موضوع: فقه پزشکی- قاعده سلطنت بر اعضاء
تاریخ جلسه : ۱۴۰۰/۹/۳
شماره جلسه : ۸
چکیده درس
-
خلاصه بحث گذشته
-
روایت معاویه بن عمار
-
نکتهای درباره برداشت صحیح از دین
-
جمعبندی بحث
دیگر جلسات
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحيمْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
خلاصه بحث گذشته
بحث در فقه پزشکی در مسئله خودکشی، پیرامون آیه شریفه «و لا تقتلوا انفسکم»[1] است. نکاتی درباره این آیه بیان کرده و گفتیم که اصل خودکشی در اسلام حرام است و عقل هم دلالت بر این مطلب دارد. همین آیه به خوبی دلالت بر این معنا دارد که از جاهایی که هم عقل به وضوح میگوید خودکشی قبیح است، غایة القبح، اما شرع هم به عنوان حکم تکلیفی مولوی میگوید حرام است، همین خودکشی و قتل نفس است.همچنین گفتیم که این قتل نفس اگر با یک امر اهم تزاحم پیدا کند، قواعد باب تزاحم در آن جریان پیدا میکند، مثل اسیر شدن در دست داعش که اگر کسی میداند اسیر میشود و یقین میکند که داعش او را زنده زنده مثله میکند، گفتیم اینجا میتوانیم استفاده کنیم که قتل نفس جایز است. در باب تزاحم غالباً مثالهایی را میآورند که دو تکلیف بالنسبة إلی شخصٍ واحد باشد، مثل انقاذ غریقین، ولی ممکن است در جایی که دو فعل، یک فعل را یک نفر و فعل دیگر را شخص دوم میخواهد انجام بدهد قواعد باب تزاحم جریان پیدا کند.
تزاحم این است که دو حکم الهی وجود دارد: یکی اینکه حفظ النفس واجب است، قتل النفس حرام است و یکی اینکه انسان خودش را در اختیار کسی که میخواهد او را مثله کند هم قرار ندهد و نگذارد آن هم واقع شود، یک وقتی هست که این دو هیچ ارتباطی ندارد، بین اینکه من یک امتثالی انجام میدهد و دیگری هم میخواهد امتثال دیگری انجام بدهد تزاحم وجود ندارد، اما در جایی که ولو شخص ثانی هم دخالت دارد، حکم دیگری هم هست اما اگر در مورد یک فعل و یک نفر باشد باز تزاحم تحقق پیدا میکند، مثل اینکه اگر بخواهیم حج برویم، یهود، مسلمین را تحقیر میکند، میگويیم یک فعل انجام حج است و یک فعل تحقیر المسلمین من جانب العدو است، میگويیم آن به من چه ارتباطی دارد؟ من حجّم را انجام بدهم، همه آقایان هم قبول دارند که تزاحم است. در ما نحن فیه نیز تزاحم واقع میشود بین این امتثال من و بین آن حرمتی که آنها میخواهند مرتکب شوند و من باید طبق قواعد تزاحم خودم را تطبیق بدهم.
مثل اینکه برای اعتلای دین یک سربازی خودش را زیر تانک میاندازد، آنجا میگويید بین حفظ خودش و حفظ الاسلام یا حفظ این کشور یا حفظ جان هزاران نفر شخصی جان خودش را به خطر میاندازد اینجا تزاحم نیست؟! اینجا تزاحم هست، حال اگر کسی بخواهد خیلی دقت کرده و بگوید اصطلاح تزاحم مسامحی است، میگويیم ادله حفظ نفس از چنین مواردی انصراف دارد.
روایت معاویه بن عمار
مرحوم کلینی این روایت را در «کتاب الایمان و الکفر باب شدة ابتداء المؤمن» آورده و هم در باب «علل الموت و أنّ المؤمن یموت بکل میتةٍ» آورده است. صاحب وسائل به عنوان باب «تحریم قتل الانسان نفسه» آورده است که سند آن صحیح است مگر در کلمه «ناجیه» که در بعضی از نسخ هم «ناحیه» آمده است. اما «ناجیة بن ابی عماره» است که از اصحاب امام باقر(عليهالسلام) اما توثیق ندارد. حضرت میفرماید: مؤمن به هر نوع مرگی میمیرد اما خودش را نمیکشد.
شبیه این روایت در جلد سوم کتاب کافی اینگونه وارد شده است:
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ نَاجِيَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ(عليهالسلام) إِنَّ الْمُغِيرَةَ يَقُولُ إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَا يُبْتَلَى بِالْجُذَامِ وَ لَا بِالْبَرَصِ وَ لَا بِكَذَا وَ لَا بِكَذَا فَقَالَ إِنْ كَانَ لَغَافِلًا عَنْ صَاحِبِ يَاسِينَ إِنَّهُ كَانَ مُكَنَّعاً ثُمَّ رُدَّ أَصَابِعُهُ فَقَالَ كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى تَكْنِيعِهِ أَتَاهُمْ فَأَنْذَرَهُمْ ثُمَّ عَادَ إِلَيْهِمْ مِنَ الْغَدِ فَقَتَلُوهُ ثُمَّ قَالَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ يُبْتَلَى بِكُلِّ بَلِيَّةٍ وَ يَمُوتُ بِكُلِّ مِيتَةٍ إِلَّا أَنَّهُ لَا يَقْتُلُ نَفْسَهُ.[3]
راوی میگوید: من به امام(عليهالسلام) عرض کردم که مغیره (که مغیره بن سعید است که کشی روایاتی در لعن او وارد کرده[4]) میگوید: إن مؤمن به جزام مبتلا نمیشود و به برص هم مبتلا نمیشود (معلوم میشود این عقیده باطلی که در زمان ما هست که میگفتند در حسینیه امام حسین(عليهالسلام) کرونا نمیآید یا سینهزن امام حسین(عليهالسلام) مبتلا به کرونا نمیشود یا منبری منبر امام حسین(عليهالسلام) مبتلا نمیشود که همهی اینها مع الاسف شد، زمان ائمه(عليهمالسلام) هم یک چنین افکار خام باطل و غیر صحیح بوده که میگفتند مؤمن به جزام و پیسی و برص مبتلا نمیشود).
حضرت فرمود: مغیره صاحب یاسین را یادش رفته است (بعضی میگویند» صاحب یاسین، حبیب بن اسرائیل نجار یعنی همان مؤمن آل فرعون است و برخی هم معتقدند شخص دیگری است. گفتهاند از امت حضرت موسی است نه مؤمن آل فرعون). او مردی بسیار مؤمن و قوی بود، اما «مکنّع» بود (خیلی این واژه را اینگونه معنا کردند که دستهایش شل شده بود، بعضی گفتهاند مقطوع الید که دست نداشت، بعضی گفتهاند کسی که دستش مادرزائی مقبوض بوده و انگشتهایش کف دستهایش بوده است). سپس بعد این شل بودن یا انگشتها برگشت. بعد حضرت فرمود: گویا دارم نگاه میکنم در همان حالی که مکنَّع بود آمد سراغ آن قوم و آنها را انذار داد و بعد هم آنها او را کشتند.
بنابراین حضرت یک مورد نقض میآورند شبیه همین که در زمان ما جواب میدادیم شما که میگويید در حرم ائمه(عليهمالسلام) کرونا نمیرود، خود امام هشتم(عليهالسلام) را سمّ به قتل رسانده، این یعنی چه که میگويیم در حرم اینها کرونا نمیرود؟! حضرت هم دارند چنین نقضی میآورند. مؤمن آل فرعون (یا هر کسی که هست حبیب نجار یا مؤمن آل عیسی است)، میخواهند بگویند آدم مؤمنی بود که درجات ایمانیاش بالا بود که بعد هم کشتند او را اما مکنع بود. بعد حضرت فرمود: مؤمن با هر ابتلاء و هر نوع مرگی از دنیا میرود ما خودکشی نمیکند.
اگر صدر روایت نباشد این ذیل را نمیشود درست معنا کرد: «یموت بکل میتةٍ» یعنی جزام میگیرد، برص میگیرد، سرطان میگیرد، هر چیزی که علت مرگ است و برای سایر افراد بشر میآید برای مؤمن هم میآید و فرقی نمیکند؛ یعنی نمیتوانیم بگويیم چون این مؤمن است سراغ این آدم کرونا نمیآید، سراغ این آدم جزام نمیآید، برص نمیآید، همه اینها میآید، بعد میفرماید: اما مؤمن خودش را اختیاراً نمیکشد! فرق میان یک مؤمن و غیر مؤمن این است کسی که ایمان دارد به اینکه برزخ و قیامتی وجود دارد، هدفی در این خلقت وجود دارد، حساب و کتابی در این عالم هست هیچ وقت خودش را نمیکشد. کسی که به آن عالم اعتقاد ندارد در این دنیا به بنبست میرسد و میگوید: حالا چه فایدهای دارد من خودم را بکشم!
لذا این مراد «إن المؤمن لا یقتل نفسه» است، نه اینکه حضرت بخواهند بفرمایند: مؤمن به هر مرگی هم میخواهند او را بکشند ولو به مثله کردن ولو به قتل صبر، اما باز خودش را نباید بکشد! معنای حدیث این نیست. پس صدر روایت را اگر بگیریم مؤمن نمیآید به خاطر مریضی که دارد، این مریضیها سراغش میآید و این مریضیها او را از بین میبرد فرق بین مؤمن و غیر مؤمن این است که مؤمن ابتداءً خودش را نمیکشد، ولی اگر تزاحم پیدا کرد با یک امر اهم، اگر الآن خودش را نکشد اسرار و اطلاعاتی دارد که تمام این اطلاعات لو میرود و یک کشوری از بین میرود، تزاحمی پیدا میکند، یا اگر تعبیر به تزاحم نکنیم بگويیم این حرمت قتل نفس از این گونه موارد انصراف دارد.
پس کسی نسبت به این حدیث نگوید که آدم نباید خودش را به هیچ وجه بکشد حتی اگر تزاحم با یک امر اهمی پیدا کرد. با توجه به آنچه در صدر روایت هست معنایش همین است که بیان کردیم.
نکتهای درباره برداشت صحیح از دین
گناه مقتضی است برای اینکه گرفتاری بیاید، معصیت نعمت را دور میکند، در دعای کمیل آمده: «اللهم اغفر لی الذنوب التی تنزل النقم ،تنزل البلاء»؛ یعنی این ذنوب علت تامه برای این است؟! اینها اقتضاست تمام اینها در مرحله اقتضا است و شاهد بر این مسئله اینکه الآن بالأخره باید تمام این ابعاد را برای مردم بیان کرد، شما در این روایت ببینید امام باقر(عليهالسلام) جواب این راوی را چقدر زیبا میدهد.
راوی میگوید: میگویند جزام و برص سراغ مؤمن نمیآید، امام(عليهالسلام) فرمود این اشتباه است، هر بلیهای که کفار میگیرند مؤمن هم ممکن است بگیرد. حتی در یک روایت دیگری میگوید به امام صادق(عليهالسلام) عرض کردم مؤمن میشود جزام بگیرد؟ (جزام و برص یک مرضی است که موجب اشمئزاز مردم از شخص جزامی میشود و به او نزدیک نمیشوند و اصلاً از چشم مردم میافتد)، اینها میگفتند این مریضیها سراغ مؤمن نمیآید، مؤمن عزت دارد و باید عزتش باقی بماند! حضرت فرمود: «و هل کتب البلاء إلا علی المؤمن»[6]؛ اصلاً بلا برای مؤمنین است، گرفتاریها و بلاها بیشتر برای آنهایی است که اهل ایمانند و هر چه درجه ایمان قویتر باشد گرفتاری و بلاها و مصیبتها بیشتر است.
«یبتلی مؤمن بکل بلیةٍ»، «یموت بکل میتةٍ»؛ یعنی هر موتی که سراغ دیگری میآید سرغ او هم میآید. مثلاً مرگهای فجعه اینطور نیست که فقط در زمان ما باشد، در زمان ائمه(عليهمالسلام) هم بوده، بگويیم مرگ فجعه برای دیگران میآید و برای مؤمن نمیآید! نباید بگويیم «یموت بکل میتةٍ»؛ یعنی اگر تو را میخواهند به قتل صبر بکشند یا مثله کنند، این را قبول کن اما حق نداری خودت را بکشی، معنای روایت این نیست، بلکه «یموت بکل میتةٍ»؛ یعنی هر موتی به سراغ دیگران میآید سراغ مؤمن هم میآید.
بعد میگويیم پس «ما الفرق بین المؤمن و غیر المؤمن»؟ فرق آن است که مؤمن اختیاراً خودش را نمیکشد، این قید اختیار از مناسبت حکم و موضوع و قرینهای که خود روایت هست به خوبی استفاده میشود. لذا «المؤمن لا یقتل نفسه إختیاراً»؛ یعنی بدون علتی و بدون عنوانی، اما اگر یک عنوان اهمی به کار بیاید «یقتل نفسه»، چه اشکالی دارد. ما روایت داریم اگر کسی خانهای را بنا کرد و یک آجر این خانه غصبی باشد، اگر دید بدون زلزله و علت، خود به خود فرو نشست استبعاد نکند؛ یعنی گناه، غصب، ولو غصب یک آجر این قابلیت را دارد و نمیتوانیم بگويیم پس هر کس این کار را کرد حتماً خانهای خراب شده، خیلیها دزدی کردند و تا آخر هم زندگی کردند و به حسب ظاهر چیزی نشده است!
جمعبندی بحث
1. گفتیم نمیشود بگويیم اینجا یک مصلحت اهمی در کار است و روی آن مصلحت اهم قتل جایز باشد.
2. نکته دوم که در اتانازی باقی میماند این است که اگر حیات یک کسی برایش حرجی است فرض کنید پول ندارد، مکان ندارد، اگر مریضی سختی هم دارد که قدرت معالجهی خودش را ندارد، بگويیم اینجا حفظ نفس حرجی است، اگر بخواهیم بگويیم حفظ النفس واجب است اما مستلزم حرج است یا بگويیم قتل النفس در جایی که بقای نفس حرجی باشد (که راجع به خود قتل النفس عنوان حرج مستقیم معنا ندارد، بلکه میآيیم روی مسئله وجوب النفس که حفظ جان انسان برای خودش واجب است)، آیا ادله «لاحرج» که در تمام موارد دیگر میآید در اینجا هم جریان پیدا میکند یا نه؟
بنابراین باید بحث را به دو قسمت تقسیم کنیم: 1) یکی نسبت به وجوب حفظ النفس که «حفظ النفس واجبٌ»، 2) بعد بگويیم آیا این مقیَّد به حرج هست یا نه؟ مغیای به حرج است یا نه؟ میگوییم حفظ النفس تا اندازهای واجب است که مستلزم حرج نباشد، اما اگر مستلزم حرج شد دیگر حفظ النفس جایز نیست. بیان دوم این است که بگويیم قتل نفس حرام است، اگر بقاء النفس مستلزم حرج شد، آیا این حرج میتواند این حرمت را بردارد یا نه؟
وَ صَلَّی الله عَلَیٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرینْ
[1]. (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ إِلاَّ أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ وَ لاَ تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ إِنَّ اللهَ كَانَ بِكُمْ رَحِيماً) سوره نساء، آیه 29.
[2]. الكافي 2- 254- 12 و الكافي 3- 112- 8؛ وسائل الشيعة؛ ج29، ص: 24، ح 35061- 3.
[3]. الكافي (ط - الإسلامية)؛ ج2، ص: 254، ح12.
[4]. «و المغيرة: هو المغيرة بن سعيد و قد ذكر الكشي أحاديث كثيرة في لعنه، و قال العلامة قدس سره في الخلاصة: أنه كان يدعو إلى محمد بن عبد الله بن الحسن.» مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول؛ ج9، ص: 330.
[5]. سوره اعراف، آیه 96.
[6]. «وَ عَنْ أَبِي عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنِ ابْنِ بُكَيْرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ(عليهالسلام) أَ يُبْتَلَى الْمُؤْمِنُ بِالْجُذَامِ وَ الْبَرَصِ وَ أَشْبَاهِ هَذَا قَالَ فَقَالَ وَ هَلْ كُتِبَ الْبَلَاءُ إِلَّا عَلَى الْمُؤْمِنِ الْحَدِيثَ.» الكافي 2- 258- 27؛ وسائل الشيعة؛ ج3، ص: 264، ح3600- 17.
نظری ثبت نشده است .