قبلا از شما پرسیده بودم: «چند سوال دارم که اميدوارم بتوانم جواب سوالهایم را اينجا پيدا کنم و از اين سر درگمي خلاص شوم: با وجود تساوي حقوق زن و مرد در اسلام چرا سن تکليف در دختر 9 سالگي و پسر 15 سالگي است (نميخواهم با زيرکي تمام به من بگويید که اين به نوعي تکريم زن هست، چون من دليل منطقي ميخواهم) با تشکر».
شما جواب داديد: «لزومي ندارد بگوييم تکريم زن است، بلکه نوعا در خانمها بلوغ در اين سن رخ ميدهد و اين به جهت ساختمان جسمي و روحيای است که خداوند در وجود او قرار داده است و به اصطلاح مثل درختي است که زودتر از درختان ديگر بارور ميشود. علاوه بر اين، اينگونه امور، تعبدي است و اگر شما نميخواهيد تکريم زن را بپذيريد، در مورد خودتان اختيار داريد، ولي واقعيت آن است که دختران حتي از نظر فهم و درک و عقل، زودتر از پسران مسائل را دريافت ميکنند. به عبارت ديگر؛ بلوغ يک امر تکويني است و اگر شارع در مورد آن دخالت نموده است از باب ارشاد است.»
حالا ميخواهم بپرسم که اجازه 4 ازدواج به مرد، تکريم زن است؟ اين که امام علي(ع) در نهج البلاغه ميفرماید «زن ناقص العقل است»، هم تکريم زن است؟ اين همه تناقض؟!
من به خودم و جنس خودم اطمينان دارم، اما نميدانم چرا اسلام اين همه براي زن قوانین و حرفهاي عجيبي فرموده و ميگوید داریم زن را تکريم ميکنيم؟ نميگویم کار جاهاي ديگر مثل غرب درست است، اما اسلامي که از آن توقع ميرود، چرا بعضي از دستوراتش با عقل جور در نميآید؟
علت تندی و ناراحتی من این است که چندی قبل يک بهايي همين سوالات را از من پرسيد و براي من که شيعه هستم خيلي سنگين است که واقعا چرا اينگونه است؟ کتاب استاد مطهري را مطالعه کردم که کمي آرام شدم، اما وقتي از کسي ميپرسم که چرا قانون مدني ما اين همه نقص دارد، ميگوید استاد مطهري يک متفکر بوده نه يک فقيه که بخواهد حکم بدهد و قانون بگذارد، لذا فقط نظر خودش را گفته است.
پاسخ :
جواب سؤال اول: دليل تعدد زوجات: تعدد ازدواج ربطی به تکريم يا غير تکريم زنها يا مردها ندارد، بلکه به عنوان يک مسئله طبيعي و ضرورت زندگي مطرح است. اگر شما به تاريخ مظلوميت زنان و کرامتي که اسلام به زنها عنايت نموده است آگاهي پيدا کنيد و مصالح ومفاسد احکام اسلامي را در نظر بگيريد مسلما نظر شما تغيير پيدا ميکند. قبل از اسلام مسئله تعدد زوجات با وجهي بسيار تحقير آميز وجود داشته که حدي براي آن قائل نبودند. زنان را از جرگه انسانيت خارج و در رديف حيوانات حساب ميکردند. صاحبان املاک و مزارع، زنهاي متعددي ميگرفتند تا از آنها کار بکشند و از دسترنج آنان استفاده نمايند. اشراف براي فراهم سازي وسائل خوشگذراني زنهاي بسياري را اختيار ميکردند. بدتر از همه، در بعضي نقاط ازدواج به صورت دسته جمعي صورت ميگرفته، به اين معنا که گروهي از مردان يک طائفه، گروهي از زنان طائفه ديگر را به همسری ميگرفتهاند. مثلا در تبّت عادت بر آن بوده که چند برادر، چند خواهر را به تعداد خود به همسري اختيار ميکردهاند، به طوري که هيچ معلوم نبود کدام خواهر، زن کدام برادر است. اسلام، داشتن چند زن را برخلاف چند شوهري، بخاطر در نظر گرفتن مصالح و مفاسد، به کلي نسخ و لغو نکرد، بلکه آن را تحديد و تقييد کرد، يعني از يک طرف تعدد زوجات نامحدود را محدود ساخت و از طرف ديگر شرائطی قرار داد که طبق آن شرائط، به هرکسي اجازه داده نشده که همسران متعدد انتخاب کند. از آنجا که احکام اسلام براساس حکمت بالغه و مصالح ومفاسد اجتماعي و خانوادگي وضع ميگردد، در زمينه تعدد زوجات نيز اسلام دفع مفسده و رعايت مصالح در نظر گرفته است. براي نمونه جهات زير را در نظر بگيريم: 1- به موجب آمار رسمي، شماره زنان در اصل خلقت بيشتر از مردان است. اگر پيش آمدهاي حوادث و علل غير طبيعي مانند جنگ و اتفاقات ديگر را که قرباني اصلي آنها مردان است نيز در نظر داشته باشيم، شماره مردان به مراتب کمتر از زنان ميگردد و اگر قرار باشد هر مرد فقط يک زن داشته باشد بسياري از زنان تا آخر عمر بدون شوهر باقي ميماند و در نتيجه مجبور ميگردند که مرتکب فساد جنسي و اخلاقي در جامعه گردند. 2- گاهي زن دچار بيماري مزمن ميگردد که در اين صورت مرد ناگزير خواهد براي دفع غرائز جنسي به کارها منافي با شرف خود متوسل گردد. 3- معمولا زنها در هر ماه مدتي را به حال عادت ميگذارند که در اين مدت مردها نميتوانند با آنها نزديکي داشته باشد و اين خود موجب مشکلات در جامعه خواهد شد. آمار کشورهاي غير اسلامي که منع تعدد زوجات در آنها وجود دارد نشان ميدهد که در اثر فساد جنسي زنان و مردان، به دنيا آمدن فرزندان نامشروع زياد ميباشد. با در نظر داشت جهات بالا، اسلام به مردان اجازه داده است که هر مرد حداکثر چهار زن را با رعايت شرائط و عدالت، در تحت حمايت خود قرار دهد و اين هيچگاه با کرامت زن تنافي پيدا نميکند. البته تعدد ازدواج مرد تا چهار تا با رعايت شرايط برنفع نوع زنها نيز است و اگر ازدواج منحصر به يکي باشد بسياري از خانم ها تا آخر عمر بدون شوهر ميمانند و مجبور به فساد اخلاقي ميشوند. جواب سؤال دوم: اما نسبت به «ناقص العقل بودن زن در کلام امير المؤمنين(ع)» براي پاسخ به اين سؤال، ابتدا لازم است به چند نكته اشاره كنيم؛ 1- ملاک برتری زن و مرد بر همديگر، طبق تصريح قرآن؛ «تقوي و پاکدامني» است و معصيت کار؛ ناقص العقل است و لو مرد باشد و پاکدامن؛ کامل العقل است و لو زن باشد. 2- در روایات «نقص عقل» صفت ويژه انحصاري براي زنان نيست، بلكه همين وصف به مردان و نوع انساني هم نسبت داده شده است. مثلاً امام علي(ع) ميفرمايند: «إعجاب المرء بنفسه دليل علي ضعف عقله»؛ «خودبيني شخص، نشانه ضعف (كمي و نقصان) خرد اوست». در اين سخن، عُجب و خودمحوري، عامل نقص عقل شمرده شده است. در روايت ديگر، پيروي از اميال و هواهاي نفساني، عاملي براي نابودي عقل شمرده شده است. بنابراين، شايد حديث رسيده در باب نقص عقل زن، از همين دست احاديث باشد كه منظور از آن، بيان حالتي است كه عارض انسان ميگردد، و كساني كه داراي صفت عجب، خودبيني، خودمحوري و... هستند، از كارايي عقلشان كاسته ميشود، و آنان را دچار كم خردي ميسازد، و هنگامي كه اين صفت ها با تربيت و تهذيب نفس از درون زدوده شد، موانع كارايي و روشنگريهاي عقل كنار ميرود و دوباره عقل طبيعي انسان بارور ميگردد. از طرفي ديگر، فهم ما نسبت به درك معاني و منظور بعضي از احاديث كوتاه است. مثلاً در حديثي، امام(ع)، زن را به دنده كج تشبيه نموده و ميفرمايد: «مَثَل زن مَثَل دنده كجي است كه اگر به همين صورت بماند موجب سود و منفعت است اما اگر راست شود، (يعني كجي را برطرف كني) ميشكند»؛ كه غرض، كجي(به معناي ظاهري آن) نيست، زيرا دنده هيچ گاه راست نيست، بلكه اشاره به جايگاه دنده در بدن است، كه حافظ اسرار بوده و خون ساز است و... زن نيز حافظ اسرار خانواده است، خون در رگهاي خانواده جاري ميكند و باعث چرخش حيات جامعه است و... دنده تا زماني كارآيي دارد كه وضع خود را داشته باشد و گرنه اگر كسي بخواهد آن را راست كند، ديگر حافظ اسرار نيست و خون سازي ندارد.(كارآيي خود را از دست ميدهد). اينك با توجه به مطالب گذشته ميگوييم: عقلي كه در نهج البلاغه از امام علي(ع) درباره زنان نقل شده، ممکن است به معناي عقل تجربي و ابزاري باشد. يعني: عقلى كه دراين جا موردنظراست «عقل ابزارى» است كه در تدبير امور مادى و دنيايى به كار مىآيد و هيچ ربطى به عقل كمالى ندارد. آنچه كه ملاك انسانيت انسان است و به واسطه آن شخص به خداوند تقرب يافته و به كمال و سعادت دست مىيابد در زن و مرد يكسان است. كمتر بودن عقل ابزارى در زن ارتباط دقيق با مسوئوليتى دارد كه به طور طبيعى و تكوينى بر دوش او نهاده شده است. به عبارت ديگر زندگى انسان لوازم و نيازهاى گوناگونى دارد كه هر يك از آنها ابزارهاى ويژهاى مىطلبد. خداوند متعال در نظام زيباى هستى هر يك از دو جنس زن و مرد را به گونهی خاصى و با ويژگىهاى ذاتى متمايزى آفريده و هر يك را با ابزارهاى ويژهاى مجهز ساخته است. در اين راستا زن را كانون مهر و عطوفت و دلربايى قرار داده و مرد را مظهر قدرت و تدبير. بنابراين زن از جهاتى بر مرد برترى دارد و مرد در جهتى ديگر و هر يك به تناسب اين ويژگى ها رسالتى ويژه بر دوش دارند. آن گاه هر دو را مكمل يكديگر و زندگى را براساس آن كانونى از مهر و صفا و تدبير و فعاليت قرار داده است. 3- بايد در محتوای هر کلامي که از هر کسي صادر ميشود خوب فکر کنيم. استدلالي که حضرت فرمودهاند و در ادامه روايت آمده است توجيه بسيار خوبي براي گفتار آن بزرگوار است. امّا اينکه فرمودهاند «نقصان در ايمان دارند»؛ به آن معنایی که ما و شما خيال کردهايم، نيست، زيرا خداوند در قرآن براي مردم مؤمن مثال ميزند و براي آنها الگو معرفي ميکند و ميفرمايد: خداوند براي مؤمنين زن فرعون را (به عنوان الگو) مثال زده و قطعاً قرآن ناطق يعني اميرالمؤمنين(ع) از همه به قرآن آشناتر بودهاند. اين خطبه بعد از جنگ جمل که عايشه آن را برپا کرده بود ايراد شده و آن حضرت شمّهاي از خصوصيات زنها را بيان کردهاند. اما «نقص ايمان» آنها را فرمودهاند: مدتي در هر ماه از عبادت خدا محرومند، نه آنکه در آن زمان يعني ايام حيض ايمان ندارند، بلکه از اين قرينه که بيان کردهاند معلوم ميشود که مقصود آن حضرت از نقص ايمان؛ نقص در عبادات است، که اين به واسطه ارفاق بر زنها تشريع شده است. دوّم «نقص عقل» آنها در مقايسه با احساسات آنهاست، که عواطف و احساسات خانم ها که لازمه مادري و عطوفت است، بايد بيشتر از مردان باشد و لذا گاهي تصميمهاي نادرستي ميگيرند، همانطور که عايشه در جنگ جمل اين کار را کرد. امّا «نقص حظّ» آنها از ارث به جهت آن است که خرج سنگين زندگي غالباً بر عهده مرد است، از اين جهت در دنيا مديريت خانوادهها در هر مکتب و مذهبي بر عهده مردان است و اين هم به جهت تفاوت جسمي و در نتيجه سنگينتر بودن مسئوليت مردان از زنان است و شما حتي در جوامع غربي که نسخه تساوي زن و مرد را ميدهند نميبينيد که آنها را در تصميم گيريهاي مهم شريک کنند، مگر مواردي اندک که اکثر همان موارد هم با تبعات بد همراه است و اين به جهت تفاوت خلقت زن و مرد است که هرکه را از بهر کاري ساختند. همين طور مسأله قضاوت و شهادت دو زن در برابر يک مرد، به جهت غليان و جوشش احساسات آنهاست که حاضر نيستند حتي شخص مجرم به سزاي اعمال خود برسد و از جهت شدت عواطف و براي ترحم به فردي، ممکن است اگر يکي باشند شهادت برخلاف دهند. خلاصه از ديدگاه قرآن و پيامبر اکرم(ص) و اوصياي آن حضرت از نظر ارزش انساني فرقي بين زن و مرد نيست و آنچه از کلام اميرالمؤمنين(ع) استفاده ميشود، با روان شناسي دقيق اين قشر از جامعه تطابق دارد. علاوه آنکه در آن موقع ميخواستند مردمي را که به دنبال زني افتادند و فتنه عظيمي در اسلام برپا کردند متنبه کنند، و بر آيندگان نيز تذکر دهند که زن براي ميدانهايی مثل مادري، همسري، محور خانواده بودن، منبع حيا وعفت، کانون عطوفت و مهرباني و مربي و تربيت کننده آفريده شده و در عين حال در مواردي يا به طور طبيعي و خدادادي و يا به اختيار خود از مردان ضعيف تر است واين لازمهی نظام أحسن الهي است. از اين جهت بايد در جائي که لازم است باشد و جايگاه خود راترک نکند. امّا درعين حال اين را از معارف قرآن وپيامبر و امير المؤمنين واولاد معصوم آن حضرت ياد گرفتهايم که زن و مرد در رسيدن به کمالات در پيشگاه خداوند فرقي ندارند و هرکدام ميتوانند به عنوان الگو براي انسان خدا پرست و مؤمن معرفي شوند، همانطور که زن فرعون در قرآن به عنوان الگوي مؤمنان معرفي شده است. در پايان ذکر اين نکته تأکيدا لازم است که: احساساتي بودن خانم ها و يا ساير خصوصياتي که درخانمهاست دليل بر کاستن از ارزش انساني و ايماني آنها نيست و مرد و زن از نظر اسلام در ارزش انسانيت هيچ تفاوتی با هم ندارند منتها مرد و زن از نظر خلقت با خصوصيات متفاوت از هم خلق شدهاند و اين به جهت وظايف خاصي است که هر کدام در دستگاه خلقت دارند و إلا از نظر کرامت انساني با هم برابر هستند و چه بسا خانمهايی که به تمام مردهاي عالم برابری ميکند و بلکه از همه آنها برترند، مانند حضرت فاطمه زهرا(س)، حضرت مريم(س)، آسيه(س) و ... اينها زنهايی هستند که جز معصومين و انبياء، بر تمام مردان عالم برتري دارند.
دلیل کلام حضرت علی(ع) در مورد زنان و تعدد زوجات
۰۱ اسفند ۱۳۹۰ ساعت ۱۵:۲۴
قبلا از شما پرسیده بودم: «چند سوال دارم که اميدوارم بتوانم جواب سوالهایم را اينجا پيدا کنم و از اين سر درگمي خلاص شوم: با وجود تساوي حقوق زن و مرد در اسلام چرا سن تکليف در دختر 9 سالگي و پسر 15 سالگي است (نميخواهم با زيرکي تمام به من بگويید که اين به نوعي تکريم زن هست، چون من دليل منطقي ميخواهم) با تشکر». شما جواب داديد: «لزومي ندارد بگوييم تکريم زن است، بلکه نوعا در خانمها بلوغ در اين سن رخ ميدهد و اين به جهت ساختمان جسمي و روحيای است که خداوند در وجود او قرار داده است و به اصطلاح مثل درختي است که زودتر از درختان ديگر بارور ميشود. علاوه بر اين، اينگونه امور، تعبدي است و اگر شما نميخواهيد تکريم زن را بپذيريد، در مورد خودتان اختيار داريد، ولي واقعيت آن است که دختران حتي از نظر فهم و درک و عقل، زودتر از پسران مسائل را دريافت ميکنند. به عبارت ديگر؛ بلوغ يک امر تکويني است و اگر شارع در مورد آن دخالت نموده است از باب ارشاد است.» حالا ميخواهم بپرسم که اجازه 4 ازدواج به مرد، تکريم زن است؟ اين که امام علي(ع) در نهج البلاغه ميفرماید «زن ناقص العقل است»، هم تکريم زن است؟ اين همه تناقض؟! من به خودم و جنس خودم اطمينان دارم، اما نميدانم چرا اسلام اين همه براي زن قوانین و حرفهاي عجيبي فرموده و ميگوید داریم زن را تکريم ميکنيم؟ نميگویم کار جاهاي ديگر مثل غرب درست است، اما اسلامي که از آن توقع ميرود، چرا بعضي از دستوراتش با عقل جور در نميآید؟ علت تندی و ناراحتی من این است که چندی قبل يک بهايي همين سوالات را از من پرسيد و براي من که شيعه هستم خيلي سنگين است که واقعا چرا اينگونه است؟ کتاب استاد مطهري را مطالعه کردم که کمي آرام شدم، اما وقتي از کسي ميپرسم که چرا قانون مدني ما اين همه نقص دارد، ميگوید استاد مطهري يک متفکر بوده نه يک فقيه که بخواهد حکم بدهد و قانون بگذارد، لذا فقط نظر خودش را گفته است.
پاسخ :
تعدد ازدواج ربطی به تکريم يا غير تکريم زنها يا مردها ندارد، بلکه به عنوان يک مسئله طبيعي و ضرورت زندگي مطرح است.
اگر شما به تاريخ مظلوميت زنان و کرامتي که اسلام به زنها عنايت نموده است آگاهي پيدا کنيد و مصالح ومفاسد احکام اسلامي را در نظر بگيريد مسلما نظر شما تغيير پيدا ميکند.
قبل از اسلام مسئله تعدد زوجات با وجهي بسيار تحقير آميز وجود داشته که حدي براي آن قائل نبودند. زنان را از جرگه انسانيت خارج و در رديف حيوانات حساب ميکردند. صاحبان املاک و مزارع، زنهاي متعددي ميگرفتند تا از آنها کار بکشند و از دسترنج آنان استفاده نمايند. اشراف براي فراهم سازي وسائل خوشگذراني زنهاي بسياري را اختيار ميکردند.
بدتر از همه، در بعضي نقاط ازدواج به صورت دسته جمعي صورت ميگرفته، به اين معنا که گروهي از مردان يک طائفه، گروهي از زنان طائفه ديگر را به همسری ميگرفتهاند. مثلا در تبّت عادت بر آن بوده که چند برادر، چند خواهر را به تعداد خود به همسري اختيار ميکردهاند، به طوري که هيچ معلوم نبود کدام خواهر، زن کدام برادر است.
اسلام، داشتن چند زن را برخلاف چند شوهري، بخاطر در نظر گرفتن مصالح و مفاسد، به کلي نسخ و لغو نکرد، بلکه آن را تحديد و تقييد کرد، يعني از يک طرف تعدد زوجات نامحدود را محدود ساخت و از طرف ديگر شرائطی قرار داد که طبق آن شرائط، به هرکسي اجازه داده نشده که همسران متعدد انتخاب کند.
از آنجا که احکام اسلام براساس حکمت بالغه و مصالح ومفاسد اجتماعي و خانوادگي وضع ميگردد، در زمينه تعدد زوجات نيز اسلام دفع مفسده و رعايت مصالح در نظر گرفته است. براي نمونه جهات زير را در نظر بگيريم:
1- به موجب آمار رسمي، شماره زنان در اصل خلقت بيشتر از مردان است. اگر پيش آمدهاي حوادث و علل غير طبيعي مانند جنگ و اتفاقات ديگر را که قرباني اصلي آنها مردان است نيز در نظر داشته باشيم، شماره مردان به مراتب کمتر از زنان ميگردد و اگر قرار باشد هر مرد فقط يک زن داشته باشد بسياري از زنان تا آخر عمر بدون شوهر باقي ميماند و در نتيجه مجبور ميگردند که مرتکب فساد جنسي و اخلاقي در جامعه گردند.
2- گاهي زن دچار بيماري مزمن ميگردد که در اين صورت مرد ناگزير خواهد براي دفع غرائز جنسي به کارها منافي با شرف خود متوسل گردد.
3- معمولا زنها در هر ماه مدتي را به حال عادت ميگذارند که در اين مدت مردها نميتوانند با آنها نزديکي داشته باشد و اين خود موجب مشکلات در جامعه خواهد شد.
آمار کشورهاي غير اسلامي که منع تعدد زوجات در آنها وجود دارد نشان ميدهد که در اثر فساد جنسي زنان و مردان، به دنيا آمدن فرزندان نامشروع زياد ميباشد.
با در نظر داشت جهات بالا، اسلام به مردان اجازه داده است که هر مرد حداکثر چهار زن را با رعايت شرائط و عدالت، در تحت حمايت خود قرار دهد و اين هيچگاه با کرامت زن تنافي پيدا نميکند.
البته تعدد ازدواج مرد تا چهار تا با رعايت شرايط برنفع نوع زنها نيز است و اگر ازدواج منحصر به يکي باشد بسياري از خانم ها تا آخر عمر بدون شوهر ميمانند و مجبور به فساد اخلاقي ميشوند.
جواب سؤال دوم:
اما نسبت به «ناقص العقل بودن زن در کلام امير المؤمنين(ع)»
براي پاسخ به اين سؤال، ابتدا لازم است به چند نكته اشاره كنيم؛
1- ملاک برتری زن و مرد بر همديگر، طبق تصريح قرآن؛ «تقوي و پاکدامني» است و معصيت کار؛ ناقص العقل است و لو مرد باشد و پاکدامن؛ کامل العقل است و لو زن باشد.
2- در روایات «نقص عقل» صفت ويژه انحصاري براي زنان نيست، بلكه همين وصف به مردان و نوع انساني هم نسبت داده شده است. مثلاً امام علي(ع) ميفرمايند: «إعجاب المرء بنفسه دليل علي ضعف عقله»؛ «خودبيني شخص، نشانه ضعف (كمي و نقصان) خرد اوست». در اين سخن، عُجب و خودمحوري، عامل نقص عقل شمرده شده است.
در روايت ديگر، پيروي از اميال و هواهاي نفساني، عاملي براي نابودي عقل شمرده شده است. بنابراين، شايد حديث رسيده در باب نقص عقل زن، از همين دست احاديث باشد كه منظور از آن، بيان حالتي است كه عارض انسان ميگردد، و كساني كه داراي صفت عجب، خودبيني، خودمحوري و... هستند، از كارايي عقلشان كاسته ميشود، و آنان را دچار كم خردي ميسازد، و هنگامي كه اين صفت ها با تربيت و تهذيب نفس از درون زدوده شد، موانع كارايي و روشنگريهاي عقل كنار ميرود و دوباره عقل طبيعي انسان بارور ميگردد.
از طرفي ديگر، فهم ما نسبت به درك معاني و منظور بعضي از احاديث كوتاه است. مثلاً در حديثي، امام(ع)، زن را به دنده كج تشبيه نموده و ميفرمايد: «مَثَل زن مَثَل دنده كجي است كه اگر به همين صورت بماند موجب سود و منفعت است اما اگر راست شود، (يعني كجي را برطرف كني) ميشكند»؛ كه غرض، كجي(به معناي ظاهري آن) نيست، زيرا دنده هيچ گاه راست نيست، بلكه اشاره به جايگاه دنده در بدن است، كه حافظ اسرار بوده و خون ساز است و... زن نيز حافظ اسرار خانواده است، خون در رگهاي خانواده جاري ميكند و باعث چرخش حيات جامعه است و... دنده تا زماني كارآيي دارد كه وضع خود را داشته باشد و گرنه اگر كسي بخواهد آن را راست كند، ديگر حافظ اسرار نيست و خون سازي ندارد.(كارآيي خود را از دست ميدهد).
اينك با توجه به مطالب گذشته ميگوييم: عقلي كه در نهج البلاغه از امام علي(ع) درباره زنان نقل شده، ممکن است به معناي عقل تجربي و ابزاري باشد. يعني: عقلى كه دراين جا موردنظراست «عقل ابزارى» است كه در تدبير امور مادى و دنيايى به كار مىآيد و هيچ ربطى به عقل كمالى ندارد. آنچه كه ملاك انسانيت انسان است و به واسطه آن شخص به خداوند تقرب يافته و به كمال و سعادت دست مىيابد در زن و مرد يكسان است. كمتر بودن عقل ابزارى در زن ارتباط دقيق با مسوئوليتى دارد كه به طور طبيعى و تكوينى بر دوش او نهاده شده است. به عبارت ديگر زندگى انسان لوازم و نيازهاى گوناگونى دارد كه هر يك از آنها ابزارهاى ويژهاى مىطلبد. خداوند متعال در نظام زيباى هستى هر يك از دو جنس زن و مرد را به گونهی خاصى و با ويژگىهاى ذاتى متمايزى آفريده و هر يك را با ابزارهاى ويژهاى مجهز ساخته است. در اين راستا زن را كانون مهر و عطوفت و دلربايى قرار داده و مرد را مظهر قدرت و تدبير.
بنابراين زن از جهاتى بر مرد برترى دارد و مرد در جهتى ديگر و هر يك به تناسب اين ويژگى ها رسالتى ويژه بر دوش دارند. آن گاه هر دو را مكمل يكديگر و زندگى را براساس آن كانونى از مهر و صفا و تدبير و فعاليت قرار داده است.
3- بايد در محتوای هر کلامي که از هر کسي صادر ميشود خوب فکر کنيم. استدلالي که حضرت فرمودهاند و در ادامه روايت آمده است توجيه بسيار خوبي براي گفتار آن بزرگوار است. امّا اينکه فرمودهاند «نقصان در ايمان دارند»؛ به آن معنایی که ما و شما خيال کردهايم، نيست، زيرا خداوند در قرآن براي مردم مؤمن مثال ميزند و براي آنها الگو معرفي ميکند و ميفرمايد: خداوند براي مؤمنين زن فرعون را (به عنوان الگو) مثال زده و قطعاً قرآن ناطق يعني اميرالمؤمنين(ع) از همه به قرآن آشناتر بودهاند. اين خطبه بعد از جنگ جمل که عايشه آن را برپا کرده بود ايراد شده و آن حضرت شمّهاي از خصوصيات زنها را بيان کردهاند.
اما «نقص ايمان» آنها را فرمودهاند: مدتي در هر ماه از عبادت خدا محرومند، نه آنکه در آن زمان يعني ايام حيض ايمان ندارند، بلکه از اين قرينه که بيان کردهاند معلوم ميشود که مقصود آن حضرت از نقص ايمان؛ نقص در عبادات است، که اين به واسطه ارفاق بر زنها تشريع شده است.
دوّم «نقص عقل» آنها در مقايسه با احساسات آنهاست، که عواطف و احساسات خانم ها که لازمه مادري و عطوفت است، بايد بيشتر از مردان باشد و لذا گاهي تصميمهاي نادرستي ميگيرند، همانطور که عايشه در جنگ جمل اين کار را کرد.
امّا «نقص حظّ» آنها از ارث به جهت آن است که خرج سنگين زندگي غالباً بر عهده مرد است، از اين جهت در دنيا مديريت خانوادهها در هر مکتب و مذهبي بر عهده مردان است و اين هم به جهت تفاوت جسمي و در نتيجه سنگينتر بودن مسئوليت مردان از زنان است و شما حتي در جوامع غربي که نسخه تساوي زن و مرد را ميدهند نميبينيد که آنها را در تصميم گيريهاي مهم شريک کنند، مگر مواردي اندک که اکثر همان موارد هم با تبعات بد همراه است و اين به جهت تفاوت خلقت زن و مرد است که هرکه را از بهر کاري ساختند.
همين طور مسأله قضاوت و شهادت دو زن در برابر يک مرد، به جهت غليان و جوشش احساسات آنهاست که حاضر نيستند حتي شخص مجرم به سزاي اعمال خود برسد و از جهت شدت عواطف و براي ترحم به فردي، ممکن است اگر يکي باشند شهادت برخلاف دهند.
خلاصه از ديدگاه قرآن و پيامبر اکرم(ص) و اوصياي آن حضرت از نظر ارزش انساني فرقي بين زن و مرد نيست و آنچه از کلام اميرالمؤمنين(ع) استفاده ميشود، با روان شناسي دقيق اين قشر از جامعه تطابق دارد. علاوه آنکه در آن موقع ميخواستند مردمي را که به دنبال زني افتادند و فتنه عظيمي در اسلام برپا کردند متنبه کنند، و بر آيندگان نيز تذکر دهند که زن براي ميدانهايی مثل مادري، همسري، محور خانواده بودن، منبع حيا وعفت، کانون عطوفت و مهرباني و مربي و تربيت کننده آفريده شده و در عين حال در مواردي يا به طور طبيعي و خدادادي و يا به اختيار خود از مردان ضعيف تر است واين لازمهی نظام أحسن الهي است. از اين جهت بايد در جائي که لازم است باشد و جايگاه خود راترک نکند.
امّا درعين حال اين را از معارف قرآن وپيامبر و امير المؤمنين واولاد معصوم آن حضرت ياد گرفتهايم که زن و مرد در رسيدن به کمالات در پيشگاه خداوند فرقي ندارند و هرکدام ميتوانند به عنوان الگو براي انسان خدا پرست و مؤمن معرفي شوند، همانطور که زن فرعون در قرآن به عنوان الگوي مؤمنان معرفي شده است.
در پايان ذکر اين نکته تأکيدا لازم است که: احساساتي بودن خانم ها و يا ساير خصوصياتي که درخانمهاست دليل بر کاستن از ارزش انساني و ايماني آنها نيست و مرد و زن از نظر اسلام در ارزش انسانيت هيچ تفاوتی با هم ندارند منتها مرد و زن از نظر خلقت با خصوصيات متفاوت از هم خلق شدهاند و اين به جهت وظايف خاصي است که هر کدام در دستگاه خلقت دارند و إلا از نظر کرامت انساني با هم برابر هستند و چه بسا خانمهايی که به تمام مردهاي عالم برابری ميکند و بلکه از همه آنها برترند، مانند حضرت فاطمه زهرا(س)، حضرت مريم(س)، آسيه(س) و ... اينها زنهايی هستند که جز معصومين و انبياء، بر تمام مردان عالم برتري دارند.
کلمات کلیدی :
۴۴,۲۴۱