موضوع: آيات معاد 2
تاریخ جلسه : ۱۳۹۶/۱۱/۱
شماره جلسه : ۳۰
-
خلاصه ای بحث گذشته
-
وجه عدم انتساب تحقق قیامت به فاعل از دیدگاه مرحوم علامه طباطبایی
-
عدم تعلّق علم پیامبر اکرم(ص) و ائمه معصومین(ع) به مواردی
-
عدم اختصاص حشر به انسان
-
برداشت صاحب تفسیر المیزان از نتایج ذکر شده در آیه ششم و هفتم
-
نقد به برداشت مرحوم علامه از نتایج ذکر شده در آیات مورد بحث
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
خلاصه بحث گذشته
از بحثهای مفصل در آیات پنجم تا هفتم از سوره مباركه حج، نتیجهای که گرفته شد این است كه در این آیات دو دلیل محكم برای اثبات معاد ذكر شده که عبارت است از:۱ـ «بأن الله هو الحق» به استناد اینكه خداوند تبارك و تعالی حق مطلق است «و لا یصدر منه إلا الحق»، پس این خلقتی كه كرده باطل نیست و اگر باطل نباشد باید حتماً نتیجه ای داشته باشد و نتیجه اش این است که نشئهی اخروی و معادی وجود دارد.
۲ـ «أنه علی كل شیء قدیر» به خاطر اینکه خداوند تبارك و تعالی قدرت مطلقه دارد، این قدرت مطلقه بودن اقتضا دارد به اینكه آن كسی كه قدرت دارد كه این موجود را از عدم به وجود بیاورد بعداً هم كه این موجود به حسب ظاهر منعدم میشود مجدداً خداوند این موجود را خلق كند.
فرق بین دو دلیل در این است که در دلیل اول حد وسط برهان جمله ای «کونه تعالی حقاً» قرار گفته؛ یعنی چون باطل نیست لذا باید یک نشئه ای دیگر باشد و این دلیل بالضروره اثبات معاد می کند. اما در دلیل دوم «کونه تعالی قادراً» حد وسط برهان است؛ یعنی چون قدرت مطلقه دارد پس معاد هم امکان دارد و خداوند نیز خبر داده که معاد محقق می شود لذا قدرت دارد که این موجود را مجدداً خلق کند.
و استدلال به «عموم قدرت» از آیه شریفه «و أنه علی كل شیء قدیر» یكی از چیزهایی است كه در آیات متعددی در بحث معاد مورد توجه قرار گرفته است.
وجه عدم انتساب تحقق قیامت به فاعل از دیدگاه مرحوم علامه طباطبایی
در ادامه مرحوم علامه طباطبائی میفرمایند: اینکه خداوند متعال فرموده: «وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِیةٌ لا رَیبَ فِیها وَ أَنَّ اللهَ یبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ»، راجع به خود قیامت «آتیةٌ» را به صیغهی اسم فاعل آورده و نفرموده «إن الله یأتی بالساعة» یا نفرموده «أن الساعة تأتی» در حالی که نسبت به «بعث» می فرماید: «وَ أَنَّ اللهَ یبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ» و به صیغهی مضارع آورده، وجه آن این است که:«و لعل الوجه فی ذلك اعتبار كونها لا تأتی إلا بغتة لا یتعلق به علم قط»[1] چون قیامت «بغتة» میآید، اما «یبعث من فی القبور» اینطور نیست.
پس خود تحقق قیامت، بغتة است لذا به صیغهی اسم فاعل «آتیةٌ» آورده، یعنی «لا یتعلق به علمٌ اصلاً» هیچ علمی به آن تعلق پیدا نمیكند، «لا تأتیكم إلا بغتة» و آیات دیگری نیز وجود دارد که خداوند می فرمایند: « قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللهِ» چون علم به قیامت تعلق پیدا نمیكند لذا نمی توان گفت: علم داریم که دو سال دیگر قیامت محقق میشود، احدی علم ندارد حتی خود وجود مبارك پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) با اینكه به اذن الله موارد زیادی را كه بشر عادی علم ندارند اما پیامبرا كرم و ائمه معصومین(علیهم السلام) علم دارند اما نسبت به تحقق قیامت علم ندارند. چند مورد است كه ائمه معصومین (علیهم السلام) و پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) به آن موارد اصلاً علم ندارند:
عدم تعلّق علم پیامبر اکرم(ص) و ائمه معصومین(ع) به مواردی
الف). علم به كُنه ذات خداوند است كه برای هیچ شخصی حتی برای ائمه معصومین (علیهم السلام) و پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) نیز مقدور نیست، زیرا ممكن، نمیتواند علم به كُنه ذات خداوند متعال پیدا كند.ب). علم به تحقق قیامت است كه چه زمانی قیامت محقق میشود، این علم نیز برای رسول اكرم(صلی الله علیه وآله) وحجّت خدا هم وجود ندارد «قل إنما علمها عند الله»، بگو علم به تحقق قیامت فقط در نزد خداوند تبارك و تعالی است.
بنابراین از مواردی كه اذن دخالتی ندارد یعنی خداوند متعال اذن نمیدهد و علم به آن را مخصوص خودش قرار داده، علم به وقوع قیامت است.
ج). راجع به زمان ظهور حضرت حجت (عج) است که در روایات، زمان ظهور به زمان قیامت تشبیه شده، خود ائمه معصومین(علیهم السلام) فرمودهاند همان طوری كه زمان قیامت بغتة است زمان ظهور نیز بغتة است یعنی «لا یعلم» این زمان را احدی، حتی وجود مبارك حضرت حجت(عج) نیز علم به زمان ظهور ندارد.
این مطلب، از روایات مهدویت به خوبی استفاده میشود، قرائن و شواهد خیلی از زمانها، مثل همین زمان عصر موجود تا یك اندازهای بوده ولی هر چه زمان پیش میرود به آخر الزمان نزدیكتر میشود منتهی اینكه گفته شود ظهور حضرت ده سال دیگر است، صد سال دیگر است کلام نادرستی است.
پس علم به زمان تحقق قیامت و علم به زمان ظهور حضرت حجت (عج) فقط در اختیار خداست. اگر غیر از این کسی بخواهد علم داشته باشد نیاز به دلیل دارد و اگر كسی بگوید خود حضرت علم دارد، به چه دلیل علم دارد؟ مگر حضرت حجة (عج) از وجود مبارك پیامبر(صلی الله علیه وآله) مهمتر است؟ خود پیامبر(صلی الله علیه وآله) نسبت به زمان قیامت علم ندارد و «قل إنما علمها عند الله» و در روایات هم زمان ظهور نیز تشبیه شده به زمان قیامت شده است.
و در بحث علم ائمه معصومین(علیهم السلام) و پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله)، آمده که به اذن الله، علمشان وسیع است یعنی اصلاً علمشان با علم بشر معمولی قابل مقایسه نیست، اما همین علم هم یك حدّی دارد، به كُنه ذات خدا نمیتوانند علم پیدا كنند، به بعضی از امور از جمله زمان قیامت و زمان ظهور علم ندارند، اینها از مختصات خداوند متعال است. و لذا مرحوم علامه طباطبائی نیز درباره زمان قیامت میگوید:«لا یتعلق به علم قط»، این از مختصات خدوند تبارك و تعالی است یعنی از چیزهایی است كه خدا میفرماید در این مورد اذن به كسی نمیدهم و احدی غیر از خداوند تبارك و تعالی علم ندارد
پس روشن شد وجه اینکه «ان الساعه آتیه» به صیغه فاعل بیان شده و به صیغه ای مضارع «تأتی» نیامده به خاطر این است که در فعل زمان وجود دارد وقتی گفته می شود «تأتی بالأخره» یا دارای زمان حال و یا استقبال است اما «آتیةٌ» منسلخ از زمان است یعنی اشاره دارد به اینكه زمانش در اختیار خداوند تبارك و تعالی است و «لا یتعلق به العلم و تأتی بغتة» قیامت فجعةً محقق میشود لذا خداوند فرموده «و أن الساعة آتیة لا ریب فیها».
عدم اختصاص حشر به انسان
نكته دیگری که مرحوم علامه طباطبائی مطرح كرده اند این است که میفرمایند: استدلال به حق بودن خداوند تبارك و تعالی و استدلال به اینكه «أنه علی كل شیءٍ قدیر»، «تنتج البعث لجمیع الأشیاء لا للإنسان فحسب»[2] فقط برای انسان نیست بلکه این استدلالی به حقانیت خدا و أنه علی كل شیء قدیر اثبات میكند كه همه چیز در روز قیامت مبعوث میشوند حتی وجود حیوانات، حشر شامل حیوانات نیز می شود که آیه قرآن می فرماید: «وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَت».[3]حال که آیه «أنه علی كل شیءٍ قدیر» اثبات می کند که همه چیز در روز قیامت مبعوث می شوند پس چرا خداوند متعال فقط به «من فی القبور» اشاره كرده «وَ أَنَّ اللهَ یبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُور» ؟ ایشان در پاسخ میفرمایند: اینكه نتیجه آمده: «یبعث من فی القبور» با بعث سایر اشیاء و سایر موجودات منافات ندارد منتهی چون در صدر آیه پیشین چنین آمده: «إن كنتم فی ریبٍ من البعث» که خداوند تبارك و تعالی در مقابل كفار و مشركین كه اینها شك در معاد داشتند و معاد خود انسان را انكار میكردند، لذا بعد میفرماید «لأن الله یبعث من فی القبور»، اما به این معنا نیست كه «أن الله» غیر از «من فی القبور» موجود دیگری را محشور نكند! آن حشر حشرِ عمومی است و همه موجودات محشور میشوند.
و این بحث حشر موجودات دیگر غیر از انسان که آیا حیوانات هم محشور می شوند، نیاز به بررسی دارد و بعد از بیان ادله ای اثبات اصل معاد، لازم است یک موضوع مستقلی در بحث آیات معاد به آن اختصاص داد.
برداشت صاحب تفسیر المیزان از نتایج ذکر شده در آیه ششم و هفتم
آخرین نكته ای که ایشان مطرح می کنند این است که: گرچه نتایجی كه در این دو آیه ششم و هفتم ذكر شده پنج نتیجه است؛[4] اما میفرمایند: در حقیقت سه نتیجه از آیه ششم و یك نتیجه که «أن الله یبعث من فی القبور» باشد از آیه هفتم استفاده میشود.عبارت ایشان در اینجا گویا مطلب نیست كه چه میخواهند بفرمایند؛ در حالی که ظاهر آیه ششم، سه تا نتیجه است و ظاهر آیه هفتم هم دو تا نتیجه است كه در مجموع پنج نتیجه میشود و آن عبارت است از: 1. «ذلك بأن الله هو الحق» با اینكه ایشان قائل به سببیت است اما اینجا كه میرسد تعبیر به نتیجه میكند 2. «و أنه یحیی الموتی» 3. «و أنه علی كل شیء قدیر» 4. «وأنّ الساعة آتیةٌ لا ریب فیها» 5. «و أنّ الله یبعث من فی القبور»
ایشان میفرمایند این سه نتیجهای كه در آیه ششم وجود دارد از آیه پنجم استخراج میشود و در آیه هفتم یک نتیجه وجود دارد كه این یكی نتیجه هم از آن سه تا استخراج میشود، حالا آن یكی را میخواهند بگویند «أن الساعة آتیةٌ» است به این بیان که: چون خدا «حق» است، چون «یحی الموتی»، چون «علی كل شیء قدیر»، پس قیامت حتماً محقق میشود این نتیجهی آن نتایج است، یعنی آیه هفتم، نتیجهی آن سه تا نتیجهی در آیه ششم است، پس روی «أن الساعة آتیةٌ» تمركز كنند نه روی «أن الله یبعث من فی القبور».
بعد این برداشت را میكنند و میفرمایند: با این بیانی كه مطرح شد نتیجه این میشود كه «أن الله یبعث من فی القبور» دیگر تكرار نیست. و شبهه تكرار در اینجا به وجود نمیآید.
خلاصه عبارت ایشان اینجا خیلی گویا نیست و طبق بیان و برداشتی كه خودمان داریم میگوئیم: خدواند متعال پنج تا نتیجه را ذكر میكند و پیش از این نیز، فرق بین «أن الله یبعث من فی القبور» «و أنه یحی الموتی» را بیان كردیم.
نقد به برداشت مرحوم علامه از نتایج ذکر شده در آیات مورد بحث
ایشان چرا آیه هفتم را نتیجه آن سه تا نتیجهی آیه ششم قرار داده اند؟ و حال آنکه نتیجه در آیه هفتم در عرض آن نتایج است به این بیان که: خدا میفرمایند: «إنا خلقناكم ....» و بعد میفرماید نتیجه این است كه بدانید، چون بنابر «باء» نتیجه باید تقدیر گرفته شود: «لتعلموا أن الله هو الحق»، «لتعلموا أنه یحیی الموتی»، «لتعلموا أنه علی كل شیء قدیر»، «لتعلموا أن الساعة آتیةٌ»، «لتعلموا أن الله یبعث من فی القبور»، خیلی معنا روشن و واضح میشود. پس اینكه گفته شود این نتیجه، نتیجة النتایج است، خلاف ظاهر می باشد.[1] ـ «فی قوله: «وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِیةٌ لا رَیبَ فِیها» و لم ینسب إتیانها إلى نفسه بأن یقال مثلا: و أن الله یأتی بالساعة أو ما فی معناه و لعل الوجه فی ذلك اعتبار كونها لا تأتی إلا بغتة لا یتعلق به علم قط كما قال:«لا تَأْتِیكُمْ إِلَّا بَغْتَةً».
و قال: «قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللهِ» الأعراف: 187 و قال: «إِنَّ السَّاعَةَ آتِیةٌ أَكادُ أُخْفِیها» طه: 15 فكان عدم نسبتها إلى فاعل كعدم ذكر وقتها و كتمان مرساها مبالغة فی إخفائها و تأییدا لكونها مباغتة مفاجئة، و قد كثر ذكرها فی كلامه و لم یذكر فی شیء منه لها فاعل بل كان التعبیر مثل آتیة «تأتیهم» «قائمة» «تقوم» و نحو ذلك». المیزان فى تفسیر القرآن ج14، 348.
[2] ـ «فإن قلت: الحجة المذكورة تنتج البعث لجمیع الأشیاء لا للإنسان فحسب لأن الفعل بلا غایة لغو باطل سواء كان هو الإنسان أو غیره لكن الآیة تكتفی بالإنسان فقط.
قلت: قصر الآیة النتیجة فی الإنسان فقط لا ینافی ثبوت نظیر الحكم فی غیره لكن الذی تمسه الحاجة فی المقام بعث الإنسان على أنه یمكن أن یقال: إن نفی المعاد عن الأشیاء غیر الإنسان لا یستلزم كون فعلها باطلا منه تعالى لأنها مخلوقة لأجل الإنسان فهو الغایة لخلقها و البعث غایة لخلق الإنسان».المیزان فى تفسیر القرآن، ج14، 348.
[3] ـ تکویر، 5.
[4] ـ «هذا ما یعطیه التدبر فی سیاق الآیات الثلاث و عرضها على سائر الآیات المتعرضة لإثبات المعاد على تفننها، و به یظهر وجه الاكتفاء من النتائج المترتبة علیها بهذه النتائج المعدودة بحسب المترائی من اللفظ خمسا و هی فی الحقیقة ثلاث موضوعة فی الآیة الثانیة مستخرجة من الأولى، و واحدة موضوعة فی الآیة الثالثة مستخرجة من الثلاث الموضوعة فی الثانیة و به یندفع أیضا شبهة التكرار المتوهم من قوله: وَ «أَنَّهُ یحْی الْمَوْتى» «وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِیةٌ» «وَ أَنَّ اللهَ یبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ» إلى غیر ذلك». المیزان فى تفسیر القرآن، ج14، 348 .
نظری ثبت نشده است .