موضوع: مسائل مستحدثه حج
تاریخ جلسه : ۱۳۹۷/۹/۷
شماره جلسه : ۴
چکیده درس
-
خلاصه بحث گذشته
-
اشکال دوم بر خبر سفیان بن عیینه و پاسخ آن
-
دلیل هفتم
-
جمعبندی ادله قول اول
-
دیدگاه دوم
-
دلیل اول و ارزیابی آن
-
دلیل دوم و ارزیابی آن
-
دلیل سوم و ارزیابی آن
-
دلیل چهارم و ارزیابی آن
-
دلیل پنجم و ارزیابی آن
-
دلیل ششم
-
جمعبندی
دیگر جلسات
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
خلاصه بحث گذشته
بحث در این است كه از نظر تاریخی جایگاه مقام ابراهیم قبل از جاهلیت یعنی مثلاً در زمان خودِ حضرت ابراهیم(علیه السلام) و در زمان جاهلیت و در زمان پیامبر(صلی الله علیه وآله) به چه شكلی بوده است؟ گفته شد قبل از آن که روایات شیعه را مطرح كنیم خود منابع عامه دو دسته روایات دارند و به همین جهت دو دیدگاه در میان ایشان وجود دارد: یك دسته از علمای عامه قائلاند كه در جاهلیت، در زمان پیامبر(صلی الله علیه وآله) و در زمان ابوبكر در زمان عمر، تا سال 18 قمری مقام ابراهیم ملصق به بیت بوده و «اول من اخّر المقام» خلیفه دوم است كه همین جایی كه الآن قرار دارد گذاشت. اكثر علمای عامه این نظریه را دارند.قول دوم (كه بعداً میخوانیم) این است كه خود پیامبر(صلی الله علیه وآله) در فتح مكه دستور فرمودند این كار را كردند كه مقام را در این مكانی كه الآن هست قرار دادند.
اشکال دوم بر خبر سفیان بن عیینه و پاسخ آن
یک اشکال در روایت سفیان بن عیینه اشکال در خود سفیان بود که پاسخ داده شد، اما اشکال دومی که وجود دارد آن است كه این حدیث، حدیثی مجعول است، «هذا الحدیث هو الحدیث الموضوع الذی قال ابوحاتم رآه عبد العدنی حدّث به عن ابن عیینه و نسبة هذا الحدیث إلی سفیان لا تصح»، گفتهاند این حدیث حدیثِ مجعولی است.1. یکی از پاسخهایی که داده شده آن است که ابوحاتم پدر ابن ابی حاتم صاحب تفسیر است كه همین روایت سفیان بن عیینه راویاش ابن ابی حاتم است، اشكال این است كه چطور میشود ابو حاتم خودش بگوید این حدیث موضوع است و مجعول است، اما پسر ابو حاتم این روایت را در تفسیرش نقل كند و حال آن که ابن ابی حاتم در تفسیر ملتزم به این است كه «اصحّ الاخبار اسناداً و اشبهها متناً» را نقل كند؛ یعنی ابن ابی حاتم در تفسیرش مقید است به این كه خبرهایی كه دارای سند صحیح است را نقل كند.
2. پاسخ دوم آن است که ابن حجر در فتح الباری این روایت را تصحیح كرده و گفته كه این روایت صحیح است، با این حال چطور میتوانیم بگوئیم كه این روایت مجعول است و همچنین این كه بعضیها گفتند نسبت این حدیث به سفیان درست نیست مطلب درستی نیست، خود اینها كه یك چیزی را جعل نمیكند و به سفیان بن عیینه نسبت بدهند، حدیثی كه حفاظ از اهلسنت آن را صحیح میدانند. لذا این منبع هم درست است.
دلیل هفتم
«ما ذكره ابن جریر الطبری فی تاریخه»؛ طبری در تاریخش در بیان حوادث سال هجدهم قمری میگوید: «و زعم (فاعل زَعَم واقدی است) أن عمر حوّل المقام فی هذه السنه فی ذی الحجه إلی موضعه الیوم»؛ از واقدی نقل میكند كه عمر (قبلاً گفتیم «زَعَم» در این كتابها به معنای «قالَ» است و نه به معنای گمان) مقام ابراهیم را در سال 18 قمری در ماه ذی الحجه به همین مكانی كه الآن هست منتقل كرد «و كان ملصقاً بالبیت قبل ذلك»[1]، قبلاً این ملصق به بیت بود.جمعبندی ادله قول اول
بیش از 10 منبع مهم میگویند كه این مقام ابراهیم تا سال 18 قمری به بیت ملصق بوده و در جاهلیت هم ملصق به بیت بوده و «أوّل من أخّر المقام» عمر است. آخرین منبع ابن سعد در الطبقات الكبری است در ترجمهی عمر بن الخطاب، یعنی وقتی زندگینامه و خصوصیات خلیفه دوم را میگوید آنجا میگوید: «و هو الذی اخّر المقام إلی موضعه الیوم و كان ملصقاً بالبیت».[2]دیدگاه دوم
قول دوم این است كه پیامبر(صلی الله علیه وآله) مقام ابراهیم را به اینجا آورد. این ممكن است بعداً یك وجه الجمعی هم داشته باشد كه بگوئیم پیامبر(صلی الله علیه وآله) دستور دادند اینجا قرار داده شود، بعد سیل آمد این مقام ابراهیم را از جای خودش تغییر داد. بعد مجدداً، این سیل ام نهشل آمده (كه وجهش را خواهیم گفت) و دو مرتبه عمر آورد در همان جایی كه پیامبر قرار داده بود. پس قول دوم این است كه «من أخّر المقام عن البیت» وجود مبارك پیامبر(صلی الله علیه وآله) است، اینها هم ادلهای دارند.دلیل اول و ارزیابی آن
«ابوبكر ابن مردویه بسنده عن مجاهد» از مجاهد نقل میكند كه «قال عمر بن الخطاب» عمر به پیامبر(صلی الله علیه وآله) عرض كرد: «یا رسول الله لو صلّینا خلف المقام»؛ آیا ما پشت مقام نماز بخوانیم؟ یك نظری داد كه نماز را خلف المقام بخوانیم در مسجد الحرام، «فأنزل الله "واتخذوا من مقام ابراهیم مصلی" فكان المقام عند البیت»؛ آن زمان مقام ملصق به بیت بود، طبق این نقل وقتی عمر این پیشنهاد را داد، «حوّله رسول الله(صلی الله علیه وآله) إلی موضعه هذا، قال مجاهد و كان عمر یری الرأی فینزل به القرآن»؛ بعد یك تعریف حسابی هم از عمر كرده كه گاهی اوقات یك رأیی میداد و خدای تبارك و تعالی هم تبعیت میكرد و آیه نازل میكرد!![3]در قضیه امیرالمؤمنین(علیه السلام) آیات فراوانی داریم كه میگوئیم در شأن حضرت وارد شده است. اهل سنت هم خودشان را به تكلف انداختند كه بتوانند یك گوشهای از آنها را برای خلفای خودشان درست كنند. این قول دوم را عده بسیار کمی از علمای عامه قائلاند.
ابن كثیر در تفسیرش و ابن حجر عسقلانی در فتح الباری از این روایت جواب دادند و گفتند:
1. این روایت را ابن مردویه از مجاهد به صورت مرسل نقل كرده است.
2. اشكال دوم این است كه از همین مجاهد آن قول اول نقل شد كه مجاهد در آنجا گفت: «اوّل من أخر المقام إلی موضعه الآن عمر»؛ خلیفه دوم بوده است. در نتیجه باید بگوئیم در اینجا دو قول از مجاهد است كه با هم تعارض پیدا میكنند و باید قول مجاهد را كنار بگذاریم، نمیشود به این قول اینجا اخذ كنیم.[4]
دلیل دوم و ارزیابی آن
دومین منبع این قول از مغازی موسی بن عقبه است كه در سیاق خبر فتح مكه وقتی خبر مكه را نقل میكند این لفظ را آورده است: «و أخّر (فاعل أخّرَ پیامبر(صلی الله علیه وآله) است) المقام إلی مقامه الیوم»، آنجا میگوید پیام را به اینجا منتقل كرد، «و كان ملتصقاً بالبیت»؛ ملتصق به بیت بوده است.[5]دیگران جواب دادند كه موسی بن عقبه شیخ الروایهای دارد به نام عروه و قبلاً از این عروه نقل کردیم که او گفته: «اوّل من حول المقام إلی مقامه الیوم عمر بن الخطاب» است، «و لذلك لم یلتفت الحافظ ابن كثیر الذی نقل هذا عن مغازی موسی بن عقبه إلیه»؛ ابن كثیر هم به این روایت توجهی نكرده، «بل جزم بخلافه».
بنابراین یك اشكال این است كه این موسی بن عقبه شیخش عروه است و قبلاً هم از عقبه نقل كردیم كه آن كه مقام را اینجا آورده خلیفه دوم بوده و ابن كثیر هم این روایت را اعتنایی نكرده است.
دلیل سوم و ارزیابی آن
نویسنده مقاله در ادامه سه منبع از تاریخ مكه ازرقی نقل میكند. یكی ازرقی به سند خودش از ابن ابی ملیكه «قال موضع المقام هذا الذی هو موضعه فی الجاهلیة و فی عهد النبی(صلی الله علیه وآله) و ابی بكر و عمر إلا أن السیل ذهب به فی خلافة عمر»؛ در تاریخ مكه میگوید این مكانی كه الآن مقام هست حتی در جاهلیت هم مقام اینجا بوده، در زمان پیامبر(صلی الله علیه وآله) هم همین جا بوده، در زمان ابوبكر و مقداری از خلافت خلیفه دوم همین جا بود، سیل در خلافت عمر این را تغییر داد، «فجعل فی وجه الكعبه حتی قدم عمر فردّه بمحضر الناس»[6]؛ سیل آن را جابجا کرده و به خود کعبه متصل کرد، دو مرتبه خلیفه دوم به جای اصلی خودش برگرداند.از این نقل نیز دو پاسخ داده شده است:
1. كسی كه از ابن ابی ملیكه نقل میكند عبد الجبار بن الورد است، عبد الجبار خودش گرچه ثقه است، اما «یخالف فی بعض حدیثه»؛ یعنی بعضی از احادیثش را اهل حدیث قبول نمیكنند. این هم یك نکتهای است كه در علم درایه اهل سنت است كه بعضی را موثق میدانند اما حدیثشان را قبول نمیكنند. شاید شبیه آن هم داشته باشیم بگوئیم فلانی موثق است ولی مضطرب الحدیث است.
«قال البخاری فی تاریخه الكبیر یخالف فی بعض حدیثه،»، البته این اشكال كه «یخالف فی بعض حدیثه» نمیتواند اشكال باشد؛ چون یك احادیث معینی را میگویند، اما این كه این هم از همان بعض الاحادیث باشد معلوم نیست. «قال الحافظ ابن حجر العسقلانی فی تقریب التهذیب (ابن حجر یك فتح الباری فی شرح البخاری دارد و یك تقریب التهذیب دارد كه در مورد رجال اهلسنت است كه میگوید) فی عبدالجبار ابن الورد صدوقٌ یتّهم»[7]. این اشكال ممكن است فقط بگوئیم نسبت به بعضی احادیث معینش هست و این حدیث جزء آنها نباشد.
2. اشكال دوم این است كه ابن ابی ملیكه بر فرض این كه این را گفته باشد، «لم یأخذه عن الصحابه فیما یری المحبّ الطبری صاحب القری بل إنما فهمه من سیاق روایة كثیر بن المطلب عن أبیه قصة إحتمال سیل أم نهشل المقام»؛ میگوید این اصلاً روایت نیست یعنی ابن ابی ملیكه از صحابه پیامبر(صلی الله علیه وآله) این را نقل نمیكند، بلكه یك قصهای بوده كه از آن اینطور فهمیده و لذا این به درد ما نمیخورد. بعد هم مخصوصاً میگویند وقتی آن منابع دستهاول كه عایشه گفت این ملصق به بیت بوده در زمان پیامبر، در زمان ابوبكر، بعد عمر آمد تغییر داد، با وجود آنها این قابل توجه نیست.
در اینجا این كسی كه اشكال كرده مطلب را دنبال میكند، چون در اینجا دارد «هو موضعه»، «موضع المقام هذا الذی هو موضعه فی الجاهلیة و كلمة «هو موضعه» التی فهم منها ابن ابی ملیكه ذلك یفسرها ما رواه ابن ابی حاتم فی تفسیره بسندٍ صحیح»؛ اشكال دیگری كه میگوید این است كه این «هو موضعه» را ابن ابی ملیكه موضع فعلیاش فكر كرده در حالی كه «هو موضعه» همان ملصق به بیت بوده و اشتباه معنا كرده است.
دلیل چهارم و ارزیابی آن
ازرقی در تاریخ مكه از عبدالله بن سائب كه «و كان یصلی بأهل مكه» امام جماعت بوده نقل میکند که عبدالله بن صائب میگوید: «أنا أول من صلّی خلف المقام حین ردّ فی موضعه هذا»، قائلین به این قول دوم به این كلمه «حین ردّ فی موضعه» استدلال کرده و گفتهاند از آن فهمیده میشود كه قبل از تحویل، یك موضع دیگری داشته، «فیلزم منه أنه موضعه فی عهد النبوة».[8]یك وقت میگوئیم «حین ردَّ فی موضِعِه» یعنی اینجایی كه الآن مقام هست، موضع مقام بوده و بعد ردَّ به همین موضع، در نتیجه معنایش این میشود كه در زمان پیامبر(صلی الله علیه وآله)، حضرت مقام را اینجا قرار داده و این عبدالله بن سائب میگوید بعد از اینكه سیل آمد مقام را بُرد، دوباره عمر آمد مقام را ردَّ در موضع خودش، من اول كسی بودم كه خلف المقام نماز خواندم، اگر این جمله را اینطوری بخوانیم «حینَ ردَّ فی موضعِهِ» یعنی موضع قبلیاش، موضع قبلیاش همین جا بوده كه دوباره به همین جا برگردانده شد. لذا میگویند پس پیامبر این را تغییر داده است.
جواب دادند كه اولاً سیاق عبدالرزاق احسن است از سیاق سلیم بن مسلم، بعد برای عبدالرزاق را نقل میكند، عبدالرزاق به سند خودش نقل میكند از «محمد بن عیاد بن جعفر و عمر بن عبدالله بن صفوان و غیرهما، أنّ عمر قدِمَ (به مکه آمد) فنزل فی دار ابن سباع»، در خانه ابن سباع وارد شد، «فقال یا ابا عبدالرحمن» به ابا عبدالرحمن (كه همان عبدالله بن صائب است) گفت: «صل بالناس المغرب و صلّیت ورائه (یعنی وراء المقام) و كنت اول من صلّی ورائه حین وُضِع».
در اینجا این نقلی كه ازرقی دارد میگوید عبدالله بن صائب كه همان ابا عبدالرحمن است گفته: «أنا اول من صلّیت خلف المقام حین ردّ فی موضعه هذا»، دیگران میگویند عبدالرزاق در مصنفش كه این قضیه را نقل میكند میگوید عمر به اباعبدالرحمن گفت برو نماز بخوان و این میگوید من اول كسی بودم خلف المقام حین وُضِع، اما در آن نیامده «حین ردَّ فی موضعه»؛ یعنی وقتی كه این قرار داده شده عمر آن را قرار داد. بعد میگوید: «ثم قال فأحسست عمر و قد صلّیت ركعةً»، یك ركعت خوانده بودم كه عمر آمد به من اقتدا كرد «فصلّی ورائی ما بقی» این در مصنف عبدالرزاق آمده است.
حال بحث این است كه در مصنف عبدالرزاق كلمه «حین وضع» آمده و صاحب تاریخ مكه (ازرقی) كه آنجا از سلیم بن مسلم نقل میكند به جایش «حین ردّ فی موضعه» آورده است. بعد اشكال دیگر این است كه «سلیم بن مسلم غیر مأمونٍ علی عقیدته و لا علی الحدیث»؛ اصلاً مأمون بر عقیده و بر حدیث هم نیست.
دلیل پنجم و ارزیابی آن
ازرقی در تاریخ مكه میکند: «بسنده عن كثیر بن المطلب ابن ابی وداعة السهمی عن ابیه عن جدّه: كانت السیول تدخل المسجد الحرام من باب بنی شیبة الكبیر»؛ وقتی سیل به مكه میآمد از باب بنی شیبه داخل در مسجد الحرام می شد، «قبل أن یردم عمر الردم الاعلی»؛ قبل از آن كه عمر یك سدی را درست كند، «و كان یقال لهذا الباب باب السیل»، به باب بنی شیبه میگفتند باب السیل، «كانت السیول ربما دفعة المقام»، دائماً هم سیل میآمد، آنجا مسیل است یك بار كه سیل آمد مقام را از موضع خودش «و ربما نحته إلی وجه الكعبه»؛ این مقام را به سمت خود كعبه پرت كرد، «حتی جاء سیلٌ»، پس این میگوید مقام جای خودش بوده و سیل آمد او را متصل به كعبه كرد.البته باید توجه داشت که استحسان و امثال آن در این موارد معنا ندارد، چون آنجا مسیل بوده یا سیل این مقام را ملصق به بیت قرار داده یا خود مردم مكه یا در جاهلیت هم برای این كه مقام از بین نرود این را ملصق به بیت قرار داده بودند. بعد میگوید: «حتی جاء سیلٌ فی خلافة عمر یقال له سیل ام نهشل»؛ چرا به آن میگویند سیل ام نهشل؟ چون ام نهشل دختر عبیدة بن ابی اُحَیحَه سعید بن العاص را با خودش برد، «فماتت فیه»، این سیل دختر یكی از بزرگان قریش را از بین برد و دختر مرد و به آن سیل گفتند سیل ام نهشل.
«فاحتمل المقام من موضعه هذا»، بعد این مقام را كه به بیت چسبیده بود از بیت برداشت بُرد، «حتی وجد بأسفل مكه»؛ پائینهای مكه پیدا شد رفتند مقام را از آن قسمتهای پائین مكه پیدا كرده و آوردند، «فربطه إلی استار الكعبه فی وجهها و كتب فی ذلك إلی عمر»؛ آن حاكم مكه كه در مدینه بود به عمر نوشت، «فأقبل عمر فزعاً فدخل بعمرة فی شهر رمضان و قد غبی موضعه و عفاه السیل»؛ مكان مقام ابراهیم را سیل از بین برده بود. «فدعا عمر بالناس»؛ عمر مردم را دعوت كرد.
«فقال انشد الله عبداً عنده علمٌ فی هذا المقام»، قسم داد هر كسی راجع به جای مقام علمی دارد بیاید، «فقال المطلب إبن ابی وداعه»؛ خطاب به عمر گفت: «عندی ذلك»؛ من علمش را دارم. بعد گفت: «فقد كنت أخشی علیه»؛ به عمر گفت كه من از قبل یك چنین خوفی داشتم كه اگر مقام جابجا بشود چكار باید كرد؟ «فأخذت قدره من موضعه إلی الركن و من موضعه إلی باب الحجر و من موضعه إلی زمزم بمقاطٍ»؛ از سه ناحیه من اندازهگیری كردم قبلاً تا ركن، تا حجر اسماعیل، تا زمزم با طنابها «و هو عندی فی البیت»؛ آن طنابها را در بیت گذاشتم.
عمر به او گفت بنشین پیش من و فرستاد آن طنابها را آورده و باز كردند، «فمدها فوجدها مستویةً إلی موضعه هذا»، دید هر طنابی تا همین موضعی كه الآن هست اندازهاش هست. باز از مردم سؤال كرد که به او مشورت دهند، «فقالوا نعم هذا موضعه، فلم ما استثبت ذلك عمر و حقّ عنده امر به فأعلم ببناء ربضه تحت المقام»؛ دستور داد كه زیر آن مقام هم یك پایهای درست كنند، «ثم حوّله فهو فی مكانه هذا الی الیوم»[9]، پس اینكه الآن اینجا آمده این شد كه سیلی آمده از همین كه اینجا بوده به دیوار كعبه برده، دوباره یك سیلی آمده از آن دیوار كعبه به پائین كعبه برده، بعد عمر آمده دوباره همین جایی كه الآن هست قرار داده شده است.
بعضیها جواب داده و گفتند: «أجیب عنه بأن المراد بالموضع المذكور فی هذا الخبر الموضع الذی وضعه فیه عمر بن الخطاب أوّل مره»؛ میگویند این كه در این روایت دارد عمر آورد در این موضع قرار داد همان موضعی بود كه خودش اول قرار داده بود، «و هو الذی سأل عنه لیضعه فیه المرّة الثانیة».[10]
به نظر ما این پاسخ درستی نیست. میشود بگوئیم عمر خودش اول اینجا قرار داده و بعد به مردم بگوید كه شما یادتان هست این را كجا قرار دادم؟! نمیشود، این خیلی بعید است. اگر هم اول عمر قرار داده، حتماً این باید مشخص كرده باشد، بگوئیم خود عمر اگر اول آمده این را اینجا قرار داده و بعد سیل برده (دو مرتبه) و بعد آمده مردم را جمع كرده كه شما میدانید كجا بوده است؟ بعد مطلب ابن ابی وداعه بگوید من اندازهگیری كردم، این خیلی مستبعد است.
ولی بعضی گفتند مراد این است «بدلیل روایة ابن ابی حاتم عن سفیان بن عیینه عنه قال كان المقام فی صقع البیت علی عهد النبی فأوله عمر إلی مكانه بعد النبی(صلی الله علیه وآله) و بعد قوله تعالی واتخذوا من مقام ابراهیم مصلی»، به هر حال این مطلب ازرقی را نمیشود به راحتی رد كرد هر چند دیگران اینطور جواب دادند.
دلیل ششم
آخرین روایت نیز از ازرقی در اخبار مكه است كه شبیه همین میباشد: از حبیب بن ابی الاشرس میگوید: «كان سیل ام نهشل قبل أن یعمل عمر الردم بأعلی مكه»؛ قبل از اینكه عمر آن سدّ را در بالای مكه درست كند، «فاحتمل المقام من مكانه فلم یدر أین موضعه فلما قدم عمر سأل من یعلم موضعه؟ فقال المطلب أنا قد كنت قدّرته و ذرعته بمقاط وتخوفت علیه هذا من الركن إلیه و من وجه الكعبه إلیه و قال ...»[11]، عین همان قضیه قبلی كه از كثیر بن كثیر بن مطلب هست از حبیب بن ابی اشرس نقل شده است.جمعبندی
هم منابع قول اول و هم منابع قول دوم را ذكر كردیم. حال یك بحث این است كه به حسب خود موازین رجال عامه پیش بیائیم، روشن است که قول اول به حسب موازین آنها ترجیح دارد؛ زیرا آن هم منابعش بیشتر است و هم روایاتش صحیحه است و هم صریحه و بسیاری از علمای عامه همان قول اول را اختیار كردند، ولی باز یك تأملی در اینها كنید، مخصوصاً آنچه از تاریخ مكه ازرقی نقل شد این مطلب كمی نیست كه به راحتی بشود رد بشود.
وصلّی الله علی محمد و آله الطاهرین
[1] ـ تاریخ الطبری، ج2، ص509.
[2] ـ طبقات الکبری، ج3، ص283-284.
[3] ـ الدر المنثور، ج1، ص290؛ تفسیر ابن کثیر، ج1، ص172.
[4] ـ الجواب المستقیم، ص12.
[5] ـ همان، ص16.
[6] ـ اخبار مکة للازرقی، ج2، ص35.
[7] ـ تقریب التهذیب، ج1، ص332.
[8] ـ اخبار مکه للازرقی، ج2، ص36.
[9] ـ اخبار مکه للازرقی، ج2، ص33-34.
[10] ـ الجواب المستقیم، ص20-21.
[11] ـ اخبار مکه للازرقی، ج2، ص35.
نظری ثبت نشده است .