موضوع: قاعده لاتعاد
تاریخ جلسه : ۱۳۸۲
شماره جلسه : ۳
چکیده درس
-
خلاصه درس گذشته
-
وجوه انصراف
-
پرسش...
-
پاسخ استاد
-
پرسش...
-
پاسخ استاد
-
سوال
-
پاسخ
-
خلاصه وجه دوم انصراف
-
وجه سوم براي انصراف
-
نقد وجه سوم
-
وجه چهارم انصراف
دیگر جلسات
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحيمْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
خلاصه درس گذشته
بحث در اين بود که آيا قاعده لا تعاد و اين حديث شريف شامل اخلال عمدي هم ميشود يا خير؟ روشن شد که اگر اين حديث بخواهد شامل اخلال عمدي بشود اشکال عقلي ندارد و اين نظريه که بعضي از بزرگان قائل شدند به اينکه اگر اين حديث بخواهد شامل اخلال عمدي شود اين اشکال عقلي دارد، اين يک بياني غير صحيحي است و توضيحش را در بحث گذشته عرض کرديم.
مطلبي که دنبال اين مطلب ميآيد اين است که حالا که لا تعاد از نظر عقلي اشکالي در شمول ندارد، يعني ميشود، اينطور بگوئيم که حديث لا تعاد الصلاة الاّ من خمسه، اطلاقش قابليت شمول للعامد را هم دارد. يعني اگر کسي عمداً يکي از اجزاي غير خمسه را ترک کرد، لا تعاد ميتواند شامل آن شود. بگويد اگر غير اين خمسه اخلالي در آن وارد شود ولو اينکه اين اخلال، اخلال عمدي هم باشد اين اعاده واجب نيست.
حالا که اشکال عقلي ندارد و امکان اطلاق در اينجا هست، آمدهاند گفتند که اين حديث و اين قاعده از صورت عمد انصراف دارد. انصراف را ادعا کردند و براي اين انصراف آمده اند وجوهي را گفته اند و حالا اين وجوه را بايد بيان کنيم.
وجوه انصراف
اولين وجهي که براي انصراف گفته اند وجهي است که در کلمات مرحوم محقق بروجردي (اعلي الله مقامه الشريف) آمده است. ايشان ميفرمايد که حديث لاتعاد موردش کسي است که اراده امتثال دارد. يعني يک کسي يريد امتثال الصلاه، مي خواهد امر به صلاة را امتثال کند، نمازش که تمام شد بعد از نماز ديد در این نمازي که خوانده يک خللي وجود دارد قرائت را يادش رفته بخواند، سوره را يادش رفته بخواند، يا مثلاً تشهد را.
مورد حديث لا تعاد جائي است که کسي اراده امتثال امر صلاة را دارد و در نتيجه کسي که ميخواهد اخلال عمدي وارد کند، عمداً قرائت را نميخواهد بخواند، عمداً سوره را ميخواهد ترک کند، چنين شخصي از اول لا يريد الامتثال. اين اصلاً به صدد امتثال امر خداوند نيست. کسي که ميخواهد نماز را بخواند بگويد من ميدانم قرائت جزء نماز است، علم به اين دارم اما عمداً و عن قصدٍ من قرائت را ترک ميکنم. اين چنين شخصي اصلاً يريد الامتثال نيست، لا يريد الامتثال.
مرحوم آقاي بروجردي يک چنين مطلبي را فرمودند که حديث لا تعاد براي مورد کسي است که به صدد امتثال امر خداست و بعد از عملش ميبيند که يک خللي در این عمل وجود دارد، اينجا حديث ميگويد اگر غير از اين خمسه باشد اعاده واجب نيست.
پرسش...
پاسخ استاد
مورد مخصص نيست يعني چه؟ مورد يعني اينکه فرض کنيد که اگر مولا گفت که الخمر حرام لانّه مُسکر، خمر که مورد هست، نميتواند مخصص اين تعبير عام باشد. وقتي يک تعلیلی، يک بيان عامي در کار باشد مورد مخصص نيست؛ اما اصلاً اگر گفتيم اين حکم از ابتدا براي چنين موردي آمده، مثل اين است که فرض کنيد اگر در يک روايتي آمد «من ترک القرائه عمداً وجب عليه الاعاده»، اينجا ميگوييد موردش عمد است. اينجا ميتوانيد بگوييد اين مورد مخصص نيست؟ اينجا ديگر اصلاً موردش منحصر است.
اينجا هم همينطور است. اينجا ايشان مي فرمايد قرائني ما داريم که اين قرينه ها کاشف از اين هست که حديث لاتعاد براي چنين موردي است.
اين فرمايش ايشان ولو اين که مورد قبول خيلي از بزرگان قرار گرفته و با اين بيان گفتند حديث لا تعاد شامل عامد عالم نميشود، اما قابل خدشه است و خدشه اش هم به همين است که بگوييم هذا اول الدعوی.
اصلاً بحث ما در اين است که آيا حديث لا تعاد يک موردي دارد که شامل عامد نميشود يا اينکه ما هستيم و اطلاق لفظي، اطلاق لفظي ميگويد که لاتعاد الصلاة الا من خمسه، نماز اعاده نميشود مگر به يکي از اين امور خمسه. اين اطلاق دارد. يعني اگر غير از اين خمسه کمبودي در نماز ايجا کرد مطلقا، چه عمداً چه جهلاً چه نسياناً، اين اعاده واجب نيست. بنابراين ميشود اين اشکال و اين خدشه را به فرمايش ايشان وارد کرد که اين بيان شريف شما اول الدعوی است. پس اين وجه براي انصراف وجه تامي نيست.
وجه دومي که براي انصراف گفتند، خود لفظ لاتعاد است خود لفظ اعاده است. گفته اند که کلمه اعاده يک معنايي دارد که بر حسب اين معنا اصلاً اختصاص به ناسي پيدا ميکند. گفته اند که اعاده در فرضي هست که اين عملي را که انسان ميخواهد اعاده بکند به يک امر دومي به نام وجوب الاعاده صحيح باشد. اعاده در موردي است که آنجا امکان وجوب اعاده يا عدم وجوب اعاده در کار باشد. در نتيجه در جائي که يک مولائي به شما امري کرده شما هنوز اين امر را امتثال نکرديد آيا اينجائي که هنوز امر اول باقي است و شما امتثال نکرديد اينجا ميگويند اعاده کنيد، نه. لفظ اعاده در آنجايي است که امر اول ساقط شده. امر اول ديگر باقي نيست، لکن الان يک نقصاني در اين عمل امتثالي ما هست، شارع زمينه دارد که بيايد اعاده را واجب کند و بفرمايد اعِد، يا بگويد اعاده واجب نيست.
پس ببينيد وجوب اعاده در جائي است که آن امر اول باقي نباشد و الاّ درجائي که امر هنوز باقي است، مولا امر کرده به عبدش که اسقني مائا، برو آب بياور. اينجا وقتي هنوز عبد امتثال نکرده، اينجا معنا دارد که بگوييد ايها العبد، اعِد، اعاده کن، خير؟ اعاده آنجائي است که امر اول ساقط شده باشد بعد از آني که امر اول ساقط شد. حالا مولا راه برايش باز است که بفرمايد اعاده بکن يا اعاده نکن. اعاده واجب هست يا اعاده واجب نيست.
پس اين معناي ظاهري لفظ اعاده است. اگر بخواهيم خلاصه بکنيم. لفظ اعاده استعمال ميشود در موردي که امر به اعاده امکان داشته باشد و امر به اعاده در موردي امکان دارد که امر اولي چه شده باشد، ساقط شده باشد و الاّ اگر امر اولي باقي باقی باشد اينجا ديگر امر به اعاده معنا ندارد.
اين دو تا مطلب را که کنار هم ديگر بگذاريم، ميگوييم کسي عامداً نماز را ترک کرد، آيا اين کسي که عامداً تمام نماز را ترک کرده ميتوانيم به او بگوييم اعد؟ خير. حالا يک فرض ديگر، اگر يک کسي عامداً بعضي از اجزاء نماز را ترک کرد، حمد را عمداً نخواند خب اين هم مثل کسي که امتثال نکرده، اين کسي هم که نماز را، قرائتش را عمداً ترک ميکند چنين شخصي هنوز امر اول به قوت خودش نسبت به او باقي است و اگر امر اول باقي باشد ديگر امر به اعاده معنا ندارد.
در نتيجه در اين وجه دوم انصراف، قائل ميگويد که کلمه اعاده مختصّة بالناسي. يعني يک کسي آمد شروع کرد به نماز، نمازش تمام شد بعد از نماز يادش آمد که قرائت را فراموش کرده، چنين انساني که اصطلاحاً به او ميگوييم ناسي، اينجا شارع راه وجود دارد ميتواند به او بگويد اعاده واجبة و ميتواند به او بگويد اعاده ليس بواجبة. اين هم وجه دوم براي انصراف که البته اين را وقتي به مسئله جهل برسيم آنجا توضيح بيشتري ميدهيم.
پرسش...
پاسخ استاد
امر اول هنوز باقي است. چه جائي که انسان اصلاً نماز را نياورد و چه جائي که انسان عمداً قرائت را نياورد، در هر دو فرض امر اول باقي است. در ناسي امر باقي نيست. کسي که شروع کرد به نماز، نمازش را خواند و تمام کرد، چون ناسي در حين نسيان، امر نميتواند به او متوجه شود. ناسي الان در حين اينکه قرائت را فراموش کرده و خطاب به ناسي، قبيح است.
اما آن کسي که عمداً قرائت را ترک ميکند، خطاب به او صحيح است. بگويد ايها العامد للترک، اقرأ. اين هم ميخواهد بگويد نميخواهم قرائت را انجام بدهم.
پس در عامد اعم از اينکه عامدٌ لترک الکلّ العمل، يا عامد لترک بعض الاجزاء، امر در حين عمل باقي است و متوجه به او هست و ساقط هم نشده است؛ اما در ناسي، امر به اين که تو در حيني که داري عمل را مي آوري بايد اين جزء منسي را بياوري معنا ندارد، عاجز است. کسي که نسيان دارد، اين نسيان از مصاديق عجز است و در نتيجه خطاب به ناسي، قبيح است.
سوال
پاسخ
آن دو مورد در اين جهت مشترکند؛ کسي که از اول ميخواهد نماز را نخواند و کسي که نماز را ميخواند اما بعضي از اجزاء مثل قرائت را عمداً نميآورد، در چه چیز مشترکند؟ در اين جهت مشترکند که هيچکدام از اين دو، سبب سقوط امر نميشوند و امر باقي است. وقتي که امر، آن هم امر اول باقي است، توضيح داديم اعاده در جائي است که امر هنوز باقي نباشد. مولا به عبدش مي گويد برو آب بياور. هنوز اين امر اول که باقي است، نميتواند به عبد بگويد اعد، اعاده بکن.
اعاده در جائي است که تکليف امر اول تمام شده، روشن شده، ساقط شد. آن ميرود کنار و حالا امر به اعاده مطرح ميشود
خلاصه وجه دوم انصراف
بنابراين وجه دوم در حين انصراف، خلاصهاش اين شد که خود کلمه اعاده يک معنائي دارد که تحمل معناي امر را ندارد. نميتواند معناي امر را متحمل بشود و آن معنايش چيست؟ معناي اعاده در جائي است که امر اول ساقط شده باشد. اگر امر اول باقي باشد، اينجا ديگر اعاده معنا ندارد و ما ميبينيم در بين اين عناوين يک عنوان عامد يک عنوان ناسي، در ناسي مولا ميتواند بعد از اين که عملش تمام شد و ديد که اين يک جزئي را فراموش کرده ميتواند به او بفرمايد اعد، ميتواند بفرمايد هم لا تُعِد؛ اما در عامد اصلاً امر به اعاده يا عدم اعاده امکان ندارد. عامد هنوز امر اولش باقي است و بايد آن امر اولش را امتثال کند.
اين وجه دوم هم تقريباً مورد خدشه خيلي ها قرار گرفته است. کلمه اعاده درست است، ظهور اولي اعاده همين است اما به تعبيري که مرحوم فشارکي در اين کتاب «الرسائل الفشارکيه» دارند. ايشان ميفرمايند که لفظ اعاده در اخبار و روايات و در لسان متشرعه در اعم از آن معناي ظاهر اولياش استعمال ميشود. اعم يعني چه؟ در روايات و در لسان متشرعه، وقتي يک عملي براي بار دوم آورده شود به او ميگويند اعاده. حالا اعم از اينکه آن امر اول هنوز باقي باشد يا باقي نباشد. الان يک کسي نماز بخواند فرض کنيد از نماز فقط نيت را کرد. هنوز اصلاً تکبيرة الاحرام هم نگفته، حالا ميآيد خدمت امام ( عليه السلام) ميگويد داخل وقت من فقط نيت کردم آيا اين کافي است يا نه؟ امام ميفرمايد: اعد، اعاده کن.
من فقط رکوع و سجود را انجام دادم بقيه اجزاء را انجام ندادم ميفرمايد اعد. بنابراين کلمه اعاده در اخبار و در لسان متشرعه در اين معنا استعمال ميشود، ايجاد دوم. شما اگر يک عملي را موجود کرديد به وجود دوم، اين وجود دوم را به او ميگويند اعاده، حالا اعم از اينکه امر اول بخواهد باقي باشد يا باقي نباشد بنابراين اين وجه دوم براي انصراف اين هم يک وجه تامي نيست.
وجه سوم براي انصراف
وجه سوم براي انصراف اجماع است، گفته اند اجماع داريم که عامد بايد عملش را اعاده کند، اجماع داريم بر اين که اگر کسي عمداً جزئي از اجزاء نماز را ترک کرد، حالا چه آن جزء ميخواهد جزء رکني باشد، چه آن جزء، جزء غير رکني باشد اجماع داريم بر اين که بايد اعاده کند.
بياييم اين اجماع را منشأ براي انصراف قرار بدهيم، بگوييم حديث لا تعاد شامل عامد نميشود براي اين اجماع. اين اجماع جلوي اطلاق را ميگيرد و موجب انصراف شود.
نقد وجه سوم
اين وجه هم اشکال دارد، اشکالش اين است که همانطوري که در جاي خودش خوانديد، اجماعي به درد ميخورد که مدرکي نباشد. اين اجماع در ما نحن فيه، اگر نگوييم يقيناً، احتمال قوي دارد که اين اجماع مدرکي باشد. اين که اجماع داريم بر اين که اگر کسي عمداً نمازش را ترک کرد، باید اعاده کند، اين بخاطر وجود روايات زيادي است که داريم. بنابراين اين وجه سوم هم وجه تامي نيست. براي اينکه اين اجماع يا يقيني المدرک يا محتمل المدرک است.
وجه چهارم انصراف
وجه چهارم اين است که بگوييم حديث لاتعاد شامل عامد نميشود، براي اينکه اين حديث به عنوان امتنان بر مردم وارد شده است. شارع دارد يک لطفي به مردم ميکند. به چه بيان؟ شارع مقدس اول آمده يک مرکبي را واجب کرده است. فرموده اين مرکبي را که از نيت هست، تکبيرة الاحرام هست، قيام هست، قرائت هست، رکوع هست، سجده هست، چه هست تا آخر و اجزاء اين مرکب را هم براي ما روشن کرده است.
قاعده اولي اين است که اگر کسي يکي از اجزاء و شرائط را نياورد چه نسياناً، يادش رفت، چه جهلاً، نميداند، چه عمداً، اصل اولي اين است که اگر يک جزئي يا يک شرطي از شرائط آورده نشود. حالا اين که آورده نميشود يا عمداً يا جهلاً يا نسياناً، اصل اولي اين است که اين عمل به درد نميخورد. بايد خودت دوباره عمل را تکرار بکني.
براي اين که وقتي يک مأمور را بگويي مرکب بود، مرکب يوجد بوجود جميع اجزائه و شرائطه و ينتفي بانتفاء بعض الاجزاء وبعض الشرائط. اينجا اگر کسي يک جزئي را نياورد يا نسياناً يا جهلاً يا عمداً، اينجا اصل اولي اين است که عمل را نياورده و بايد مجدداً بياورد.
اما شارع مقدس در خصوص باب صلاة آمده يک منّتي را گذاشته، يک لطفي را کرده به مردم فرموده «لا تعاد الصلاة الا في خمسه يا من خمسه». فقط در اين پنج مورد بايد اعاده کنيم. اين حديث مثل همين حرفي است که در باب لا ضرر ميزنند که لاضرر يک حکم امتناني و يک حديث امتناني است، لا تعاد هم امتناني است.
حالا که امتناني شد، امتنان با آن صورتي که کسي عمداً بخواهد يک جزئي را ترک کند، سازگاي ندارد. آن کسي که عمداً ميخواهد قرائت را ترک کند، اينجا ديگر لاتعاد او را شامل نميشود. چون چنين آدمي، آدم متمرد است، آدم عاصي است، آدم عاصي و متمرد قابليت امتنان ندارد.
پس روي اين بيان يعني اين وجه چهارم براي انصراف، همين مسئله امتناني بودن قاعده لا تعاد است و به نظر ميرسد که اين وجه چهارم امتن الوجوه است؛ و هر چه ما دقت کرديم که قابل خدشه است يا قابل ايراد، ايرادي از اين جهت به اين وجه وارد نيست و به اين نتيجه ميرسيم که حديث لاتعاد از جهت اينکه ورد في مقام الامتنان و امتنان نسبت به عامد معنا ندارد، حديث لاتعاد شامل عامد نميشود.
تا اينجا ما روشن کرديم که حديث لاتعاد انصراف از عامد دارد و ابلاغش از اول شامل عامد نميشود، لوجود الانصراف. ببينيد يک مرکبي را که مولا امر کرد، اگر يک جزئي از اين مرکب آورده نشود، عمداً، جهلاً، نسياناً، فرقي نميکند اينجا شما مأمور او را نياورديد.
پس اين که شارع بعد از اينکه نماز را واجب کرده بعد از اينکه اجزاء و شرائط نماز را مشخص کرده بعد از اينکه ما اين قاعده مسلمه عقليه را داريم که اگر يک مرکبي يکي از اجزائش آورده نشد مرکب محقق نشده و بايد دوباره شما بياوريد اين که شارع فرمود «لا تعاد الصلاة الا من خمسه»، معلوم ميشود در مقام تخفيف به مکلّفين است، معلوم ميشود در مقام ارفاق به مؤمنين است. ارفاق و تخفيف و منت است؛ و اين عناوين ارفاق و تخفيف و منت با عامد سازگاري ندارد.
مطلب بعدي که اينجا است اين است که حالا لو سلمنا عدم الانصراف. ديگر از اين بالاتر نميشود. اگر يک کسي ادعا بکند، بگويد حديث لا تعاد اشکال عقلي از نظر شمول للعامد ندارد، اين يک. بگويد اطلاق محکمي دارد و انصراف از عامد هم ندارد، اطلاقش ميگويد در غير اين خمسه، اگر نماز در آن خللي بود چه نسياناً، چه جهلاً چه عمداً، اينجا نبايد نماز اعاده شود.
اگر يک کسي چنين ادعائي را کند و انصراف را نپذيرد، نتيجه اين ميشود که ما بگوييم يک رواياتي داريم که بر حسب آن روايات ما عامد را تقييد بزنيم.
يک روايتي که هست، صحيحه زراره در کتاب وسائل الشيعه ابواب قرائت باب 27، آنجا در صحيحه زراره اين چنين روايت آمده:«عَنْ أَحَدِهِمَا عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: إِنَّ اَللَّهَ فَرَضَ اَلرُّكُوعَ وَ اَلسُّجُودَ، وَ اَلْقِرَاءَةَ سُنَّةً فَمَنْ تَرَكَ اَلْقِرَاءَةَ مُتَعَمِّداً أَعَادَ اَلصَّلاَةَ وَ مَنْ نَسِيَ فَلاَ شَيْءَ عَلَيْهِ»، دارد عن احدهما، يعني يا از امام باقر يا از امام صادق (عليهم السلام) است؛ خداوند متعال رکوع را واجب کرده سجود را هم واجب کرده، اما و القرائة سنّةٌ، حالا راجع به اينکه کلمه سنّة و فريضه که در خود روايت لا تعاد هم آمده ولا تنقض السنّة الفريضه معنايش چیست، اين را بعداً انشاء الله ميرسيم. شاهد اين است که ميفرمايد کسي که عمداً قرائت را ترک کند، نماز را بايد اعاده کند و کسي که قرائت را يادش رفت چيزي بر گردن او نيست.
بگوييم اين صحيحه زراره حديث لاتعاد را تقييد بزند. اطلاق در لا تعاد که کسي ادعا کند اطلاقش عمد را هم شامل ميشود، اين صحيحه زراره اطلاق لاتعاد را تقييد بزند.
اينجا دو نکته را بايد دقت بفرماييد. يک نکته اين است که چه عيبي دارد که در صحيحه زراره که دارد «و من ترک القرائه متعمداً، اعاد الصلاه»، اعاده را هم حمل بر استحباب کنيد. چه اشکالي دارد شما چرا اطلاق لا تعاد را با اين صحيحه زراره تقييد بزنيد؟
تا حالا اينطور ميگوييم، ميگوييم به اينجا رسيديم که لا تعاد اطلاق دارد. اطلاقش يعني چي؟ يعني ميگويد در غير اين خمسه، هر جزئي چه نسياناً چه جهلاً چه عمداً، اگر ترک شد اين اعاده ندارد.
بعد صحيحه زراره ميآيد ميگويد نه، «من ترک القرائه متعمداً»، کسي که عمداً اگر ترک کرد بايد اعاده کند. چرا با اين صحيحه ميآييد اطلاق را تقييد ميزنيد. اطلاق را قرينه بگيريد بر اينکه اين اعاد را حمل بر استحباب کنيم. بگوييم آقا اگر کسي عمداً هم قرائت را ترک کرد، طبق حديث لا تعاد، اعادهاش واجب نيست، اما طبق صحيحه زراره اعادهاش مستحب است.
اگر کسي چنين حرفي را زد ما چه جوابي داريم از او بدهيم؟ جوابي که ميشود از او داد اين است که در صحيحه زراره يک قرينهاي وجود دارد که بر طبق آن قرينه، اعاد را بايد حمل بر اعاده وجوبي کنيم. آن قرينه چیست؟ دنباله روايت است. دنباله روايت ميگويد «و من نسي فلا شيء عليه»، اين فلا شيء نفي لزوم است. قرينه مقابله ميگويد اگر این لا شيء نفي لزوم باشد، آن اعاد افاده لزوم بايد بکند؛ يعني اعاده، اعاده لزوميه است. اين يک نکته، پس تا اينجا روشن شد که صحيحه زراره مقيِد اطلاق لا تعاد است.
نکته دوم اين است که اگر نوبت به اطلاق و تقييد رسيد، در تقييد تا مقداري که دليل داريم بايد تقييد بزنيم. يعني شما ميگوييد لا تعاد ميگويد در غير اين خمسه، اگر خللي بود اعاده واجب نيست. غير خسمه چه هست؟ تکبيرة الاحرام هست نيت هست قرائت هست سوره هست ذکر رکوع هست ذکر سجده هست تشهد هست سلام هم هست.
اگر شما گفتيد لا تعاد ميگويد در غير خمسه اگر اخلالي بود اعاده واجب نيست و ميگوييد چه عمداً چه جهلاً، چه نسياناً. حالا ميگوييم چه مقدار ميتوانيم اطلاق را تقييد بزنيم؟ آن مقداري که دليل داشته باشيم. در قرائت دليل داريم، ميگويد « من ترک القرائه متعمداً اعاد»، اما در تشهد که دليل نداريم.
پس در تشهد اگر دليلي بر تقييد نداشتيم بايد به اطلاق عمل کنيم. در ذکر رکوع دليل داريم، در روايات وارد شده «من ترک ذکر الرکوع عمداً فقد نقض صلاته» نمازش را باطل کرده و بايد اعاده کند. بنابراين در باب اطلاق و تقييد، تقييد به مقداري است که ما دليل داشته باشيم، در قرائت دليل داريم، ميگوييم قرائت خارج ميشود، در ذکر رکوع دليل داريم ميگوييم آن هم خارج ميشود؛ اما در تشهد ديگر دليل نداريم.
ميگوييم الاّ اينکه ما بيايم تنقيح مناط کنيم، بگوييم آقا اين رواياتي که گفته من ترک القرائه عمداً، من ترک ذکر الرکوع عمداً، ملاک اين است که هر کار عمدي در نماز، هر ترک عمدي در نماز، موجب بطلان نماز است اگر يک کسي چنين ملاکي را استفاده کرد، آن وقت نتيجه اين ميشود که تمام موارد عمد از قاعده لا تعاد خارج ميشود.
تمام بحث امر... قطع صوت
وَ صَلَّی الله عَلَیٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرینْ
نظری ثبت نشده است .