درس بعد

بحث تفسیر موضوعی پیرامون آیات معاد

درس قبل

بحث تفسیر موضوعی پیرامون آیات معاد

درس بعد

درس قبل

موضوع: آيات معاد 2


تاریخ جلسه : ۱۳۹۶/۱۱/۱۵


شماره جلسه : ۳۴

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • مروری بر مباحث گذشته

  • علم حدسی و فکری فارق بین دو آیه 19 و 20 از سوره عنکبوت از دیدگاه فخر رازی

  • نقد بر دیدگاه فخر رازی و بیان فارق اصلی بین دو آیه

  • اثبات معاد از آیه 19 الی 23 عنکبوت بنابر دیدگاه علامه طباطبایی

  • دلالت آیه 19 و 20 بر اثبات معاد

  • عدم دلالت آیه 21 الی 23 بر اثبات معاد

  • مراد از «الیه تقلبون»

  • با توجه به کلمه‌ای «الیه» در آیه شریفه «قلب» به معنای رجوع

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين


مروری بر مباحث گذشته
بحث در آیه شریفه 19 الی 21 از سوره مباركه عنكبوت بود: «أَوَلَمْ یرَوْا كَیفَ یبْدِئُ اللهُ الْخَلْقَ ثُمَّ یعِیدُهُ إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللهِ یسِیرٌ» و نتیجه این شد که «ثمّ یعید» هر چند در وسط آیه آمده «أو لم یروا كیف یبدء الله الخلق ثم یعیده» لکن «ثمّ» استینافیه است و معنا این است كه خدا توبیخ می‌كند كه آیا آغاز خلق را اینها ندیدند كه از عدم خدا اینها را به وجود آورد؟ «ثم یعیده» یعنی «ثم» بدانند كه خدا این خلق را برمی‌گرداند، «إن ذلك» این اعاده بر خدا آسان است.

برخلاف آنچه که ادبا قائل‌اند كه باید به قواعد ادبی و اهل لسان هم مراجعه‌ كرد که آیا اهل لسان این لفظ را برای این معنا به كار برده اند یا خیر؟ ما قائل بر این هستیم که مواردی یافت می‌شود که یك لفظی را ادبا برای یك معنایی به كار نمی‌برند ولی با قرائن فهمیده می‌شود كه متكلّم این معنا را اراده كرده، اینجا هم بر اساس همان قاعده، می‌گوییم هرچند هیچ ادیبی هم نگفته باشد كه «ثم» برای استیناف به كار می‌رود ولی مسلم با قرائن روشن در این آیه شریفه مورد بحث، «ثمّ» برای استیناف است و چند تا آیه دیگر هم شاهد آورده شد بر اینکه در آن آیات هم «ثمّ» برای استیناف است مثل آیه دهم از سوره روم که خداوند می‌فرماید: « ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذینَ أَساؤُا السُّواى‏ أَنْ كَذَّبُوا بِآیاتِ اللهِ وَ كانُوا بِها یسْتَهْزِؤُن‏».

هر چند در مغنی ابن هشام «ثم» را برای استینافیه ذكر نکرده اما با مراجعه به كتاب «النحو الوافی» معلوم می‌شود که «ثمّ» برای استینافیه نیز آمده، «ثم قد تكون كواو المعیة و قد تكون لاستیناف»[1] و ایشان برای «ثمّ» استینافیه، همین آیه شریفه مورد بحث«أَوَلَمْ یرَوْا كَیفَ یبْدِئُ اللهُ الْخَلْقَ ثُمَّ یعِیدُهُ إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللهِ یسِیرٌ» را مثال زده.[2]

 اگر این شواهد هم نباشد، روشن است که «ثم» در آیه مذکور، برای استینافیه است برای اینكه «او لم یروا كیف یبدئُ الله الخلق ثم یعیده» اگر «یعید» عطف بر محل «یبدءُ» شود معنا این می‌شود كه مردم اعاده‌ی خودشان را هم دیدند و «هذا كذبٌ، هذا خلاف للواقع»، چه كسی اعاده خودش را دیده، و اگر عطف بر «او لم یروا» شود معنا ندارد و معنایش با همین استینافیه یكی می‌شود و از جهت قرائت نیز باید قاری بعد از قرائت «او لم یروا كیف یبدء الله الخلق» وقف نماید، بعد «ثم یعیده إن ذلك علی الله یسیر» را قرائت کند.

و شباهت بین آیات 19 و 20 این است که (در آیه 19 که خداوند متعال می‌فرماید: «أو لم یروا كیف یبدئُ الله الخلق ثم یعیده إن ذلك علی الله یسیر» و در آیه 20 می‌فرماید: «قل سیروا فی الأرض فانظروا كیف بدأ الخلق ثم الله ینشئ النشأة الآخرة إن الله علی كل شیء قدیر» که «ثم» در «ثم الله ینشئ النشأة الآخرة» نیز قطعا استینافیه است) در هر دو آیه خداوند متعال از آغاز آفرینش، مردم را می‌خواهد متوجه، به یك آفرینش دیگر و نشئه‌ی دیگر به نام آخرت نماید.

و در فرق بین دو آیه شریفه بیان شد که در آیه «نوزدهم» که خدواند می‌فرماید: «أو لم یروا» یعنی «او لم یتفكروا»، و مراد از رؤیت، رؤیت با چشم نیست بلکه با فكر است و اشاره دارد به اینكه هر كسی به فكر و فطرت خودش مراجعه كند این مطلب را می‌فهمد كه از بدء خلق، خدا می‌تواند اعاده كند.

و در آیه «بیستم»، که می فرماید: «قل سیروا فی الأرض فانظروا»، این نكته روشن است كه این «سیروا فی الأرض» موضوعیت ندارد، طریق است یعنی لازم نیست که در زمین از این طرف به آن طرف برود بلکه می‌فرماید نگاه كن بدأ خلق دیگران را كه خداوند دیگران را چگونه آفرید.

به تعبیر فخر رازی[3] آیه «نوزدهم» عنوان انفسی دارد یعنی خلق خودِ انسان است و در آیه «بیستم» عنوان آفاقی دارد و نظر به خلق دیگران است. خود ما نیز تقریباً به این نكته توجه كرده بودیم كه آیه «نوزدهم» مربوط به سیر انفسی است و آیه «بیستم» هم مربوط به سیر آفاقی است.

علم حدسی و فکری فارق بین دو آیه 19 و 20 از سوره عنکبوت از دیدگاه فخر رازی
فرق دیگری که فخر رازی بین دو آیه  بیان می‌کند این است که می‌گوید: این آیه 19 اشاره به یك علم حدسی «و هو الحاصل من غیر طلبٍ». اما آیه 20 كه می‌فرماید: «سیروا فی الأرض» یعنی «إن لم یحصل لكم هذا العلم فتفكروا فی أقطار الأرض لتعلموا بالعلم الفكری»،[4] پس ایشان یك تعبیر حدسی و یک تعبیر فكری می‌آورد و یك مطلب نیز از راه طلب و غیر طلب وارد می‌شود که هر دو بیانش اشكال دارد.

نقد بر دیدگاه فخر رازی و بیان فارق اصلی بین دو آیه
در آیه اول می‌گوید «أو لم یروا» یعنی «أو لم یعلموا»، در آیه دوم می‌گوید «قل سیروا فی الأرض فانظروا لتعلموا»، هر دو آن علم است اینكه اولی علم حدسی و دومی علم فكری باشد یك جعل اصطلاحی است كه فخر رازی كرده و هیچ ریشه‌ای هم ندارد هر دو علم است. دو چیز زمینه برای علم انسان است و کیفیت علم فرق نمی‌كند تا گفته شود این علم حدسی است و آن هم علم فكری است.

نكته‌ی بعدی این است که اینکه ایشان می‌گوید، آیه اول می‌گوید شما من غیر طلبٍ علم پیدا كنید، در آیه دوم مع الطلب علم پیدا كنید، این هم صحیح نیست زیرا متعلق‌های علم فرق دارد در آیه 19 «او لم یروا كیف یبدء الله الخلق» یعنی خلقت خودِ انسان، كاری به موجودات دیگر و انسان های دیگر ندارد، یك وقتی ما نبودیم خدا ما را به وجود آورده، یك وقتی آدم ابو البشر نبوده و خدا او را خلق كرده. اما در آیه پسین می‌گوید كاری به خودت نداشته باش، به أقوام و گذشتگان و انسان‌های گذشته مراجعه كن. پس فارق بین دو آیه، فقط در همین است و لذا عنوان «سیروا فی الأرض» موضوعیت ندارد.

به بیان دیگر؛ آیه اول این است كه اگر انسان نسبت به خلقت خودش فكر كند، این قدرتی كه خدا بر خلقت او داشته، دوباره می‌تواند بعد از مُردن، او را برگرداند، آیه دوم هم به قرینه «سیروا فی الارض، فانظروا كیف بدأ الخلق» می‌فرماید: آن خدایی كه دیگران را به وجود آورد و میراند، دو مرتبه اینها را برمی‌گرداند؛ یعنی فرق بین دو آیه در این است که متعلق‌های علم در هر دو آیه متفاوت است، آیه اول علم شهودی و حضوری است و آیه دوم علم حصولی است.

اثبات معاد از آیه 19 الی 23 عنکبوت بنابر دیدگاه علامه طباطبایی
مطلب دیگر این است كه ایشان می‌فرمایند: «هذه الآیة إلى تمام خمس آیات من كلامه تعالى واقعة فی خلال القصة تقیم الحجة على المعاد و ترفع استبعادهم له»[5] این پنج تا آیه، اقامه‌ی حجّت بر معاد می‌كند و استبعاد مكذّبین و منكرین معاد را برطرف می‌كند، یعنی ایشان می‌فرماید: این آیات «أَ وَ لَمْ یرَوْا كَیفَ یبْدِئُ اللهُ الْخَلْقَ ثُمَّ یعِیدُهُ إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللهِ یسِیرٌ»،[6]  «قُلْ سیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَیفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللهُ ینْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللهَ عَلى‏ كُلِّ شَی‏ءٍ قَدیرٌ»،[7] «یُعَذِّبُ مَنْ یشاءُ وَ یرْحَمُ مَنْ یشاءُ وَ إِلَیهِ تُقْلَبُونَ»[8]، «وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزینَ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللهِ مِنْ وَلِی وَ لا نَصیرٍ »[9]، « وَ الَّذینَ كَفَرُوا بِآیاتِ اللهِ وَ لِقائِهِ أُولئِكَ یئِسُوا مِنْ رَحْمَتی‏ وَ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ»،[10] مجموعاً اقامه‌ی حجّت بر معاد می‌كند.

دلالت آیه 19 و 20 بر اثبات معاد
آیه‌ی اول و دوم که دلالت آنها بر معاد روشن استT دلیل بر معاد در آیه اول «النظر إلی بدء خلقكم» و در آیه دوم «النظر إلی بدء خلق الآخرین» است، اینها ملازمه دارد با آن موجودی كه این خلق شما یا خلق دیگران را به وجود آورد، آن موجود یسیر و قدیر باشد كه بتواند دو مرتبه اعاده كند و اعاده می‌كند.

پس این دو آیه در اینكه دلالت بر امكان معاد دارد بحثی نیست و استدلال به «النظر إلی الخلق» (خود یا دیگران) هم استدلال خوبی است.

عدم دلالت آیه 21 الی 23 بر اثبات معاد
اما آیه 21 كه «یعذّب من یشاء و یرحم من یشاء و إلیه تقلبون»  یا آیه 22 «و ما انتم بمعجزین فی الأرض و لا فی السماء» برای اثبات معاد و به تعبیر ایشان به عنوان حجّت بر معاد، چیزی از آن فهمیده نمی‌شود كه گفته شود اینها حجّت بر معاد هستند بلکه خصوصیان قیامت را بیان می‌کنند و آن آیاتی که فقط حجّت بر معاد است آیه 19 و 20 است كه اشاره شد.

مرحوم طباطبائی در مورد یعذب من یشاء می‌فرمایند: «و الظاهر أنه بیانٌ بقوله ینشئ النشأة الآخرة» تصریح دارد و ظاهرش همین است.

مراد از «الیه تقلبون»
این جمله «و إلیه تقلبون» در آیه 21 به چه معنا است؟

صاحب مجمع البیان می‌فرماید: «معاشر الخلق إلیه ترجعون یوم القیامه»‌[11] قلب را به معنای رجوع إلی الله می‌گیرد «و القلب هو الرجوع و الرد فمعناه أنكم تردون إلى حال الحیاة فی الآخرة»، یعنی همان طوری كه در دنیا حیات داشتید بعد از مُردن، دو مرتبه خداوند متعال شما را به همان حال حیات برمی‌گرداند، در عالم آخرت هم حیات پیدا می‌كنید.

صاحب المیزان می‌فرماید: «و قلب‏ الشی‏ء تحویله عن وجهه أو حاله كجعل أسفله أعلاه و جعل باطنه ظاهره»، قلب الشیء این است كه انسان چیزی را از آن وجه‌اش یا حالش تغییر بدهد، بالا را پائین و پائین را بالا ببرد، باطن را ظاهر كند اگر كسی باطن دیگری را ظاهر كرد، این قلب الشیء است، سپس می‌فرماید این معنای اخیر که آشکار کردن باطن باشد نظیر آیه «یوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ»[12] است.

 پس برای «قلب» دو تا معنا بیان شد؛ یك معنا همان رد و رجوع است و معنای دیگر «قلب» این است که انسان یا اسفل را اعلی و یا اعلی را اسفل نماید، مثلاً فرض كنید یك قاب عكس را اگر انسان برعكس بگذارد عرب می‌گوید این «قلب» كرده، و کلمه «قلب» به این معنا، در استعمالات زیاد بکار می‌رود و «جعل باطنه ظاهراً» باطنش را آشكار كند، و «یوم تبلی السرائر» هم به این اشاره دارد، در ادامه می‌فرماید: این معنای اخیر یعنی «جعل باطنه ظاهراً»  با  «یوم تبلی السرائر» تناسب دارد.[13]

با توجه به کلمه‌ای «الیه» در آیه شریفه «قلب» به معنای رجوع
هر چند فی نفسه وجود قیامت این است كه «تبلی السرائر» است ولی با كلمه‌ی «قلب» در آیه مورد بحث، تناسبی ندارد، چون کلمه‌ای «و إلیه» در این آیه آمده لذا باید با توجه به كلمه‌ی «إلیه» معنا شود.
بله اگر گفته می‌شود «یوم القیامة یوم الغلب» است این درست می شود، «یوم الغلب» یعنی یومی است كه باطن ظاهر می‌شود. ولی وقتی که می‌فرماید: «إلیه تغلبون» به سوی خدا شما قلب می‌شوید، در این صورت کلمه‌ای «قلب» غیر از معنای رجوع و غیر از معنای ردّ، معنای دیگری نمی‌تواند پیدا كند.


وصلّی الله علی محمد و آله الطاهرین


[1] ـ  النحو الوافی، ج4،ص:364.
[2] ـ النحو الوافی، ج3،ص:579.
[3] ـ ثانیهما: أن الدلیل هاهنا تم على جواز الإعادة لأن الدلائل منحصرة فی الآفاق و فی الأنفس، كما قال تعالى: سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ‏ [فصلت: 53] و فی الآیة الأولى أشار إلى الدلیل النفسی الحاصل لهذا الإنسان من نفسه، و فی الآیة الثانیة أشار إلى الدلیل الحاصل من الآفاق بقوله: قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ‏ و عندهما تم الدلیلان، فأكده بإظهار اسمه، و ما الدلیل الأول فأكده بالدلیل الثانی، فلم یقل ثم الله یعیده»، مفاتیح الغیب، ج‏25ص: 41.  
[4] ـ «الآیة المتقدمة كانت إشارة إلى العلم الحدسی و هو الحاصل من غیر طلب فقال‏ أَ وَ لَمْ یرَوْا على سبیل الاستفهام بمعنى استبعاد عدمه، و قال فی هذه الآیة إن لم یحصل لكم هذا العلم فتفكروا فی أقطار الأرض لتعلموا بالعلم الفكری، و هذا لأن الإنسان له مراتب فی الإدراك بعضهم یدرك شیئا من غیر تعلیم و إقامة برهان له، و بعضهم لا یفهم إلا بإبانة و بعضهم لا یفهمه أصلا فقال: إن كنتم لستم من القبیل الأول فسیروا فی الأرض، أی سیروا فكركم فی الأرض و أجیلوا ذهنكم فی الحوادث الخارجة عن أنفسكم لتعلموا بدء الخلق و فی الآیة مسائل: الأولى: قال فی الآیة الأولى بلفظ الرؤیة و فی هذه بلفظ النظر ما الحكمة فیه؟ نقول العلم الحدسی أتم من العلم الفكری كما تبین، و الرؤیة أتم من النظر لأن النظر یفضی إلى الرؤیة، یقال نظرت فرأیت‏ و المفضی إلى الشی‏ء دون ذلك الشی‏ء، فقال فی الأول أما حصلت لكم الرؤیة فانظروا فی الأرض لتحصل لكم الرؤیة. المسألة الثانیة: ذكر هذه الآیة بصیغة الأمر و فی الآیة الأولى بصیغة الاستفهام لأن العلم الحدسی إن حصل فالأمر به تحصیل الحاصل، و إن لم یحصل فلا یحصل إلا بالطلب لأن بالطلب یصیر الحاصل فكریا فیكون الأمر به تكلیف ما لا یطاق، و أما العلم الفكری فهو مقدور فورد الأمر به». مفاتیح الغیب، ج25،ص:41.
[5] ـ «قوله تعالى: «أَ وَ لَمْ یرَوْا كَیفَ یبْدِئُ اللهُ الْخَلْقَ ثُمَّ یعِیدُهُ إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللهِ یسِیرٌ» هذه الآیة إلى تمام خمس آیات من كلامه تعالى واقعة فی خلال القصة تقیم الحجة على المعاد و ترفع استبعادهم له متعلقه بما تقدم من حیث إن العمدة فی تكذیبهم الرسل إنكارهم للمعاد كما یشیر إلیه قول إبراهیم: «إِلَیهِ تُرْجَعُونَ وَ إِنْ تُكَذِّبُوا فَقَدْ كَذَّبَ أُمَمٌ مِنْ قَبْلِكُمْ»، المیزان فى تفسیر القرآن، ج‏16،116.
[6] ـ عنکبوت،19.
[7] ـ همان، 20.
[8] ـ همان، 21.
[9] ـ همان، 22.
[10] ـ همان، 23.
[11] ـ «وَ إِلَیهِ تُقْلَبُونَ» معاشر الخلق أی إلیه ترجعون یوم القیامة و القلب هو الرجوع و الرد فمعناه أنكم تردون إلى حال الحیاة فی الآخرة حیث لا یملك فیه النفع و الضر إلا الله»،‏ مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج‏8،  437.
[12] ـ طارق،9.
[13] ـ «و قلب‏ الشی‏ء تحویله عن وجهه أو حاله كجعل أسفله أعلاه و جعل باطنه ظاهره و هذا المعنى الأخیر یناسب قوله تعالى: «یوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ»: الطارق: 9». المیزان فى تفسیر القرآن، ج‏16، 117.

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .