موضوع: مطلق و مقید
تاریخ جلسه : ۱۳۸۵/۲/۲۰
شماره جلسه : ۱
چکیده درس
-
نظر اعلام در تعریف مطلق و مقید و نظر مرحوم بروجردی
دیگر جلسات
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
مقصد پنجم: مطلق و مقيد
آخرين بحثي که مرحوم آخوند در جلد اول «کفايه» عنوان ميکنند، بحث مطلق و مقيد است که مطالب آن را در فصلهاي مختلف بيان ميکنند.تعريف مطلق
مرحوم آخوند مي فرمايند: مشهور اصوليين در تعريف مطلق گفتهاند: «المطلق ما دلّ علي شايعٍ في جنسه» ، مطلق آن لفظي است که بر شيوع در جنس خود دلالت دارد. اين تعريف در کلمات قدماي اصوليين براي مطلق ذکر شده است، منتهي علماي بعد به نقد و ابرام اين تعريف پرداختند و طرداً و عکساً به اين تعريف اشکال کردند. از جمله اشکالات اين است که وقتي به کلمات اصوليين مراجعه مي کنيم و يا فقها که در أعلام شخصيه اطلاق را مطرح مي کنند، مثلاً در «أکرم زيداً» مي گويند زيد اطلاق دارد و اختصاص به يک حالت و زمان خاصي ندارد؛ در حالي که در اين تعريف کلمه «جنس» ذکر شده است و علم شخصي جنس ندارد.لذا، بعضي براي اين که اين اشکال وارد نشود، گفتهاند مراد از «جنس»، جنس منطقي نيست؛ و بلکه مراد جنس عرفي است. ولي در هر صورت، اين تعريف شامل «أکرم عالماً» مي شود؛ عالم در جنس خودش شيوع دارد؛ يعني هر کسي که يصدق عليه العالم کلمه «عالم» شامل او مي شود، اما در مورد زيد نميتوانيم بگوييم هر کسي که يصدق عليه زيد . به عبارت ديگر، گفتهاند تعريف به «ما دلّ علي شايع في جنسه» ظهور در شيوع افرادي دارد، در حالي که در اطلاق، بايد بالنسبة الي الاحوال و بالنسبة الي الازمان هم معنا داشته باشد. بر اين تعريف، از نظر جامعيت و مانعيت، اشکالات زيادي وارد شده است و در کلمات بزرگاني همچون مرحوم ميرزاي قمي در «قوانين» و مرحوم صاحب معالم راجع به اين تعريف زياد بحث شده است؛ اما مرحوم آخوند مي فرمايند: ما مکرر گفتهايم که اصوليين در مقام بيان تعريف حقيقي نيستند و اشکال به طرد و عکس به جائي مربوط ميشود که بخواهند تعريف حقيقي داشته باشند؛ و حال آن که اين تعاريف، تعريف شرح الاسمي است و در اين نوع تعريف، ديگر مجالي براي اين اشکالات نيست.
البته همان طور که قبلاً نيز در ابواب ديگر بيان کردهايم، مقصود مرحوم آخوند در اين گونه موارد از تعريف شرح الاسم همان تعريف لفظي در منطق است؛ وگرنه تعريف شرح الاسمي در اصطلاح منطق مقصود ايشان نيست. هنگامي هم که تعريف لفظي باشد، مجالي براي اشکال باقي نميماند.
تعريف مرحوم آقاي بروجردي
در کلمات مرحوم آقاي بروجردي قدس سره در کتاب «لمحات الاصول» براي مطلق و مقيد تعريفي را ذکر کردهاند که مناسب است در اينجا متعرض آن شويم. ايشان ميفرمايند: مطلق و مقيد در موردي است که لفظي موضوع براي حکمي واقع شده باشد؛ اگر لفظ بدون هيچ قيدي موضوع براي حکم واقع شده باشد، به آن مطلق گفته ميشود، اما اگر با يک قيدي موضوع حکم واقع شده باشد، به آن مقيد ميگوييم. ميفرمايند: ما قائليم به اين که در لغت يک لفظي که موضوعٌله آن معناي مطلقي باشد، نداريم. به عنوان مثال، در لغت آمده است: «کل» لإفادة استغراق مدخوله، لإفادة عموم مدخوله ؛ اما در لغت اين که بگوييم يک لفظي وضع شده است و موضوعٌله آن معناي مطلقي و يا مقيدي باشد، نداريم.بر اين اساس، اصلاً ديگر مجالي براي اين تعريف و اشکالات باقي نميماند. ما دلّ علي شايعٍ في جنسه در صورتي است که يک لفظي موضوع براي اين معنا باشد و اين معنا موضوعٌله آن باشد؛ در حالي که اين چنين نيست و ما اصلاً در لغت، لفظي که موضوعٌله آن معناي اطلاقي و يا مقيدي باشد، نداريم. ايشان مي فرمايند: مطلق و مقيد به اعتبار اين است که ببينيم چگونه اين لفظ، موضوع ــ و نه موضوعٌله ــ براي حکم واقع شده است؟. اگر شارع کلمه «رقبه» را بدون هيچ قيدي موضوع براي «أعتق» قرار داد، و فرمود «أعتق رقبة» ، مطلق ميشود؛ اما اگر آن را با قيدي موضوع براي حکم قرار دهد، مقيد خواهد بود. يعني ايشان مطق و مقيد را از چگونگي واقع شدن لفظي که موضوعِ براي حکم قرار ميگيرد، استفاده ميکنندو تا هنگامي که حکمي از ناحيه مولا صادر نشده باشد، نميتوان گفت که آن لفظ مطلق است يا مقيد.
شاهد مرحوم آقاي بروجردي بر مدعايشان
شاهد ايشان بر مدعايشان اين است که مشهور مي گويند «المطلق ما دل علي شايع في جنسه» و در مقابلش «المقيد ما دل علي غير شايع في جنسه» ، يعني مطلق و مقيد دو وصفند براي لفظ، ميگويند: اين لفظ مطلق است و آن لفظ مقيد؛ اما ايشان ميفرمايند: در حالي که ما وجداناً ميبينيم که فقها مي گويند «رقبه» در «أعتق رقبة» مطلق است؛ ولي در «أعتق رقبة مؤمنة» مقيد است؛ يعني يک لفظ به يک اعتبار مي شود مطلق و به اعتباري ديگر مقيد مي شود؛ و آن اعتبار عبارت است از چگونگي واقع شدن آن لفظ به عنوان موضوع حکم در جمله، که اگر به همراه قيد باشد،مقيد است و در غير اين صورت، مطلق خواهد بود. بنابراين، بر اساس مبناي مرحوم آقاي بروجردي أعلي الله مقامه الشريف تا زماني که حکم نيايد، نمي توانيم بگوييم لفظ مطلق است يا مقيد.نتايج مترتب بر مبناي مرحوم آقاي بروجردي
مرحوم آقاي بروجردي بعد از تعريف مطلق و مقيد و ذکر مطالب فوق، ميفرمايند: هفت نتيجه بر اين بحث مترتب ميشود؛ اولين مطلب اين است که مي فرمايند: در مطلق بايد يک شيوعي وجود داشته باشد ــ «لابدّ في المطلق من شيوعٍ» ــ ما نيز اين مطلب را قبول داريم؛ و اين شيوع مي خواهد شيوع به حسب الافراد باشد(مطلق افرادي)، يا به حسب الاحوال(مطلق احوالي) و يا به حسب الازمان(مطلق ازماني) باشد. مطلب دوم اين که فرمودهاند: الشايع لايعدّ مطلقا الا اذا اخذ موضوعاً للحکم ، به عنوان مثال: «العالم» که مطلق است، نميتوانيم بگوييم مطلق است مگر آن که موضوع براي حکم واقع شود و گفته شود «أکرم العالم» ؛ هنگامي که «أکرم» بر آن داخل شود، عنوان مطلق را پيدا مي کند.مطلب سوم نيز که در توضيحاتمان بيان شد، اين است که ميفرمايند: اطلاق و تقييد دو وصفند براي يک لفظ، و نه دو لفظ؛ در حالي که ظاهر کلام مشهور اين است که اطلاق مربوط به يک لفظ است و تقييد مربوط به لفظ ديگر. ايشان مي فرمايند: اطلاق و تقييد دو وصف يک لفظ است اما به دو اعتبار؛ به اين صورت، اگر خودش را تمام الموضوع براي حکم قرار داديم و هيچ قيدي همراه آن نبود، مي شود مطلق؛ و اگر به همراه قيدي در کلام ذکر شود مثل «رقبه مؤمنه»، مقيد خواهد بود. مطلب چهارم ــ که البته بعضي از اين مطالب را بر اساس ترتيب «کفايه» ، در اواخر مطلق و مقيد، مرحوم آخوند نيز دارند ــ ميفرمايند: مطلق و مقيد دو وصف اضافياند؛ يعني «أعتق رقبة» ممکن است نسبت به ايمان و کفر مطلق باشد، اما نسبت به يک خصوصيت ديگر مقيد باشد؛ لذا اطلاق و تقييد دو وصف اضافياند.
مطلب پنجم ، مي فرمايند: از بيان ما روشن مي شود که تقابل بين اطلاق و تقييد، تقابل عدم و ملکه است. «رقبه» که لفظي مطلق است، شأنيت اين را دارد که يک قيدي کنارش بيايد؛ اما اگر نيامد و خودش به تنهايي تمام الموضوع واقع شد، مي گوييم عنوان مطلق را دارد. مطلب ششم، فرمودهاند: اطلاق و تقييد اوّلاً و بالذات، صفت براي معناست؛ و ثانياً و بالعرض، صفت براي لفظ است. طبق تعريف مشهور «ما» يعني لفظٌ دالّ علي شايع في جنسه؛ يعني: اطلاق و تقييد دو وصف براي دالّاند؛ و دالّ است که مطلق ميشود؛ اما ايشان مي فرمايد: طبق بيان ما، اطلاق و تقييد دو وصف براي مدلول هستند و اين اوّلاً و بالذات است؛ اما ثانياً و بالعرض، دو وصف براي دالّ ميباشند.
مطلب هفتم ، بيان ميکنند: اطلاق بر يک امر عدمي متقوم است. امر عدمي عبارت است از: عدم أخذ شيءٍ في الموضوع؛ هنگامي که ميگوييم «رقبه» مطلق است، يعني شيء ديگري در موضوع حکم در کنار آن اخذ نشده است؛ در غير اين صورت، مقيد خواهد بود.
آيا اطلاق سريان در افرادش دارد؟
ايشان بعد از نتيجه گيري اين هفت مطلب، به اين مطلب ميپردازند که در کلمات اصوليين مي گويند اطلاق دلالت بر يک معناي ساري در افرادش دارد و همه افرادش را در بر ميگيرد. اما اختلافي در اينجا بين خود مشهور وجود دارد که آيا اين سريان قيد براي معناي اطلاقي است؟ يعني لفظ مقيد به سريان است يا اين که مقيد به سريان نيست؟ ايشان مي فرمايند: از بياني که ما ذکر کرديم، معلوم ميشود که در معناي اطلاق قيد سريان وجود ندارد؛ نميتوان گفت: مطلق يعني آن معنايي که مقيد به سريان است؛ اما واقع سريان وجود دارد؛ يعني زماني که لفظ «رقبه» موضوع «أعتق» قرار ميگيرد، تمام افراد رقبه را شامل ميشود و حقيقت سريان در اينجا وجود دارد.مرحوم آقاي بروجردي مي فرمايند: به نظر ما عمده بحث مطلق و مقيد همينجا تمام ميشود و نيازي به آن چه که مرحوم آخوند دنبال کردهاند، نيست. مرحوم آخوند بعد از اين که ميگويند تعريف مطلق يک تعريف شرحالاسمي است و ديگر سراغ اشکالات و نقض و ابرامها نبايد رفت، به بررسي الفاظ مطلق ميپردازند و چهار پنج لفظ که در کلمات اصوليين به عنوان مصاديق مطلق مورد بحث واقع ميشود را يکي يکي بررسي ميکنند که معناي آنها چيست؟؛ آنها عبارتند از: اسم جنس، علم جنس، نکره، و مفرد محلاي به الف و لام.
مرحوم آقاي بروجردي مي فرمايند: اصلاً نيازي نيست که بحث کنيم ببينيم معناي اينها چيست؛ اما مي فرمايند: ما نيز استطراداً متعرض اين معنا ميشويم. اين نکته را نيز عرض کنم که مرحوم آقاي بروجردي قدس سره يک سبک اصولي بسيار روشن و محکمي دارد؛ البته معناي محکم اين نيست مورد قبول است. مرحوم آقاي بروجردي از شاگردهاي درجه اول مرحوم آخوند خراساني بودهاند و زماني که از نجف به بروجرد ميخواهند برگردند، مرحوم آخوند خراساني يکي از دو اجازهاي که دادهاند را براي مرحوم آقاي بروجردي مينويسند و بسيار اجازه مفصلي است که ظاهراً آن زمان مرحوم آقاي بروجردي حدود سي يا سي و پنج سال بيشتر نداشتند.
و اين را بايد عرض کنم که مرحوم آقاي بروجردي با اين که شاگرد مرحوم آخوند است، اما سبک اصوليشان با اصول نجف خيلي فرق دارد و در اکثر مباحث، ايشان بحث را خودشان عنوان مي کنند به صورتي که گويا هيچ مطلبي از اصول نجف به گوششان نخورده است؛ خودشان تحقيق که مي کنند و بعد از تحقيق مي گويند اين اشکالات را دارد و يک اصول بسيار منقح و خوبي است. حتماً آقايان با اصول ايشان ارتباط داشته باشند و امام رضواناللهعليه از مباحث کتاب «لمحات» چنين بر ميآيد که ايشان به صورت مرتب در درس مرحوم آقاي بروجردي شرکت مي کردند؛ و برخي مطالب در اين کتاب وجود دارد که در کتاب «نهاية الاصول» که اين نيز تقريرات درس مرحوم آقاي بروجردي است، نيست؛ و غير از اين، از نظر نحوه بيان مطلب نيز يک اتقان خيلي خاصي در کتاب لمحات به چشم مي خورد. نظريه مرحوم آقاي بروجردي را بيان کرديم، در آن تأملي داشته باشيد تا دنباله مطلب. والسلام.
۲۶ آبان ۱۴۰۱ ساعت ۱۲:۵۲
معلوم نشد که نظر نهایی خود حضرت فاضل لنکرانی در این قضیه چیه؟!