موضوع: مسائل مستحدثه حج
تاریخ جلسه : ۱۳۹۷/۸/۲۳
شماره جلسه : ۲
چکیده درس
-
خلاصه بحث گذشته
-
مطلب دوم: تاریخ قرار دادن مقام ابراهیم(علیه السلام)
-
تاریخ جابجایی مقام ابراهیم(علیه السلام)
-
دیدگاه اهلسنّت؛ روایت اول
-
اشکال اول و پاسخ آن
-
اشکال دوم و پاسخ آن
-
روایت دوم: روایت هشام بن عروه
-
روایت سوم
-
دو اشکال در روایت سوم
-
پاسخ از اشکالات روایت سوم
-
روایت چهارم
-
روایت پنجم
دیگر جلسات
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
خلاصه بحث گذشته
بحث در این بود كه آیا تغییر مقام ابراهیم(علیه السلام) از محلی كه الآن در آن قرار داده شده به محل دیگر جایز است یا خیر و اگر جایز است مسئله طواف (که طبق قول مشهور طواف بین البیت و المقام است) چه میشود؟ اگر تغییر پیدا كرد مسئله نماز طواف چطور میشود؟ در جلسه گذشته گفته شد که در میان اهلسنت بیش از 20 سال این مسئله مطرح بوده و علمایشان رسالههایی در این زمینه نوشتند. کتابهایی را آن هیئت كبارالعلما، رابطة العالم الاسلامیة نوشته و بعد اشخاصی مثل مفتی اعظمشان رسالهای در همین زمینه نوشتهاند كه تغییر مقام جایز است.نخستین بحثی که در جلسه گذشته مطرح شد آن است كه مراد از مقام ابراهیم (كه در دو آیه از آیات قرآن به آن اشاره شده) چیست؟ گفته شد که چهار احتمال در آن وجود دارد، روایات و قرائن فراوانی داریم بر این كه مراد از مقام ابراهیم خود همین سنگی است كه ابراهیم علی نبینا و آله و علیه السلام هم برای ساختن بیت روی او میرفت و هم بعد از ساختن اعلام وجوب حج میكرد كه آثار پای ابراهیم هنوز موجود است.
تنها نکته باقی مانده کلامی از شوکانی است که از علمای اهل سنت میباشد. وی میگوید: «و فی مقام ابراهیم(علیه السلام) احادیثٌ كثیرة مستوفاةٌ فی الامّهات و غیرها و الاحادیث الصحیحه تدلّ علی أنّ مقام ابراهیم هو الحجر الذی كان ابراهیم یقوم علیه لبناء الكعبة»[1]؛ شوكانی تصریح دارد كه مقام ابراهیم خود همین سنگ است، نه مطلق اعمال حج و نه مطلق حرم، بلکه خود این سنگ عبارت است از مقام ابراهیم.
مطلب دوم: تاریخ قرار دادن مقام ابراهیم(علیه السلام)
دومین نکته آن است که تاریخ قرار دادنِ این مقام چه زمانی است؟ آیا از اول حضرت ابراهیم(علیه السلام) مقام را با فاصله از بیت (همین جایی كه الآن قرار داده شده) قرار داد؟ در زمان ابراهیم(علیه السلام) چطور بوده و حضرت ابراهیم(علیه السلام) پس از این كه بیت را ساخت و اعلام حج كرد، مقام را كجا قرار داد؟پرسش دوم آن که قبل از اسلام در عهد جاهلیت این مقام كجا قرار داشته است؟ بالأخره از زمان ابراهیم(علیه السلام) تا زمان اسلام سالهای زیادی فاصله بوده و مشركین، كفار، این مقام را كجا قرار دادند؟ نكتهای كه وجود دارد آن است كه با این كه كعبه بُتكَده شد و بتهای زیادی را در بالای كعبه برای پرستش قرار دادند، اما تاریخ میگوید هیچگاه این سنگ و این مقام را مورد پرستش قرار ندادند حتی مشركین.
پرسش سوم آن است که در زمان رسول خدا(صلی الله علیه وآله) این سنگ (كه در روایات از آن تعبیر به: «حجرٌ یاقوتیةٌ من الجنة» شده)، كجا قرار داشت؟ آیا در زمان پیامبر(صلی الله علیه وآله) در همین جایی كه فعلاً هست قرار داشت یا آن که چسبیده به کعبه بوده است؟ اگر ملصق و چسبیده به دیوار بیت بود چه كسی آن را از آنجا تغییر داد؟ آیا خود پیامبر (صلی الله علیه وآله)این كار را كردند؟
آنچه مشهور از مورخین از شیعه و سنی نقل میكنند آن است كه این مقام در زمان پیامبر(صلی الله علیه وآله) چسبیده به بیت بود و در زمان ابوبكر هم بود، تا سال 18 هجری متصل بوده و از آن سال به بعد عمر آن را با فاصله و در این جایی كه موضع فعلی است قرار داد. این یك بحثی است كه باید دید که «من اخّر المقام من البیت الی موضعه الفعلی»؟ تاریخ قرار داشتن این مقام چه زمانی بوده است؟
در جلسه گذشته گفته به آن زمینی كه این سنگ روی آن قرار دارد مقام نمیگویند، بلکه خود سنگ مقام و محلی است كه «قامَ به ابراهیم» و مقام را معنا كردیم. در ادامه به بحثهای مفصلی که اهل سنت پیرامون تاریخچه قرار داشتن این سنگ دارند اشاره خواهیم کرد.
تاریخ جابجایی مقام ابراهیم(علیه السلام)
قول معروف و تقریباً قریب به اتفاق آن است كه این مقام در زمان رسول خدا(صلی الله علیه وآله) ملصق به بیت بوده و بعد در زمان ابوبكر نیز به همین صورت بوده تا سال 18 هجری، در این سال عمر آن را از آنجا تغییر داد. این قول معروف بین اهل سنت است؛ یعنی بیش از 90 درصد مورخین و محدثین اهلسنت از متقدمان تا متأخران ایشان این نظر را دارند.دیدگاه اهلسنّت؛ روایت اول
بیهقی در سنن خود روایتی را از عایشه نقل میكند كه: «إن المقام كان زمان رسول الله(صلی الله علیه وآله) و زمان ابیبكر ملتصقاً ثم اخرّه عمر بن الخطاب»[2]. این روایت را ابن حجر عسقلانی در فتح الباری میگوید كه سند این روایت قوی است[3]. ابن كثیر در تفسیر خودش[4] سند این حدیث را صحیح میداند؛ یعنی طبق مبانی كه خود عامه دارند اسنادش درست است. دو اشکال بر این حدیث وارد شده است.اشکال اول و پاسخ آن
در سند بیهقی، احمد بن كامل و عبدالعزیز ابن محمد الدراوردی وجود دارد. نسبت به احمد بن كامل گفتهاند: «كان یعتمد علی حفظه فیهم و كان متساهلاً ربما حدّث من حفظه بما لیس فی كتابه»؛ او گاهی اوقات به كسی كه در كتاب خودش نبوده نیز اعتماد بر حافظه خودش میكرده و او را ذكر مینموده است.[5]در جواب گفتهاند تنها كسی كه درباره احمد بن كامل اشكال كرده دارقطنی است و این حرف دارقطنی درست نیست؛ زیرا ذهبی كه از بزرگان رجالیین اهلسنت است و با این که در رجال بسیار دقیق و سختگیر است، اما با این حال این كلام دارقطنی را رد میكند.[6]
اما نسبت به عبد العزیز ابن محمد الدراوردی گفته شده است: «أنه كان یحدث من كتاب غیره و یخطأ»؛ او گاهی اوقات از كتاب دیگران حدیث نقل میكرده و خطا مینموده است. در اینجا نیز باز در كتاب الجرح و التعدیل آمده كه عبدالعزیز دراوردی صالحٌ لیس به بأس»[7]، یا در كتاب الجوهر النقی حافظ بن تركمانی میگوید: «الدراوردی احتج به الشیخان و بقیة الجماعة و قال ابن معین: ثقةٌ حجةٌ» كه توثیق صریح دارد.[8]
اشکال دوم و پاسخ آن
مقدمه اشکال آن است که در جلسه گذشته گفته شد که شخصی رسالهای در همین بحث تغییر مقام نوشته به نام شیخ عبدالرحمن معلمی و بعد شیخ سلیمان الحمدان در رد او كتابی نوشته به نام نقض المبانی من فتوی الیمانی و او را رد كرده و این روایاتی كه در اینباره آمده که عمر مقام را تغییر داده، شیخ سلیمان الحمدان در اكثر آنها خدشه كرده است. بعد آل الشیخ كه مفتی اعظم است در رد سلیمان حمدان كتابی نوشته به نام نصیحة الاخوان و خودش نیز رساله مستقلی دارد به نام الجواب المستقیم فی جواب نقل مقام ابراهیم.اشکالی که ابن حمدان به این روایت كرده آن است که اصلاً این روایت عایشه نیست، بلکه میگوید: «و هذا الحدیث من كلامٍ عروه»[9]؛ یعنی میخواهد بگوید اصلاً روایت نیست و این كه میگویند عایشه نقل میكند در زمان رسول خدا(صلی الله علیه وآله) اینطور بود و عمر این كار را كرد روایت نیست، بلکه کلام عروة بن زبیر است (که خواهرزاده عایشه میشود).
پاسخی که از ابن حمدان داده شده آن است که میگویند: «و اما ما ذكره صاحب النقض عن علل ابن ابی حاتم فلا یوثر فی روایة السلمی الحدیث عن ابی ثابت»؛ در این روایتی كه اینجا نقل كرده كه از عایشه است این تأثیری و ضرری وارد نمیكند، «لأن كون ابی زرعه لم یسمع هذا الحدیث إلا موقوفاً علی عروه لا یمنع ان یسمعه السلمی مسنداً إلی عایشه»[10]؛ هیچ اشکال و منافاتی ندارد كه ابیزرعه این روایت را از عروه نقل كند، اما دیگری این روایت را از عایشه نقل كرده باشد.
بنابراین در روایت نخست که از عایشه نقل شده، اهل سنّت تمام اشکالاتی که بر آن وارده شده است پاسخ داده شده است و دیگر مشکلی در این روایت وجود ندارد.
روایت دوم: روایت هشام بن عروه
روایت دیگر حدیث هشام بن عروه از پدرش عروه است: «عن هشام بن عروه عن أبیه أن رسول الله(صلی الله علیه وآله) و أبابكر و عمر بعض خلافته كانوا یصلون صقع البیت حتی صلی عمر خلف المقام»[11]، پدر عروه (كه زبیر است) میگوید پیامبر(صلی الله علیه وآله)، ابابكر و عمر (در بعضی از ایام خلافتش) نمازشان را چسبیده به بیت میخواندند نه با فاصله تا این که عمر پشت مقام نماز خود را خواند. این روایت به دلالت تضمنی دلالت دارد كه عمر بعداً مقام را آورد و با فاصله از بیت قرار داد و بعد پشت آن نماز خواند.بعد میگوید: «و اصرح من هذه الروایه ما روی عبدالرحمن بن ابی حاتم فی العلل عن هشام بن عروه عن أبیه أن المقام كان فی زمان رسول الله(صلی الله علیه وآله) و زمان ابیبكر متصلاً للبیت ثم اخّره عمر بن الخطاب»[12]، بعد میگوید: «و الروایتان ثابتتان»[13]. طبق مبنای مرحوم بروجردی در اینجا دو روایت نیست؛ زیرا راوی هر دو روایت همان هشام بن عروه است و هشام نیز از پدرش نقل كرده و اینطور نیست كه یك روایت این باشد كه پیامبر نماز را آنطور خواند، یك روایت این باشد كه مثلاً عمر آمد مقام را تغییر داد!
تا اینج یك روایت از عایشه است كه سندش آن نیز (طبق دیدگاه اهل سنّت) اشكالی ندارد و آن اشكالاتی را كه وارد شده خودشان جواب دادند. روایت دیگر از هشام بن عروه از خود عروه است كه تا اینجا دو روایت قابل قبول است.
روایت سوم
سومین روایت در مصنف عبدالرزاق از ابن جریح آمده كه میگوید: «قال سمعت عطا و غیره من اصحابنا یزعمون أن عمر اول من رفع المقام فوضعه موضعه الآن و إنما كان فی قُبُل الكعبه (یا فی «قِبَل الكعبه»)، ابن جنید میگوید من از عطا و غیر عطا شنیدم که «یزعمون أن عمر اول من رفع المقام»، «زَعَمَ» در اصطلاح امروزی به معنای گمان باطل و «قولٌ یكون مظنّة الكذب» است، اما در اصطلاح و استعمالات قدیم «زعَمَ» به معنای قول ثابت و محكم است، نظیر «لاینبغی» الآن در زمان ما به معنای: «بهتر است این كار انجام نشود» است، ولی در عصر صدور روایت كلمه «لا ینبغی» ظهور در حرمت دارد.اینگونه نقل كردهاند كه: «إن أهل الحجاز یطلقون الزعم علی القول»؛ عربهای حجاز به قول ثابت و محكم میگویند «زَعم»، «زَعَمَ فلانٌ»[14] یعنی «اعتقد فلانٌ» یا «قال فلانٌ». این را نیز نقل میكنند از قول یكی از اعراب حجاز به پیامبر(صلی الله علیه وآله) عرض كرد: «یا محمد أتانا رسولك فزعم لنا أنك تزعم أن الله ارسلك» یعنی «فقال لنا أنك تقول أن الله ارسلك»، یا در بعضی از تعابیر داریم «زعم جبرئیل كذا» یعنی «قال جبرئیل». نقل میكنند سیبویه در كتاب خودش گاهی اوقات میخواهد قولی را از خلیل نقل كند میگوید: «و زعم الخلیل» یعنی «قال الخلیل»، اینطور نیست كه او یك مطلب ظنّی را میگوید، بلکه میگوید خلیل این نظر را دارد منتهی ما این نظر را قبول نداریم.
بنابراین یك قولی كه دیگری قبول ندارد تعبیر به «زَعَمَ» میكنند؛ یعنی یك قولی را كه ما میخواهیم بگوئیم قبول نداریم ولی دیگری گفته محكم هم گفته از روی یقین هم گفته تعبیر «زَعَمَ» میشود. البته در زمان ما «زَعَمَ» به معنای گمان70 درصد و به معنای ظنَّ است، اما در تعابیر گذشته «زَعَمَ» به معنای ظنَّ نیست. در قرآن از مشركین به معنای قول ثابت محكم در نزدك خودشان است.[15] لذا اینكه در اینجا آمده میگوید عطا و غیر عطا «یزعمون» یعنی «یقولون أن عمر اول من رفع المقام فوضعه موضعه الآن و إنما كان قبل الكعبه»، مقام جلوی كعبه و متصل به كعبه بوده است.
دو اشکال در روایت سوم
1. مناقشهای كه شده همین است كه می گویند روایت عبدالرزاق از ابن جریح را ابن جریح انکار کرده: «أنكرها ابن جریح بقوله سمعت عطاء و غیره من اصحابنا یزعمون ان عمر اول من رفع المقام كما جاء مصرحاً به فی روایة ابن ابی عروبه من طریق عبدالرزاق نفسه فاختصر ذلك عبدالرزاق فی مصنفه بعد اختلاطه بحذف «یزعمون» و هو تصرفٌ یحیل المعنی فلا تجوز روایة ذلك عن ابن جریح إلا مقرونةً بإنكاره»، می خواهند بگویند اولاً در مصنف عبدالرزاق این كلمه «یزعمون» نیامده و ثانیاً اگر هم آمده كشف از این میكنیم كه ابن جریح میخواهد انكار كند؛ یعنی اگر ابن جریح میگوید «یزعمون»، اشاره به ضعف آن داشته است.بنابراین یك اشكال این است كه خود کسانی كه از اینها نقل میكنند این «یزعمون» را آوردند هر چند «یزعمون» قول ثابت برای ایشان بوده، ولی در نظر اینها به عنوان ضعف تلقی میشده است.
2. «و أما قول عطا و من وافقه علی رأیه فلم یستند فیه إلی دلیلٍ بل هو مجرد رأی»؛ این اصلاً روایت نیست نظر عطا میباشد، «و الرأی لا یعد علماً و لا یدخل فی حده»؛ این رأی عطاست و نظر اجتهادی اوست (و میگوید به نظر من اینطور بوده) و از یك صحابی آن هم از كسی كه حضور داشته باشد نقل نمیكند، «فلا یصلح أن یكون حجةً»[16].
نظیر این مطلب گاه در فقه ما نیز هست که میگوئیم این مقطوع است یا این مقطوع ابن اذینه كه در بحث ارث زوجه مطرح است، یك عده میگویند این روایت نیست و فتوای ابن اذینه است. بنابراین این رأی عطاست نه به عنوان یك حدیث.
پاسخ از اشکالات روایت سوم
در جواب میگویند:1. این رأی نیست، بلکه این هم از اخبار و اموری است كه «لا مجال للرأی فیها»، عطا دارد یك چیز تاریخی را نقل کرده و میگوید این به مقام ابراهیم ملصق بود و عمر آن را از كنار كعبه با فاصله قرار داد. لذا اصلاً احتمال این كه در اینجا رأی باشد بسیار احتمال بعیدی است. به نظر میرسد این سخن درستی است؛ زیرا در مقام حكم شرعی نیست. گاهی اوقات میگوئیم این راوی فتوا و رأیش را میگوید و جایی است كه یك حكمی باشد، ولی جایی كه تاریخ را نقل میكند، عنوان رأی را ندارد.
2. این که صاحب نقض المبانی میگوید در مصنف عبدالرزّاق كلمه «یزعمون» نیامده است، اشتباه است؛ چرا که در این کتاب کلمه «یزعمون» وارد شده است.[17]
3. ثالثاً یزعمون به معنای قول محقق است و در احادیث زیادی كلمه ظن به معنای قول محقق آمده است. الآن در اصطلاحات ما «زعم» به معنای گمان و ظن است.
تا اینجا از عایشه، از عروه، از عطا و غیر عطا، عده زیادی هستند که گفتهاند مقام ابراهیم در زمان پیامبر(صلی الله علیه وآله) و ابوبکر ملصق به بیت بوده و بعد عمر آن را در همین موضع فعلیاش آورد.
روایت چهارم
باز از مجاهد نقل شده كه میگوید: «اول من أخّر المقام إلی موضعه الآن عمر بن الخطاب»، ابن حجر این را نقل كرده و گفته این سندش هم سند صحیحی است.[18] بعد میگوید: «و ذكر ابن كثیر فی تفسیره أنّه اصح مما فی روایة ابن مردویه عن مجاهد»؛ در مقابل این قول دومی وجود دارد که راوی قول دوم ابن مردویه است. میگوید: «ان النبی(صلی الله علیه وآله) هو الذی حوله»[19]، ابن كثیر در تفسیرش، این روایاتی كه عمر آمد تغییر داد را آورده، این روایت ابن مردویه را هم آورده بعد میگوید اصحّ آن روایات است.بنابراین تا اینجا دو قول است و این دو قول در این مشتركاند كه این مقام ملصق به بیت بوده، یك قول (كه تقریباً بیش از نود درصد اهل سنت میپذیرند) میگویند عمر قرار داد. قول دوم كه خود اهلسنت هم آن را تضعیف میكنند ابن مردویه آورد و او هم از مجاهد نقل میكند كه پیامبر(صلی الله علیه وآله) آن را تغییر داد.
نكته مهم اینجا اینست كه ابن مردویه كه از مجاهد نقل میكند، از مجاهد قول مقابلش هم نقل شده و چون آن قول مقابل مؤیدات دیگر از روایات دیگر و نقلهای دیگر دارد آن را باید اخذ كرد.
روایت پنجم
صاحب المدونة الکبری میگوید: «قال مالك بلغنی أن عمر بن الخطاب لما ولی و حجّ و دخل مكه أخّر المقام إلی موضعه الذی هو فیه الیوم»؛ عمر بعد از اینكه به حكومت رسید وقتی به حج رفت، آنجا مصلحت دید كه این مقام را از كنار بیت بردارد و با فاصله قرار بدهد، «كان ملصقاً بالبیت فی عهد النبی(صلی الله علیه وآله) و عهد ابی بكر و قبل ذلك»، در این نقل این اضافه را دارد كه در زمان جاهلیت نیز این ملصق به بیت بوده، «و كان قدّموه فی الجاهلیة»؛ در زمان جاهلیت هم این مقام را ملصق به بیت قرار داده بودند، «و مخافة ان یذهب به السیل»؛ گفتند اگر با فاصله باشد سیل این را از بیت میبرد. به همین جهت مقام كنار دیوار بیت باشد كه آن را حفظش كند.«فلما ولّی عمر اخرج اخیوطة کانت فی خزانة الکعبه»؛ وقتی که عمر به حکومت رسید یك ریسمانها و طنابهایی كه در خزانه كعبه بود (خزانه كعبه چند ضراع حضرت ابراهیم(علیه السلام) داخل كعبه را گود كرده بود و آنجا به عنوان خزانه كعبه شده بود، آن وقت نخهایی در اینجا بوده)، «قد كانوا قاسوا بها ما بین موضعه و بین البیت»؛ بین موضع مقام و بیت را با این معین میكردند، «إذ قدّموه مخافة السیل».
در زمانهای قبل فاصله داشته و بعد جاهلیت برای این كه مقام از بین نرود ملصق به بیت كردند و عمر اندازهگیری كرد، «فاخرجه إلی موضعه الیوم»؛ یعنی با همان اخیوطه كه ملاك بوده اینجا قرار داد. این دلالت بر آن دارد كه عمر به میل خودش كه این اینجا باشد این کار را انجام نداده است، بلکه با یك ملاكی این كار را كرد، «فهذا موضعه الذی كانت فیه فی الجاهلیة و علی عهد ابراهیم(علیه السلام)»[20]؛ این موضعی كه الآن مقام است، هم در زمان ابراهیم(علیه السلام) بوده و هم در زمان جاهلیت یك زمان طولانی همینطور بوده تا اینها مخافة السیل داشتند آوردند ملصق كردند و دو مرتبه عمر آمد سر جای اصلی خودش قرار داد.
وصلّی الله علی محمد و آله الطاهرین
[1] ـ فتح القدیر، ج1، ص140.
[2] ـ دلائل النبوه للبیهقی، ج2، ص63.
[3] ـ فتح الباری، ج8، ص169.
[4] ـ تفسیر ابنکثیر، ج1، 172.
[5] ـ سؤالات حمزه، ج1، ص164.
[6] ـ العلل فی خبر من غبر، ج2، ص291.
[7] ـ الجرح و التعدیل، ج5، ص395.
[8] ـ الجوهر النقی، ج5، ص190.
[9] ـ نقض المبانی، ص136.
[10] ـ نصیحة الاخوان، ص18.
[11] ـ مصنف عبد الرزاق، ج5، ص 48، شماره 8955.
[12] ـ علل ابی حاتم، ج1، ص298، شماره 896.
[13] ـ الجواب المستقیم، ص4.
[14] ـ فتح الباری، ج10، ص551.
[15] ـ «زَعَمَ الَّذِینَ كَفَرُوا أَنْ لَنْ یبْعَثُوا قُلْ بَلَى وَ رَبِّی لَتُبْعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِمَا عَمِلْتُمْ وَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ یسِیرٌ» سوره تغابن، آیه7.
[16] ـ نقض المبانی، ص114.
[17] ـ مصنف عبد الرزاق، ج5، ص48، شماره8955.
[18] ـ فتح الباری، ج8، ص169.
[19] ـ تفسیر ابن کثیر، ج1، ص172.
[20] ـ المدونة الکبری، ج2، ص452.
نظری ثبت نشده است .