درس بعد

صلاة المسافر

درس قبل

صلاة المسافر

درس بعد

درس قبل

موضوع: صلاة المسافر (9)


تاریخ جلسه : ۱۴۰۱/۳/۱۰


شماره جلسه : ۲۲۱

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • خلاصه بحث گذشته

  • بررسی نحوه اعاده نماز در خارج از وقت

  • دلیل دیدگاه اعاده به صورت تمام

  • اشکالات صاحب جواهر(قده)

  • بررسی روایات

  • بررسی اشتراک احکام بین عالم و جاهل

  • فرع دوم مسئله چهارم

  • بررسی دو دیدگاه در مسئله

دیگر جلسات
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحيمْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ


خلاصه بحث گذشته
بحث در این مسئله هشتم عروه است که مرحوم امام این مسئله را مطرح نکرده است:

لو قصر المسافر اتفاقا لا عن قصد‌ فالظاهر صحة صلاته و إن كان الأحوط الإعادة بل و كذا لو كان جاهلا بأن وظيفته القصر فنوى التمام لكنه قصر سهوا و الاحتياط بالإعادة في هذه الصورة آكد و أشد.[1]

گفته شد صاحب جواهر(قده) برای عبارت «لو قصر المسافر اتفاقاً»، سه تفسیر ذکر کرد. قدما قائل‌اند کسی که وظیفه‌اش قصر است اما نیّت تمام می‌کند ولی عن غیر قصدٍ نماز را قصراً می‌خواند نمازش باطل است و باید اعاده کند، اما هم مرحوم سید و هم مرحوم بروجردی و ما نیز به تبع ایشان گفتیم نماز صحیح است. دلیل اصلی‌مان این است که قصر و اتمام متوقف بر قصد نبوده و از عناوین قصدیه نیست تا آن قاعده‌ای که صاحب جواهر فرموده: «ما قصد لم یقع و ما وقع لم یقصد» بخواهد جاری بشود.

بررسی نحوه اعاده نماز در خارج از وقت
بنابراین طبق دیدگاه برگزیده، نماز صحیح است و نیاز به اعاده ندارد بحث تمام است، اما کسانی که می‌گویند نماز باطل است و نیاز به اعاده دارد، می‌گویند اگر در وقت بود همان نماز قصر را باید اعاده کند، اما اگر در خارج وقت بود اینجا کیفیت قضاء آیا باید قصراً باشد یا اتماماً؟ بین‌شان محل خلاف است (یعنی بین همان قدمایی که می‌گویند نمازش باطل است و اگر در وقت اعاده نکرد و در خارج وقت می‌خواهد قضا کند):

1. جمعی مثل صاحب جواهر می‌گویند: باید قصراً قضا کند، دلیلش این است که این شخص در وقت بحسب الواقع مکلف به نماز قصر بوده، پس به حسب واقع آنچه فوت شده نماز قصر است و موضوع قضا این است که آنچه فوت شده باید قضا کند، پس «یجب علیه القضا قصراً».

2. در مقابل، شهید در ذکری و مرحوم محقق اعرجی (که معروف به مقدس بغدادی است) می‌گویند: باید تماماً قضا کند، اینها دلیل‌شان چیست؟ یکی از معانی «لو قصّر المسافر» را روی مسئله جهل آوردیم، اینها می‌گویند چون این شخص جهل داشته و جاهل است، پس آنچه خطاب اوست نماز تمام است و آدمی که سفر می‌رود و «جاهلٌ بأن المسافر یجب علیه التقصیر»، اگر نمازش را به نیّت تمام شروع کرد، اما حال قصراً تمام کرد اتفاقاً، آنچه خطاب به او متوجه است خطاب تمام است و شخص جاهل وظیفه‌اش طبق همان روایتی که خواندیم «إن قرئت علیه آیة التقصیر» (که قبلاً روایتش را مفصل خواندیم)، آنچه خطاب به آن متوجه است نماز تمام است «انقلب من القصر إلی التمام»، پس الآن هم باید همان را قضا کند. لذا دلیل ایشان آن است که «بأنه لم یخاطب إلا بالتمام».

دلیل دیدگاه اعاده به صورت تمام
در اینجا تعلیلی که صاحب جواهر از قول ایشان نقل می‌کند آن است که «لأن جهله إنما کان بالموضوع»؛ یعنی مقدس بغدادی و مرحوم شهید در ذکری می‌گویند: اگر جهل به حکم دارد «لا ینقلب التکلیف، لا بالحکم الذی کان خطاب الجاهل به فی الواقع القصر و إن عذّر فی اعتقاده ضرورة الفرق بین الجهل بالحکم و الجهل بالموضوع»، حالا ولو مشهور از آن روایت «ان قرئت علیه آیة التقصیر» جهل به حکم را استفاده می‌کنند، اما اینها می‌گویند اگر جهل به حکم داشته باشد لا ینقلب اما جهل به موضوع داشته باشد ینقلب، حرف اینهاست. لذا می‌گویند بین جهل به موضوع و جهل به حکم فرق است، صاحب جواهر می‌فرمایند فهو کما تری، این حرف درستی نیست.

اشکالات صاحب جواهر(قده)
ایشان می‌فرماید: اولاً کسی که جاهل به قصر باشد ولو به حسب الموضوع، «لو صلّی تماماً ثمّ علم بعد ذلک لم یکن علیه الاعادة»، این اعاده ندارد، «فکان التکلیف بالقصر فی الحقیقة من مقوِّمات موضوعه علم المکلف به»؛ می‌گوید این کسی که جاهل است اگر نماز را تماماً خواند اعاده ندارد؛ زیرا م از مقومات موضوع قصر علم به قصر است، طبق همان قانونی که قبلاً خواندیم مشهور می‌گویند: احکام «مشترکةٌ بین العالم و الجاهل» مگر در این مورد استثنا شده است؛ یعنی «من أتمّ فی موضع القصر».

صاحب جواهر می‌گوید: از مقومات موضوع وجوب القصر، علم مکلف به قصر است. لذا در مقابل شهید، صاحب جواهر می‌گوید جهل به حکم اولای از جهل به موضوع است، شما می‌گویید اگر جهل به موضوع داشته باشد باید نمازش را تماماً قضا کند اما جهل به حکم داشته باشد نه، در حالی که جهل به حکم اولی از جهل به موضوع است. در نتیجه ایشان می‌گوید: اقوی این است که در هر دو مسئله قصراً قضا کند؛ هم جهل بالحکم و هم جهل بالموضوع «لأنّه الفائت فی الحقیقة»؛ آنچه در حقیقت از او فوت شده نماز قصر است.[2]

بررسی روایات
در اینجا باید چند روایتی که خوانده شد بررسی شود که آیا از روایات «إن قرئت علیه آیة التقصیر یجب علیه الاعادة و إن لم تقرأ علیه آیة التقصیر لا یجب»[3]، انقلاب حکم برای جاهل استفاده می‌شود یا خیر؟ طبق مبنای خود مشهور، یا این‌که از آن فقط معذوریت استفاده می‌شود؟

بررسی اشتراک احکام بین عالم و جاهل
مبنای ما این است که اصلاً احکام مشترک بین عالم و جاهل نیست، این را جای خودش اثبات و تنقیح کردیم، فعلیت احکام مختص به عالم است و احکام بالفعل برای جاهل جعل نشده است. گفتیم در این نظریه صاحب منتقی هم همین مبنا را دارد اما مشهور که می‌گویند احکام مشترکةٌ بین العالم و الجاهل، بعد این موارد قصر و اتمام و جهر و اخفات را استثنا می‌کنند، آیا مشهور با این استثنا می‌خواهند بگویند جاهل «إنقلب حکمه من القصر إلی التمام»؟ حال چه جهل به حکم و چه جهل به موضوع؟ یا این را نمی‌خواهند بگویند، بلکه می‌خواهند بگویند «الجاهل معذورٌ لا یجب علیه الاعادة»؛ یعنی جاهل هم وظیفه‌اش قصر است و حال که تمام خوانده دیگر نیازی به اعاده ندارد و معذور است؟

به بیان دیگر؛ در اینجا دو بیان وجود دارد که غالباً در کلمات خلط شده است:

1. یک بیان این است که «الاحکام مشترکٌ بین العالم و الجاهل» مگر در این دو مورد، اگر اینطوری بیان کنیم به این معناست که در این دو مورد «انقلب الحکم من القصر إلی التمام»، «انقلب الحکم من الجهر إلی الاخفات».

2. این در حالی است که مشهور ملتزم به این نیستند، بلکه مشهور می‌گویند: «الجاهل غیر معذورٍ»، جاهل معذور نیست اما در این دو مورد معذور است، معذور به این معناست که باید نماز قصر می‌خوانده، فی موضع القصر نماز را تماماً خواند احتیاج به اعاده ندارد ولی معذور بودن معنایش انقلاب الحکم نیست. مشهور حتی در این دو مورد قائل به انقلاب حکم نمی‌شوند که بگویند جاهل «انقلب حکمهُ من القصر إلی التمام»، یا «من الجهر إلی الاخفات»، نه! حکم همان حکم است و می‌گویند معذور است.

روایت «إن قرئت علیه آیة التقصیر» نیز فقط معذوریت برای جاهل می‌آورد، حال که معذوریت آورد حق با صاحب جواهر است؛ یعنی می‌گوئیم این شخص مکلف به قصر است، الآن این آدمی که مکلف به قصر است «صلّی و سلّم فی الرکعتین اتفاقاً» و شما مشهور می‌گوئید این باطل است و نیاز به اعاده دارد، حالا هم که وقت گذشته می‌خواهد قضا کند، آنچه این مکلف به او بوده نماز قصر است. به تعبیر صاحب جواهر آنچه واقعاً به او مکلف است قصر است و آنچه از او فوت شده نماز قصر است پس «یجب علیه القضا قصراً».

در اینجا هیچ کسی قائل به انقلاب نشده مگر شهید و مقدس بغدادی، اما آنچه مشهور می‌گویند این است که «الجاهل المقصر غیر معذورٍ» مگر در این دو مورد معذور است؛ یعنی شارع می‌گوید من نماز تمام تو را به جای نماز قصر قبول می‌کنم، نه این‌که تو مکلف به قصر باشی و «انقلب الحکم من القصر الی التمام»!

بنابراین باید درست معلوم شود که قاعده اشتراک آیا نتیجه‌اش درباره مستثنی انقلاب است؟ احدی قائل به این سخن نیست جز این که لازمه کلام شهید و مقدس بغدادی است، اما دیگران همه می‌گویند انقلاب نبوده و معذور است. آیا در هیچ‌جا جاهل معذور نیست؟! اگر یک کسی جهلاً نمازش را باطل خواند این باید تدارک ببیند، در وقت باید اعاده کند و در خارج وقت قضا کند، بلد هم نبوده ولی باید تدارک ببیند، در خیلی جاهای فقه در حج، روزه، و بسیاری از عبادات اگر کسی جاهل بود، بعد از رفع جهل باید خودش تدارک ببیند، اما اینجا در این دو مورد می‌گویند لازم نیست تدارک ببیند، در این دو مورد این معذور است و معنای معذوریت، انقلاب الحکم نیست.

فرع دوم مسئله چهارم
تا اینجا یک قسمت از مسئله چهار را تمام کردیم: «لو تذکّر الناسی للسفر فی اثناء الصلاة فإن کان قبل الدخول فی الرکعة الثالثة اتمّ الصلاة قصراً و اجتزأ بها»، فرض دیگر این است: «و إن تذکر بعد ذلک»؛ این شخص ناسی (که گفتیم ناسی موضوع یا حکم)، باید نماز شکسته می‌خواند نیّت نماز تمام کرد، حال بعد از رکوع رکعت ثالثه فهمید که وظیفه‌اش قصر است، مرحوم امام می‌فرماید: «بطلت و وجبت علیه الاعادة مع سعة الوقت»[4]؛ اگر وقت موسع است باید اعاده کند، بعد برای موسع بودن می‌فرماید: «لو بادراک رکعةٍ منه»؛ یعنی الآن یک رکعت وقت دارد باز باید نماز را اعاده کند.

عبارت «ادراک رکعةٍ» روی قاعده «من ادرک رکعةً فقد ادرک الوقت جمیعاً» است، اما اگر فرض کنید که یک رکعت هم امکان اعاده‌اش نیست، مثلاً این شخص الآن در رکعت سوم یا چهارم است، الآن بخواهد کنار بگذارد، یک رکعت هم وقت ندارد تا اعاده کند چکار کند؟ آیا همین نماز را تمام کند؛ یعنی قائل شویم «بلزوم اتمامها و الاجتزاء بها»؟ برخی این نظر را دارند. بعضی هم گفتند این را باید رها کند اما بعداً باید قضا کند.

بررسی دو دیدگاه در مسئله
بنابراین در اینجا دو دیدگاه وجود دارد:

1. یک قول این است که این نماز را باید تمام کند، وقتی تمام کرد به همین هم باید اکتفا شود و بعداً نیازی به قضا هم ندارد.

2. قول دوم (که از فرمایش مرحوم خوئی استفاده می‌شود) این است که این را رها کند و به اندازه یک رکعت هم وقت ندارد و وقت تمام می‌شود «اما یجب علیه القضاء».

منشأ این اختلاف آن است که ما فرض کردیم این شخص ناسی است و متذکر می‌شود («لو تذکر الناسی للسفر»)، در اینجا مسئله‌ «لو قصر المسافر اتفاقاً» را با آن مخلوط نکنید، ما لو قصر المسافر اتفاقاً را گفتیم سه تا تفسیر دارد: یکی جهل به موضوع، دوم جهل به حکم، سوم مسئله‌ی نسیان، ما گفتیم این فرع را امام(قده) مطرح نکردند و حتماً باید مطرح کنیم که مطرح کردیم و تمام شد، اما حال موضوع مسئله نسیان است، «لو تذکر الناسی للسفر»، این دسته از فقها می‌گویند: کسی که ناسی قصر بوده در وقت باید اعاده کند اما در خارج وقت نیاز به قضا ندارد. در اینجا الآن می‌گوئیم فرض این است که ناسی است، الآن هم این نمازش را رها کند در وقت امکان اعاده برایش نیست، در وقت که امکان اعاده برایش نیست، «إنتقل إلی خارج الوقت» و خارج وقت هم می‌گوئیم ناسی نیاز به قضا ندارد.

آیا در اینجا ما آن قانون کلی را می‌توانیم پیاده کنیم یا نه؟ قانون کلی این است که «الناسی یجب علیه الاعادة فی الوقت و لا یجب علیه القضاء خارج الوقت»، یا اینکه نه، این قانون جایی است که «تذکر بعد الوقت»؛ یعنی اگر کسی بعد از وقت فهمید به جای اینکه نماز دو رکعتی بخواند چهار رکعتی خوانده (ناسی را می‌گوئیم نه جاهل را، ناسی یعنی کسی که عالم به حکم و موضوع بوده یادش رفته، وقتی می‌خواست نماز را شروع کند یادش رفت نماز را نیت قصر کند و تماماً خواند اما تذکر بعد الوقت)، آیا از آن روایت نسیان استفاده می‌شود که «اذا تذکر بعد الوقت لا یجب علیه الاعادة»؟ یا از آن قانون و روایت استفاده می‌شود «اذا امکن له الاعادة فی الوقت» باید اعاده کند، اما اگر کسی در وقت برایش امکان اعاده بود و نکرد این حتماً باید خارج وقت قضا کند.


وَ صَلَّی الله عَلَیٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرینْ


[1]. العروة الوثقى (للسيد اليزدي)؛ ج‌2، ص: 163، مسئله 8.
[2]. «و يقوى في النظر الأول، لأن المخاطب به في الواقع و في اللوح المحفوظ القصر، فهو الذي فاته، و إن كان هو لو صلى تماما في ذلك الوقت كان معذورا، خلافا للذكرى فقوى الثاني، بل اختاره المقدس البغدادي معللا له بأنه لم يخاطب إلا بالتمام، لأن جهله انما كان بالموضوع لا بالحكم الذي كان خطاب الجاهل به في الواقع القصر و ان عذر في اعتقاده، ضرورة الفرق بين الجهل بالحكم و الجهل بالموضوع، و هو كما ترى، خصوصا بعد ما عرفت سابقا من معذورية الجاهل بالقصر هنا بحيث لو صلى تماما ثم علم بعد ذلك لم يكن عليه الإعادة، فكان التكليف بالقصر في الحقيقة من مقومات موضوعه علم المكلف به، فهو أولى بالواقعية المزبورة من الجهل بالموضوع الذي يمكن منع الاجتزاء فيه بما يقع منه من التمام لو تبين له في الوقت كون المقصد مسافة مثلا كما سمعته سابقا في الشرائط، و قاعدة الإجزاء قد ذكرنا غير مرة أن موردها الأمر في الواقع لا تخيل الأمر كما في الفرض.» جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام؛ ج‌14، ص: 352.
[3]. «وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالا قُلْنَا لِأَبِي جَعْفَرٍ7 رَجُلٌ صَلَّى فِي السَّفَرِ أَرْبَعاً أَ يُعِيدُ أَمْ لَا- قَالَ إِنْ كَانَ قُرِئَتْ عَلَيْهِ آيَةُ التَّقْصِيرِ- وَ فُسِّرَتْ لَهُ فَصَلَّى أَرْبَعاً‌ أَعَادَ- وَ إِنْ لَمْ يَكُنْ قُرِئَتْ عَلَيْهِ وَ لَمْ يَعْلَمْهَا فَلَا إِعَادَةَ عَلَيْهِ.» التهذيب 3- 226- 571؛ وسائل الشيعة؛ ج‌8، ص: 506، ح 11300- 4.
[4]. «لو تذكر الناسي للسفر في أثناء الصلاة فإن كان قبل الدخول في ركوع الركعة الثالثة‌ أتم الصلاة قصرا و اجتزأ بها، و إن تذكر بعد ذلك بطلت و وجبت عليه الإعادة مع سعة الوقت و لو بإدراك ركعة منه.» تحرير الوسيلة؛ ج‌1، ص: 263، مسئله 4.

برچسب ها :

إجزاء قصراً أتمّ فی موضع القصر تذکّر بعد الوقت تذکّر قبل الوقت ناسی جاهل

نظری ثبت نشده است .