موضوع: جملات خبری در مقام انشاء
تاریخ جلسه : ۱۴۰۳/۶/۲۵
شماره جلسه : ۱
چکیده درس
-
خلاصۀ بحث گذشته
-
بدعت در احکام، مبدأ فتنه
-
تحلیل دلالت جمله خبریه در مقام انشاء
-
استعمال صیغۀ ماضی، مضارع و جملۀ اسمیه در طلب
-
نظریۀ مختار
-
استعمال جملۀ خبری در تهدید و تعجیز
-
پاورقی
-
منابع
دیگر جلسات
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحيمْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
بحث در صیغۀ امر است. در مورد معنای صیغۀ امر سخن گفته شد و نظرات مختلف در رابطه با وحدت یا تعدد معنا، موضوع له، مناشئ ظهور صیغه در طلب حقیقی، معنای صیغه در اوامر ارشادی و معنای صیغه در سایر انشائات بررسی شد. حال به بحث از جمله خبریه در مقام انشاء خواهیم پرداخت.
در اولین روز از بحث خارج اصول در سال جدید تحصیلی، از باب تبرک و تیمّن، کلامی از امیرالمؤمنین علیه السلام را نقل میکنیم. حضرت امیر در خطبۀ 50 از کتاب نهج البلاغه فرمایشی دارند که مرحوم کلینی در کافی شریف، کتاب فضل العلم، بَابُ الْبِدَعِ وَ الرَّأْيِ وَ الْمَقَايِيس آن را نقل کرده است. محمد بن مسلم به سند صحیح از امام باقر علیه السلام روایت میکند که ایشان از جد بزرگوارشان امیرالمؤمنین نقل فرمودهاند:
«الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْوَشَّاءِ وَ عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ جَمِيعاً عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَيْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: خَطَبَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع النَّاسَ فَقَالَ أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَ أَحْكَامٌ تُبْتَدَعُ يُخَالَفُ فِيهَا كِتَابُ اللَّهِ يَتَوَلَّى فِيهَا رِجَالٌ رِجَالًا فَلَوْ أَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ لَمْ يَخْفَ عَلَى ذِي حِجًى وَ لَوْ أَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ لَمْ يَكُنِ اخْتِلَافٌ وَ لَكِنْ يُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ[1] وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَيُمْزَجَانِ فَيَجِيئَانِ مَعاً فَهُنَالِكَ اسْتَحْوَذَ الشَّيْطَانُ عَلَى أَوْلِيَائِهِ وَ نَجَا الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ الْحُسْنَى.»[2]
صدر این کلام زیاد شنیده شده است ولی ذیل آن که بسیاری از حرفها را در خود دارد کمتر مطرح میشود. امیرالمؤمنین علیه السلام به مردم فرمودند ریشۀ تمام فتنهها، پیروی از هواهای نفسانی و بدعت در احکام است. اگر افراد به دنبال هواهای نفسانی، دنیاطلبی، مقام طلبی، جاه طلبی، ثروت و شهوات نفسانی بروند، فتنهها از آنها نشأت میگیرد، یعنی هوای نفس زمینه برای فتنهها، قتلها، درگیریها ایجاد میکند. از دیگر اموری که موجب فتنه میشود «أَحْكَامٌ تُبْتَدَعُ» است، یعنی احکام جعلی که انسان از نزد خود به نام دین مطرح میکنند. بعضی از شارحین نهج البلاغه اینطور تعبیر کردهاند که شخص با هوای نفس بدعت بگذارد.[3] این تعبیر خلاف ظاهر عبارت است. ظاهر عبارت این است که هر کدام از اینها به نحو مستقل مبدأ برای فتنه هستند.
تاکید ما در اینجا بیشتر بر روی قسمت دوم، یعنی بدعت در احکام است که به همین مناسبت، مرحوم کلینی این کلام را در باب البدع و الرأی و المقاییس آوردهاند. همۀ اقشار جامعه، اعم از روحانی، عالم، متمول و غیر آنها گرفتار عامل اول، یعنی اتّباع از هواهای نفسانی هستند، اما عامل دوم، یعنی بدعت در احکام محدود به دایره عالمان دین است. گاهی شخص فکر میکند که با عوض کردن حکم خدا اتفاقی نمیافتد و نهایت آنکه رضایت خدا را از دست داده و حریم و حرمت خدا شکسته شود، درحالیکه بدعت منشأ برای فتنه میشود. احکام الهی اگر هر کدام در جایگاه خودشان قرار گیرند موجب آرامش جامعه و انسان خواهند شد و برای اجتماع طمأنینه را به همراه خواهند داشت. اما اگر بدعت گذاری شد و حلال خدا حرام و حرام خدا حلال شد، منشأ فتنه میشود.
تمام مطالب بعدی در ادامۀ روایات که امام میفرماید «یخالف فیها کتاب الله ...» مربوط به «أحکام یبتدع» است. بدعت به این معناست که با احکام مصرّح در قرآن مخالفت شود. مثلا امروزه در بحث حجاب، اگر همۀ مردم تن به حکم الله داده بودند بحرانی که در سال 1402 به وقوع پیوست اتفاق نمیافتاد. این همه هزینه و جراحات و اتفاقات تلخی که ایجاد شد و هنوز هم آثارش هویداست به خاطر مخالفت با حکم الهی بوده است.
از خصوصیات بدعت این است که عدهای، عدۀ دیگر را به عنوان امام و ولی خودشان قرار میدهند، مثل فرقههای ضالۀ بهائیت، وهابیت، بابیت، عرفانهای نوظهور و صوفیها. آنطور که یکی از حرفهای صوفیها از طریق فضای مجازی به گوش ما رسیده است، گفتهاند اگر هنگام نماز خود را در محضر قُطب، ولیّ و مرشد خود حاضر ببینی، نمازت صحیح خواهد بود. این بدعت است که شخصی در مورد دیگری تعبیری کند که شایستۀ امام معصوم علیه السلام است. ولیّ و مرشد آنها سرتا پا خطاکارند، و هر کسی غیر از معصوم علیه السلام در معرض خطا و اشتباه است.
فتنه نیز منحصر در نزاع نیست. در قرآن، فتنه برای شرک هم استعمال شده است. خداوند متعال میفرماید: «وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّىٰ لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ»،[4] یعنی باید زمانی برسد که هیچ مشرک و کافری روی زمین نباشد. هدف بدعتگذاران این است که انسانها را از صراط مستقیم جدا کنند و به خیال باطل خودشان آنها صراط مستقیم هستند. حق این است که صراط مستقیم بر محور ثقلین، یعنی قرآن و سنت است.
حضرت در ادامه میفرماید اگر باطل عریان به میدان میآمد، خردمندان بطلان آن را تشخیص میدادند و اگر حق خالص جلوه میکرد، دیگر مشکلی در میان نبود، ولی بدعت در احکام این است که حق و باطل را به یکدیگر ممزوج میکنند. شیطان وقتی میبیند آدمی حق و باطل را به هم آمیخت، بر پیروان خود مسلط میشود. این مساله باید برای همۀ ما مهم باشد که در مباحث علمی به دنبال حق باشیم و ببینیم خدا چه فرموده است. خدا مبدأ و عین حق است و هرچه مرتبط با او باشد حق خواهد بود و غیر خدا باطل است. ما باید در مباحث علمی همین را محور و اصل قرار دهیم و ببینیم دین چه چیزی را بیان کرده است و همان را برای مردم تبیین کنیم. طالبان علم نباید چیزی از جانب خود ببافند و جعل کنند و به مردم عرضه نمایند.
از افتخارات روحانیت این است که بر اساس ثقلین حرکت میکند و قرآن و سنت برای او اصل است. روحانیت واقعی به دنبال فهم از حق است. بعضی که نه تنها با اساس روحانیت، بلکه با اساس دین مخالفند میگویند روحانیت چه آوردهای جز خرافه برای مردم داشته است. آنها به این مطلب تصریح میکنند، ولی آیا میفهمند که لازمۀ حرف آنها این است که قرآن و سنت خرافه است؟ آیا روزه و حج و زکات و جهاد همگی خرافهاند؟ این بحث را باید در جای دیگری پی بگیریم، ولی تعجب از این است که چطور یک عدهای به خود اجازه میدهند به روحانیتی حمله کنند که آن همه آثار علمی اعم از کتب تفسیری، اخلاقی، تاریخی، فقهی و ... از خود به جاگذاشته است و کتابخانهها مملو از کتب آنهاست و منبع آنها هم چیزی جز قرآن و سنت نبوده است، آن هم در این زمان که عظمت دین به برکت وجود انقلاب اسلامی آشکار شده است.
البته کسی اشتباهات را انکار نمیکند و اینطور نیست که بگوییم هر کاری که روحانیت کرده صحیح بوده است، لکن با چه توجیهی میتوان اساس این نهاد را تخریب کرد و گفت روحانیت برای مردم چیزی جز خرافه نیاورده است. این بیانصافی است و حتی حاکی از کینهای است که آنها نسبت به اصل دین دارند. تا چنین کینهای وجود نداشته باشد چنین تعبیری بر زبان جاری نخواهد شد. آنها باید روشن کنند که روحانیت کجا حرفی زده است که خرافه بر آن صدق میکند. روحانیت محکمترین سد برای مبارزه با خرافات است. اگر روحانیت نبود، امروز کشور ما مملو از خرافه شده بود. در کشورهای اروپایی دیده میشود که گاهی بدترین خرافهها که بچۀ کوچک هم آنها را میفهمد به خورد بزرگترها و پیرمردهایشان دادهاند. اما در اینجا یک استاد دانشگاه که این عنوان استادی را هم خدشهدار کرده است به روحانیتی که مبارزه با خرافات در رأس کارهایش است چنین تهمتی میزند.
در کلام امیرالمؤمنین به این مطلب اشاره شده است که اگر حق و باطل را با هم درآمیزید، آن وقت زمانی است که شیطان بر شما مسلط میشود. عالمان دین نباید برای خوشامد مردم حکم خدا را تغییر دهند، بلکه موظفند عین آنچه در متن دین آمده است را برای مردم بازگو کنند. آنچه در این رابطه مهمتر است و ما باید در ابتدای این سال تحصیلی روی این مطلب دقت کنیم و از خدا بخواهیم باطن این جمله را در حق ما محقق فرماید این فراز از فرمایش حضرت است که «وَ نَجَا الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ الْحُسْنَى». حسنی مونث احسن است و بعضی آن را به وعدۀ بهشت معنا کردهاند که این یکی از مصادیق حسنی است. حسنی به معنای سعادتمند شدن است و به قول زمخشری در کشاف، حسنی آن است که انسان نهایت حسن را داشته باشد. او میگوید:
«اَلْحُسْنىٰ الخصلة المفضلة في الحسن تأنيث الأحسن: إمّا السعادة، و إما البشرى بالثواب و إما التوفيق للطاعة.»[5]
در حسنی همۀ خوبیها جمع است. خدا برای عدهای مقرر کرده است که آنها سعادتمند باشند و انشاءالله ما نیز از این گروه باشیم. تعبیری که در این روایت شریف آمده است از این آیات اتخاذ شده است: «وَلَوْلَا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ»،[6] «إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنَىٰ أُولَٰئِكَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ»[7] و مهمتر از همه آیۀ «وَلَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا الْمُرْسَلِينَ».[8] در ابتدای سال تحصیلی دعا کنیم که خداوند ما را جزء این گروه قرار دهد و مبادا جزء گروهی باشیم که «اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطَانُ».[9] مسیر پیشروی ما بسیار سخت است. گاهی برای اینکه قدرت علمی خودمان را نشان دهیم مطلب حقی را خراب میکنیم با اینکه حقانیت آن را میدانیم، فقط به خاطر اینکه دیگری آن را گفته است و این نشانۀ تکبر در وجود انسان است. همین مبدأ وقوع فتنه است. اما اگر انسان از کسانی باشد که «سبقت علیه الحسنی»، دیگر در برابر حق سر تسلیم فرود خواهد آورد و در مقابل آن هیچگاه ایستادگی و مقاومت نخواهد کرد.
امیدواریم انشاءالله خدای تبارک و تعالی سال بسیار خوبی، پر از معنویت و علم برای همۀ ما مقدّر فرماید و ابواب علم خود را به روی ما بگشاید.
مرحوم آخوند در مبحث سوم از یک مطلب بسیار مهم و کاربری سخن گفتهاند. مسلم است که ما جملههای خبری داریم که در مقام انشاء استعمال شدهاند، یعنی متکلم در مقام اخبار نیست، بلکه در مقام افادۀ طلب است. بحث این است که آیا چنین جملات خبریهای که در مقام انشاء استعمال شدهاند، همانند صیغۀ امر ظهور در وجوب دارند یا خیر. در بعضی روایات چنین جملاتی دیده میشود، مثل صحیحۀ دوم زراره که از امام سوال میکند راجع به خونی که در لباس او هنگام نماز بوده است و امام در جواب میفرماید: «تَغْسِلُهُ وَ لَا تُعِيد».[10] ظاهر این جملۀ امام خبری است، ولی در مقام انشاء است. از این دست موارد در روایات زیاد وارد شده است.[11] بعضی از بزرگان مثل مرحوم نراقی[12] و محقق کرکی[13] قائل شدهاند که جملۀ خبری در مقام انشاء دلالت بر وجوب ندارد.
قبل از ورود به بحث باید به عنوان مقدمه بگوییم که در میان جملات خبری، بحثی نیست که فعل مضارع در مقام انشاء و طلب زیاد استعمال شده است. حال آیا فعل ماضی هم در مقام طلب و انشاء استعمال شده است؟ محقق نائینی معتقد است در فعل ماضی چنین استعمالی وجود ندارد، مگر در جایی که به عنوان جزاء شرط واقع شود. ایشان میفرماید:
«و من هنا تمحّضت صيغة افعل للإنشاء و لا تصلح ان تقع اخبارا، إذ الإيقاع لا يمكن ان يكون اخبارا. و هذا بخلاف صيغة الماضي و المضارع، حيث انّهما يصلحان لكلّ من الإنشاء و الأخبار. امّا الماضي، فوقوعه إنشاء في باب العقود واضح. و امّا المضارع، فإنشاء العقد به محلّ خلاف و إشكال. نعم المضارع انّما يقع إنشاء في مقام الطّلب و البعث، كيصلّي، و يصوم، و ما شابه ذلك و هذا بخلاف الماضي، فانّه لم يعهد وقوعه إنشاء في مقام البعث و الطّلب ابتداء، و ان استعمل في القضايا الشّرطيّة في ذلك لانقلابه فيها إلى الاستقبال، و لكن استعماله في الطّلب في غيرها ممّا لم نعهده.»[14]
آقای خوئی برای این مطلب استاد خود مثالی میآورد و میفرماید «من تكلّم في صلاته عمدا فأعاد» از این قسم است.[15] فعل ماضی هنگامی که در جزاء شرط واقع میشود از آن جهت که تاویل به استقبال میرود، مانعی ندارد که در طلب و انشاء استعمال شود. شهید صدر معتقد است فعل ماضی حتی در جایی که در سیاق شرط نیست هم در طلب استعمال شده است. ایشان میفرماید:
«لا ينبغي الإشكال في استعمال فعل الماضي في الطلب من دون سياق الشرط أيضا كما في قولك (غفر اللّه لك أو رحمك اللّه أو عافاك اللّه) نعم لا إشكال في عدم اطراده في مقام الطلب فلا يقال صليت أو صمت بل يقال تصلي و تصوم و السر في ذلك ان الطلب الحقيقي لا يناسب فعل الماضي الّذي يدل على الفراغ عن تحقق الفعل و مضيه بخلاف الدعاء نعم إذا ما قلب الماضي إلى المضارع بإيقاعه في سياق الشرط أصبح مناسبا مع مقام الطلب الحقيقي. و كالماضي الجملة الاسمية من حيث النكتة التي أشرنا إليها.»[16]
«غفر الله لکم» دعاست و فعل ماضی که در طلب استعمال شده است. حال سوال این است که آیا جملۀ اسمیه نیز در طلب استعمال شده است؟ بزرگان چنین استعمالی را انکار کردهاند، لکن محقق ایروانی میگوید جملۀ اسمیه نیز در مقام انشاء استعمال شده است، مثل جملۀ «المؤمنون عند شروطهم». ایشان میفرماید:
«و من هذا القبيل دلالة «المؤمنون عند شروطهم» على وجوب الوفاء بالشرط.»[17]
به نظر میرسد این مساله ضابطه ندارد و سماعی است. مثلاً عرب هیچگاه جملۀ «زیدٌ قائمٌ» را به معنای وجوب قیام زید به کار نمیبرد. اینطور نیست که اینگونه استعمالات در دست ما بوده و هر جا که خواستیم مانعی نداشته باشد. بله، در جملۀ فعلیه از آن جهت که زیاد استعمال شده است مانعی ندارد، اما در جملۀ اسمیه نمیتوان تخطی کرد و باید دید که آیا عرب آن جمله را در انشاء به کار میبرد یا خیر.
بحث دیگری که در اینجا مطرح است راجع به استعمال جملۀ خبری در مقام تهدید و تعجیز و امثال آنهاست. گرچه چنین استعمالی امکان عقلی دارد، ولی در عرب حتی یک مورد هم وجود ندارد که جملۀ خبری در این دواعی استعمال شده باشد. محقق اصفهانی در این رابطه میفرماید:
«لا يخفى أن النكتة الآتية في كلامه - مد ظله - من أن إظهار الطلب بعنوان الإخبار بوقوع المطلوب يدلّ على أنه لا يرضى بتركه حتى أخبر بوقوعه، يمكن الخدشة فيها: بأن الإخبار بالوقوع يناسب إرادته، لا الإخبار بسائر الدواعي الجارية في الصيغة من التهديد و التعجيز و غيرهما، فان هذه الدواعي لا تناسب الإخبار بالوقوع. بخلاف ما إذا كان الغرض وقوعه في الخارج فإنه يناسبه الإخبار بوقوعه، فكأنّ وقوعه مفروغ عنه. و أما أن إرادة وقوعه على وجه عدم الرضا بتركه أولا؟ فلا شهادة لمضمون الجملة الخبرية عليه كما لا يخفى.»[18]
در جملات خبری در مقام انشاء بحث میکنیم از اینکه دلالت بر وجوب میکند، ولی دلالت جملۀ خبری بر تهدید و تعجیز معنا ندارد؛ زیرا در دلالت جملۀ خبری بر وجوب نکتهای وجود دارد که در باب تهدید و تعجیز نیست و آن اینکه در جملۀ خبری اخبار به وقوع وجود دارد و این اخبار با ارادۀ وقوع و طلب وقوع ملازمه دارد، یعنی اگر کسی خبر میدهد از اینکه چیزی واقع میشود به این معناست که وقوع آن مطلوب اوست. لکن این معنا در باب تهدید و تعجیز وجود ندارد، یعنی معنا ندارد بگوییم با اخبار به وقوع، تهدید واقع شود، بلکه به نظر میرسد حتی تنافی در اینجا وجود دارد. در تهدید میخواهد بگوید این کار را نکن و این با اخبار به وقوع تنافی دارد.
وَ صَلَّی الله عَلَیٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرینْ
پاورقی
[1]- بالكسر قبضة من حشيش مختلط فيها الرطب باليابس.
[2]- محمد بن يعقوب كلينى، الکافي (قم: دارالحديث، 1429)، ج 1، 134-135؛ محمد بن حسین شریف الرضی، نهج البلاغة (قم: مؤسسة دار الهجرة، 1414)، 88.
ترجمه: «امام باقر (ع) فرمود كه: امير المؤمنين (ع) براى مردم سخنرانى كرد و فرمود اى مردم، همانا آغاز آشوبها پيروى هوسها و جعل مقرراتى است مخالف قرآن كه مردانى به دنبال مردان ديگر آن را به دست گيرند.
اگر باطل عريان خود را مىنمود بر خردمندان نهان نبود و اگر حق پاك جلوه مىكرد اختلافى در ميان نبود ولى مشتى از اين و مشتى از آن بر گيرند و به هم آميزند و با هم به ميدان آيند، و اينجا است كه شيطان به دوستان خود چيره شود و كسانى كه از خدا، به سابقه نيك موفق شدند نجات يابند.» (ترجمۀ کمرهای)
[3]- حبیب الله هاشمی خویی، منهاج البراعة (تهران: مکتبة الاسلامية، 1400)، ج 4، 293.
[4]- انفال: 39.
[5]- محمود بن عمر زمخشری، الکشاف (بیروت: دار الکتاب العربي، 1407)، ج 3، 137.
[6]- طه: 129.
[7]- انبیاء: 101.
[8]- صافات: 171.
[9]- مجادله: 19.
[10]- محمد بن حسن حرّ عاملی، تفصيل وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة (قم: مؤسسه آل البيت عليهم السلام، 1409)، ج 3، 477.
[11]- ر.ک: همان، ج 3 ، 466، 479، 482.
[12]- احمد بن محمدمهدی نراقی، مستند الشیعة في أحکام الشریعة (قم: مؤسسة آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث، 1415)، ج 2، 216-217.
[13]- علی بن حسین محقق کرکی، جامع المقاصد في شرح القواعد (قم: مؤسسة آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث، 1414)، ج 1، 91-92.
[14]- محمد حسین النائینی، فوائد الاُصول، محمد علی کاظمی خراسانی (قم: جماعة المدرسين في الحوزة العلمیة بقم، 1376)، ج 1، 130.
[15]- ابوالقاسم خویی، مصباح الاصول (قم: موسسه احياء آثار الامام الخویی، 1422)، ج 1، 292-293.
[16]- محمد باقر الصدر، بحوث في علم الأصول، محمود هاشمی شاهرودی (قم: موسسه دائرة المعارف فقه اسلامي بر مذهب اهل بيت عليهم السلام، 1417)، ج 2، 57.
[17]- علی ایروانی، الأصول في علم الأصول (قم: دفتر تبليغات اسلامی حوزه علميه قم. مرکز انتشارات، 1380)، ج 1، 52.
[18]- محمد حسین اصفهانی، نهایة الدرایة فی شرح الکفایة (بیروت: مؤسسة آل البیت علیهم السلام، 1429)، ج 1، 312.
[2]- محمد بن يعقوب كلينى، الکافي (قم: دارالحديث، 1429)، ج 1، 134-135؛ محمد بن حسین شریف الرضی، نهج البلاغة (قم: مؤسسة دار الهجرة، 1414)، 88.
ترجمه: «امام باقر (ع) فرمود كه: امير المؤمنين (ع) براى مردم سخنرانى كرد و فرمود اى مردم، همانا آغاز آشوبها پيروى هوسها و جعل مقرراتى است مخالف قرآن كه مردانى به دنبال مردان ديگر آن را به دست گيرند.
اگر باطل عريان خود را مىنمود بر خردمندان نهان نبود و اگر حق پاك جلوه مىكرد اختلافى در ميان نبود ولى مشتى از اين و مشتى از آن بر گيرند و به هم آميزند و با هم به ميدان آيند، و اينجا است كه شيطان به دوستان خود چيره شود و كسانى كه از خدا، به سابقه نيك موفق شدند نجات يابند.» (ترجمۀ کمرهای)
[3]- حبیب الله هاشمی خویی، منهاج البراعة (تهران: مکتبة الاسلامية، 1400)، ج 4، 293.
[4]- انفال: 39.
[5]- محمود بن عمر زمخشری، الکشاف (بیروت: دار الکتاب العربي، 1407)، ج 3، 137.
[6]- طه: 129.
[7]- انبیاء: 101.
[8]- صافات: 171.
[9]- مجادله: 19.
[10]- محمد بن حسن حرّ عاملی، تفصيل وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة (قم: مؤسسه آل البيت عليهم السلام، 1409)، ج 3، 477.
[11]- ر.ک: همان، ج 3 ، 466، 479، 482.
[12]- احمد بن محمدمهدی نراقی، مستند الشیعة في أحکام الشریعة (قم: مؤسسة آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث، 1415)، ج 2، 216-217.
[13]- علی بن حسین محقق کرکی، جامع المقاصد في شرح القواعد (قم: مؤسسة آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث، 1414)، ج 1، 91-92.
[14]- محمد حسین النائینی، فوائد الاُصول، محمد علی کاظمی خراسانی (قم: جماعة المدرسين في الحوزة العلمیة بقم، 1376)، ج 1، 130.
[15]- ابوالقاسم خویی، مصباح الاصول (قم: موسسه احياء آثار الامام الخویی، 1422)، ج 1، 292-293.
[16]- محمد باقر الصدر، بحوث في علم الأصول، محمود هاشمی شاهرودی (قم: موسسه دائرة المعارف فقه اسلامي بر مذهب اهل بيت عليهم السلام، 1417)، ج 2، 57.
[17]- علی ایروانی، الأصول في علم الأصول (قم: دفتر تبليغات اسلامی حوزه علميه قم. مرکز انتشارات، 1380)، ج 1، 52.
[18]- محمد حسین اصفهانی، نهایة الدرایة فی شرح الکفایة (بیروت: مؤسسة آل البیت علیهم السلام، 1429)، ج 1، 312.
________________________________________________________________________
منابع- اصفهانی، محمد حسین. نهایة الدرایة فی شرح الکفایة. 6 ج. بیروت: مؤسسة آل البیت علیهم السلام، 1429.
- الصدر، محمد باقر. بحوث في علم الأصول. محمود هاشمی شاهرودی. 7 ج. قم: موسسه دائرة المعارف فقه اسلامي بر مذهب اهل بيت عليهم السلام، 1417.
- النائینی، محمد حسین. فوائد الاُصول. محمد علی کاظمی خراسانی. 4 ج. قم: جماعة المدرسين في الحوزة العلمیة بقم، 1376.
- ایروانی، علی. الأصول في علم الأصول. 2 ج. قم: دفتر تبليغات اسلامی حوزه علميه قم. مرکز انتشارات، 1380.
- حرّ عاملی، محمد بن حسن. تفصيل وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة. 30 ج. قم: مؤسسه آل البيت عليهم السلام، 1409.
- خویی، ابوالقاسم. مصباح الاصول. قم: موسسه احياء آثار الامام الخویی، 1422.
- زمخشری، محمود بن عمر. الکشاف. 4 ج. بیروت: دار الکتاب العربي، 1407.
- شریف الرضی، محمد بن حسین. نهج البلاغة. قم: مؤسسة دار الهجرة، 1414.
- كلينى، محمد بن يعقوب. الکافي. 15 ج. قم: دارالحديث، 1429.
- محقق کرکی، علی بن حسین. جامع المقاصد في شرح القواعد. 14 ج. قم: مؤسسة آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث، 1414.
- نراقی، احمد بن محمدمهدی. مستند الشیعة في أحکام الشریعة. 20 ج. قم: مؤسسة آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث، 1415.
- هاشمی خویی، حبیب الله. منهاج البراعة. 21 ج. تهران: مکتبة الاسلامية، 1400.
نظری ثبت نشده است .