موضوع: مطلق و مقید
تاریخ جلسه : ۱۳۸۵/۲/۲۴
شماره جلسه : ۳
چکیده درس
-
اقسام لا بشرط مقسمی - موضوع له اسم جنس
دیگر جلسات
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
ادامه بحث اعتبارات ماهيت
از آنجا که در بحث اسم جنس برخي قائلند که موضوعٌ له عبارت است از لابشرط قسمي و بعضي هم قائلند که لابشرط مقسمي است و برخي حرف ديگري دارند، علاوه بر مباحث روز گذشته، باز در اينجا مقداري از بحث اعتبارت را بيان مي کنيم و توضيح مي دهيم. در بحث ماهيت آن چه که در فنّ معقول بيان مي شود، اين است که در ماهيت ذاتياتي وجود دارد؛ گاهي نظر فقط به خود اين ذات و ذاتيات است و به اموري که خارج از آنهاست، هيچ نظري نمي شود؛ ولکن خود اين لحاظ و نظر هم هرچند به حسب واقع است، اما خود اين لحاظ و نظر نيز قيديتي ندارد؛ و به تعبير ديگر، واقع اين ماهيت مورد توجه است؛ اما به خارج از اين ماهيت هيچ نظري نمي شود.اينجا که نظر به ذات و ذاتيات است را ماهيت مهمله ميگويند که عرض کردم حتي نظر به ذات و ذاتيات نيز مورد توجه نيست؛ يعني لحاظ هست اما به عنوان قيديت نيست؛ لذا مي شود مهمل. مهمل يعني خود ذات، خود ذاتيات، خود طبيعت و خود ماهيت؛ و چه بسا اين تعبير که ميگويند الماهية من حيث هي هي ، مقصود، همين ماهيت مهمله باشد. اما گاه ماهيت را به لحاظ اموري که خارج از ذات و ذاتيات است، در نظر مي گيرند؛ در اين صورت، اگر براي اقسام ثلاثه مقسم واقع شود، لابشرط مقسمي نام دارد. در لابشرط مقسمي، به ماهيت به لحاظ ذات و ذاتياتش نظر نشده است، بلکه نظر به امور خارج از ذات است به لحاظ کونها مقسماً.
اقسام لا بشرط مقسمي
لابشرط مقسمي که مقسم واقع مي شود، به ماهيت مجرده، ماهيت مخلوطه و ماهيت مطلقه تقسيم مي شود. مجرده همان است که از آن تعبير مي کنيم به «بشرط لا»؛ اگر ماهيتي را نسبت به يک شيئي که خارج از آن است، به عدم آن شيء لحاظ کرديم، يعني ماهيت را لحاظ کرديم در حالي که آن شيء نباشد و مجرد از آن باشد، ماهيت مجرده يا ماهيت بشرط لا نام دارد. اما اگر ماهيت را مقترنةً به شيئي که خارج از ذات و ذاتيات است، لحاظ کرديم، مي شود ماهيت مخلوطه يا بشرط شيء نام دارد. قسم سوم ماهيت نيز لابشرط قسمي (ماهيت مطلقه) است؛ و عبارت است از اين که ماهيت را در نظر بگيريم به شرط الاطلاق و الارسال ــ ماهيتي که در آن سريان و اطلاق لحاظ شده است ــ.پس، نتيجه اين شد يک لابشرط قسمي(ماهيت مطلقه)، يک ماهيت مخلوطه، يک ماهيت مجرده و يک لابشرط مقسمي داريم و فوق همه اينها يک ماهيت مهمله داريم که عنوان اهمال دارد. در ماهيت مهمله، در فلسفه مي گوييد الماهية من حيث هي هي ليست الا هي، لاموجودة ولا معدومة ولامقسماً ، ماهيت من حيث هي هي نه موجود است، نه معدوم، نه مقسم و نه قسم است؛ هيچ چيزي نيست، فقط خودش است؛اما در ماهيت مقسمي مي گوييم ماهيت را اولاً بالنظر الي خارج الذات و الذاتيات در نظر مي گيريم، لکن بلحاظ کون الماهية مقسماً ؛ يعني لحاظ مقسميت در آن مي شود. پس فرق بين ماهيت مهمله و ماهيت لابشرط مقسمي فرق روشني است.
کلام امام خميني
اما قبل از اين که موضوعٌله اسم جنس را بيان کنيم، نسبت به فرمايش امام رضوان الله تعالي عليه که ايشان فرمودند: اعتبارات ماهيت بالنظر الي الواقع والخارج است و در فرق ميان جنس و فصل و نوع که مي گويند يکي بشرط شيء است و يکي بشرط لا ؛ و يا مثلاً يکي لابشرط از حمل است و ديگري به شرط لاي از حمل، فرمودند: اين يک امر واقعي و يک اختلاف واقعي است؛ و بحث از اعتبارات ماهيت، يک بحث اعتباري صرف نيست که فقط صرف اعتبار باشد. نکته اي که باقي مي ماند، اين است که ايشان مسأله ماهيت مهمله را چگونه تصوير مي فرمايند؟ماهيت من حيث هي هي که اصلاً در خارج نداريم و فقط در ذهن است که لحاظ فقط به خود ذات و ذاتيات است و حتي اين لحاظ نيز قيديت ندارد. گاه تعبير مي شود که اين لحاظ وجود دارد، اما غفلت از اين لحاظ است؛ نمي توانيم بگوييم خود اين لحاظ هم دو مرتبه متعلق لحاظ واقع مي شود. عرض ما اين است که اگر گفتيم اعتبارات ماهيت بالنظر الي الواقع و الخارج و بالنظر الي نفس الامر است، ماهيت من حيث هي هي که اصلاً واقع ندارد؛ در خارج هم که موجود نيست؛ در ذهن هم مقيدة به اين که در ذهن باشد که نيست؛ پس، ايشان ماهيت مهمله را چگونه تفسير و تبيين ميکنند؟از آنجا که اين را بايد از مباحث فلسفي ايشان که مقداري از آن چاپ شده، بدست آوريم که در آنجا اين مطلب را به چه صورتي معنا فرمودهاند.
موضوعٌله اسم جنس
مرحوم آخوند در «کفايه» مي فرمايند: اسم جنس وضع شده است براي يک ماهيت مبهمه مهمله؛ و حتي اين که در معناي مطلق مي گوييم عدم لحاظ شيءٍ کافي است، در موضوعٌله اسم جنس وجود ندارد. مشهور در تعريف اسم جنس مي گويند: اسم جنس وضع شده است براي ماهيتي که الملحوظ فيها عدم لحاظ شيءٍ. از اينجا فرق بين بيان مرحوم آخوند و مشهور معلوم ميشود که آخوند مي فرمايد: اگر بگوييم در اسم جنس عدم لحاظ شيءٍ لحاظ شده، مي شود لابشرط قسمي که در آن لحاظ الارسال شده است، در حالي که ما بايد موضوعٌله اسم جنس را ماهيت مهمله قرار دهيم.نظر مرحوم آخوند در مورد اين که اسم جنس لابشرط قسمي وضع نشده است: مرحوم آخوند در علت اين که چرا نميتوانيم بگوئيم اسم جنس مانند انسان، رجل و فرس، براي لابشرط قسمي وضع شده است، ميگويند: چون لابشرط قسمي لاموطن له الّا الذهن؛ لابشرط قسمي فقط يک کلّي عقلي است که در ذهن جاي دارد؛ در حالي که ما مي خواهيم بگوييم اسم جنس در افراد خارجي سريان دارد. هنگامي که مي گوييم «انسان»، زيد، عمرو، بکر و... همه از مصاديق آن هستند.
اشکال نظر مرحوم آخوند: جوابي که براي مرحوم آخوند وجود دارد، اين است که در لابشرط قسمي، اگر سريان و عدم لحاظ شيئي قيد شود، عنوان ذهني پيدا مي کند؛ در حالي که در لابشرط قسمي، لحاظِ عدم لحاظ، به صورت قيدي نيست؛ بلکه واقعِ لابشرط قسمي اين است که مي گوييم ماهيتي است که در آن لحاظ يک شيء يا لحاظ عدم شيء نشده و بلکه به صورت مطلق است؛ اما نه به اين عنوان که قيديت براي آن داشته باشد تا فقط ذهني شود؛ بلکه به عنوان حکايت از واقع است؛ مي گوييم مطلق است، يعني در مصاديق خارجياش سريان دارد. بنابراين، اگر ما قيد لحاظ را مأخوذ در موضوعٌله بدانيم، اشکال مرحوم آخوند وارد است؛ اما اگر واقع اين ماهيت ـ يعني ماهيتي که در آن سريان هست ــ منتهي واقع نفس الامرياش را بگوييم، مي شود لابشرط قسمي.
بر اساس اين بيان، فرق بين لابشرط مقسمي و قسمي اين است در لابشرط مقسمي، واقع سريان نيست و فقط لحاظ مقسم بودن وجود دارد؛ و لابشرط مقسمي يک امر ذهني مسلم است. اما لابشرط قسمي، در عالم خارج موجود است و به صورت ساري در مصاديقش وجود دارد. لذا اين اشکال مرحوم آخوند اشکال واردي نيست. اما بالاخره در اينجا اصل مدعاي مرحوم آخوند درست است که اسم جنس براي ماهيت مهمله وضع شده است؛ و شايد در کلام امام رضواناللهعليه هم اين جهت باشد؛ البته ايشان تعبير به مهمله نمي کنند و مي فرمايند: اسم جنس موضوعٌ لذات المعني بلا اعتبار شيءٍ، اسم جنس براي ذات المعني وضع شده است.
در کلمات مرحوم محقق اصفهاني نيز آمده است که اسم جنس وضع لنفس المعني لکن وجب لحاظه مطلقا تسريعة للوضع الي الافراد، اسم جنس براي ذات معنا وضع شده است اما ما بايد آن را به نحو مطلق لحاظ کنيم. از اين تعبيرات باز هم وجود دارد که البته تمام اينها دقيق است و در هر کدام يک فرقي وجود دارد. ما اگر از اول گفتيم انسان براي ذات معناست و اصلاً تعبير به ماهيت مهمله و مبهمه هم نکنيم، اين يک چيزي است که خيلي روشن و واضح است و هيچ اشکالي نيز بر آن وارد نيست؛ اما مرحوم آخوند مي گويند: نه، اسم جنس براي ماهيت مهمله وضع شده است.
اين را نيز عرض کنم که ممکن است کساني مانند امام که ميگويند اسم جنس براي ذات معنا وضع شده است، ذات معنا با ماهيت مهمله يکي باشد؛ چرا که ما غير از ماهيت مهمله چيز ديگري نداريم که بگوييم ذات معناست. فرق ديگر ماهيت مهمله و ماهيت لابشرط مقسمي اين است که ماهيت مهمله همان طور که مي گوييم من حيث هي هي ليست الا هي، حتي به عنوان اين که معروض براي اعتبارات واقع شود نيز نميباشد، اما ماهيت لابشرط مقسمي معروض براي اعتبارات ثلاث است. در مورد اسم جنس، بايد بگوئيم که به طور قطع لابشرط مقسمي نيست؛ زيرا، در موطن آن لحاظ مقسميت شده است؛ زماني که ميگوييد: «انسان»، اگر اين را بگوييد و زيد را اراده کنيد و يا انسان به شرط عدم کتابت را اراده کنيد، هرچيزي که بياوريد، استعمالش مجازي نيست. مرحوم آخوند، مرحوم آقاي خوئي و ديگران، وقتي مي خواهند بگويند اسم جنس براي ماهيت مهمله وضع شده، تنها دليلشان اين است که اگر اسم جنس را در هر موردي استعمال کرديم، چه جايي که بشرط شيء باشد و چه بشرط لا و چه لابشرط قسمي، اين استعمال حقيقي است و نيازي به تجريد ندارد؛ لازم نيست که بگوييم يک قيد موضوعٌلهاش را بايد جدا کنيم تا در آن استعمال شود.
اما اگر بگوييم اسم جنس براي لابشرط مقسمي وضع شده است، اينجا نياز به تجوّز دارد. اگر بگوييم براي خصوص بشرط شيء وضع شده است، اگر آن را در جايي که بشرط لا است، استعمال کرديم، مجاز ميشود. ــ ديگر آن دليل آخوند را نمي گوييم که اين امر ذهني است ــ اگر گفتيم اسم جنس براي لابشرط قسمي وضع شده است، اگر بخواهيم در جايي که بشرط شيء است يا بشرط لا است، آن را استعمال کنيم، استعمالش مجاز خواهد بود؛ و از آنجا که مي دانيم از هيچ کدام اينها مجاز لازم نمي آيد، نتيجه مي گيريم اسم جنس براي ماهيت مهمله وضع شده است. واقع مطلب نيز آن است ما نمي توانيم بگوييم غير ماهيت مهمله، چيز ديگري به نام ذات المعني داريم؛ پس، به اين نتيجه رسيديم که اسم جنس براي ذات المعني (ماهيت مهمله، ماهيت من حيث هي هي) وضع شده است و اينها همه عبارة اخراي يکديگر ميباشند. والسلام.
نظری ثبت نشده است .