مي‌کنیم، می‌گوئیم ما به بشر از جهت عیال الله بودن خدمت می‌کنیم، لذا هدف ما فقط این نیست که ظاهر دنیوی‌ مردم خوب باشد، هرچند رفاه و آزادی و امنیت و آسایش باید باشد اما هدف اصلی آن سعادتی است که بشر باید به او برسد. حکومت اسلامی برای همین است که خدمت به انسان‌ها كند و به آن هم افتخار مي‌كند برای اینکه بشر عیال الله است.

آیه شريفه «إِلَيهِ يصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يرْفَعُهُ» را لازم است همه ما در اتاق يا کتابخانه خود جلوی چشم‌ قرار دهيم تا پيوسته مورد توجه ما باشد.

ان شاء الله خداوند قلوب ما و چشم و گوش‌هايمان را به سوی معارف خودش باز بفرماید.

و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته




برچسب ها :

ذکر خدا درس اخلاق فاضل لنکرانی طهارت قلب روح ایمان تطهیر قلوب راههای تطهیر قلب طهارت نفس

نظری ثبت نشده است .